شب دراز به امید صبح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
عجب که بیخ محبت نمی دهد بارم که بر وی این همه باران شوق می بارم
از آستانه خدمت نمی توانم رفت اگر به منزل قربت نمی دهی بارم
به تیغ هجر بکشتی مرا و برگشتی بیا و زنده ی جاوید کن دگربارم
چه روزها به شب آورده ام دراین امید که با وجود عزیزت شبی به روز آرم
چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی؟ چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم؟
هنوز، با همه بدعهدیت، دعاگویم هنوز، با همه بی مهریت، طلبکارم
من از حکایت عشق تو بس کنم؟هیهات! مگر اجل که ببندد زبان گفتارم
هنوز قصه ی هجران و داستان فراق به سر نرفت و به پایان رسید طومارم
اگر تو عمر در این ماجرا کنی، سعدی! حدیث عشق به پایان رسد؟ نپندارم!
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست یکی تمام بود مطّلع بر اسرارم
در دو شماره پیشین مطلب با ورود در بحث مطبوعات و پرداختن به این نکته که متاسفانه این ذهنیت درجامعه جا افتاده است که رسانه گروهی متعلق به یک فرد می باشد و تنها او حق داردکه از آن ودر جهت تحقق راهبردهای شخصی و یا گروهی استفاده نمایدواز این منظز است که برخی ازافراد برداشت گوشت از مطبوعات و رسانه ها نموده و آن را مال خودمی دانندو هرکس را که خواست با واردنمودن نقدی مطبوعات را درراستای منافع مردم نداند و یا با گوشزد نمودن اهداف،کارکردها و تاثیر رسانه ها برروندشکل گیری فعالیت های فردی واجتماعی آنها را برای بجا آوردن تعهدات اخلاقی خوددرقبال جامعه فرابخواند با پناه گرفتن درپشت برداشت گوشتی که از رسانه و بالخص مطبوعات دارند عنوان بدارند که اومصداق گربه ای می باشد که چون دستش به گوشت موردبحث نمی رسد و یا نمی گذارندکه برسد می گویدکه گوشت بو می دهد ودر ادامه مباحث به این نکته پرداختیم که اساسا فعالیت در عرصه مطبوعات باید برمحوریت تحقق کدام هدف باشد تا مشخص گردد که مطبوعه و یا رسانه ای خاص آیا درست عمل می نماید و یا نه ودر این راستا بود که با اشاره ای به اهدافی چون ایجاد ویا تقویت مولفه های ساختاری در زندگی فردی و اجتماعی انسان ویا هدایت انسان به سویی که بتواند نیازبه مولفه های جدید را احساس و برای ایجادآنها تلاش نماید این سئوال را مطرح ساختیم که آیا مطبوعات (به طوراخص) و رسانه های مختلف (به طور عام) می توانند برداشت روشنی ازاین هدف داشته باشند و یا نیرووامکانات آن را دارندکه بتوانند برای تحقق آن به نظریه پردازی و ارائه مفروضات روشن اقدام نمایند؟
درپاسخ به این سئوال بسیارروشن وساده مجبوریم که سری به مجموعه فعالان در جرایدابهر و مجموعه فعالیت هایی که در سالیان فعالیت خود داشته اند بزنیم تا ببینیم که با توجه به نوع و نحوه فعالیت هایی که این نشریات و یا حتی نمایندگی صدا و سیما در شهرستان دارند می توان امیدوار به شکل گیری فرایندی شد که ازدرون آن محصولی استخراج شودکه مبین شناخته شدن هدف و فعالیت در مسیر تحقق آن باشدمثلا اگرندای ابهررا موردبرسی قراردهیم و سابقه بیش از ده سال فعالیت این جریده را مورددقت قرار دهیم ملاحظه خواهیم نمود که این جریده در طی این چند سالی که می شد در آن با برنامه ریزی و سازمان دهی نتایج بسیارپر باری ازپرداختن به منابع مادی و انسانی بدست آوردنه تنها نتوانسته اثری مثبت بر شکل گیری و چرخه مطلوب اطلاعات ودانش عمومی داشته باشدبلکه با روش ها و سیاست های پاندولی که اتخاذ نموده آن اندک افراد علاقه مند به فعالیت و صاحب دغدغه درشکل دادن به افکار عمومی را هم سوزانده و از حیز انتفاع دور ساخته است.
در چرایی بروز چنین نتیجه ای دلایل فراوانی را می توان مورد دقت قرارداد که بخشی از آنها مربوط به خودندای ابهر و میزان آگاهی و تعهد مدیرمسئول آن به اخلاق و تعهدات الزامی در کار حرفه ای ودرعرصه مطبوعات مربوط می شود که در جای خودبدانها خواهیم پرداخت و بخسی دیگراز آن به انتظار و مطالباتی مربوط می شود که می بایددرسطح شهرستان و استان نسبت به مطبوعات شکل می گرفت ومتاسفانه شکل نگرفته است که به این موضوع هم درجای خود اشاراتی خواهیم نمود اما قبل از ورود و ارائه تفسیرو تاویل ازاین دو موضوع لازم است که به این نکته اشاره گردد که برای پیدایش این دو مقوله مولفه های دیگری می باید شکل می گرفت که متاسفانه تا به امروز نه تنها شکل نگرفته و یا حتی مورد توجه واقع نشده بلکه با اقداماتی که برخی از فعالان درعرصه مطبوعات ازخودنشان داده اندو همکاری هایی که برخی از مدیران فرهنگی دراین خصوص با آنها داشته اند بکلی دور از حوزه اثربخشی اجتماعی واقع و از منظر دید صاحب نظران دور نگه داشته شده اند وآن اینکه تا به امروز در جامعه ما مشخص نگردیده که چه می خواهیم و مطبوعات درارائه تفسیر روشن ازاین خواست چه وظایفی را باید برعهده داشته باشند(آرمان گرایی وآرمان خواه نمودن مردم) و از این رو ست که مطبوعات و رسانه ها گاهی کارسیاسی انجام می دهندونه تنها به عنوان ارگان حزب سیاسی بلکه به عنوان خود حزب سیاسی واردمیدان می شوند و با حمله وهجوم به موقعیت ها و جایگاه هایی که مطابق با منافع آنها نبوده اند و یا نمی توانسته اندهمسو با روند رفتاری آنها باشند زمینه حذف آنها را توسط ارگان های خاص فراهم آورده اند و در این عمل هزینه را نظام ودولت پرداخته اند و منفعت عاید دست اندکاران آن جریده و یا سیاست گذاران و طراحان به صحنه کشاندن مردم توسط آن نشریه گردیده است ویا اینکه خودهمان جریده و یا رسانه با شدت عمل در برابر سایر افرادی که در صدد تولید فکر و اشاعه اندیشه عالمانه بوده اند باعث به حاشیه رفتن فکرنو شده اند ومسلم است که در چنین وضعیتی کسی که بتواند با در دست داشتن اندیکس های مناسب بگوید که کدام بخش از جامعه و یا فعالان عرصه های مختلف دارای مشکلندو باید تغییراتی در آنها داده شود تا مطالبات مردم شکل بگیرد نتوانسته حرف خود رابزند و با هدایت جامعه برای تیمار داری حوزه های دارای عیب ونقص باز توانی لازم را به آن بخش ارائه دهند ویا اینکه بوده وگفته ولی حرف او در زیر غوغا سالاری و هیا هویی که مطبوعه منفعت طلب داشته گم گردیده وره به جایی نبرده است.
حال بیایید همین تفسیر را درخصوص فعالیت های فکری موجود در ابهربکار بگیریم تا بدانیم که چگونه یک مطبوعه باعث به انحراف رفتن سایر مطبوعات و یا به هدر رفتن منابع و فرصت های فراوانی می شود.
برای بررسی ریشه ای لازم است که به این سئوال پاسخ دهیم که آیا ما درابهرنمی خواهیم که شورا و شهرداری با فعالیت های قانونی و استاندارد باشیم و یا آرزومند آن نیستیم که نماینده ما در مجلس با تعاملی که با روشنفکران جامعه برقرارمی نماید قادر به این باشد که دراستان ومجلس دفاع مناسبی از منافع ومصالح ابهرداشته باشد مسلم است که اگر کسی بگویدنه بایددر آگاهی وتعهد او حتی به سرنوشت خودش شک نمود اما چرا کار ما بدانجا می رسد که در طی شش سال فعالیت شورای شهر و سه دوره نمایندگی مهدوی وحدود یک سالی که از دوره نمایندگی جناب خان محمدی می گذرددر این شهر روندی که نشانگر فعالیت برای تعیین نرم های استانداردفعالیت وتعهدبه اجرایی نمودن آنها در حوزه های شورا ونمایندگی مردم در مجلس باشد به چشم نمی آید و هرچه هست بیان بغض الود ووهم آمیز از فعالیت شورا ونماینده مردم در مجلس است .این شرایط معلول حضور و جریان سازی کدام مرجع و مکان است؟ آیا در شهری که هر روز شورا ونماینده اش در مجلس زیر بارانی از ابهام آفرینی های غیر متعارف قرارمی گیرد می توان امیدی به این نکته داشت که بشود درآنجا تفاهمی بین اندیشه ورزان و نمایندگان مردم در شورا ومجلس ایجادنمود ویا امید وار به این بود که حتی بین این نمایندگان اتفاق و وحدتی برای کار وفعالیت هدفمند وبا برنامه های زمان بندی شده بوجود آید؟
مسلم است که پاسخ این سئوال نه خواهد بود زیرا که فکر چنان درهم و دنبال ابهام های پیشرونده می رودکه مجالی و امکانی فراهم نمی آید که بدانداز نماینده در مجلس و شورا چه بایدبخواهد که مطابق با قانون باشد. به عنوان مثال آیا در همین دوازده سال فعالیت ندای ابهرآیا شماره ای از آن را سراغ داریدکه درآن با تکیه براین نکته که وظیفه قانونی نماینده چه می باشد انتظار ومطالبه ای برمحوریت آن شکل گرفته باشد و یا مثلا در دهها و صدهها مقاله ای که در این نشریه در نقد ازشورا و شهرداری در همین یک سال گذشته به تحریر در آمده آیا موردی را می توان شاهدمثال آورد که در آن نوشته شده باشدکه وظیفه شورا و شهرداری چیست تا برمبنای آن مشخص شود که مردم چه چیزی را بایدازشورا و شهرداری بخواهند و یا خواسته اند ونشده است.
دنباله دارد
ساختار شهری،دانش بنیان( 34)
در مجموعه مطالب ارائه شده با عنوان ساختار شهری،دانش بنیان سعی برآن شده که ضعف ها و اشکالات موجود در حوزه های مختلف نگرشی و رفتاری جامعه فعلی ایران و ابهر مورد کند و کاو قرار بگیرد تا بلکه بتوانیم با یک نهضت عمومی و بسیج تمام نیرو های دارای دغدغه فعالیت هایی را سامان دهیم که بتواند برای بر طرف نمودن این نقص ها و یا فراهم آوردن زمینه برای کار هایی که نشده است ولی نیازبه انجام آنها با شدت تمام احساس می شود کاری تاریخی به انجام برسانیم وازاین روست که نگارنده از تمام کسانی که مجموعه مطالب فوق را تا شماره 34آن پی گرفته اند و این امید واری را دارم که تا انتها پیگیرش باشند خواستار آن است که دست به قلم ببرند و به جای آنکه اوقات بسیارارزشمند خود را به ارائه دلگویه های تلخ که می تواندانرژی وانگیزه کارسازمان یافته را از بین ببرد از چیزی بگویند و بنویسندکه می تواندراهگشا و راهنما باشد و یا نگارنده را در تمرکر و توجه به مواردی که ممکن است از منظر دیدش دور مانده باشد و یا به خاطر پیچیدگی و کلی بودن موضوع توجه کمی بدان شده باشدنهیب زنند تا اگرقراراست کاری ماندگار شکل بگیرد کاری با مشارکت و همراهی صاحبان اندیشه باشد.
در موضوع گذشته صحبت را بدانجا رساندیم که بیان شد برای انجام کار در حوزه های اجتماعی به این امر نیاز است که کنشگر اجتماعی برای راه اندازی فرایند هایی که می تواند بسترساز تغییرات علم بنیان در جامعه باشد ابتدا خود را مسلح به تفکر سیستمیک بنماید تا مبادا یک سو نگری و غفلت از علل دیگری که می تواند زیر پوشش یک علت کلی قرار گرفته باشند ومایه تشدید بروز رخدادو یا حادثه گردندوحتی با ریشه کن شدن علت اصلی باقی بمانند و با تاثیر بر تخریب فعالیت های هدفمند سرعت کار را بگیرند و یا هزینه های انجام آن را افزایش دهند و باعث به نتیجه نرسیدن طرح و برنامه ای شوند که تحقق آن باعث تغییر در ساختار های جامعه می شده است دور بماند
براین اساس می توان گفت که انسان به عنوان موجودی جمعی و نه موجودی واحد تحت تاثیر مناسباتی واقع می شود و دست به فعالیت هایی می زند که هدف ازانجام آنها و روش های بجا آوردنشان از آن مناسبات منتج می گردند با این استنتاج باید باور داشت که به هر میزان این مناسبات پیچیده ودر برگیرنده حوزه های گسترده ومرکبی باشند دست یابی به علت هایی که می تواند و یا باعث شده است که کار انسان با مشکل مواجه شود سخت و زمانبرخواهد گردید وهمچنین راه اندازی سیستمی که بر تمام جوانب کار اشرافیت داشته باشدمشکل خواهدگردید از این روست که امروز در جامعه ما بکار گرفتن تفکر سیستمیک از هر زمان دیگری بیشتر موردنیاز واقع می شود زیرا که جوامع امروزی هم نیازمند آنند که پیوندهای میان اعضاء بسیار زیادخودرا ارگانیک و نظامندنمایند وهم در آسیب شناسی اختلال هایی که در این ارتباط ها بوجود می آید کار سازمان یافته ای را به انجام برسانند.
با این تفاسیر درکشور و شهر ما هم که قصدکلی بر ساختار مندنمودن رفتار ها وفعالیت ها می باشد باید همت عمومی صرف راه اندازی فرایند هایی گردد که در آنها محور امور بر ضرورت اعتصام به نگاه سیستمیک قرار گرفته باشد و تلاش گردد که با کنار گذاردن اقداماتی که با استفاده از متد محافظه کارانه ای اقدام به شناختن علت می نماید و سعی می کندکه یا با دورزدن و یا پاک کردن صورت مسئله و یا درنهایت حذف فیزیکی علتی عامه پسندبه حل مشکل اقدام نماید ابزار ها و امکاناتی را فراهم آورد که با استفاده از آنها بشودمشکلات را با کمک وهمکاری تمام مردم و با به مشارکت خواندن تمام اندیشه ها و افکار حل و برطرف نماید وگرنه باقی ماندن حتی علت هایی که حضورشان ذاتی و بخشی از طبیعت حیات اجتماعی انسان می باشد می تواندهزینه هایی را برساختارهای جامعه تحمیل نماید که با مصرف آنها درجایی غیراز برکنارنمودن موانع ناشی ازبی دقتی ما می شودکارهای بزرگی به انجام رساند.
همچنین بایدبه خاطر داشت که برای دست یابی به یک راه کارهمه جانبه نگر نمی توان موقعیت خود را بدون شناخت و لحاظ نمودن دو شرط لازم مکان نمایی نمود که یکی از آنها اندیشیدن به دلیل یا دلایلی می باشد که می توانند چگونگی پدید آمدن شرایط کلی و یا وضع بغرنج ودور ازانتظار را توضیح دهند و دیگری ارائه نظر و یا راهکارهایی کوتاه یا دراز مدت به عنوان پی آمدهای وضع مزبور در آینده می باشد که می تواند تبعات سنگین و غیرقابل تحملی را برای جامعه ایجادنماید.بنابراین باید به صورت متعارف آنچه را که درخصوص مطالعه شرایط اجتماعی از طریق اعمال تفکرسیسمیک لازم است ومی تواند اشکال متفاوتی از اندیشه و شناخت در اختیارما بگذارد و در محدوده علوم اجتماعی بکاربگیریم تا بتوانیم در پیوندی که در میان عناصر موثربر جامعه می بایدایجاد شود شناخت و تجربه زندگی به مفهوم واقعی اجتماعی رابه وجود آوریم .زیرا که بدون دست یابی به چنین مفهومی که مشخص می دارد حدود رفتاری می باید در راستای کدامین هدف و بر محوریت کدامین اندیشه بچرخد نمی توان امیدوار به گذر از فراز های تعیین وتضمین کننده سعادت و رفاه بشر شد وانسان را برای تحمل تنگنا ها ومحدودیت های ناشی از تن دادن به زندگی اجتماعی آمیخته به شرایط سخت راضی نمود .
با این استناج است که می توان گفت اگرامروز در جامعه ما فشاربسیارسختی برمنابع انسانی ومادی از محل دوباره کاری و اصلاح مستمرامور تحمیل می شود و اثر فرسایشی و تخریبی عظیمی را بر آنها واردمی نماید این امر ناشی از آن است که در طی ایام گذشته سیستم اجتماعی ما نتوانسته با فراراز ترس دلبستن به حال وگذشته و یا حرکت به سوی آینده تن به تفکری بدهد که در آن برای هر پدیده ای می باید دنبال علت های مختلف گشت وبا تحت کنترل گرفتن آنها اگر پدیده مورد نظر مثبت می باشد علت ها را تقویت نمود و اگر با پدیده مخربی روبرو می باشیم در صدد حذف ویا کنترل آن برآمد مثلا فردا که ما دوباره با گرفتن شناسنامه در دست و رهسپاری به سوی صندوق های رای برای انتخاب ریاست جمهور و یا اعضاء شورا های شهر و روستا گسیل خواهیم شد و این کار را جز وظایف و تکالیف اخلاقی و اجتماعی خودخواهیم شمردمناسب آن است که از همین امروز حداقل به چهار و شش سال گذشته باز گردیم واگر پدیده های قابل رویت ومنتج از فعالیت های شورا در شش سال گذشته و ریاست جمهوری در چهار سال گذشته را سازنده وبا تاثیر مثبت یافتیم (که البته چنین نبوده است) رای خود را براعضاء فعلی شورا وافرادموردتایید ریاست جمهور فعلی قرار دهیم واگر محصول برآمده ازعملکرد آنان را مخرب به حال روز خودو جامعه یافته ایم که (صدالبته چنین بوده است) رویکرد خودرا تغییردهیم وبا بکار گرفتن تجارب و دانشی که از محل تجزیه و تحلیل سیستمیک شرایط بدست آورده ایم اقبال خود را متوجه کسانی بنماییم که برنامه های آنها در جهت حل گرفتاری و مشکلات شهروندان همه جانبه نگر و بر محوریت نگاه سیستمیک به مسائل باشد.
ادامه دارد
در بخش پیشین مطلب با این عنوان که در کامنتی بر مطلب نگارنده در وبلاگ ثمر ابهر که پیرامون نوع نگاه و عملکرد روز نامه ندای ابهر به نگارش در آمده بود دوستی بیان داشته بودند که گربه(منظورنگارنده)چون دستش به گوشت نمی رسد می گویدکه گوشت بو می دهدو یا اینکه چون دلش می خواهد در ندای ابهرمطلب بنویسد و مدیر مسئول آن نشریه این اجازه را به ایشان نمی دهداو شروع به انتقاداز عملکرد ونگاه راهبردی ندای ابهر به مسائل شهرستان نموده است ونگارنده این موضوع را توهمی دانسته که دامنگیر چنین دوستانی و برخی از مدیر مسئولان جراید گردیده و در تفسیر چنین توهمی مطالبی را به صورت کلی ارائه نمود.
