تاريخ: سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۲ ساعت: ۸:۵۰ ق.ظ
وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را
یار بارافتاده را در کاروان بگذاشتند بیوفا یاران که بربستند بار خویش را
مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق دوستان ما بیازردند یار خویش را
همچنان امید میدارم که بعد از داغ هجر مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را
رای رای توست خواهی جنگ و خواهی آشتی ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش قبلهای دارند و ما زیبا نگار خویش را
خاک پایش خواستم شد بازگفتم زینهار من بر آن دامن نمیخواهم غبار خویش را
دوش حورازادهای دیدم که پنهان از رقیب در میان یاوران میگفت یار خویش را
گر مراد خویش خواهی ترک وصل ما بگوی ور مرا خواهی رها کن اختیار خویش را
درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود به که با دشمن نمایی حال زار خویش را
گر هزارت غم بود با کس نگویی زینهار ای برادر تا نبینی غمگسار خویش را
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را
دوستان گویند سعدی دل چرا دادی به عشق تا میان خلق کم کردی وقار خویش را
ما صلاح خویشتن در بینوایی دیدهایم هر کسی گو مصلحت بینند کار خویش را
بسیارند انسان هایی که فکر می کنند اگر دستشان از نعمت و بختشان از برخورداری قطع گردد توان ادامه زندگی نخواهندداشت واین ازبرای آن است که متاسفانه ما به جنبه های انسانی زندگی کم بها می دهیم وبیشتر توان خودرا برای دست یابی به راحتی و رفاه صرف می کنیم وتازه زمانی به مال ومکنتی می رسیم که صدای الرحمانمان بلند شده است ووراث با بدست گرفتن ابزارهای مختلف به کنده کاری و تخریب بنایی که با هزاران زحمت و یا حق کشی بنیادداده ایم می پردازند وبه لعن ونفرین ما اقدام می نمایند.
دوستان با خواندن این بخش از مطلب فکر نکنند که نگارنده یک آدم زاهدمسلک و صوفی راضی به قرص نانی می باشد که اگر بمیرد شهرداری بایدبیاید و کار تدفین اورا برعهد بگیرد بلکه آدمیم که امکانات بدهان رسیدن دستم را فراهم آورده ام اما همیشه ایام دراین فکربوده ام وهستم که چرا یک نفراز دارندگان ومتمولان تاریخی نشده اند و نام و یادی از آنها در صفحه روزگار باقی نمانده است و افرادی چون سعدی که نانی در سفره خودنداشته اندوتمام عمر خودرا در سفر و حضر گذارنده اند چهره ای تاریخی شده اند که هر کسی درهرسن وحالی به تورقی ازآثار او اقدام می کند ودرنهایت به این نتیجه رسیده ام که با نوایی به خاطر دور کردن فرداز وظایف اجتماعی ونگاه مسئولانه به سرنوشت خودوجامعه بیدردی را ایجادمی کند که مانع از نزدیک شدن اوبه معیارهای مورد قبول و اتکای مردم می گردد واز این روست که اگر هم بخواهدبا استفاده از تمولی که داردکاری ماندگارانجام دهداثرکارش یا تا زمان بالا بودن تابلو یی که منقش به نام او وتوضیح عملی که انجام داده باقی می ماند ویا با مرگش تمام تعاریفی که ازاومی شودویا توضیحی که درخصوص اعمالش داده می شود ازبین می رود
ولی آنکه با کاری فرهنگی وعلمی توانسته قلب مهربان مردم را متوجه خودسازد با تمام بینوایی هایی که داشته ماندگار وتاریخی شده است
پس ای آنکه خواهان تسخیرقلب مردم هستی به بینوایی راضی باش که با نوایی تورا به فراموشی ودوری از مردم می کشاندهمانگونه که امروزه شواهد فراوانی ازقدرت مداران مال اندوز را ملاحظه می کنیم که روزی بینوایان با نام ونشانی بودندکه در قلب مردم وبالای چشمشان جا داشتندوامروز چون به نوایی دست یافته اندبا به انحصاردر آوردن شانس موفقیت مردم ومحدود نمودن دامنه فعالیت آنان موردنفرت هم آنهایی که روزی روزگاری مریدانشان شناخته می شدند واقع شده اند ومردم آشکار وپنهان لعن ونفرین خودرا نثارشان می سازند
