تاريخ: پنجشنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۲ ساعت: ۱۱:۳۸ ق.ظ
واقعیت های انکارناپذیری چون حرکت جبری انسان به سوی تعالی،محدودیت های جدی درعرصه منابع وفرصت ها ،متغییر بودن شرایط ودرنهایت مسئول بودن انسان درقبال هرآنچه که به سرنوشت او ودیگران مرتبط می باشد با تاثیر بر چگونگی نگاه ،تئوریزه نمودن مسائل،برنامه ریزی برای دست یابی به اهداف کوتاه وبلندمدت،ارزیابی ازموقعیت وظرفیتهای خودومحیط پیرامون ودرنهایت تغییراتی که بایدانجام شودتا انسان بتواند با دست یابی به فهمی روشن ازرسالت ووظایف خود راهی را درپیش بگیردکه به صدرة المنتهی برسد ضرورت نهادینه شدن احترام و بکارگیری فکرواندیشه را الزامی می نمایدو یا به عبارتی روشنتر انسان برای همسو نمودن خودبا فلسفه خلقت وبه انجام رساندن کارهایی که ازاو انتظارمی رود به اجبار تن به تفکر(عملی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجه می شود و خواستار حل آن می گردد) واندیشه کردن( فعالیت سازمان یافته ای مشتمل برحل مسئله (دارای مراحلی چون، تعریف مسئله به طور شفاف، روشن و ملموس،بکارگرفتن روش هایی چون آزمون وخطا وبحث ومناظره که به پیدا کردن راه حلهایی قابل تامل وتاکیدمنتهی می شود) ودرنهایت توصیه بکارگیریِ عملی بهترین راه حل واستخراج نتایج قابل قبول تشکیل می گردد) می شود که این امرممکن است به تنهایی و یا با استفاده ازنیروی فکری واندیشه ای دیگران صورت پذیرد .
پس انسان نیازمندبرخورداری از فکرسازمان یافته(اندیشه) برای همراهی و همسویی با روندروبه تعالی حیات است واگرچنین کاروفعالیتی را درسرلوحه اعمال خود قرارندهد مسلم است که نمی تواند در روند برنامه ریزی شده حیات به بازگشت و رسیدن به خداوندامیدوارباشد ویا عمل قابل احترامی را گواه درک درستش از شرایط وعمل به مقتضیات آن ارائه دهد.
اما اگرازکلیات فلسفه گونه ارائه شده بگذریم و تصویری اززندگی معمول انسان درمیان دیگران را آنهم با ادبیاتی روشن وبه روز مورد دقت وتحلیل قراردهیم ملاحظه خواهیم نمودکه افراد به تناسب مهارت وتخصص هایی که با حضوردرمراحل مختلف آموزشی وکسب تجربه عملی بدست می آورند (این دوصفت با تاثیردر مناسبات و انتظاراز ارتباط ها زندگی انسان را پیچیده نموده اند )مجبورمی شوند عضویت درگروه هایی را پذیرا گردندکه دردرون خودافرادبا منافع و وجوه مشترکی را گردهم آورده اند و برای بدست آوردن منافعی بزرگتر با گروه های همگن و یا عضو درجامعه به رقابت تنگنا تنگی دست می زنند که موفقیت درآنها نیازمند زیرنظرگرفتن تمام فرایندهای مورداستفاده گروه های رقیب و به روزنمودن روش ها و امکانات دراختیار گروه می باشد فرایندی که امروزه با ایجاد اطاق فکرو یا مرکزمطالعات راهبردی ممکن می گردد.
پس فلسفه ایجاد اطاق فکر ویا ضرورت داشتن چنین امکانی منتج از برداشت های مختلفی ازحضورانسان وارتباط اوبا فلسفه خلقت است که چون مهم واساسی می باشد نیازبه آن است که این ضرورت با وسعت نظربیشتری مورد مداقه قرارگیرد تا آنانی که هنوز نتوانسته اندخودرا با ضررورت هایی ازاین دست عادت دهند بدانندکه راه فراری برای تن ندادن به وجودچنین مولفه های مهم ساختاری ندارندوبایدبه سرعت برای تشکیل چنین مبانی تولید وتوصیه فکرعملی وعلمی اقدام نمایندویا با عضویت درچنین مجامعی خودرا به چنین مزیتی مزین دارند زیرا که انسان به فکرشناخته وتمیزداده می شود وجامعه با داشتن وبرخودارای ازافکارسازمان یافته ومتعالی راه توسعه می پیماید.
بگذریم وبه اصل موضوع وداستان این نکته بپردازیم که چرا نگارنده خودرا ملزم یافته است که به بحث ضرورت وجودی اطاق فکر والزامات ذیربط بدان بپردازد.
داستان ازاین قراراست که بنده ازدوران تحصیل مخصوصا ورود درنوجوانی وجوانی علاقه مندی بسیاری داشتم که بدانم کشورهای توسعه یافته که هر روز گستره نویی از علم و دست اندازی موفقیت آمیزبه طبیعت را با قدرت تمام درمی نوردند وگاهی درزمین هواپیماهای مافوق صوت وگاهی درفضا وبا پا گذاردن بر کره ماه ویا حرکت به سوی کرات دیگری را دردستورکارقرارمی دهند وموفق ازآن آزمون ها خارج می شوند چگونه به چنین افتخارات و موفقیت هایی دست می یابند که پس ازمطالعات فراوان دریافتم که آنها به تیم های پژوهشی مجهزشده اندکه اعضاءآنها پول می گیرندتا فکرکنندومحصول مطالعه وپژوهش خودرا بدون آنکه عضوی ازحزبی ویا گروه خاصی باشنددراختیار کسانی قراردهندکه می کوشندبرای مملکت خودمفید باشند و ازقضا درآن کشورها این گروه های فکری وپژوهشی تحت حمایت مادی ومعنوی حکومت خودقرارمی گیرندوحکومت نیزخارج ازیافته های آنان کاری را به انجام نمی رساند
ازاین روی بودکه متوجه شدم توسعه با بال اندیشه به پرواز درمی آید و با بال اندیشه بربام پیشرفت می نشیند ویا دانستم که اگر عقب مانده ایم وفقر درتمام عرصه های فردی و گروهی وحتی ملی و مخصوصادرحوزه فهم انتظارات جامعه ازافراد و پذیرش مسئولیت ووظیفه توسط اعضاء جامعه ازسر ورویمان می باردبه خاطرآن است که فکرنمی کنیم وبرای آدم های فکورو اندیشمندارزش واعتباری قائل نمی شویم ومتوجه شدم که تا این صفت مذموم ازفرهنگ ما زدوده نشود نمی توانیم فکرتوسعه را درسربپروارنیم واز این روی بودکه درتمام ادواری که فهمیده ام وعضویت درجامعه را برای تعالی خودمقدم برتمام خواست های فردی ومبتنی برنفس خود قرارداده ام دنبال گروه های رفته ام که فکرمی کردم برای فکر و آدم های صاحب فکر ارزش واعتباری قائل بوده اند اما حیف که درهمه آنها به نوعی با فرد محوری واستبداد در رای روبروشده ام وخسته ونالان ازآنها کناره گرفته ام چون به تحقیق دریافته ام که خطرگروه های فردمحور و مبتنی برمناسبات مستبدانه بیش ازهردشمن خارجی برای جامعه خطرناکتر است وباعث نابودی منابع وفرصت ها می شود وبایدازآنها کناره گرفت ویا حتی برای فرو پاشی آنها مستمروهدفمندمبارزه کرد
ادامه دارد