ولی دراین مقاله سعی می شود که با استفاده از تجارب طولانی مدت خود در عرصه فعالیت مطبوعاتی و باورود در اهداف، وظایف،کارکرد ها وتاثیرات مطبوعات به این موضوع پرداخته شود که اساساچرا در ایران رسانه ها نتوانسته اند به چنآن جایگاه ومنزلتی دست بیابد که برای حمایت ازفعالیت های آنها افکارعمومی متحد و همسو شود ویا زمینه و بستری را فراهم آورد که فعالان دراین عرصه بدانند که می توانند با مانور در متن باور و اعتقادات مردم،نیاز مندی ها وره یافت های علمی،ایجاد و مدیریت خیزش های فرهنگی وفکری ودر نهایت مشارکت در بررسی و شناسایی کمبودها (محدودیت هایی که هم ایتک جامعه را تحت فشار دارد)و نیاز مندی ها(محرومیت هایی که در صورت ادامه روند کنونی نسل های آینده را با مشکل مواجه خواهد نمود)مردم ومسئولان را برای مشخص ساختن اهداف،دست یابی به بهترین ومناسبترین راه کار ها و وحدت وهماوایی برای تحقق برنامه ها و در نهایت رسیدن به پیشرفت وترقی توسعه محور همراهی و هدایت نمایند.
حتما دوستان خواننده این مطلب عنوان خواهند داشت که مگر رسانه ویا مطبوعه ازنظر قانونی و ساختار اجتماعی چه موقعیت و جایگاهی دارد که بایداین اجازه را بیابد که به ایجاد و مدیریت تحولات وتغییرات اجتماعی بپردازد و یا به پیدایش چنین فرایندی کمک نماید ؟
درپاسخ به این سئوال بسیار مهم نیاز به این هست که کمی با تانی عمل نماییم و با ورود در حوزه هایی که برای مطبوعات و عمدتا رسانه مشخص ساختیم مشخص داریم که جایگاه مطبوعات کجاست وچگونه می توان فرصت ویا موقعیت مدیریت تحولات وتغغیرات را برای آنها مشخص ساخت.
همانگونه که می دانیم انسان در طول دوران های مختلف حیات تاریخی خود یک روند رو به تعالی را پشت سر گذارده است هرچندکه این توالی از سرعت یگ نواختی برخوردار نبوده و حتی بعضا دیده شده که پیدایش اتفاقات طبیعی و یا ساخته دست بشر چنان ویرانگر ومخرب بوده که فکر ویا حتی باور نمی شده که بشر بتواند پس از آن اتفاقات امیدی برای آینده داشته باشد اما او یا با تغییررویکردو یا ابرام و اصراربرمواضع واهدافی که داشته بیشترناملایمات و سختی ها را پشت سر گذارده و با جبران مافات و ترمیم خرابی ها دوباره با صلابتر از گذشته دنباله اقدامات خود را در یک اشل گسترده پی گرفته و با بدست آوردن توفیقات قابل اتکاتر تلخ کامی های گذشته را فراموش نموده است.
همچنین می دانیم که انسان دارای مغزی تحلیل گر می باشد که می تواند گذشته وحال و آینده را به هم ارتباط دهد و با شناخت شرایط و ارزیابی دلایل افت وخیز درآن طرح وبرنامه روشنی را برای برون رفت از مشکلات و یا استمرار موفقیت ها ارائه بنماید در کنار مقولات فوق باوراین موضوع الزامی به نظر می رسد که بگوییم عوامل دیگری نیز می توانند بر گذر از شرایط سخت و ادامه راه توسعه موثر باشند که ازجمله آنها می توان به معاوضه و تعامل عالمانه تجربه وعلم میان انسان ها و یا مشارکت در اندیشه و عقل دیگران اشاره نمود.
حال اگراین چند مولفه ساختاری در تطور حیات انسان را بهم دیگر پیوند زنیم ملاحظه خواهیم نمود که رسانه ها ابزار بسیار مهم و تاثیر گذاری می باشند که می توانند با مشارکت در شکل گیری مولفه های مزبور و یا ایجاداحساس نیاز به تدوین مولفه های دیگرراه دست یابی انسان به پیشرفت را فراهم نمایند.
پس در یک کلام می توان گفت که هدف از راه اندازی و تقویت رسانه ها می تواند ایجاد ویا تقویت مولفه های ساختاری در زندگی فردی و اجتماعی انسان ویا هدایت انسان به سویی که بتواند نیازبه مولفه های جدید را احساس و برای ایجادآنها تلاش نماید است.
حال با این هدف گذاری مهم برای فعالیت ووجود رسانه ها این سئوال مطرح می شود که آیا رسانه های موجود در ایران،زنجان و شهرستانی چون ابهر برای این منظور بکار گرفته می شوند ویا هدف های دیگری در ایجادو فعالیت های آنها مد نظر مسئولان اجرایی و مدیران مسئول آنها بکار گرفته می شود که ممکن است از اساس با آن اهداف متعالی موجود در الزام به ایجاد رسانه ها حتی مغایر باشد به نوعی که با پیگیری اهداف موردنظر مسئولان ،مدیران اجرایی و حتی حاکمیتی و مدیران مسئول این جراید اقدامات و فعالیت هایی به اجراء گذارده شود که نه تنها برای کمک به ایجادو حمایت از مولفه های ساختاری موردنظر در عرصه مطبوعات و کلیت جامعه موثر نباشد بلکه از طروقی چون پوشاندن واقعیت ها،به انحراف بردن افکار عمومی،راه انداختن جنگ های حیدری نعمتی،گندم نمایی وجو فروشی و مهمتراز همه مخالف خوانی با مراجع مولد و انتشار فکر عالمانه کاری بنمایند که مردم و حتی مسئولان در انتخاب راه وحرکت سریع وکم هزینه درآن سرگردان وحیران بمانند.
برای ایجادارتباط حسی با موضوع اجازه بدهید مطبوعات فعال درابهررا به عنوان مشتی نمونه از خروار مورد بررسی قرار دهیم تا مشخص شود که چگونه این جرایددر به گمراهی بردن مردم ومسئولان و تحمیل هزینه های سنگین وکند نمودن حرکت در مسیر دست یابی به اهداف کلان و هماهنگی با فعالیت های عمومی جامعه عمل می نمایند.
برای این کار ابتدا به این نکته می پردازیم که انسان از سر نیاز به بنی نوع در تامین امنیت و تسهیل درفعالیت های مختلف زندگی اجتماعی را برگزید و با تن دادن به محدودیت های اعمال شده ازسوی جامعه تحت عنوان قانون که در دو مقوله عرف و شرع دسته بندی می گردد وانسان موظف ومکلف به رعایت و تبعیت ازآنها می باشد ادامه حیات خودرا ممکن نمود حال بیایید واز خود بپرسیم که کدام یک از مطبوعات فعال درایران و یا استان زنجان و یا محدوده جغرافیایی به نام شهرستان های ابهر و خرمدره اساسا با چنین مفاهیمی آشنایی دارد و برای واضح نمایی خواست و آرزوی انسان و نوع اعمال قانون که امکان دست یابی به خواست و آرزو را فراهم می کند از دانش ،نیرو وامکانات لازم برخوردار است و یا اگر به چنین منابعی دسترسی دارد چگونه می توانداز آنها استفاده نماید و یا آیا استفاده می کند؟.
برای آنکه موقعیتی برای فکر و تحقیق برای دوستان فراهم شودادامه بحث را به گفتاربعدحواله می نماییم
ادامه دارد
چند روز پیش مطلبی را در نقد یکی از مطالب به اصطلاح روز نامه ندای ابهر (که بواقع تمام مطالب آن قابل نقداست) به رشته تحریر در آوردم که مخاطبان خاص خودرا پیدا نمود واز این منظر که باعث پیدایش تحرک و اقدام به راه اندازی فرایند عکس العمل های قابل فهم از سوی برخی از افراد شد جای امید واری داشت ازاین رو که مطلب به آنها که بایدبرسدرسیده واثر خود را بر جای گذارده بود اما موضوعی که برای من حداقل دراین موضوع جای تعجب و سئوال داشت این بود که فردی که گویا از آنانی می باشدکه وظیفه دارند به جای دیگران حتی بدون آنکه وکالتش را داشته باشند حرف بزنند با گذاردن کامنتی عنوان داشته بود که گربه چون دستش به گوشت نمی رسدمی گوید بو می دهد وتعجب من از آن جا بود که من تا به امروز با برداشت متفاوت و بعضا محیر العقولی از موقعیت وجایگاه رسانه ومطبوعات مخصوصا در همان روزنامه آشنا شده بودم ولی تا به حال از کسی و یا گروهی حتی با ابتدایی ترین دانایی و آگاهی و یا تجربه حضور و فعالیت در مسائل اجتماعی نشنیده بودم که بگویند رسانه و یا مطبوعه گوشتی می باشد که مورد طمع گربه واقع می شود و چون چنین احتمالی وجود دارد مدیر مسئول با برداشتن چوب گربه های بی حیاء را که گوشت او را می خورند و استخوانش را هم دور می اندازند می تاراند و چون این کاررا با قطعیت به انجام می رساند و دست گربه ها را از گوشت دور می دارد آنها هم حداقل در مقام توجیه و راضی نمودن خود عنوان می دارند که گوشت بو نمی دهد و همان بهتر که دست ما بدان نمی رسد.
براستی چرا در برخی ازافراداین توهم بوجود می آید که یک امکان عمومی وآنهم از نوع فرهنگی آن که نام رسانه عمومی می یابد و باید درآن از چیزهایی گفته و نوشته شود که برای بجا آوردن وظیفه شهروندی و مشارکت در ترسیم بهترین نمایه از سرنوشت فردی و اجتماعی مهم می باشد تا دیگرانی که عنوان شهروندمی یابندبدانند که چگونه بایددر امور و شکل گیری سرنوشت عمومی مشارکت داشته باشندگوشت چرب و نرمی است که فقط باید زیردندان آنها مزه بکند و دیگران نبایداز این ابزار رسانه ای استفاده نمایند؟
آیا این نحوه برداشت از رسانه شرایطی را در جامعه ایجاد نمی کند که فردی بتواند با بدست آوردن مجوز یک نشریه از هر چیزی بنویسد و یا هرگونه که دلش خواست مایه آزار دیگران شود و آنگاه که آسیب دیدگان توانستند نیمچه ابزاری را بدست آورندتا بگویند که عزیزبرادر این چیزی که تو بدان چوب حراج زده ای تا بلکه بتوانی دل برخی ازافرادرا بدست آوری و چندتا آگهی بگیری متعلق به مردم ابهر و متصل به سرنوشت نسل حاضر و نسل های آینده است تا بلکه بعد از آن بداند که برای پول نمی شود همه چیزرا ارزانی این وآن نمود عده ای طفیلی بیایند و با بدست گرفتن بلندگو بگویند که چون این افراددلشان می خواست که درنشریه مزبور مطلب بنویسند و مدیر مسئول این اجازه را به آنها نداده است وحال که مصداق گربه شده اند و دستشان به گوشت نمی رسد می گویند که گوشت بو می دهد.
حال اگر اجازه بدهید و کمی حوصله به خرج دهید می خواهم که موضوع مهمتری را مطرح و موردتفسیر قرار دهم و آن اینکه چرا باید برای تعدادی مطبوعه گوشت قابل مصرف و برای افرادی به زعم جناب محمد بیگی گوشت غیر قابل دسترس باشد مگر در هفته نامه و یا روز نامه ویا حتی رسانه گروهی چون صدا و سیما قرارنیست از چیزی صحبت شود که برای مردم مناسب و درست است و یا مگر قرار نیست که تمام مطالب برای مردم گفته شود تا مردم ازمیان تمام آنچه که گفته شده است یکی را که بهترین است انتخاب نمایند در چنین شرایط این چگونه امکانی هست که تنها برای تعدادی از افراد و یا جریانات حلال است و گوشت مباحی می باشد که می توانند از آن بهره کافی و وافی ببرند و اما دیگرانی که ممکن است بسیاربهتر و به جاتر از ما بهتران مطلب بنویسند ویا برای ردم ارائه فکر و طرح بدهند حرام است ؟
در پاسخ به این سئوال دو احتمال بسیارقوی وجود دارد که اولین آن برمی گردد به کیش شخصیت افرادی که فکرمی کنند مطبوعات و یا رسانه گوشت هستندکه فقط بایدزیردندان آنها مزه بدهد واز این طریق آنها سعی می کنندکه ابزاررسانه را به چماقی برای سرکوب نمودن افرادی که ممکن است منافع آن افراد را درخطر قرار دهند و یا از آن گوشت برای دیگران هم سهمی بخواهند بکار گرفته شود که دراین صورت آنها نباید جایی و یا مفری برای ورود و دست یابی به گوشت پیدا کنند ودوم اینکه افرادی که درآنها توهم گوشت بودن مطبوعات ریشه دوانده از مطبوعه برداشت تجارت خانه و یا مغازه دو بری را دارند که در یکی از شلوغترین بازار ها و یا معروفترین پاساژ ها برایشان تعبیه شده است و ازاین روست که مردم فراموش می گردند ویا به بازی گرفته نمی شوند و آنها از چیزی می نویسند و قربان صدقه اش می روند که می دانند درصورت سرپا ماندن آن می توانند حیات خود را دوام وقوام بخشند و یا بر چیزی می تازند و زمینه حذفش را فراهم می نمایند که می دانند وجودچنان موقعیت و یا جایگاهی این اجازه را به آنها نمی دهد که بتوانند با خواب نمودن مردم نان خویش به خوشی و راحتی بخورند وازاین روست که هرکس را به چوبی و هر جریانی را به رنگی و ننگی آمیخته می سازند تا با به حاشیه راندن آنها بتوانند محیط آمهده برای جولانی را برای خود فراهم نمایند مثلا شما به همین ندای ابهر و شمارگان مختلف آن اگر مراجعه فرمایید متوجه خواهید شد که تمام صفحات و مقالات منتشر در آن مملواست از اشارات و انتقاداتی که متوجه اموراجتماعی و اجرایی ریز و درشت شهر می باشد ولی آیا تا به حال دیده ایدکه دراین روز نامه کسی هم مطلبی نوشته باشدو در آن با انگشت گذاردن بر ره یافت های علم بنیان گفته باشد که اگرازشهرداری انتقاد می کند و یا ریاست شورا و شورا و یا هراداره ای را زیر تیغ نقدمی برد این عمل را برمبنای این اصل مدیریتی و یا این متغییر مورد نیاز علمی در برنامه ریزی و مهندسی اجتماعی به انجام می رساند.؟
براستی اگردر شهری و یا کشوری یک تعداد از افرادتمام امکانات رسانه ای را دراختیار داشته باشند و با استفاده ازآن منافع مردم را زیر شلاق نقد ببرند و یا چوب حراج بر تمام امکانات اجتماعی بزنند وتازه این ادعا را داشته باشندکه بهترین وآگاهترین مردمانند و آنچه می گویند و ارائه می دهند عین صواب است چه راهی برای دانایان قوم خواهد ماند تا با استفاده از آن بگویند که بابا جان شما نه سوادش را دارید و نه از مهارت تفسیر و تاویل امور مهم اجتماعی برخوردارید پس شما را به خدا کمی سکوت کنید تا بلکه آنهایی که پای پیاده زیر مهمیز اسب چموش خود خواهی و منفعت طلبی شما له می گردند شاید بتوانند از فضای بوجود آمده از سکوت شما حرف دلشان را حداقل به گوش خودشان برسانند؟
ادامه دارد
مبحث را با ورورد در عرصه مطالعات اجتماعی با موضوع یقین به ضرورت تغییر و ایجاد ارتباط متناسب با تغییرات دنبال گرفتیم اما موضوعی که می بایست قبل از پرداختن به دو مولفه فوق بدان پرداخته می شد و مغفول ماند و از قضای روزگار خیلی هم مهم بود این نکته بود که هیچ جامعه ای بدون رساندن علاقه مندی و انگیزه مردمانش به بالاترین حد از نیاز و یا تلاش به مشارکت نمی تواند دوام و قوام داشته باشد واگر ما نیز دنبال دست یابی به ساختارهای دانش بنیان وحاکمیت آنها بر مجموعه های موجود در جامعه می باشیم باید به این اصول واقف شویم که
الف- انسان موجودی مشارکت جو می باشد ودر هرجایی که بخواهد کارماندگار و بزرگی انجام دهدبه خودی خود دنبال گرفتن نظر و رای کسانی می رود که در بهره مندی از دانش لازمه کار دارای کارنامه روشن و اعتبار اجتماعی ویژه ای می باشند.
ب- تعالی و پیشرفت با هزینه کمتر و سرعت مناسب زمانی دست می دهد که ما بتوانیم در هدف گذاری ،برنامه ریزی و تشکیل سازمان مناسب برای فعالیت هایی که هدف و یا اهداف موردنظر را با ضریب اطمینان بالا محقق می سازد از تمام اندیشه ها و افکاری که می تواند ما را در گذر از شرایط سخت یاری نماید استفاده نماییم.
مشخص است که ساختاری نمودن این دو مولفه بسیار حیاتی و مهم ویا هدایت مشارکت جویی مردم به سوی که محصولات مورد نیاز را تولید نماید کار جدی و مهمی می باشدکه می باید در اولویت فعالیت های با برنامه و هدفمند واقع شود اما بایداذعان داشت که ما به صورت تاریخی در این حوزه کاری حساب شده وفراگیر انجام نداه ایم و اگر هم در مقاطعی تلاش داشته ایم تا برای برخورداری از چنین امتیاز انسانی تلاش کنیم عمده وقت و انرژی خود را صرف ظواهر امرکرده ایم و یا از آن به صورت انجام فعالیت های مقطعی بهره برده ایم وازاین روی بوده که کم کم فعالیت برای تولید فکر و یا ارائه نظر و رای صائب وکار شناسانه به حاشیه رفته و مدیریت امور عمومی منتزع از دو مقوله فکر برای آینده وتلاش برای برطرف نمودن موانع وکمبود های موجود در عرصه عمل مردم شده است تا جایی که مدیران ومسئولان ما فکر می کنندکه تافته جدا بافته ای می باشند که در خلقت آنها از مصالح دیگری استفاده شده است و گفتار و کردار آنها عین صلاح و عمکلرد و نتایج حاصل از آن عاملی برای فلاح و رستگاری عمومی می باشد.
نتیجه استیلای چنین وضعیتی آن شده است که تصمیم ها در جایی گرفته می شود که نیاز و آرزوی مردم را بدانجا راه نیست و محصول تلاش وهزینه اعتبارات در مسیری به مصرف می رسد که مردم را بدان دسترسی نیست ودر نهایت سازمان و ساختار اجتماعی موقعیتی را فراهم می نماید که منافعش نصیب افراد و مجموعه های خاص می گردد و زحمت و هزینه آن را مردم پرداخت می نمایند در حالی که اگر قرار براین گذارده می شد که فعالیت های عمومی بر بستری از تفاهمدر جهت شناسایی و بررسی کمبودها ونیاز مندی ها پی ریزی شود و موتور محرکه آن را مشارکت عمومی مردم به حرکت در آورد مسلم می بود که امور برای برطرف نمودن کمبودهاو یا نیاز مندی هایی شکل می گرفت که تاثیر عمومی تری داشته باشد و سطح رضایت مندی گسترده تری را بدنبال داشته باشد ویا محصولی ازآن استخراج می گردید که هم برای امروز مردم صاحب تاثیر باشد و هم تغییراتی را اعمال نماید که زندگی و بقای نسل های آینده را تضمین نماید واگر چنین می شدامروز ما دچار مشکلاتی از جمله غیبت،تهمت،سیاه نمایی،بی اعتمادی،پشت گوش اندازی،مقابله و تخاصم رو به گسترش نبودیم مشکلاتی که هم منابع انسانی ومادی ما را به هدر می دهد و هم اینکه یاس و دلمردگی را به مراکز تصمینم گیر و هدایت کننده تزریق می نماید.
براستی اگر امروز هریک ازما در مقابل پرسشی مبنی براینکه آیا از شرایط موجود راضی هستید و یا نه و اگر نارضایتی دارید علت آن را درچه می بینید قراربگیریم و قرار براین باشد که با استفاده از دستگاه های دروغ سنج راستی سنجی از گفتار ما به عمل آید می توانیم با طیب خاطر بگوییم که از شرایط موجود در تمام عرصه های جامعه راضی نیستیم و یا اگز در یک پرسش تکمیلی از ما پرسیده شود که چه عنصر و یا عاملی را باعث این گسترش لجام گسیخته نارضایتی می توانیدمعرفی نمایید بدون ترس وواهمه و تنها با تاسی به تعهدی اخلاقی که داریم و برمبنای آن باید راست بگوییم حتی اگرتلخ باشد بگوییم و اظهار داریم که آری از نحوه اعمال مدیریت و بی توجهی به مشارکت ناراضی هستیم و خود رایی و استبداد در پیدایش این روند را عامل اساسی پیدایش این نارضایتی می دانیم .
باید باور داشت که بخشی از تعمیق مناسباتی که منجر به حاشیه نشین شدن اصل به مشارکت خوانده شدن مردم ویا میل به مشارکت نشاندادن از سوی مردم شده است در این است که ما جرات ابراز نارضایتی از شرایط و انگشت گذاردن برروی عامل و یا عوامل ایجاد نارضایتی را در خودمان ایجادنمی کنیم وگرنه اگر چنین جرایی در ما وجود داشت و در اولین برخورد با عاملی که با پشت نمودن بوظایف قانونی وبی توجهی به خواست وانتظار ما زمینه نارضایتی را در ما ایجاد می نمود به ابراز احساسات و یا واکنش مناسب اقدام می کردیم مسلم است که نه امکانی برای بقای عامل نارضایتی فراهم می آمد ونه از این بابت که ما در خود میل وانگیزه مشارکت نمی یابیم شرایط به سویی می رفت که مسئولی بنا بر سلیقه و میل خود تصمیمی می گرفت و با عمل بدان جریان اجتماعی را به سویی هدایت می کرد که اصلا ارتباطی با ما و روند حیات ما نداشته باشد.
اما باید پذیرفت که رسیدن به موقعیت اعتراض و یا سماجت در ابراز نظر و مشارکت در اتخاذتصمیم به این سادگی ها امکان پذیر نخواهد بود زیرا که پیدایش چنین نرمی نیاز به راه اندازی فرایند با برنامه ای دارد که می باید مولفه های آن را فراگیری علوم مختلف ،کسب تجربه در مجامع گوناگون ودر نهایت برخورداری از ادبیاتی جسور و غنی تشکیل داده باشند وگرنه فردی که از چنین ابزارهایی بی بهره باشد نخواهد توانست با شناسایی کمبود ها و نیاز مندی ها و ااویت گذاری در بین انتظارات وخواست هایی که دارد و یا جامعه می تواند آنها را تامین نماید به در خواست وپیگیری چیزی اقدام نماید که خواست وانتظار واقعی او می باشد و یا از چیزی فریاد اعتراض بلند نماید که می داند می باید محقق می شده و یا در نظر می آمده ولی مورد غفلت واقع شده است و یا اساسا منفعت جویی و خود خواهی مسئولان مانع از شکل گیری آن گریده است.
بر مبنای این ره یافت است که می توان ادعا نمود که اگر در جامعه ما کلام منعقد نمی گردد و یا مجادله مانع از شکل گیری مباحثه ومفاهمه می شودناشی از آن است که سیستم آموزشی ما در جریان تعلیم وتربیت فرزندان این جامعه زمینه و بستر قرار گرفتن جوانان در جریان فراگیری دانش لازم که مطابق با شرایط به ریشه یابی پدیده ها اقدام نماید و یا عضویت در گروه هایی که در نگاه و تفکر آنها سیستم اساس ومحور فعالیت باشد به تفکر سیستمیک که برای هر پدیده ای دنبال علت های متعددمی گردد ودر نهایت بهره مندی از ادبیاتی که به شیواترین و شفاف ترین کلمات بتواند منتقل کننده مکنونات قلبی آنان باشد را فراهم نمی نماید کودکی که در مدرسه می باید فرابگیرد که چگونه از علم برای رد و یا قبول موضوعی استفاده نماید فرامی گیرد که رد و قبول موضوع به این مسئله وابسته است که در بیرون چه مقدار مقبولیت دارد و یا کودکی که باید با حضور در میان گروه وجریانات مختلف به درک درستی از چگونگی تفسیر و تاویل موضواعات دست بیابد با بند و بست هایی مواجه می شود که عطای تجربه عملی را به لقایش می بخشد و کودکی که در مدرسه یاد می گیرد تا چگونه با استه رفتن و آهسته آمدن گزک بدست مدیر و معلم و گردن کلفت کلاس ومحله ندهد مسلم است که چون بیرون بیاید کسی خواهد بود که نان را نه به نرخ روز بلکه به نرخ ساعت خواهدخورد و به چیزی دلبسته ومتعهد نخواهدبود تا در صورت به خطر افتادن و یا عدم تحققش دست به اعتراض بزند و یا خواسته ای را با صدای بلند برزبان بیاورد.

در بسیاری از اوقات قضاوت و داوری ما بدلیل اتکای بر ظواهر ویا برداشت های سطحی مان از آنچه که می خواهیم با آن ارتباط برقرار نماییم و یا می خواهیم استمراری در ارتباط با آنها داشته باشیم به خطا می رود و باعث می شود که پای درراهی بگذاریم که نه تنها منفعتی را برای ما به بار نمی آورد بلکه منجربه بروز حالاتی می شود که می تواند با اعمال تاثیر منفی در رفتار و حتی در افکار انگیزه فعالیت و یا تلاش را در ما ازبین ببرد براین اساس است که در فرهنگ بشر بکرات آمده که از قضاوتی که مبنای آن توجه و اتکاء محض به ظواهر است خود داری نمایید و اگر در پی برقراری دوستی و یا مراودت های طولانی مدت با افراد و جریانات خاص اجتماعی هستید وقت بگذارید و با مطالعه عمیق دنبال برداشت های خردورزانه از موضوع باشید تا اگر شرایطی پیش آمد و در موقعیتی قرار گرفتیدکه نیاز به آن شد تا با اتکاء به آنچه که انتخابش نموده اید تصمیمی تعین کننده برای خوداتخاذکنید مبنای تصمیمتان درست و قابل اعتنا و اتکاء باشد.
در مبحث گذشته با عنوان این نکته که توسعه عمدتا بر اعمال و یا ایجاد تغییرات در سهم اقتصادی پیشرفت فراگیر اطلاق می شود ویا جزیی از پروسه تغییر و حرکت جامعه از موقعیت فعلی به وضعیت مطلوب محسوب می گردد عواملی را موثربر پیشرفت و توسعه بر شمردیم ودر پایان همان بخش با اشاره به این نکته که پیشرفت و توسعه در هر حال برای جا افتادن و بیرون دادن محصولات مناسب نیاز مند پیدایش تحولات (دگرگونی های کند،مقطعی و یا محدود)وتغییرات (دگرگونی های سریع، بزرگ و گسترده)می باشد که برمبنای یک برنامه برای جایگزینی ویا نوسازی ایجاد و مدیریت می شود ویا به عبارتی می توان این گونه به بیان موضوع اقدام نمود که هیچ گاه پیشرفت و یا توسعه در جامعه ای احساس نیاز و یا عملیاتی نمی شود مگر آنکه آن جامعه به نوعی از ساختار های موجود خود به احساس نارضایتی و نیاز به دگرگونی برسد وگرنه جامعه ای که به داشته های خود راضی و با ازدست دادن ثباتی که موقعیت را برایش مطلوب می سازد در هراس می افتد مسلم است که نمی تواند برای پیشرفت و توسعه برنامه و طرح داشته باشد و یا پروسه ای را راه بیاندازد که با بر هم زدن موقعیت موجودوضعیت توام با احتمالات فراوانی را در افق دید قرار دهد با این اندک برخی از آیتم های نماینگر پیشرفت و یا فقر را می توانیم مورد شناسایی و بررسی قرار دهیم که عبارتند از
1- رسیدن به احساس نارضایتی از وضعیت موجود
مسلم است که موقعیتی که در آن زندگی می کنیم وضعیت مطلوب زمان گذشته ای می باشد که در آن بوده ایم و با رسیدن به این منطق که شرایط گذشته نمی توانسته خواست های جدید مرا تضمین وتامین نماید با برهم زدن ثباتی که از طریق مناسبات کهنه بر جامعه مستولی بوده و حدود رفتاری مردم را مشخص می نموده تلاش برای رسیدن به وضعیتی مطلوب را آغاز نموده بودیم و با مدیریتی که برمنابع و فرصت های جامعه اعمال کرده بودیم مرحله نوینی از حضور در متن زندگی را آغاز کرده بودیم که منتهی به وضعیت کنونی شده بود واز آنجا که تمام مراحل فوق براساس دست یابی به اطلاعات ودانش نوین که نوع بهره برداری ما از منابع و زمان را مشخص می نمود تحت هدایت و رهبری قرار داشت برآورده شدن تمایلات عالمانه ما خود به خود نیاز ها و برداشت های نوینی از آنچه که می تواندبهتراز شرایط موجود باشدرا برای ما تدارک دید که حرکت برای دست یابی به آنها مرحله نوینی را ایجادنمود که مختصات ذاتی خود را داشت وهیچ توافقی با شرایط موجود در آن هویدا نبود حال اگر همین مفاهیم را بخواهیم با شرایط حاکم بر جوامع عقب مانده وفقیر مورد بررسی قراردهیم ملاحظه خواهیم نمودکه در این گونه از جوامع مناسبات به نوعی سر وشکل گرفته اند ویا نهادهای اجتماعی به نوعی وظیفه یافته اند که مانع از تغییر در در یافت ها و فهم از شرایط و به نوعی تدوین انتظارات و مطالبات نو شوند وبا متصل نمودن ووابسته ساختن تمام ارکان ساختاری به ثبات و مقابله با تغییر موقعیت مطلوب وموجود را ایده ال و نهایت خواست مردم تلقی نمایند واز این روست که کمترین تحول و تغییری نه تنها بر تافته نمی شود بلکه کمترین نارضایتی جرم تلقی گردیده و به شدت سرکوب می گردد وحتی دانایان قوم موظف می شوند که در مدح و ثنای چیزی که خود برضعف ها وکاستی های آن یقین دارند سخن سرایی های فراوانی داشته باشندوهمین نکته باعث می شود که نارضایتی فرکوفته شده، تمام عناصر موجود را بی انگیزه نماید و مناسبات کهنه ومندرس مانع ازشناسایی ظرفیت ها و تلاش برای به سازی و یا باز سازی ساختارهای ناتوان ازتحمل تغییر و تحول گردند.
2- فرار از ترس و رسیدن به آزادی
زمانی که سخن از آزادی به میان می آید به سرعت اذهان میل توجه به مفهومی از آزادی می کندکه بیشتر درحوزه های سیاست موردتوجه واقع می شود و به نوعی ازاین کلمه اراده بی مرزی در موضوع بیان استخراج می شود در حالی که این مقوله بشدت مهم و با ارزش اگر در تمام عرصه های حیات انسانی موردتوجه واقع شود و به مفهوم واقعی فرارازترس مورد استفاده قرار گیرد می تواند مبنای را برای کنشگران درحوزه های مختلف فراهم آورد که برای ایجادو مدیریت تغییر وتحول لازم وضروری شناخته می شود مثلا آنجا که قرار است زیر ساختی اقتصادی که ظرفیت وتوان تاثیر گذاری خودرا با پیدایش دگرگونی های علمی از دست داده با مولفه های جدیدی باز سازی و یا جایگزین گردد و این پروسه نیازبه نوعی جسارت در ورود و ریسک در سرمایه گذاری دارد که اگر مهارت وجرات فراراز ترس ریسک پذیری موجودنباشدامکان اینکه بشود آن را بازسازی و یا جابجا نمود مسلم است که با باقی ماندن همان ساختار کهنه و ناتوان هزینه هایی بر مجموعه جامعه واردخواهد آوردکه تامین وتحمل آنها سخت خواهد بود وبه نوعی مانع از آن خواهدشد که فرد وگروه های موجود در جامعه با تن دادن به وضعیتی که توان و تحمل ظرفیت شناسی و ظرفیت سازی را ندارد عمربا محدودیت ها و حتی اتلاف در منابع و فرصت ها سپری سازندزیرا که عدم تغییر و دل سپردن به روش ها و امکانات کهنه مانع از آن می شود که بهره برداری توام با منطق اقتصادگردد اما در جامعه ای که افرادوگروه های اجتماعی در نهاد شخصیتی و رفتاری خود با مقوله فرار از ترس آشنایی سازمان یافته ای دارند و یا حتی اجتماع با تدوین قوانین و مشخص نمودن راه کار های لازم حمایت قابل توجهی از چنین افرادی می نماید مشخص است که آنها با دست یابی به هر وضعیت جدیدی راه های بیرون رفتن از آن وادامه راه را در برنامه می گذارند وترسی ازاین ندارندکه حتی به ارکان ساختاری اجتماع مجال استراحت ندهند در چنین جوامعی مسلم است که راه به جایی منتهی می شود که در آن علم می تواند هرناممکنی را ممکن سازد و با کاستن از زمان ومنابع مورد نیاز منطق هزینه را به فایده نزدیک گرداند.
بایدبه خاطر داشت که آزادی بیان هم از این ره یافت ها بدور نیست زیرا که این مولفه هم می توانددر صورت نهادینه شدن در لایه های مختلف اجتماعی راه برون رفت از شرایط ثابت وتحمل سختی تغییر وتحول را در فرد وگروه های اجتماعی فراهم نماید زیرا که با بیان آزادانتظارات و عریان نمودن کاستی هایی که معلول نقص دربرداشت ها و نوع برخورد ارکان جامعه با محدودیت ها و تنگناها می باشد می توان راهی را فراروی انسان ها باز نمود که رهروی در آن می تواندباعث بهره گیری بهینه ازمنابع و فرصت ها گردد.
3- ممانعت از شکل گیری سرکوب خواست ها و بی انگیزه شدن نیروها
گفتیم که اساس توسعه و پیشرفت در شکل یابی نیاز و آرزوی جدید ومدیریت فرایندهای منتهی به تامین وتضمین آنها می باشدبراین مبنا به هر میزان فضای ترسیم و بیان آرزو و ایده ال ها باز و توام با آرامش باشدآن جامعه می تواند با فراغ بال بیشتری آینده ای را برای خودترسیم نماید که تامین کننده رفاه و آسایش برای جامعه باشد و بر عکس هر چقدر راه ها واهرم های باز دارنده ازتولید نیاز و آرزو گوناگون وشدت عمل آنها بیشترباشد مسلم است که در آن جامعه قناعت و رضایت مانع از تلاش و فعالیت بیشتر خواهد گردید دراینجا لازم است به این نکته اشارت گردد که قناعت در مفهوم تام آن راهی برای مبارزه با برداشت های زیاده خواهانه ازمنابع طبیعی می باشد و این گونه نیست که هر مقدار فشارهای محدودنمودن انسان افزایش یافت فرد و گروه های اجتماعی با محکوم نمودن خودبه کاستن از نیاز ها و آرزوها عنوان قناعت بر اقدام خود بنهندو آن را کاری پسندیده بنامند.
با این تفسیرمشخص است که در جوامع عقب مانده و یا فقیر فرایند تولید و ترویج آرزو ونیاز بسیار محدود و کند می شود وچون موجودیت جدیدی محور مطالبه و خواست مردم واقع نمی شود ورضایت به اجباربه آنچه هست مردمان را در بقای در موقعیت تثبت می نماید تلاش سازمان یافته برای تغییر شکل نمی گیرد و مدیریت با دور شدن از تسلط بر زمان وهدایت آن عملا به طفیلی وپیروی از شرایط تبدیل می گردد و یا حتی به ابزاری برای قانع نمودن مردم به اینکه دربهترین وضعیت زندگی می کنندو بایدتابع مقررات تثبیت کنده باشند تبدیل می گردد در چنین شرایطی نه ظرفیت برای توسعه شناخته می شودو نه بر اثر کندی در چرخه اطلاعات دانش جدیدی وارد عرصه مدیریت برای افزایش نرخ بهره روی می گردد از این روست که هزینه برای تولید امکانات و فرصت افزایش پیدا می کند و چون فاصله بین هزینه و فایده فعالیت بیشتررا توجیه نمی نماید کمتر میل به کار تولیدی و یا دقت دربهره برداری در مردم وساز مان های حتی اجرایی که تحت مدیریت دولتت مشغول به فعالیت می باشندایجادمی گردد و یا حتی به خاطر این که تمام کار ها به نوعی با ضرر توام می شود اساسا علاقه ای به مشارکت در کار های تولیدی باقی نمی ماند و کشور ومردمان آن به توده ای مصرف کننده تبدیل می شوند که استخراج می کنندتا بفروشندو از محل فروش کانی های بسیارباارزش موادی را واردنمایند که از خودهمان مواد صادراتی تولید شده است درحالی که اگرفرایند مذبور عکس روندموردبحث شکل بگیرد مشخص است که منابع تکمیل می شوند ونیاز جدید و دست یابی به آن اشتیاق برای بهبودروش ها را افزون می سازد و در آمدها در مسیرتولید کالای سرمایه ای بکار می رود وزمینه برای تولیدبه صرفه فراهم می شود
به اجمال آنکه توسعه وپیشرفت درجامعه ای که نمی تواند نارضایتی از وضع موجود وتلاش برای تغییردرآن را بربتابد و یا اجازه نمی دهدتا مردم با دل کندن از آنچه دارند برای شرایط جدیدتلاش کنند و یا موقعیت آزادانه را ایجادنمی کندتا مردم با این حس که می توانندخلق نمایند خطر نمایندمسلم است که راه دست یابی به توسعه بسته می شود و با عقب ماندن درعرصه تولید فن آوری های نوین،تولیدفکرمتعالی و درنهایت کاستن ازهزینه های تغییر فقر را در نهادهای خود ساختاری می نماید.
ادامه دارد
نمی دانم چه اصراری به این هست که عده ای بدون آنکه دانش کاری را داشته باشند و یا مهارت های لازمه درست انجام دادن حرفه ای را آموخته باشند دست بکارمی شوند ویا با وارد شدن در عرصه های میدانی آن کار بدون آنکه بدانند حضورشان چه تبعاتی را می تواند متوجه مردم و منطقه کندبی مهابا محصولاتی را تولید می کنند و به جامعه عرضه می دارند که می تواند حتی آسیب رسان ومهلک برای مردم ومنطقه باشد مثلا همین روز نامه به اصطلاح ندای ابهر را اگر برای مطالعه مد نظرقرار دهیدمتوجه خواهید شد که این مجموعه چگونه برای پیش بردن امیال فقط مدیر مسئول وبی توجه به اصول اخلاقی و حرفه ای مطبوعات فعالیت در حوزه مطبوعات را آغاز نموده و دراین دوازده سال به هر زوری بوده آن را ادامه داده وبا این دست آوردخواهید دانست که منظور نگارنده چیست و از چه چیزی اینگونه به فغان آمده است.
همانگونه که می دانید هرجامعه ای برای رسیدن به توسعه همه جانبه و پایدار و تبدیل آن به فرایندی که نام پیشرفت می یابد بایددر شناسایی کمبود ها ومشکلات و بررسی آنها به توافقی جمعی برسد که این توافق در عرصه های سیاسی عنوان افکار عمومی می یابد و سخنگویی این توافق و یا به اصطلاح افکار عمومی را مطبوعات و رسانه ها بر عهده می گیرند وتلاش می کنند که با انتقال شفاف و سریع مواضعی که مردم در اتخاذ آنها به توافق رسیده اند مسئولان و تصمیم گیرندگان را با خواست ومطالبه مردم واولویت هایی که در این موضوع لحاظ شده است آشنا سازند تا آنها بتوانند با عمل به آنچه که می تواند تحقق آرزو وخواست مردم را عملیاتی نماید منطق هزینه به فایده را جاری و با به رفاه رساندن مردم فلسفه وجودی سازمان ها و ادارات ویا هر مرجع تصمیم گیر را محقق گردانند.
براستی آیا با آنچه که گفته آمد و تنها راه ممکن برای پیشرفت و حرکت در مسیر توسعه پایدار است ندای ابهر چنین سخنگو و نماینده ای برای افکار عمومی مردم این شهرستان بوده است و یا اساسا این جریده با سیاست کاهی به نعل وگاهی به میخ عنصری برای تفرقه وواگرایی در سطح شهرستان و عدم شکل گیری افکارعمومی مبتنی بر دانش و بنیاد گرفته به خرد ورزی می باشد؟
پاسخ این سئوال چندان سخت نیست اما فکر می کنم که کسی در این شهرستان اساسا برای پاسخ دادن به آن دغدغه و احساس مسئولیتی ندارد و ازاین روست که این نشریه از بدو پیدایش و حضور در میدان تولید مطلب هرچه را که دلش خواسته نوشته و هر جریان سویی را که میلش کشیده راه انداخته است بدون آنکه به منافع منطقه و توسعه آن تمایل و توجهی داشته باشد وگرنه اگر مردم شهرستان به خصوص تحصیل کردگان آن دغدغه منافع و تهدیدها و فرصت های فراروی شهر ستان را داشتند و ندای ابهر را در جایگاه موجودیتی که تمام هم وغمش ایجادتهدید و بر باد دادن فرصت های آن می باشد می یافتند آیا فکر می کنید که ندای ابهر این مقدار مجال می یافت که بدون در اختیار داشتن دانش و مهارت فعالیت در عرصه مطبوعات خود را برافروزنده چراغ معرفت و آگاهی و در نهایت انسجام و اتحاد عمومی در منطقه محسوب دارد؟
حال بیایید ادعای صورت گرفته را در محک تجربه مورد ارزیابی قرار دهیم تا ازاین طریق بدانیم که اگر قرار است در عرصه تولید محصولات فرهنگی بد فرجامی وکارنامه مملو از فعالیت های هیجانی و فاقد پشتوانه عقلی نصیب افراد و جریاناتی گردد معیارهای تعیین کننده وقابل ارزیابی آن چه خواهند بود مثلا آنجا که گفته می شود افکارعمومی از طریق شناسایی و بررسی کمبودها ونیاز مندی ها وتعیین اولویت و راه کار برای تحقق وتامین آنها حاصل می آید ورسانه حکم نمایندگی مردم درابلاغ سمت و سوی افکار عمومی را دارد آیا خطا کار نخواهد بود کسی و یا مجموعه ای که با اطلاق نام رسانه و یا مطبوعه به خود چیزی بنویسد و یا مطلبی را منتشر نماید که مانع از شکل گیری فرایند منسجم وسازمان یافته ای برای شناسایی و بررسی کمبودها ونیازمندی ها گردد و یا اگر وظیفه دارد که سخنگوی امینی برای انتقال افکار عمومی باشد نتواند و یا نخواهد که برای به نتیجه رساندن این وظیفه اقدامی صورت دهد و یا اساسا با کنار گذاردن آنچه که خواست واقعی مردم است در شیپوری بدمد که موجبات انحراف و یا تلاشی در شکل گیری افکار عمومی شود.
درست است که قضاوت ویا ارائه تفسیر درخصوص اقوال مطرح شده فوق در ظاهر بسیار آسان است و هر کسی که ادعایی دارد می تواند بسادگی عنوان بداردکه از اینگونه افراد نیست و نمی خواهد باشد اما در عمل پرداختن و به جا آوردن وظیفه ای که ممیزاتش بر شناسایی و بررسی نیازمنذی ها (اموری که فردا را تحت تاثیر قرار می دهد)وکمبودها(اموری که راحتی و سهولت فعالیت های نسل حاضر را برهم می زند)استوار گردیده است کاربسیار سخت و طاقت فرسایی خواهد بود واز این روست که بنده با حدودسی سال سابقه و تجربه کار در نوشتن در حوزه مسائل اجتماعی و سال ها فعالیت در عرصه های مختلف وآشنایی با سختی و ریز بینی های آن این حق را به خودم می دهم که ازمدیر مسئول روز نامه به اصطلاح ندای ابهربپرسم که عزیزمن چه کسی تو را وادار نموده که در کاری ورود نمایی که نه تجربه ومهارت آن را داری و نه از دانش علمی و آکادمیک آن بهره می بری وتنها اعتبار و اتکایت به این شده است که فردی ارزشی هستی و یا از حدود ده سال سابقه کار در حوزه مطبوعات برخورداری ده سالی که تنها خودت به آن نمره داده ای و کمترین انتقاد از بیرون را برنتافته ای و چون دانش لازمه این کار را نداشته ای از خودت هم انتقادی ننموده ای تا امور تحت تولیت خودرا اصلاح نمایی وبر این مبناست که در هر چیزی ورود می کنی بدون آنکه به مصداق آیه شریفه قل هاتو برهانکم بگویی که برهانت برای ورود و دخالت و یا حتی اظهار نظر بدون پشتوانه علمی چه بوده است؟
برای ایجادارتباط حسی با موضوع مناسب است که دوستان به آخرین شماره ندای ابهر و مطلب منعکس شده درآن شماره وتحت عنوان دیدار استاندار استان زنجان از سلطانیه نظری بیاندازندتا مشخص شود که در نزد مدیر مسئول و سایردست اندرکاران این نشریه افکارعمومی وتوجه به کمبودها ونیاز مندی ها ارزش و اعتباری ندارند و تنها برداشت خودآنها از شرایط است که امکان آن را می دهد که دست به قلم ببرند و از مسائل بنویسند مثلا جایی که جناب مدیرمسئول به عنوان یک ابهری ودر نشریه ای که منابع سر پا ایستادن آن را مردم ابهر پرداخت می نمایند و یا متقبل می شوند دستور چاپ مطلبی را می دهدکه در حالت عادی به شدت مغایر با منافع شهرستان ابهراست واگر امتیازاتی که می باید دربرابر تحقق آن به ابهر پرداخت شود درنظرگرفته نشودو یا پرداخت نگردد ضربات مهلکی را برساختارابهر وارد می نماید از همین جاست که می توان گفت که این مدیر مسئول دانش آن را ندارد که با کار احساسی و بدوراز منطق خود فضایی را ایجادمی کندکه براثر آن منافع بلندو کوتاه مدت شهرستان ابهر در خطر قرارمی گیرد و حتی ممکن است که محدودیت ها و نیاز مندی هایی را برای ابهرایجادکند که مانعی برای دست یابی به توسعه آن باشند.
حال ممکن است که دوستان خواننده مطلب عنوان بدارند که خوب آنچه که در ندای ابهر منعکس شده صرفا یک خبر و یا موضوعی رسمی می باشد که ندای ابهربه عنوان یک رسانه موظف به انتقال آن بوده و کاری بیش ازانعکاس خبرنداشته است .
درپاسخ به این ابهام باید عنوان نمود که اولا ندای ابهر باید با عنایت به نحوه شکل گیری افکار عمومی و نوع استفاده ای که از انعکاس اخبار می شود باید بداندو دراین موضوع به خصوص باید می دانست که موضوع فعلاتنها بحثی می باشد که در سطح مقامات ومراجع رسمی کشوری در حال انجام است وورود مطبوعات وانعکاس وسیع عکس العمل هایی که مردم در این خصوص می توانند داشته باشند می تواندبه عنوان یک اهرم فشار بکار رود ومسئولان را برای تسریع در اتخاذ تصمیم و یا حتی قرار گرفتن در شعاع خبر از توجه واقع بینانه به موضوع دور داردو دوم اینکه ندای ابهربه عنوان یک رسانه باید متوجه این مهم می بود که در کنار انعکاس خبرمزبورمی باید به زیر ساخت های اجتماعی و یا ابراماتی که با گرویدن به موضوع تحت تاثیر قرارمی گیرند و ممکن است مواجه با تهدیداتی بشوند توجه داشته باشد وواکاوانه بدانها بپردازد و یا به عبارتی ندای ابهربه عنوان رسانه حداقل متعلق به منطقه ابهر نباید چنین دست و دلبازانه حتی به انفکاک و تغییر مرز های شهرستان می پرداخت بلکه اگرهم می خواست که خبررا آنگونه که اتفاق افتاده منعکس نماید می باید موضوع را کاملا در ساختاریک حبر منعکس می ساخت نه اینکه با شاخ و بر گ دادن به موضوع حقی را ایجادبنمایدکه آن حق می بایداز محل دارایی های شهرستان ابهر پرداخت بشود.
نگارنده به عنوان فردی ابهری که سال ها کار مطبوعاتی داشته ام و اعتقادم به این است که در عرصه های سیاسی اگرقراراست کاری صورت گیرد بایدبا ملاحظه تمام زوایا و تاثیر اتفاقات به انجام رسد اعتقاد دارم که رسانه ها نیز موضوع را می باید تنها درحدبروز وحادث شدن یک حبر منعکس دارند ازاین روست که اعلان می دارم که ندای ابهر با عنایت به اینکه ظرفیت ودانش چنین فعالیتی را ندارد در همه حوزه های اطلاع رسانی و کار رسانه ای ازبکار گیری الفبای (نه استانداردهای) کارحرفه ای و مبتنی براخلاق حرفه ای عاجز می باشد و چون کسی هم نیست که به دست اندرکاران آن بگوید که فعالیت های در حال انجامتان ازاستاندارد ها بدور است ویا نیروی منسجمی درشهرستان وجود ندارد که بتواند با تعیین ودفاع از مرز های منفعتی شهرستان چنین مراکزی را از فعالیت های خود محورانه دور دارد عملا فعالیت ندای ابهراز محوریت منافع شهرستان خارج گردیده وازبرای همین است که نویسندگان وخبرنگارانش چیزی می نویسندکه نه با منافع منطقه هموایی می تواندداشته باشد ونه از فحوای نوشته های این نشزیه می توان فرایندی را سازمان دهی و راه اندازی نمود که به بررسی و شناسایی مشکلات منطقه بیانجامد.
اماای کاش تمام کارهای این نشریه دراین حد باقی می ماند وصدماتش در همین اندازه کنترل می گردیدزیرا با عنایت به لجاجتی که دست اندکاران این نشریه دربازی با سرنوشت منطقه دارند و عنادی که دربرخورد با افراد دارای دانش و تجربه بکار می گیرند به جرات می توان ادعا نمود که فعالیت های رسانه ای این به اصطلاح روز نامه به جای ایجادانسجام اجتماعی،تهیه وتوزیع دانش و آگاهی و در نهایت فراهم آوردن امکانی برای تفریح و سرگرمی که همه آنها جز وظایف ذاتی مطبوعات می باشند شرایطی را فراهم خواهد آورد که به اختلال و بی نظمی،شیوع ابهام و هیجان وحتی جهالت و درنهایت دغدغه و اضطراب منتهی می شود از این روست که از مسئولان ومعتمدان شهرستان درخواست می شود که برای باز داشتن این مجموعه ازادامه چنین فعالیت های فاقد پشتوانه علمی اقدامات عاجلی را بکاربرند زیرا که ادامه فعالیت این مجموعه با همین سیاق مطمئنا جز بی انگیزگی،عدم باورمندی به نیروی انسانی و مغفول ماندن بیش از پیش مطالبات و آرزوهای مردم ودر نهایت عقب ماندگی ناشی از افتراق مردم ومسئولان محصول دیگری را به بارنخواهدنشاند.
واقعیت دردناک و تلخ مرگ بخشی از داستان زندگی موجوداتی می باشد که زنده هستند ویا جان دارند ومی توانند با امکان و ظرفیت زایایی و تولید مثل، خود را با زندگی دیگران در جریان خروشان و بدون بازگشت زندگی جاری سازند وخوشا به حال آنانی که این ظرفیت را شناختند و می شناسند و از آن برای ساختن زندگی خود و براه داشتن نسل های آینده استفاده می کنندوبدا به حال آنانی که با فراموش نمودن و یا با بی توجهی به آن فکر می کنند که زندگی همان چیزیست که در اختیار آنهاست و دیگرانی اگر هستند طفیلی می باشند که با بودن و حضور آنان حیات می یابند.
براستی اگر من وما باورمی نمودیم که تاثیر ما بر حیات به اندازه ای می باشد که از اصول و قانون مندی های آن سر در می آوریم آیا فکر می کنید که باز داستان زندگی انسان بدینجا ختم می شد که فردی و یا افرادی فکر بکنند که بدون آنها جهان از سیرورت تاریخی و حرکت در مسیر آن چیزی که برایش مقدر شده است باز می ماند ویا با افزودن به دانش و آگاهی خود از آمدن و رفتن و چرایی این واقعیت تلاش می کردند که تاثیر حضورشان مثبت وتعالی بخش تاثیر حضور دیگران باشد ؟
مسلم است که پاسخ این سئوال بسیار آسان است زیرا که اگربه داستان زندگی انسان های بزرگ چه در حوزه اخلاق و یا تولید فن آوری های نوین توجه نماییم متوجه خواهیم شد که آنها با دست یافتن به دانش و آگاهی از خود و تاثیری که خلاقیت هایشان در محیط پیرامون می گذارد به کار هایی دست زدند که در زمان حیات آنها کمترین دست آورد مادی را برایشان داشت و یا حتی نتوانستند از آنچه که خود تولید نموده بودند ثمری ببرند و شایدهم در اثر تاثیر سختی هایی که برای بدست آوردن آن محصول کشیده بودند سلامت جسمی و امنیت اجتماعی خود را از دست دادند و دمی نیاسودند، اما چون محصول حاصل از زحمتشان ببار نشست نسل های آینده برفاهی رسیدند که در زیر سایه آن تولیدات ومکشوفات بسیاری را تقدیم تمدن و فرهنگ بشر نمودند مثلا فردوسی این احیاء گر زبان و ادبیات فارسی زمانی توانست به آنچه که حقش بود برسد که تابوتش به سوی گورستان روان بود و یا ادیسون با آن همه تحقیق و کشف که امروز هم انسان خود را مدیون آنها می داند به کدام رفاه و آسودگی رسید و یا کدام یک از پیامبران الهی و یا ائمه معصومین که با هدایت و رهبری خودشان انسان را برای گذر از فراز های سخت وتعیین کننده آماده ساختند از کدام موهبت مادی برخوردار شدند ویا کی مدعی گردیدند که همه کاینات بر محور وجودی آنها می چرخدکه من کم کرده راه و نا آشنا با خود که مدعی پیروی از ایشان هستم و کمترین تاثیر در بهبود شرایط زیستی سایر انسان ها را داشته ام چنین توهمی را در سر می پرورانم.
تا بدینجای کار دانش بنیانی جامعه را در حوزه هنجارهای فرهنگی مورد مطالعه قرار دادیم و درادامه کار تصمیممان براین است که با ورود در عرصه فعالیت های اجتماعی مفاهیم وحدود کاربا بنیان دانش دراین عرصه را مورد مطالعه قرار دهیم تا مشخص شود که ما اگر در مباحث مربوط به فعالیت های دانش بیان اجتماعی با مشکلاتی مواجه می شویم این معایب از کجا واردکار وفعالیت ما می شود و برای مواجه و رویارویی با چنین مسائلی چه کار باید بکنیم و یا چه روش هایی را در انجام امورمی باید مورد دقت قرار دهیم .
در پاسخ به دو سئوال مهم فوق ضرورت ایجاب می کند که در ابتدای کار توضیح دهیم که دانش بنیانی در حوزه مسائل اجتماعی اساسا حول چه محوری می گردد و چگونه می توان با کار بر چنین محوری امور را به سامان گرداند.
دوستان صاحب دانش در حوزه مسائل اجتماعی مطمئنا براین مقوله واقفندکه جامعه انسانی بر خلاف زندگی جمعی سایر جانداران با مفهومی تحت عنوان تغییراجتماعی عجین بوده وهمین مولفه ساختاری و ای بسی حیاتی است که به انسان این امکان را داده که یک روند روبه جلو ودر عین حال متعالی را در زندگی فردی و اجتماعی خود در پیش بگیرد و با دست یابی به ره بافت های دانش بنیان روز بروز میان خود وجامعه ای که دارد با سایر موجودات ونظام اجتماعی آنها تفاوت وفاصله ایجادکند وگرنه انسان در دوره گرد آوری خوراک زندگی مشابه با زندگی موجودات معمولی داشته و بسیاری از خطرات ومشکلات فراروی همان موجودات می توانسته انسان و گروه های در کنارهم گرد آمده او را نابودسازد و این همه ناشی از مقوله ویا مولفه مهمی می باشد که تنها در بین انسان ها رایج است واز آن تحت عنوان ارتباط بین انسان ها یاد می شود وهمین عاملی می باشد براین که انسان موجودی فی نفسه تنها و بدون نیاز به داشتن ارتباط نمی باشد و موجودی اجتماعی است که تا نتواند بین خود و محیط پیرامون اعم از مادی ومعنوی ارتباط پایدار و با دوامی برقرار نماید مسلم است که نخواهد توانست انتظارات و آرزو های خود را که با توجه به شرایط و تحولات وتغییرات در حال انجام تغییر و تکامل می یابند تعریف و پیگیری نماید.
با این اندک اشاره مشخص می شود که دانش بنیانی حوزه های اجتماعی و فعالیت هایی که در آنها صورت می گیرد می باید با محوریت یابی حول دو مقوله و تلاش برای تعالی آنها شکل بگیرد که عبارتند از
1- ضرورت ایجاد و مدیریت تحول و تغییر
2- برقراری و تعالی روابط جدید و متناسب با تحولات وتغییرات شکل گرفته ویا در حال انجام
بایدبه خاطر داشت که توجه و فعالیت برای نهادینه نمودن این دو الزام هرچنددر ظاهرکاری بسیاراسان به نظر می رسد اما در عمل کار بسیار وقت گیر وحساسی می باشد که اگر اجتماعی نتواند درشکل دهی و راه اندازی فرایند هایی که منتهی به ایجاد و تعالی چنین روندی می شوند از طریق برنامه ریزی دقیق و با توجه به مطالبات وانتظارات مسلم و رو به تغییر مردم موفقیتی بدست بیاورند آن جامعه نخواهد توانست در رو.یارویی با مطالبات رو به گسترش که براثر نفوذ و توسعه تاثیر گذاری رسانه ها حکم موجودیت منتشرشونده ای یافته اند برگ برنده را در دست داشته باشد و از سوی دیگرنخواهد توانست در جریان یک رقابت پر شتاب و فراگیر گوی سبقت را از رقبا برباید و با برداشت منطقی ازمنابع محدود پاسخگوی تامین امکانات لازم برای دست یابی به توسعه گردد.
مثلا اگر به جامعه خودمان عنایتی بنماییم ووضعیت آن را نسبت به همسانانش در سطح منطقه وجهان مورد ارزیابی ومقایسه قرار دهیم ملاحظه خواهیم نمود که ما به دلیل برخورداری ازابزارهایی که می توانندتسهیلات لازم را در ایجاد ارتباط بین مردم ونهادهای اجتماعی ایجادکنند تا به امروز توانسته ایم وحدت عمومی جامعه را حفظ و مانع از فروپاشی حداقل جغرافیایی کشوری به نام ایران شویم اما از آنجا که نتوانسته ایم در دوفاکتور فوق الاشاره با بکار گیری متدو لوژی کار وفعالیت با برنامه و سازمان یافته پیشرفت وموفقیت داشته باشیم در عمل گوی سبقت و توسعه را به بسیاری ازملل جهان واگذار نموده ایم تا جایی که به جرات می توان ادعا نمود که اگرامروز نمی توانستیم ویا نتوانیم ازکانی های موجود در کشور با استخراج وصادرات استفاده نماییم به سرعت دچاراضمحلال خواهیم گردید و حتی ممکن است که درجریان همین روند تخریبی انسجام جغرافیایی کشور را هم از دست بدهیم واین بدان دلیل بوده که ما در بخشی از ادوار تاریخی فراموش نموده ایم که تمدن انسانی که مورد خواست وتایید اندیشه دینی ما می باشد اتکای خود را بر اصلی به نام وای به حال کسی که امروز و فردایش یکی باشد گذارده است و یا به عبارتی فرهنگ اجتماعی ما در کلیت خود واقعیتی به نام تغییر و الزامات مربوط به آن را نه تنها پذیرفته بلکه عمل بر مبنای آن را یک واجب و تکلیف برای اعضاء جامعه شناخته است و مسئولان وتک تک اعضاء جامعه نه تنها می باید بدان عمل بکنند و یا آن را بکار گیرند بلکه موظف می باشند که در جهت عمومی نمودن آن در سطح جهان نیز تلاش داشته باشند.
حال بیاییداز خودمان بپرسیم که ما در چه مرحله ای و یا با عنایت به کدام برنامه واقع بینانه و نیاز سنجی شده دنبال تغییر ومستمر ساختن آن بوده ایم درست است که امکانات و ابزارهایی که برای فعالیت موردنیاز بوده به هر نحو که شده و با هر هزینه ای که ممکن بوده فراهم گردیده و ما توانسته ایم از نظر نرم های جهانی خود را در حال توسعه و یا پیشرفت معرفی نماییم اما عمده این فعالیت ها در مسیر تحقق آیتم های موجود در فرهنگ مصرف بوده و یا بنا به قولی ما مصرف کننده خوبی بوده ایم و تلاش داشته ایم تا درهر موقعیتی و یا وضعیتی بهترین مصرف کننده باشیم اما کسی نبوده و یا سازمانی نیامده تا از ما بپرسدکه با توجه به سرعت تولیدنیاز و تجمیع تمام همت برای تهیه و فراهم آوردن امکانات آیا ارتباط لازم بین ما ومحیط پیرامون برای داشتن یک رابطه منطقی که در آن ضمن دست یابی به امکانات و فرصت های خوب زیستن برای محیط زیست سالم و یا جامعه بدوراز مناسبات برهم زننده تفاهم فکری شده باشدایجاد ویا برقرار شده است؟
درپاسخ به این سئوال و سئوالات مشابه مشخص است که ما با یک منظره بسیار شفاف که نه بسیار بزرگی را در مقابل ما عریان می سازد مواجه می شویم ودر می یابیم که درهیچ مقطعی از تاریخ برای ایجاد چنین شرایطی کار سازمان یافته نداشته ایم نه اینکه نمی دانستیم که باید اینگونه رفتار بکنیم و یا به اهمیت موضوع پی نبرده بودیم بلکه به این خاطر که احساس نیازبه تغییر پیدا ننموده ایم و یا کشورما آن مقدار بزرگ بوده که می توانستیم تا دلمان می خواهدازمنابع آن برداشت کنیم و یا فرهنگ ما طوری بوده که می توانسته رخوت و عدم تکاپو را مشروعیت ببخشد واز این روست که غافل از دریافت نیازبه تغییر و یا برقراری ارتباط عالمانه شده ایم وکار را به آنجا رسانده ایم که اگر ظواهر زندگی را بکناری بگذاریم وبه مناسبات پیوند دهنده بین مردم و مردم با دستگاه حاکمیت مراجعه نماییم ملاحظه خواهیم نمود که جامعه ما بلاتشبیه همان جامعه عهدقجری می باشد که بنا به تعریف های خاص آن دوره به حیات خود ادامه می دهد باور نمی فرماییدبه محیط اطراف زندگی خودتان نگاهی بیاندازید و نوع ارتباطی که با عناصرپیرامون خودبرقرار می سازیم توجه فرماییدآیا ارتباط ما با همدیگرمطابق با دانش زمان است و یا کمیت وکیفیت برداشت ما از منابع طبیعی موجود در کشور همراستایی لازم با تکنولوژی مدرن را دارد ویا ما استخراج می کنیم تا کالایی را بخریم که بتواندولع مصرف ما را تسکین بخشد ویا استخراج می کنیم ومی فروشیم که بتوانیم بگوییم که در رفاه و آسایش می باشیم و به این فکرنمی کنیم که جای خالی آنچه را که استخراج و صتادر نموده ایم بایدبا چه چیزی پرنماییم تا تعادل اکوسیستم بهم نخورد ویا برای فردا امکان متعالیتری در اختیار داشته باشیم؟
اگربه ابهامات فوق و ابهامات فراوان دیگری که با یک نگاه منصفانه به نوع رفتار های خودمی توانیم به آنها دست بیابیم توجه نماییم ملاحظه خواهیم نمود که ما تعریف روشنی از تغییردر راستای بجا آوردن وظیفه و رسالت انسانی و ارتباط متناسب با آن دست نیافته ایم و یا حتی با کسانی که تصمیم داشته اند برای ارائه چنین تعریف های جامع تلاش داشته باشند بد برخورد نموده ایم واز این روست که نه تنها امروز مان با دیروزمان تفاوت مثبتی نیافته بلکه در بسیاری از جهات از دیروزمان بدتر شده است که مصادیق آن را درفحشاء دزدی،آدمکشی،بی بندوباری،طلاق،اعتیاد،گسست اجتماعی و فاصله روبه گسترش وتعمیق طبقاتی که از درون آن می تواند هزاران نوع بدبختی ایجاد و گسترش یابد ملاحظه می نماییم وتازه اگرکسی انگشت روی آنها بگذاردوبروزو شیوع آن را ناشی از بی برنامگی ما بداند و اعلان نماید براومی تازیم که او اختلاف انداز،منافق و یا مزدوربیگانه است واین همان درد ذاتی فاصله ما از دانشی است که پیامبر رحمت و رهایی اسلام کسب آن را حتی اگردر چین باشد بر هرفردی واجب شمرده است دانشی که اگر محقق گردد و عمومی شودمی تواند بین ما ومسئله ضرورت تغییر و بین ما و الزام به داشتن ارتباط متناسب با زمان و شرایط پیوند بزند
ادامه دارد
خانه فرهنگ ابهر
استاد محمد حسن یوسفی ، از نویسندگان توانای ابهر شب گذشته ( 18 بهمن 1391 ) بر اثر بیماری نارسایی کلیوی ، رخ در نقاب خاک کشید
روحش شاد و یادش گرامی

معروف ترین اثر استاد یوسفی - کتاب ائل سوزلری ( ضری المثلهای ترکی )
آشنایی با بزرگان علمی و اخلاقی جهان بدون تردیدزمانی که فردی مسلمان می خواهد از بزرگی در عرصه اخلاق سخن به میان بیاورد با وجود فراوانی اسوه های تاریخی عقیدتی در میان کسانی که هموطن و یا هم مسلکش می باشند نیازی به این نمی بیند ویا اساسا چنین جراتی دست نمی دهد که از فردی متعلق به سرزمینی دیگر و یا متخلق به آداب اخلاقی فرهنگ ومکتبی دیگر حرفی را به زبان آورد اما از آنجا که ما خیلی وقت است که از واقعیت وجودی خویش دور افتاده ایم و یا با پناه گرفتن در پشت این سنگر که ما همانندی نداریم ویا بهتراز ما کسی وجود ندارد گوش و قلبمان را گرفته ایم و یا چشمانمان را به روی واقعیت ها بسته ایم و از این روی با لجاجت تمام نمی خواهیم که باور بکنیم که اشکالاتی در کار و رفتار داریم و یا کسانی هستند که بهتراز ما ویا هر موحد دیگری می توانند و یا می کوشند که الگو و مصداقی برای این نکته باشدکه چون تلاش برای پاک نمودن ضمیر با اخلاص صورت پذیرد و فرد دراین عرصه موفق شود می تواند خودرا به موقعیتی برساند که دیگران برای پیدا نمودن راه به او تاسی بجویند مثلا شما اگر داستان زندگی و سخنانی که از نویسنده وخطیبی به نام وین والتر دایر که در ۱۰ مه، ۱۹۴۰ در شهر دیترویت از توابع ایالت میشیگان، ایالات متحده به دنیا آمد توجه نمایید او را یک عارف، روانکاو، نویسنده و سخنران خواهید یافت که در بسیاری از مواردبسیاربهتراز من وشمای مسلمان معرفت انسانی را در یافته و با تلاش در مسیر یافتن رسالت ووظیفه انسانی که بردوش داردتلاش نموده تا برای همنوعان خود از چیز هایی بگوید که عمل به آنها و یا متخلق بودن به آنها می توانداو را به بلندای جایگاه وموقعیت واقعی انسان برساند
الهی توفیقم ده؛ که از غفلت منتهی به درد و گرفتاری دور باشم زیرا که بیش از طلب همدری دوست تر دارم که به دیگرانی که دردی دارند یاری برسانم و یا همدردشان گردم.
الهی موفقم بدار؛ که در رابطه با فهم از خود دچار غفلت نشوم زیرا اعتقادم به این است که دردناک ترین نادانی ها نداشتن آگاهی از خود ویا نداشتن فهم از خود است،
الهی؛ امکان آن را برایم مقدور بدار که با پی بردن به ارزش دوست داشتن خودرا به گونه ای نشان دهم که دیگران مرا تنها به خاطرآنکه ارزشش را دارم دوست بدارند و یا اگر کسی را دوست می دارم بدانم که ارزش دوست داشتن را دارد،
الهی توفیقم بده؛ تا بدانم که دوستی ورفاقت تنها با گذشت و مدارا بوجود می آید و مستمر می گردد زیرا با بدست آوردن این درک است که می فهمم برای نگه داشتن دوستانم باید ببخشم و اگر کسی مرا به خاطر غفلتم بخشید در می یابم که می تواند برای من دوست وفاداری باشد.
الهی موفقم بدار؛ که قبل ازمرگم بدانم که چگونه می توانم در دل مردمم جایی بدست آورم که چون مردم ازآن بیرون نگردم زیرا که بیش اززنده ماندن به جاودانه ماندن علاقه مندم.
آمین
در صفحه 2شماره187/636 روزنامه ندای ابهر خبرهایی از تشکیل شورای اداری شهرستان های ابهر و خرمدره منعکس شده بود که اگر ازفرم تهیه خبر و اشکالاتی که در آنها وجود دارد بگذریم وعنوان بداریم که ندای ابهر تصمیم قاطعی دارد مبنی براینکه خود را به معیار های استاندارد و حرفه ای حتی نزدیک نسازد موارد مطرح شده درهر دو جلسه چندان دل چسب نبوده و نمی تواندامیدواری به بهبود ساختاری شهرستان در حوزه های مختلف را درافق دید قرار دهد زیرا که در هیچ یک از مواردمطرح شده توسط مسئولان ذیربط عنوان نساخته اند که آمار و ارقام ارائه شده چگونه راه برون رفت از موقعیت فعلی و رسیدن به وضعیتی مطلوب را فراروی مردم قرارمی دهد زیرا درتمام صحبت ها خبراز نیمه تمام ماندن پروژه ونیازمندبه اعتبار بودن طرح است آنهم در شرایطی که چند صباحی بیشتربه پایان سال نمانده و مشخص است که در سال جاری تامین اعتبارات مورد نیاز ممکن نخواهدشد و تا فصل اجرایی بودجه واعتبارسال آینده که حدود ماه های اول تابستان خواهد بود هیچ یک از طرح ها تکمیل نشده ووارد چرخه تولید فرصت وامکانات برای شهرستان های ابهر و خرمدره نخواهد شد و یا به عبارتی این سئوال در اذهان متبادر می شود که منظور از تشکیل این جلسات چه بوده سئوالی که با مطالعه فحوای خبرهای مزبورابهام بیشتری می یابدکه امیداست مسئولان محترم دوشهرستان و یا استان توضیحات جامع تری ارائه دهندتا مشخص شود که طرح های نیمه تمام اساسا با چه مقدار از اعتبارتدوین و طراحی شده اند و چه مقدار ازبودجه جذب شده و دلایل عدم جذب آنها چه بوده و یا زمان اتمام این طرح ها درمصوبه های دولت چه مقدار بوده و اگر در زمان پیش فرض به پایان نرسیده اند چه کسی مقصر و عامل آن بوده است؟ وتازه اگر در مدتی که قرار است طرح ها با شرایط فعلی به پایان برسد نیازمندی و یا کمبودی در حوزه های خدماتی و اجرایی پیش بیاید چه فکری برای برطرف شدن آنها ارائه خواهد شد.
مسئله مهم دیگر که می باید در این فرصت بدان اشاره شود این است که عموما چنین نشست هایی دو وجه عمده می یابد که اولین آن بررسی اقدامات صورت گرفته برای تعیین وضعیت نوع مدیریتی که برمنابع و فرصت ها صورت گرفته می باشد یعنی مسئولان در چنین جلساتی حاضر می شوند تا با دست یابی به نقاط ضعف به برطرف نمودن آنها اقدام نمایند و یا برای نیاز مندی و کمبودی که شناسایی شده فکری اساسی و توام با برنامه و طرح ارائه دهند نه اینکه بیایند و حرف بزنندو بلند شوند و بروند و خواننده ای که خبر را از طریق جراید دنبال می کند و یا مطالعه می نماید سر در نیاورد که این جلسه برای چه تشکیل شده بود براستی آیا کسی که خبر های منتشره فوق را مطالعه نمود با احتمال بسیاراندکی می تواند بگوید که چه برداشت مثبتی از این نوع نشست و یا انعکاس اخبار داشته است.
اما گذشته از مواردمهم فوق مطالبی دربخش هایی از خبرها منعکس گردیده بود که برای من شهروند ابهری تا حدودی مبهم بود مثلا جایی که مدیر کل راه و شهرسازی استان به صورت نامشخصی عنوان می دارند که شهرستان خرمدره تنها شهرستانی می باشد که دولت درآن مجبور شده با پول زمین بخرد نامشخص است که چرا دولت به چنین وضعیتی تن داده است و یا چرا بایددر خرم دره دولت خلاف رسم معمول عمل نماید ویا اگررسم معمول این است که دولت برای خریدزمین پول پرداخت نماید چرا درشهرستان های دیگردولت ازاین کارسر باززده و فشار خود را بر ساختار شهرستان ومردم آن تحمیل نموده است.
موضوع دیگربرمی گردد به مسئله ای که جناب مدیرکل درخصوص اعتبارات مورد نیاز راه های خرمدره عنوان داشته اند که به نظر من تا حدودی تعارض درآمار وجود داردزیرا که در جایی جناب مدیرکل اعتبارات موردنیازرا بیش از چهار میلیارد تومان اعلان داشته اند و در جای دیگری راه شوسه را بیست کیلو متر و اعتبار موردنیازرا یک میلیارد و اندی تخمین زده اندکه اگرمشخص شود که کدام آمار صحیح تراست مزید امتنان خواهدشد.
اعلان خبر راه اندازی دانشکده فن آوری های نوین خرمدره خبر بسیار دلگرم کننده ای بودکه جناب نماینده آن را مطرح ساخته بودندکه امیداست دراین زمینه اقدامات سریعی بوقوع بپیوندد شاید که با ایجادچنین مرکزی در خرمدره بالانس لازم به وجود آید وبدلیل وجود آن دیگر دوستان خرمدره ای ما نگاه غضب الود و محرومیت سازدر گذشته را عاملی برای اقدامات خاصی ندانندو منطقه بتواندبدون وجود پس زمینه های ذهنی منفی در مسیر وحدت اقدام کند اما با عنایت به اتفاقاتی که برای دانشکده فنی ومهندسی ابهر رخ داده این سئوال پیش می آید که چرا نماینده محترم دراین خصوص اقدام به اطلاع رسانی نمی کنند تا مشخص شود که چرا باید پس از انجام تمام اقدامات وحتی جذب دانشجو این مرکز تعطیل گردد وآیا نمی شد در همان جلسه ای که جناب نماینده با وزیر علوم و تحقیقات داشتند و در خصوص دانشکده فن آوری های نوین خرمدره صحبت می نمودند در خصوص دانشکده ابهر هم صحبت می کردند و نتیجه مذاکرات را در تکمیل موضوع دانشکده خرمدره عنوان می داشتند تا این اطمینان در مردم بوجود آید که مدیریت زمان و دفاع از منافع منطقه آیتم مورد نظرنماینده می باشد؟.
اما اگراز مسائل بحث برانگیز فنی دررابطه با هر دو جلسه بدون توجه به سایر موارد رد شویم دو نکته بسیار عجیب را در سخنرانی جناب دکترخان محمدی مشاهده نمودم که اولین آنها این نکته بود که ایشان فرموده بودند که بیشترگلایه ها برعلیه من در مطبوعات مندرج می گردد و من مصاحبه نمی کنم که دراین مورد بایدبیان داشت که خوشبختانه خوددکترهم اذعان دارند که دلگویه هایی دربین مردم برعلیه ایشان وجود داردکه ضمن گرامیداشت این مقدار حسن نیت بایداز ایشان این سئوال را داشت که خوب برادر من با عنایت به این نکته که مطبوعات صفحه دل مردم می باشند وچیزی را منعکس می دارند که دلگویه مردم است وبایدهم این کاررا بکنندشما برای برطرف نمودن این گلایه ها چکار کرده اید ویا چه طرح و برنامه ای را برای خودومنطقه لحاظ خواهید نمود زیرا بنا به تایید شما گلایه هایی وجود دارد و حال که منکر وجود گلایه ها نشده اید آیا بهترنیست که بفرمایید چه مقدار برای این گلایه ها ارزش و بهاء قایل هستید و برای زدودن آنها وقت و انرژی خواهید گذاشت؟
اما درخصوص من اهل مصاحبه نیستم این مطلب طرح می شودکه چرا مگر راه انتقال گزارش از کارها و اقدامات صورت گرفته برای ایجاداطمینان و اعتماددر مردم مصاحبه نمی باشد چرا شما نبایداز این ابزار مهم اطلاع رسانی استفاده نمایید جناب دکتر حوزه مسئولیت های اجتماعی با کار وفعالیت درمراکزآموزشی متفاوت می باشد وبرخلاف مراکز علمی اینجا شما باید کمترین دست آورد ها را هم به اطلاع مردم برسانید تا مردم بدانندشما برای تمام گرفتاری های آنان دغدغه و برنامه دارید اما اگر گروه مشاوران شما اعتقادشان به این است که مصاحبه صورت نگیرد من به آن عزیزان عنوان می دارم که دوستان شما داریدنقشه راه غلطی را به دکترمی دهید تنها راه کنترل گلایه ها صحبت با مردم آنهم در تنها امکانات رسانه ای در دسترس مردم یعنی مطبوعات محلی می باشد که اگر این راه بسته شود و یا مورداستفاده قرار نگیرد اعتماد مردم به اخبارمنتشره و یا گلایه ها افزایش می بابد ودیگرمردم حرف های مستقیم نماینده راهم قبول نمی نمایند.
دکتر درموارد دیگری هم اظهارنظر نموده بودند که برای من تا حدودی عجیب می نمود اولین آن این بود که من راه پیگیری امور شهرستان درمرکز کشور را درست نمی دانم وبایدکار استانی باشد دراین خصوص لازم است جناب دکتراین اصلاح را درفرمایشات خودداشته باشند که آری دنبال گیری مصوبات بودجه ای و حتی سفرهای استانی هیئت دولت می باید در سطح استان باشد اما زمانی که مرکز استان نخواست به حقوق مسلم شهرستان ها گردن نهدو یا نیازبه این شد که فعالیت های تکمیلی در مورد طرح و مصوبه ای دنبال شودمسلم است که بایدکار در مرکز کشوردنبال شود ویا به عبارتی مرکزکشورومرکز استان ابوابی می باشندکه برای برطرف نمودن کمبودها ونیازمندی های منطقه باید همیشه دق الباب گردندو باز نگه داشته شوند
مورددیگری که جناب دکتر عنوان نموده بودند این نکته بودکه مدیران استانی نبایدبرای مردم شهرستان ها توقع ایجادکنندکه من از این توصیه بسیارتعجب نمودم زیرا روال کاربه این است که مسئولان شهرستانی مدیران استانی را زیر فشارمی گذارندتا توقع ایجاد کنندتا آنها بتوانند با پیگیری قول هایی که داده شده امکانات وامتیازات بیشتری را از مرکز استان دریافت دارند و این که نماینده منطقه چنین توصیه ای داشته اند من درعجبم ومنطق آن را دریافت نمی دارم و نکته ای را که ممکن است باعث این توصیه شده باشدبه قولی نمی فهمم.
سومین موضوع مبهم درسخنان نماینده این بودکه مدیران شهرستانی بودجه های کوچک را نپذیرند براستی نماینده ما چرا چنین توصیه های را دارند مگر خودشان درزمان تدوین بودجه و ابلاغ آن از مرکز کشور و یا استان در جریان امور قرار نداشته اند و یا قرارنمی گیرند اگرهستندچرا اجازه می دهند که بودجه کوچک تصویب شودو اگربودجه بزرگ بوده مگر خودایشان ناظر بر اجرایی شدن قوانین مخصوصا قانون بودجه نیستند چرا به جای اینکه به مدیران زیردستی در شهرستان توصیه نمایندکه بودجه را قبول نکنندبه مدیران فرادستی دراستان ومرکز کشورتشر نمی زنندکه چرا بودجه را خردمی کنید و به جای پرداخت های کلان دست مدیران شهرستانی را در پوست گردو می گذارید به نظر نگارنده مدیران شهرستانی به مصداق مثل شتر و نیشگون باید همان حداقل ها را هم با طیب خاطر بپذیرند زیرا که در صورت عمل به توصیه نماینده ممکن است اصلا شتری جلو در آنها سبزنشودتا نیشگونی بگیرند.
چهارمین موردهم برمی گردد به واژه بسیارعامیانه زخمی نمودن پروژه که گویا جناب نماینده از وجود چنین روالی در کارهای مدیریتی ناراضی می باشند وبایدبه ایشان این موضوع را مستحضرشد که برادر عزیز در استان وکشورما تا پروژه ای زخمی نشود اعتبارو بودجه ای برای آن در نظر گرفته نمی شود پس مناسبترین راه زخمی نمودن است تا براساس داد و فریادی که بر علیه عدم تکمیل پروژه براه می افتد شایدبودجه ای اختصاص یابد.
اما شاه بیت سخن مربوط می شودبه این نکته که جناب نماینده با دل خوشی تمام عنوان داشته اندکه ما دردیداربا معاون اول ریاست جمهوری ازایشان وعده شنیدیم که من آن مقداربودجه به منطقه بدهم که شما تعجب بنمایید برادرمن ما درسال های گذشته مخصوصا درسفرهای استانی جناب رئیس جمهور وهیئت دولت هم با چنین وعده های مواجه شدیم اما درعمل بودجه درمرکزاستان مصرف شد ویا به عبارتی سختی جذب بودجه مال مسئولان ومردم شهر زنجان شد و شادی آن که بسیاردلنشین بود به ما مردم منطقه رسید براین اساس می توانم با اطمینان بگویم که آری بودجه های فراوانی خواهندداد اما همه آنها در مرکز استان جذب خواهدشد و به شما تلاش و برای ما حسرت بجا خواهدگذارد.
به اجمال آنکه بنده به عنوان یک شهروند زمانی که چنین اخباری را می خوانم ازته دل غمگین می شوم زیرا می بینم که هنوز مسئولان ما با اصول و آداب مربوط به تشکیل جلسات ازنوع شورای اداری آشنایی ندارندویا دارند و به آنها عمل نمی کنند براین اساس برخودم واجب می دانم که در سلسله مقالاتی به فلسفه تشکیل چنین جلساتی بپردازم شایدکه خدارا چه دیدی بلکه افاقه ای بنماید
همانگونه که خوانندگان عزیز مستحضرند دربرنامه عصر پنجشنبه 21 اردیبهشت ماه سال 90 خاله شادونه برای کودکان خرمدره پایان دلخراشی داشت و مرگ 3 کودک را زیر دست و پا رقم زد وهفت تن ازآنان را روانه بیمارستان نمود. این حادث زمانی اتفاق افتاد که خاله شادونه با جدا کردن فرزندان از والدین آنها تلاش نمودکه برنامه را با مشارکت بچه ها طراوات وشادابی بیشتری ببخشد امادر پایان برنامه زمانی که از بچهها خواست نزد مادرانشان بروند ومهر وعاطفه ای که می باید در نزد مادران به چشم بیاید و تحت کنترل باشد هیچ کس تصور نمیکرد فاجعهای آفریده شود.
داستان از این قرار بود که بلیتها حتی چند برابربیش از ظرفیت سالن از یک هفته پیش
به فروش رسیده بود. بچهها ثانیهشماری میکردند تا روز اجرای برنامه برسد. پلاکاردهای
توزیع شده در شهر، هیجان بچهها را بیشتر میکرد. بچه ها تا صبح رویای خاله
شادونه را میدیدند و صبحها از مادرانشان میپرسیدند که چند شب دیگر باید بخوابند
تا در برنامه خاله شادونه حاضر شوند.وهمچنین برای همسالان و همبازیهایشان با شور
زایدالوصفی می گفتند که قرار است در برنامه خاله شادونه شرکت کنند زیرا که بلیت را
خریداری نموده اند و یا حتی بلیط های تهیه شده را هم به همبازی هایشان نشان می
دادند.
آنها که بلیط داشتند روز پنجشنبه زودتر از همیشه از خواب بیدار شدند.وچون دل توی دلشان نبود زیرا می دانستندکه بزودی خاله شادونه را از نزدیک خواهند دید با گرفتن دستان گرم والدینشان که به آنها اطمینان و اعتماد به امنیت می داد به سوی....... .
ولی این و شادی مربوط به زمان دیدار از نمایش تمام قصه نبود زیرا آنها نمی دانستند که در زمان خروج جمعیت از سالن هیاهویی برپا خواهد شدوفاجعه ای را رقم خواهدزد.
فاجعه ای که رئیس مرکز اطلاعرسانی پلیس زنجان در رابطه با آن گفت:
مسئولان اجرایی برای برگزاری این مراسم مجوز داشتند و برنامه مختص زنان بود. در طول اجرای برنامه اتفاقی نیفتاد، اما از آنجا که بچهها از مادرشان جدا شده بودند در پایان برنامه خاله شادونه اعلام کرد که بچهها پیش مادرانشان بروند و پس از خروج گروه نمایش (وبرای آنکه مزاحمتی برای گروه وشخص خاله عزیز بچه ها ایجاد نشود!!!) درهای محل نیز بسته شد که این مسئله باعث ایجاد شلوغی بیش از اندازه در سالن شده و چند کودک زیر دست و پا گیر میکنند. در حال حاضر مسئول برنامه، مدیر برنامه، خاله شادونه و مسئول سالن از سوی پلیس دستگیر شدهاند و خانواده قربانیان نیز از آنان شکایت کردهاند و تا پیگیری پرونده آنها مهمان پلیس هستند و با دستور قضایی سالن ورزشی خرمدره نیز تا اطلاع ثانوی پلمب شده است.
وحال که حدود یک ونیم سال از آن حادثه می گذرد و تا حدودی می توان گفت که خانواده های داغ دیده با غم فراغ جگر گوشه های خود کنار آمده اند این سئوال برای بسیاری از ما باقی وبلا جواب مانده که براستی با مسببان اصلی این فاجعه ناشی از ضعف در برنامه ریزی و نظارت(که عمدتا مدیران اجرایی خرمدره بودند) چه برخوردی صورت گرفت وحکم قضایی صادر شده چگونه به خون خواهی از کشته شدگان بیگناه و معصوم جامعه برخاست؟ .
براستی آیا این سئوال نابه جایی می باشد اگر کسی بپرسد که براستی بکدامین گناه کشته شدند و جامعه برای عدم تکرار آن چه تمهیدات و تجربیاتی برداشت نمود.؟!!! .
وقایع دیروز مجلس شورای اسلامی و سخنان مطرح شده در آن از سوی ریاست جمهور و ریاست مجلس موجی از نگرانی و التهاب را به جامعه تزریق نموده و افراد حساس و صاحب دغدغه جامعه را به نسبت توان شناخت و تحلیلی که از وقایع سیاسی دارند به نوعی دلواپس حوادث و اتفاقات بعدی کرده است تا جایی که تحلیل ها و یا تفسیر های مختلفی از سوی افراد و جریانات سیاسی خاص ارائه می شود که بسیاری از آنها می تواند ریشه در این دلواپسی ها داشته باشد وازاین نظر فاقد ارزش علمی و حتی تاثیر در بهبود اوضاع کلی جامعه می گردند و حتی با پیش کشیدن پای بعضی از جایگاه های قانونی و حتی عقیدتی هزینه های ادامه و استمرار چنین اتفاقاتی را که عمدتا ذاتی روند تکاملی جوامع بعد از انقلاب می باشد افزون سازند که نگارنده سعی می نمایدبا باز نمودن زمینه های پیدایش چنین احتمالاتی این واقعیت را معروض داردکه نه تنها نباید بیش ازاندازه بروز آنها را بزرگ و عمده نمود بلکه بدلیل ماهیت طبیعی آنها در سال های پس از انقلاب و دوران تثبیت نظام برآمده از انقلاب اجازه دادکه امور روند عادی خود را طی نماید وگرنه با عکس العمل های بی موقع و یا ورود غیر واقع بینانه ممکن است که روند عادی شتاب بیشتری بگیردو به تغییرات اجتماعی ناخواسته منتهی گردد که هزینه های آن برای جامعه بسیارسنگین وخطر ناک خواهدبود.
همانگونه که همه ما مطلعیم در روزهایی قرارداریم که در آنها اساس یک جامعه مدنی با ساختارهای مشخص بر اثر تغییرات جدی اجتماعی که بر محوریت انتظار و مطالبه به حق مردم شکل گرفته بود درهم فرو ریخت و جامعه بی شالوده و در هم ریخته ای را بوجود آورد که ساختارهای جدید آن می بایست برمبنای اصول و قوانین مکتبی الهی شکل می گرفت و یاباید بر روی ساختارهای درهم فرو ریخته پس ازانقلاب جامعه مدنی نویی بوجود می آمدکه تمامیت ساختارهای آن با الگو های موجود در جهان که تا حدودی آزمایش های خودرا پس داده بودند تفاوت های فرمی ومحتوایی بسیاری داشت واین همه بروز تحولات و تغییراتی را الزامی می نمود که تحقق ونهادینه نمودن آنهانمی توانست کار یک و یا دو روز باشد زیرا که آزمون وخطا های طبیعی موجود در بطن ومتن هر تحول وتغییر با دقت وریز بینی مکتبی چون در هم آمیخته می شود عمق و حساسیت کار را بیشتر می نماید و یا زمان دراز تری از هر انقلاب معمولی را برای تثبیت نظام پس ازانقلاب مبتنی براصول اسلامی طلب می کند که شرایط امروزین و به نوعی تضارب شدید آرای بین مسئولان نمایه هایی ازاین روند طبیعی می باشد.
اما از آنجا که سیاست مداران ما الگو وپیش فرض های خودرا بر تطورات صورت گرفته در سال های پس از انقلاب در کشور های غربی بنیاد نهاده اند به صورت طبیعی نمی تواننداین وضعیت های گاها غیرقابل پیش بینی را بربتابند و از این روست که برخی از اندیشمندان وتحلیل گران سیاسی آن را نشانه بروز کیش شخصیت،کشمکش درونی قدرت و... عنوان نموده و از مجرای آن به محکوم نمودن فرد و جریان خاص و یا تایید فرد وجریانی دیگر اقدام می نمایند درحالی که اگر پیدایش شرایط را طبیعی و ذاتی ساختاریابی جامعه تصور نماییم و بدانیم که با تاییدو تکذیب ما روند جاری امور تغییری نمی یابد و بهتر آن است که برای به حداقل رساندن هزینه ها وافزایش سرعت یابی این روند سکوت پیشه سازیم و یا با تحمل ومدارا امکان ادامه وتعالی شرایط را به صورت طبیعی فراهم آوریم آنگاه می توان به گذر سالم وکم هزینه از فراز های موجود امیدوار بود و یا با یافتن درست وظیفه و رسالت متناسبی که بایدبه انجام آن مبادرت ورزیم امکان اتلاف درمنابع و فرصت ها را به حداقل رساند.
برای رسیدن به چنین شرایطی لازم است که برخی از تحولات بسیار نامحسوس و حتی زیر زمینی طبیعی پس از سال های انقلاب را که مایه های بروز اتفاقاتی چون موضوع دیروز مجلس را فراهم می آورد مورداشاره واکاوانه ای قراردهیم
الف- شکاف در میان نخبه ها
یکی از واقعیت های جدی و دربسیاری ازاوقات هزینه زای سال های پس ازانقلاب(در تمام انقلاب ها) بروز شکاف جدی در بین نخبه های بوجود آورنده ورهبری کننده انقلاب و یا جریان های منتج به تغییر اجتماعی می باشد واین اختلاف نه ناشی از طرز تلقی و یا سلیقه بلکه از گرایش ومیل آنها به فعالیت درحوزه های مختلف است به نحوی که برخی از نخبه ها با تثبیت فکری و شخصیتی در پیگیری اهداف سیاسی خودرا نماینده وسخنگوی جریانات مختص آن عرصه وعده ای دیگربا گرایش به فعالیت در حوزه های اقتصادی خود را مدیر و فعال دراین عرصه نشان می دهند.
اما مجادله و کشمکش بین این دو جریان از آنجا آغازمی شود که نخبه های اقتصادی چون مجبور می شوند(بدلیل ضرورت شتاب در تامین منابع وامکانات کافی برای اداره سیستم اجتماعی و انقلابی)تا مختصات رفتاری این بخش را به سرعت در خود بروز دهندتا بتوانند بنیادهای مالی اداره جامعه را تشکیل دهند وبر این اساس خود را از شعارها و وعده های انقلاب که ساده زیستی و بی توجهی به مادیات را الزامی می داند به اجبار جدا می سازند(این ویژگی قهری است) تا بتوانند مناسبات اقتصادی را بر جامعه حاکم نمایند و چون فعالیت هایشان بوی پول ومنفعت می دهد در عمل چنین رفتاری این ذهنیت را در برخی از هواداران انقلاب و طرفداران افراد زمینه ای می سازد که گویا آنها از انقلاب کنده شده اند و یا به انقلاب و آرمان های آن خیانت می شود.
اما آنانی که می خواهند فعالیت های سیاسی را پیشه خود سازند به کندی می توانند ویژگی های مستقردر جریان انقلاب را بکناری نهندچون ریشه فعالیت درعرصه های سیاسی مبتنی بر قانون مندی فعالیت های فرهنگی می باشد و ازآنجا که تحول در حوزه های فرهنگی بسیار کند می باشد ازاین رو هواداران انقلاب احساس می کنندکه نخبه های سیاسی به آرمان ها وفادارترندو حتی برخی از این نخبه ها هم بدلیل حمایت هایی که قاعده هرم اجتماعی ازشعارها ووعده های انقلابی ایشان می نمایند این ذهنیت را می یابند که آنچه آنان می گویند و یا در عمل دنبال آن می باشند درست تر است و با آرمان های انقلاب همخوانی بیشتری دارد واز این روست که شکاف حاصله را که امری طبیعی می باشد و بایدصورت گیردتا نهاد های ساختاری رسمی و سنتی جامعه شکل بگیرد برنمی تابند و فعالان در حوزه های دیگر را روی برتافته از انقلاب می دانند و حرکت های معمولی و ذاتی حوزه اقتصادرا نوعی کنده شدن از انقلاب و یا پشت نمودن به آن دانسته و با گرفتن موضع سخت و احساسی بعضا تحرکات غیرلازمی را در متن جامعه ایجادمی کنند که صرفا به خاطر طبیعی و ذاتی بودن آن باید با تامل وتحمل با این تحولات برخوردنمود.
ب- ضرورت شکل گیری ساختارها در جامعه مدنی
در بخش پیشین مطلب عنوان نمودیم که شکاف بین نخبه های انقلابی و تبدیل آنها به فعالان در حوزه های مختلف فرهنگی،اقتصادی،سیاسی و حتی حوزه های اجتماعی) هرکدام از آنها ویژگی های خاص خود را خواهندداشت)واقعیت جبری می باشد که پس از گذشت سال های انقلاب و تلاش برای تثبیت نظام حاصل از انقلاب ضروری می باشد زیرا نمی توان جامعه ای بدون ساختار داشت و به استمرار فعالیت های نظام منددر آن امیدوار بود پس آنچه که در این تطور جبری تاریخی بوجود می آید و تلاطم هایی را متوجه لایه های مختلف می کند محصول کشمکش این نهادها برای تعیین قلمرو وتثبیت اقتدار است که مشخصا پس از سپری شدن زمان موردنیاز این تلاطم ها به حداقل و یا به مرز نامحسوسی می رسد.
ج- مقاومت های منتشره به شکل اتهام زنی ناشی از ابهام در نوع ونیاز به ارتباط هاست
با مطالعه مطالب فوق حتما خوانندگان گرامی عنوان خواهند داشت که اگر تحولات و تغییرات ساختاری و طبیعی می باشد پس گرفتن انگشت اتهام به سوی همدیگر ووارد آوردن انگ و بچسب از چیست؟
در پاسخ به این سئوال اساسی بایدبه این نکته توجه داشت که جایجایی ویا تعیین مرز برای فعالیت ها و حتی تدوین مناسباتی که محدوده ارتباط و فعالیت را مشخص می دارد به این سادگی ها و در یک ظرف زمانی مشخص امکان پذیر نخواهد بود (تا ایجاد ادبیات متناسب با شرایط و ساختارهای لازم جامعه مدنی زمانی سپزی خواهد شد که در آن ممکن است که ادبیات انقلابی کارکردهای خودرا داشته باشد ادبیاتی که در آن اتهام زدن و برچسب وارد کردن از خصایص عمومی است) زیرا که هم ساختار نظام گذشته هنوز بربخش هایی ازفرهنگ و اقتصاد جامعه مسلط می باشد که برکندن آنها و جانشین نمودن مناسبات منبعث ازاصول انقلابی سخت می نماید وهمینکه نهادهای جدید با عنایت به تعریفی که از خودومطالبات تاریخی خود خواهندداشت دست به پیشروی و افزایش حوزه فعالیت خودخواهند زد که این امر دربسیاری از اوقات با مناسبات خاص انقلابی که کمتربا تثبیت و تعیین محدوده هماوایی دارد همساز می شود وازاین روست که کشمکش ها مستمر و خسته کننده می شوند اما چیزی می باشند که بایدپذیرفته شوند و جا بیافتند.
د- مسئله مهم وحیاتی درشرایط حاضر حمایت و یا تکذیب فرد و جریان خاص نیست بلکه افراد صاحب دغدغه انقلابی می باید بر نحوه شکل گیری مناسبات و سمت استیلای آنها دقت داشته باشند.
گفتیم که تمام جریانات جاری در شرایط کنونی جامعه بدلیل تلاش برای جا انداختن نهادهای ساختاری مختلف طبیعی می باشد و نباید با ورود هیجانی به موضوع ویا هزینه نمودن از خاستگاه های قانونی باعث ورود خسارت بدانها شد اما مسئله بسیارمهمی که کمتر بدان پرداخته می شودویا بایدبدان بیش از هرزمانی توجه شوداین است که دربطن این کشمکش های طبیعی که عمدتا برای تعیین محدوده و قلمرو در داخل سیستم مدنی صورت می گیردمناسباتی شکل می گیرد که می تواندانحرافاتی را ایجادکند و یا نیازبه دوباره کاری را درزمان های آتی بوجود آورد که ازاین جهت باید تمام افکارعمومی و دارندگان توان تولید فکررا با متمرکز نمودن در تولید و یا باز تولیداین مناسبات بکار وا داشت تا با مراقبت از محورهای شریعت درفعالیت های مختلف مناسباتی تدوین گردد که سمت حرکت فعالیت ها را به سوی تامین رفاه عمومی وممانعت از سمت گیری حرکت ثروت به سوی افراد و طبقات خاص شود.
به اجمال آنکه چیزی که در صحن علنی مجلس در روز گذشته بوقوع پیوست امری عادی درتحولات پس از انقلاب است و نبایدزیاد روی آن حساسیت به خرج داد زیرا هر دو سوی جریان افرادانقلابی می باشندکه از سر دغدغه حرف می زنند وباید تحمل گردند تا با بروز تغییرات ساختاری ونهادینه شدن نهادهای مدنی آنها هم ارامش وقراربیابند.
در ادامه بحث به چرایی ضرورت نظارت بررفتار نخبه ها و شدت عمل در این موضوع خواهیم پرداخت
درست است که مسائل سیاسی و امنیتی و حتی مشکل مبرمی چون بیکاری و پایین آمدن نرخ رشد صنعتی امهاتی می باشند که کسی نمی تواند بی توجهی به آنها را بر بتابد و یا امربر بی مغفول گذاشتن و عدم سیاست گذاری بر آنها بدهد.
اما تام دانستن این مسائل و فراموش نمودن دیگر نابهنجاری هایی که می تواند به عنوان مسبب وبستر ساز مشکلات امنیتی،سیاسی وحتی اقتصادی وروانی جامعه گردد موضوعی می باشد که متاسفانه امروزه در جامعه ما باب شده است و کمترکسی حتی به اهمیت آنها توجه و تمرکز می نماید مثلا دروغ گویی که در تفکر دینی و مذهبی ما مادر تمام گناهان شمرده می شود تا آنجا ریشه دوانده که اگر کسی بخواهد بدان کار تن ندهد و یا دروغ نباشد به ندرت می توان او را مدیر و یا مسئول موفق و کار آمدنام نهادویا ریاکاری که در گذشته ما آن را بسیاربد و مذموم می دانستیم چنان در جامعه ما ریشه دوانده که اگر کسی مزین بدین صفت نباشد او را در هیچ گروه و جامعه ای نمی پذیرندو با منتسب نمودن او به ساده انگاری نامطمئن و غیرقابل اعتمادش می شمارند.
براستی آیا دروغ گویی و ریا کاری مفهومش عوض شده و یا نگرش و اصول اعتقادی ما تغییراتی یافته و یا اینکه جامعه ما با اعمال تغییراتی در نرم های رفتاری و شخصیتی دروغ گویی و ریا کاری را جز اوصاف پسندیده محسوب داشته و در مقاطع تحصیلی سرفصل هایی را برای فراگیری تئوریک و مهارت های عملی آن پیش بینی وجز دروس و تمرینات مختلف قرار داده است؟
برای پاسخ به این سئوال های مهم می توان با مراجعه به احادیث و روایت های نقل شده از ائمه معصومین تا حدود زیادی با موضوع آشنا شد و با به روز نمودن آنها به شناسایی دلایل و زمینه های بروز چنین اوصافی اقدام نمود مثلاحسن بن محبوب از حضرت امام صادق علیه السلام نقل میکند که
به حضرت عرض کردم: آیا انسان مؤمن بخیل میشود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: ترسو هم میشود؟ حضرت فرمودند: آری. عرض کردم: مؤمن دروغ میگوید؟ حضرت فرمودند: مؤمن دروغ نمیگوید و خیانت در امانت نمیکند. سپس حضرت ادامه دادند: مؤمن ممکن است هر رذیله و صفت بدی پیدا کند مگر خیانت و دروغ
درچرایی این نکته که چرا مومن می تواند بخیل باشد و یا ترسو باشد اما دروغ گو نمی تواندباشد توجه به این نکته الزامی می باشد که اگرفردی بتواند دروغ بگوید مطمئنا می تواند حسادت بکند و حتی بسیاری از رفتارهای غیراخلاقی از او سر بزند زیرا که اگر کسی ازاو بپرسد که این کار را کرده ای به راحتی می تواند دروغ بگوید و با بیان این موضوع که نکرده دیگران را فریب دهد اما آنجا که نتواند دروغ بگوید مطمئنا از نزذیک شدن و یا نیت کاری را داشتن خودداری می نمایدزیرا مطمئن است که افرادی از اوخواهند پرسید که آیا تو در این کار دست داشته ای و چون اوقادر به دروغ گفتن نیست و اگر راستش را هم بگوید باید متحمل تنبیه گرددازاین رو او خود را از محیط های پر خطر دور می دارد تا دروغ نگوید وحال که ما حتی عادت به این موضوع پیدا نموده ایم که دروغ بگوییم خوب مسلم است که قادر خواهیم بودکه به دیگر فعالیت ها و کار های غیراخلاقی هم دست بزنیم چون براحتی اززیر بار مسئولیت کاری که بتوسط ما انجام گرفته و آثار بسیارمذمومی در فعالیت وکار های دیگران گذاشته در برویم .
حال بیاییدکمی موضوع را به روزتربکنیم تا ببینیم که چرا بی توجهی و عدم اعمال نظر ریزبینانه از سوی مسئولان می تواند باعث گسترش برخی از نابهنجاری های رفتاری در جامعه گردد به عنوان مثال
سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی از نگرانی اعضای این کمیسیون در مورد عدم رعایت شئونات اسلامی در مکالمات تصویری اپراتور جدید تلفن همراه (رایتل) خبر داد..
حجتالاسلام سیدعلی طاهری در گفتوگو با ایسنا، اظهار کرد: اعضای کمیسیون فرهنگی مدتی است در مورد اپراتور جدید تلفن همراه که خدماتی را در مورد مکالمات تصویری ارائه میکند ابهاماتی دارند. وی افزود: با توجه به اینکه سیمکارت رایتل علاوه بر صوت، تصویر را هم منتقل میکند این موضوع در اعضای کمیسیون و در بخشهای مذهبی و متدین جامعه ایجاد نگرانی کرده که آیا در انتقال این تصاویررعایت محرم و نامحرم وحریم خصوصی افراد میشودیانه!
در ظاهرحساسیت دوستان عضو کمسیون فرهنگی مجلس منطقی و عقلانی می باشداما در عمل زمانی که سمت یابی فعالیت های انسان در زمان حاضر به تابعی از سرعت بروز تغییرات درعرصه تکنولوژی و یا به اصطلاح فن آوری های نوین است و چه بخواهیم وچه از پذیرش موضوع اکراه داشته باشیم باید با فن آوری های نوین همراه شویم زیرا که ارتباط انسان با محیط پیرامونش به وسیله این ارتباط ها برقرار خواهدگردید مناسب آن است که دوستان عضو کمسیون فرهنگی به چیزی بیاندیشند که با نهادینه نمودن آنها درمنش و شخصیت افراد کار بدانجا سوق داده شودکه فرد مصرف کننده ازآن امکان تنها نیت خیری را استخراج کند و بر مبنای آن عمل نماید مثلا اگر دوستان کمسیون فرهنگی بتوانند با دید ومنطق برآمده از تفکر فرهنگی به موضوع توجه نمایند و به جای صغری کبری چینی در خصوص اگراین کار را بکنیم ممکن است که فلان مسئله حادث شود به این فکربکنندکه چگونه زمینه سازی کنیم که مردم در استفاده از امکانات نوین دچار خطا در ارزیابی درنوع مصرف نشوند مطمئنا مشکلی پیش نخواهدآمد باور نمی فرمایید به وضعیت آموزشی در مدارس ما توجه کنیدو آنگاه به فلسفه آموزش و پرورش نوین مراجعه نماییدتا ببینید که چه مقدارفاصله با واقعیت های موجود جهانی درعرصه تعلیم وتربیت داریم برای نمونه
در فلسفه آموزش و پرورش این اعتقاد محور فعالیت است که می توان انسان را تغییر داد، رشد داد، و یا به عبارت بهتر می توان انسان را خلق کرد. به نحوی که فیشته بیان می دارد که هدف از آموزش، بیدارکردن استقلال فکری است و به قول کانت روشنگری بدون آموزش و پرورش همچون درختی بی ریشه است بدون آموزش، خردِ آدمی از استقلال بی بهره خواهد ماند و بدین ترتیب ممکن است زیرِ قیمومیت و نفوذ دیگران قرار بگیرد. آموزش و پرورش، نیروی مغزی شهروندان را برای مواجهه با جبهه های جدید اجتماعی و فرهنگی و عرصه های درونی و بیرونیْ، ساماندهی و تجهیز و آماده می کند.
ومسلم است که در جامعه مهیای مواجه با جبهه ای جدید ترسی و نگرانی از این که ما امکانات را در اختیار افراد قرار دهیم آنها خطا خواهندنمودو یا از آن سوء استفاده خواهندکرد وجود نخواهد داشت به این دلیل که در نظام آموزشی آن جامعه کودک از ابتدا با چیزهایی بزرگ می شوند که وجود دارند و یا با توجه به نرخ نفوذ ورشد دانش احتمال بسیاری برای بوجود آمدن آنها وجود خواهدداشت ودر اینجا فرد عملا استقلال ذاتی زیربلیط فن آوری نرفتن را کسب نموده و از آن ابزاری می سازدکه تنها می توانددر خدمت هدف جامعه باشد.
آموزش وپرورشی که بتواند به فرد لازم التعلیم یاد بدهدکه نباید وابسته به دیگران و زیر بلیط آنان باشد و بایدخود مسئولیت امور خویش را بپذیرد تا بهترین عملکرد را داشته باشدمسلم است که ازابتدا کودک صداقت و روراستی با خود را یاد می گیرد و نیازی به این پیدا نمی کند که برای جلب منفعت ویا مصلحت صداقت را قربانی موقعیت بنماید.
آموزش وپرورش ما نمی تواند و یا این اجازه را نمی یابدتا به کودکان ما بیاموزد که باید استقلال در تمام اموررا یاد بگیرندو بدون ترس در خصوص چیزی فکربکنند که می تواندتامین کننده منافع کلی جامعه باشد ویا سیستم آموزشی ما به جای تولید جرات فراراز ترس ترس را در جان وتن کودکان ما تزریق می نماید ترسی که در درون آن همه گکراهی ها نهفته می باشد.
شعری از زنده یاد غلامعلی خاکسار ابهری نویسنده و شاعر معاصر
باز کن لب که ره صلح و صفا باز کنی با شکر خنده خود آب بقا باز کنی
بگشا طره مشکین و بیفشان بر روی که به شب بارگه صبح مسا باز کنی
چون کنی باز زگیسوی ژریشان گرهی گره از کار فرو بسته ما باز کنی
گر فکنده ست فلک بر رخ تقدیر حجاب چهره بنمای که اسرار قضا باز کنی
چون کلید در رحمت بکف رأفت توست بنما تا در احسان و عطا باز کنی
آشکارا شود از لطف رخت حسن خدا تو اگر صورت اعجازنما باز کنی
ز گریبان به در آور سرِ انگشت که تا مشت صد ماه رخ و مهر لقا باز کنی
تو به یک عشوه زدائی زدو عالم غم و درد چون به یک لحظه سرِ زلف دوتا بازکنی
همه لاله زخان لب بگزند از حیرت گر به رأفت دهن لعل ربا باز کنی
خاکسارا سزد از شادی این مهروشان سرِ مینای مِی مِهر و وفا بازکنی
آنچه عالم همه اندر طلب اوست تراست خوشتر آنست که دستی به دعا باز کنی
خلقت انسان در قاموس آفرینش حادثه بزرگی می باشد و درست نیست که با مدرج نمودن این نوع از مخلوقات خداوندی به بزرگ و کوچک حقارت را وارد این مقوله بزرگ و استثنایی بنماییم اما به هر حال در بین انسان هستند و بودند انسان هایی که با پرداختن به واقعیت وجودی خویش و دنبال گیری هدفمندانه رسالت خویش عظمت این خلقت را نمایان تر ساختند وخواهند بود انسان هایی که اوج تعالی کرامت انسانی را در آینده حیات به نمایش خواهند گذارد ونشان خواهند داد که اگر خداوند به ملائک دستور می دهدکه در برابر این نوع خاص از مخلوقاتش سر تعظیم و تکریم فرودآورند از برای چیست؟
مثلا آنجا که خداوند در قران کریم به صراحت و در این آیه مکرم إنَّ اللهَ وَمَلاٰئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيّ يا أَيُّها الَّذينَ ءَامَنُوا صَلُّوُا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسليما می فرمایند که :
خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند. اي كساني كه ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبي گردن نهيد.
حکایت ازاین دارد که پیامبر رحمت و رهایی انسانی بوده اندهمسا ن دیگر انسان ها اما با این تفاوت که قرعه فال قربت به خداوند و برخورداری از تمام محبت خداوند را با زحمت خودسازی که به خود داده بودند به نام خود زده اند تا اسوه ای باشنداز برای تمام انسان هایی که می توانند با کمی زحمت و دوری جستن از منیت و همه چیز خواهی به موقعیتی برسند که الگو و سمبلی برای نسل های دیگر و علامت و اعتباری برای اسلام ومسلمانان باشند همچنانکه امام حسن عسگری (س) در فرمایشی خطاب به شیعیان ازآنان می خواهند که با کار و تلاششان همیشه مایه آبرو وعزت ائمه گردند و امکان شرمندگی را فراهم نیاورند.
براستی مگر برای رسیدن به موقعیتی که درآن فردبتواند به اسوه والگویی تبدیل شود چه مقدار و سختی ومرارت وجود دارد که من وما از پرداختن بدین امر ساده ومهم اجتناب می ورزیم؟
در پاسخ به این سئوال می توان گفت که پیامبر گرامی اسلام فرموده اند که باید به جایگاهی برسید که ازشما صفاتی چون آرامش در آشوب ها، شكيبايي در ناگواري ها، سپاسگذاري در آسايش، قناعت به آنچه خداي والا روزي تان كرده؛ ستم نكردن بر دشمنان، تحميل نكردن خود بر دوستان و رعايت آسايش مردمان به چشم بیاید والحق که نهادینه نمودن چنین اوصافی در خود چندان نباید مشکل باشد زیرا همه آنها به نوعی برای رهاندن انسان از آنچه که می تواندمایه آزارو عذابش گردد واجب می باشد.
ویا آنجا که ایشان عنوان می دارندکه مردي كه براي تأمين معاش و بي نيازي از ديگران كار مي كند، يا هدف او پذيرايي از پدر و مادر ناتوان خود است، يا مقصود او سر و سامان دادن به خانواده و فرزندانش است، در همه حالات، انگيزه او مقدس و كار او در راه خداست واگر در این راه کشته شود اجرومزد شهید شامل حالش می شود آیا نمی تواند درسی برای من ومایی که در صددیم تا از دسترنج دیگران هزینه های زندگی خودرا تامین نماییم ویا به نوعی خودرا تحمیل بر دوستان کنیم نمی توانددرسی باشد تا با رستن از چنین خواری بزرگی به عزت نفس برسیم.
آری انسان شدن وانسانی زندگی کردن چندان سخت نیست مخصوصا درجایی که معلمان واسوه های بزرگی چون پیامبر گرامی اسلام وامامی چون رهگشای علم آموزی ومعرفت اندوزی داریم اما حیف که ما ها چندصباحیست که روی از آنها برگردانده ایم و متاسی به روش ها و راه هایی شده ایم که مبلغ و معرفش شیطان بوده وهست و با رهروی در آن راه ازخودبیگانه و با دوستانمان دشمن شده ایم باورندارید بفرمایید و با آشنا شدن و یا به یاد آوردن این اندرز از پیامبرگرامی اسلام که فرمودند:
در ترازوي عمل كسي در روز قيامت؛ چيزي بهتر از خوش خلقي گذاشته نمي شود.
به آیینه درون خودمان سربزنیم تا ببینیم که چند بخش از خلق ما به چیزی شباهت دارد که در خلق رسول الله(ص) موج می زد ویا کدام بخش از خلق ما می تواند ملاک و سندی باشد که با پیش کشاندن آن می توانیم خودرا به محبت خداوند و گذشت از گناهانمان امیدوار نشان دهیم من ومایی که برای بودن در قدرت و برخورداری از رانت های آن چون گرگ گرسنه ای شده ایم و به هربهانه ای که شده همدیگر را به هزاران اتهام وتهمت می آراییم وتازه از اینکه توانسته ایم دیگران را هم دراین کاربا خود شریک گردانیم واز نیروی آنها هم برای تعمیق فرهنگی که مولدآن بوده ایم وفرهنگ لئیمانه ای بوده بسیار خوشحال وخوشوقت می شویم .
دوستان پیامبرگرامی اسلام آمدو با زحمات و مرارت های فراوانی که متحمل شد به ما باوراند که در زندگی انسان جایی برای جاهلیت نیست و چون جاهیلیت چنین پافشاری و ایستادگی را مشاهده نمود به خاطر حرمت این اسوه کمال ودانایی خود را مقید به دوری از انسان نمود اما دوصد حیف که انسان قادر به شکافتن طبیعت و دست یافتن به محصولات بسیار آرامش بخش که می توانست ومی تواندراه توفیق وترقی بسیاری را پیش پای انسان بگذارد دوباره این مجال را به غفلت و بی تفاوتی دادکه زمینه باز گشت جاهلیت را فراهم آورد به نحوی که با تهاجم همه جانبه به طبیعت واستخراج منابع آن امکاناتی را ساخت که باعث مسخ اوویا دست زدن به نوع کشی گردید ویا از ره یافت های علم بنیاد برای ایجاداختلاف و شکاف که مانع از بکار گیری تمام امکانات و فرصت ها برای پرداختن به رسالت انسان می شداستفاده نمود.
ودر نهایت اینکه پیامبر و امام معصوم ما که تلاش داشتندتا به من ومای هوادار خویش یادبدهندکه دين باور باشيم، ودرمسیر کسب آگاهی و رسیدن به جایگاه امانت داری که لغزش را کم و متانت را افزایش می دهد دست از تلاش برنداریم ودربرابرآنانی که چیزی به ما یاد دادند ویا امکاناتی را دراختیارمان نهادند سپاسگزار باشیم وچون چیزی برای گفتن و افزودن به دانش دیگران نداشتیم برای آنکه آنها را به خطا نیاندازیم كم گویی را پیشه خودسازیم، وبرای دور داشتن خوداز معصیت پاك دامنی و ازبخل وحسادت بزرگواری را پیشه خود سازیم وچون به منزلتی ازسر لطف مردم دست یافتیم آنها را ولی نعمت خودمحسوب داریم وبا برخوردی خوش آنها را بنوازیم و نيرومندی خود را به دشممنانی نشان دهیم که خواستار نگون بختی ما می باشند نه آنکه نیرو وتوان خود را برای سرکوب آنانی بکارگیریم که خود آنان به قدرتمان رسانده اند و آن را به امانت به ما داده اند درچنین حالتی است که می توان گفت که ایمانمان سخت تر از صخره شده است و گرنه در جایی که سخن چيني ،تنگ نظر ی، دشنام گویی واتهام زنی و برمبنای آن داوری حاکم باشد و واگرایی چون موریانه در میان ملت نفوذ کرده باشد مسلم است که نه ایمانی به سختی صخره می شود و نه قولی حتی اگربه زیور کلام معصوم آذین شده باشد محور وحدت قرارمی گیرد.
امروز درد من وما ریشه دراین بیماری دارد که خوب می گوییم ،وعده های زیبا می دهیم و چون پای اثبات درستی رفتار وکلام می رسد خوب می دانیم که از مقدسات چگونه هزینه کنیم اما نمی دانیم که تمام کارها و اقوال ما چون با اخلاص و باور یقینی همراه نیست فقط هوا و فضا را الوده می سازد و از نسل ما کارنامه بدی را بجا می گذارد و گرنه معصومین ما با اثبات تمام اوصافی که در آنها مستقرمی باشد و برای نهادینه نمودن هریک از آنها خون دلها خورده اندهمیشه در مقام ومنزلت درستی و راستی باقی خواهندماند و برای تمام انسان ها در تمام ادواری که بعدازاین خواهدآمد و خواهد رفت اسوه ای حسنه محسوب خواهند شد و مردم را به فلاح و صلاح هدایت خواهندنمود ولی حیف که ما آمدیم و امکانش را بدست آوردیم تا منشاء خیری شویم ولی نه تنها بدان نرسیدیم بلکه مایه اتلاف در منابع و فرصت ها گردیدیم وبرای خودکارنامه ای را تدارک دیدیم که برای آن بزرگواران زیوری محسوب نخواهدگردید.
در بخش پیشین مطلب پس از اشاره به این نکته که توسعه در متن مجموعه بزرگی به نام پیشرفت قرار می گیرد و برنامه و طرح هایی را شامل می شود که مردم آن کشور و یا منطقه برای افزایش برخورداری از مواهب به مورد اجرا می گذارند که محصول توفیق دراین امر شرایطی را پیش می آورد که به آن پیشرفت می گویند از سوی دیگر عنوان نمودیم که اساس توسعه به مفهوم پیدایش تغییرات کمی وکیفی در موضوع تکنولوژی و علم مورداستفاده قرار می گیرد در حالی که پیشرفت ضمن در میان گرفتن توسعه تغییرات صورت گرفته درحوزه های فرهنگی را نیزشامل می شود که برای رسیدن به این موقعیت بایدجامعه و ارکان آن به ویژگی ها ومختصاتی آمیخته شودکه ضمن برشمردن نام آنها وعده بررسی اجمالی آنها را دراین بخش دادیم و برمبنای عمل به وعده در این بخش از مطلب به یک یک آن خصایص اشاره می نماییم.
1- فرهنگ ممزوج با جسارت و شجاعت برای برون شدگی
به جرات می توان ادعا نمود که انسان ذاتا موجودی ترسو و وابسته به حال است وازاینکه اقداماتی را به انجام برساندکه با برهم زدن نظم موجود و تحمیل بی نظمی و عدم ثبات احیانا به دست آوردهای حتی بزرگی دست بیابد چندان خوشش نمی آید اما درمیاناعضاء جامعه ای که از چنین موجودی تشکیل می شود هستند افرادی که با دست یابی به ضرورت برون شدگی برای ایجادتغییر در زندگی خود همه داشته های خود را برسر دست می گیرندو با ورود در قماری که مطمئنا نتیجه آن ازباخت ، باخت تا برد،برد در نوسان است برون شدگی را امکان پذیر می سازندچنین افرادی با قرار گرفتن در متن یک فرهنگ جسور و فراگرفتن آموزه های موجود در آن به شجاعتی دست می یابندکه آنها را برای برخوردبا هر پیش آمدی آماده می سازدو این امکان را به آنها می دهدکه بازی حتی باخت- باخت را با تمام قدرت تغییرمسیربدهند وبا برد - برد معاوضه بنمایند.
2- تربیت انسان های که درمتن فرایند تغییر نقش برعهده می گیرند و یا حتی فرایندتغییررا ایجادمی کنندوآن را رهبری مینمایند
درجوامعی که همت عمومی برای برون شدگی انسجام می یابد وبا بسیج تمام منابع ومدیریت زمان تحول وتغییر را آرزو می نمایند سیستم آموزشی با شناخت ضرورت ها و الزامات همگامی با زمان موظف می شود که منابع انسانی جامعه را به فرزندان زمان خودتبدیل نمایندتا آنها بتوانند با شناسایی کمبودها(موانع و احتیاجاتی که امروز عرصه را برمردم تنگ می نمایند) ونیاز مندی ها(موجودیت هایی که وجودشان برای نسل های آینده لازم وضروری خواهد بود)اقدامات لازم برای برطرف نمودن آنها را به انجام برسانندو با دست یابی به وضعیتی که در آن برای تعالی بخشی به نقش ها ووظایف زمینه و ظرفیت های لازم فراهم آمده است آینده ای را درافق دید قرار دهندکه آیتم های سازنده آن استواربر واقع بینی و تلاش همگانی برای رسیدن به موفقیت شده باشد وگرنه در جامعه ای که نیروی انسانی آن زمین گیر و ترسو باشدو به تبعیت و دنباله روی ازشرایط عادت کرده باشد مسلم است که امکان نداردکه بتوان برای دست یابی به وضعیتی مطلوب شهامت دل کندن از وضعیت موجود را در مردمان آن جامعه ایجادو یا مشاهده نمود ویا اساسا در میان مردمان آن جامعه علاقه ای برای تغییر وتحول وبرون شدگی مشاهده نمود.
3- کارنامه مزین به مطالعات صورت گرفته در خصوص منابع(اعم ازانسانی ومادی)
واقعیت دردناک موجود در کشور های توسعه نایافته و یا کمتر توسعه یافته که مانع از عمومی شدن حس نیاز به برون شدگی می شود این است که در چنین جوامعی اساسا کاری سازمان یافته در خصوص ظرفیت ها و منابع موجود و دردسترس صورت نمی گیرد تا آنها بدانندکه چه دارندتا برمبنای آن زمینه برای انجام اقدامات لازم صورت گیرد و یا برای پاسخ به فقری که احساس می گردد نیاز سنجی دقیقی به انجام برسد و از این رو مشاهده می شود که با توجه به وجود منابع فراوان باز آنها اقدام به واردنمودن منابع می کنندو یا با دست برروی دست دیگرزدن اعلان می دارند که چیزی که بتواندتغییری را در وضعیت آنها ایجادکنددردسترس ندارند در حالی که اگردر چنین جوامعی با تخصصیص اعتبارات لازم وبکار گرفتن نیرو های زبده بانک اطلاعاتی کاملی در خصوص ثبت و ضبط نیروی انسانی ومنابع مادی صورت گیرد و درزمان برنامه ریزی و طراحی مدل های مختلف اجرایی،فنی وحتی مدیریتی محور آماری وداده پردازی مورد نیاز اطلاعات جمع آوری شده فوق گردد مسلم است که راه برای بسیاری از دوباره کاری ها که متضمن از دست دادن زمان و تحمیل هزینه های فراوان است بسته خواهدشد و با واقع بینی صورت گرفته امکان دست یابی به نتایج مناسب ورسیدن به موقعیت برون شدگی بسیار بالا خواهدرفت.
4- سازمان وساختارهای منعطف درمقابل ره یافت های نوین علمی
به جرات می توان ادعا نمود که تحجر و واپس گرایی موجود در کشور های عقب مانده و پیشرفت و تعالی در تمام حوزه های موجود در کشورهای پیشرفته بنیادخودرا بر ساختار سازمان یافته و سازمان های فعال در چنین جوامعی مستقرمی سازد تا جایی که می توان گفت در کشور های عقب مانده این ساختار خشک و غیر منعطف اجتماعی و سازمان های منفعل و دوراز مقتضیات زمانی می باشندکه اجازه نمی دهندتا نیازمندی ها وکمبودهای موجود در جامعه شناسایی شوند و یا با ورود نیروهای زبده و حتی کمک های خارجی فقر و فاقه به مبارزه طلبیده شوند وبا برون شدن از وضعیت موجود ودست یابی به توفیقات لازم زمینه تغییر آنها فراهم آید .
پس برای اعمال تغییرات مورد نیازبرای همسو نمودن جوامع عقب مانده با فرایند تغییر وپیشرفت ابتدا لازم است که با تغییردر آیتم های موجود در فرهنگ عمومی چنین جوامعی ساختار تحمل پذیر ومنعطفی را برای آنها فراهم آورد تا در درون چنین انعطافی بتوان سازمان های متناسب با اهداف تغییر و تحول وضرورت نیازبه برون شدگی در آنها ایجادو با بکار واداشتن آنها زمینه پیشرفت ایجادشود.
کشور های عقب مانده از محل عدم انعطاف ساختاری هزینه های فراوانی در بخش دوباره کاری می پردازندکه با منعطف نمودن فرهنگ آنها درمقابل انتقاد و مواخذه می توان آن را به حداقل رساند.
5- رهبران عالم و محقق
اگر گروه های اجتماعی را نیازمندبه رهبران و سازمان های مختلف اداری و اجرایی را نیاز مندبه مدیران تصور کنیم وعنوان بداریم که هیچ گروهی بدون وجود رهبران نو اندیش و خلاق و هیچ سازمانی بدون دست رسی به مدیرانی با توانایی نفوذ در کارکنان به توفیق دربرطرف نمودن موانع وراه اندازی فرایندهای پاسخگو به مطالبات عالمانه گروه های هدف دست نمی یابند اغراق نگفته ایم زیرا که این رهبران با دانش و آگاهی های مدرن و مطابق با زمان می باشند که می توانندگروه های تحت فرماندهی خود را برای گذر از فراز های تاریخی آماده ومهیا بنمایند و درسازمان ها هم این مدیران توانا در سازماندهی ،برنامه ریزی،بازرسی وارزشیابی می باشند که می توانند نیرو های موجود درآن را برای بجا آوردن وظایف و تولیدمحصولاتی که دارای قابلیت های خاصی می باشند و با اقبال اجتماعی مواجه می گردند به حرکت وا دارند.
والحق که در جوامع عقب مانده بسیار دیده می شود که رهبران گروه های اجتماعی وحتی سیاسی بدلیل کیش شخصیتی که بدان مبتلا می شوند خود را نیاز مند به تحقیق ومطالعه نمی یابند و مدیران سازمانی هم چون ازطریق مراجع و خاستگاه های تصمیم گیری فوق قانونی حمایت می گردند نیازی به تحقیق در خصوص چگونگی بهبود روشهای اعمال مدیریت نمی یابندو ازاین نظر در بسیاری از اوقات از نیرو های تحت فرمان در گروه های اجتماعی وکارمندان مشغول در سازمان عقب می افتندوهمین موضوعی می شودتا با تمسک به آن فشار و محدودیت بیشتری را به گروه و یا سازمان های تحت مدیریت و رهبری خود وارد گردانند.
با عنایت به موارد مطروحه می توان این گونه به جمع بندی رسید که پیشرفت بدلیل فراگیری فراوان خود نیازمند پیدایش تحولات وتغییرات مدیریت شده در کلیه سطوح اجتماعی می باشد و تا چنین فرایندی شکل نگیرد و عناصر مختلف فرهنگی و اجتماعی را به موقعیتی نرسانندکه بتواندتحرک لازمه دست یابی به توسعه را بدست آورند تا از طریق آن پیشرفت امکان پذیر گردد نمی توان به مفید بودن هزینه های صورت گرفته و فعالیت هایی که بعضا با هووجنجال به انجام می رسد امید وار بود.
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود
پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود
در شب قدر ار صبوحی کردهام عیبم مکن سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
بی گمان نمی توان شهری دانش بنیان ساخت ویا امیدوار به استمرار حضور وتاثیرگذاری بنیان های مبتنی بردانش در ساختارشهری شدمگر آنکه به این نکته پرداخته شود که دانش چیست وچگونه می تواند بر شکل گیری و قوام ساختارشهری تاثیر داشته باشد براین مبنا در بدو ورود به موضوع تاثیر دانش نیازبه این هست که تعریف روشنی از دانش ارائه دهیم تا مشخص شودکه دانش چگونه می تواندبر ساختارهای شهری تاثیر داشته باشد.در تعریف ازدانش می توان گفت که مجموعه مناسب و ساخت یافته ای از اطلاعات را که حتما مفید و مورد استفاده می باشد ومی تواند به دارندگان تخصص بهره مندی ازاین اطلاعات توان استخراج معنی و شناخت ازیک موقعیت و راه حرکت به سوی وضعیتی مطلوب را بدهد دانش می گویند وبا این حساب به کسانی که دانش را در اختیار دارند ومی تواننداز آن برای کمک به خود و یا دیگران و در مسیر انجام درست کار و یا تغییر موقعیت استفاده نمایند خبره نام می نهند با گستردگی که از این معنی مستفادمی شود شاید بتوان به هر متخصص در یک زمینه خاص یک فرد دارای دانش گفت ودارندگان هنر تجزیه وتحلیل و صدور رساله تحقیقاتی در آن حوزه را دانشمند نام نهاد.
با این تعریف مشخص است که باید برای استفاده از دانش محض برای هرکاری خاص هنجاری بکار گرفته شودکه در این مقال ازآن تحت عنوان
16- ازهردانشی برای کاری خاص بایداستفاده نمود.
نام می بریم که امید وارم با واکاوی این هنجار دوستان مطالعه کننده را دربرابراین واقعیت قراردهم که اگراین هنجار موردتوجه و استفاد واقع نشود ویا درساختار رفتاری و تصمیم گیری ما نهادینه نشود مسلم است که نه تنها شهردارای ساختاری دانش بنیان نخواهد شد بلکه با شکستن مرزها و تداخل حوزه ها حتی افراد قادرنخواهند بود که امور بسیارابتدایی خودرا هم به انجام برسانند در توضیح این نکته لازم است به این نکته اشاره گردد که اساسا دانش بربنیاد داده(چیزهایی که به خودی خود بودونبودشان تفاوتی به حال عناصر موجوددر پیرامونشان نمی گذارد وتنها با درکنارهم قرارگرفتن با برنامه است که می شود امید وار به تاثیر شد) واطلاعات(داده های معنی دارشده که معنی آنها ازدرکنارهم قرارگرفتن و ارتباط یافتن حاصل می آید)قرارمی گیرد و با تغییر وتحولاتی که دراطلاعات وایجاد ارتباط در بین عناصر آن حاصل می آید و آنها را مفید می سازد بدست می آید ومسلم است که با عنایت به اختصاصی بودن مفاهیمی که از داده ها و اطلاعات استخراج می شود ونوع ارتباط بین داده های منتج به اطلاعات فرد وجامعه را به نوع استفاده ای که می شودازآن نمود هدایت می کند دانشی خاص بوجود می آید و هردانشی نیز حوزه عمل خاصی برای خودایجادمی کندوبرپیدایش وتطور روابطی خاص دلالت می نماید که به آن حوزه اختصاصی آن دانش نام می نهند ویا به عبارتی می توان گفت که هردانشی می تواند تنها برحوزه خاصی ازحیات انسان تاثیر داشته باشد و آن را با تغییر مصادف با منافع انسان همراه سازد.
حال اگر کسی ویا گروهی بخواهندکه با عدم رعایت این موردبسیارمهم ازهردانشی برای ایجادارتباطی و یا استخراج مفهومی استفاده نمایندمسلم است که نتیجه نهایی این عمل نه تنها مصادف با منافع وموفقیت برای افراد وگروه های اجتماعی نخواهدبودبلکه با درهم ریختن ارتباط و اهدافی که مقرر گردیده هزینه هایی به جامعه تحمیل می شود که جایگزین نمودن منابع مورد مصرف قرار گرفته درآن غیرممکن خواهد بود.
با این تفسیراگربخواهیم سری به محیط زندگی خود بزنیم ویا به نوعی با ارزیابی شرایطی که در جامعه با آن روبرو می باشیم و در عمل زمانی که برای برطرف نمودن حاجتی به آنها مراجعه می نماییم به نوعی همه امور آن را درهم ریخته و نا بهنجارمی یابیم بپردازیم ملاحظه خواهیم نمودکه تمام گرفتاری های عمده ودردسرسازجامعه ما ازاین موضوع که به نوعی محصول بی توجهی به کاربردهای دانش های خاص است بوجود می آید.
مثلا زمانی که بنا برنص صریح قوانین مقرر گردیده که برای شهرداری شهر، محوریت دانش موردبهره برداری مدیریت خدمات شهری ،تخصص های موجود در حوزه های فنی و یا حداقل دانش عمومی مدیریت باشد اگردر شهری این واقعیت بکناری گذارده شود ومنصب شهرداری به کسی سپرده شودکه متخصص درحوزه دانش نطری می باشدآنهم درمقاطع پایینی از تخصص مشخص است که دراین شهر ممکن است که ساختمان ها بر سرمردم آن خراب نگردد و یا داخل میدان های آن ساختمان های سربه فلک کشیده سردر نیاورند و خیابان های موجود آن اسفالت گردنداما مسلم است که دراین شهراز سیاست توسعه با برنامه وواقع بینانه درموضوع ساختمان،آینده نگری در خصوص نیازمندی هایی که نسل های آینده با آن مواجه خواهندشد و یا .... چیزی به چشم نخواهد آمد و یا زمانی که اداره ای برای ایجادو استمرار در سازگاری با محیط پیرامون خودنیازمندداشتن ارتباط ارگانیک با موجودیت های پیرامون خودمی باشد و اگر چنین ارتباطی برقرارنگردد مسلم است که ثبات درونی و بیرونی آن سازمان به هم خواهدخوردو یا اینکه بنابه فرموده مایرکه دانش سازمانی را به اطلاعات پردازش و جاسازی شده از جریانات عادی و مراحلی که قابلیت اقدام دارند و نیز دانش به دست آمده به وسیله سیستم های سازمانی، مراحل، تولیدات، قوانین و فرهنگ اطلاق می نماید این سازمان برای اعمال قدرت به مراحل مختلف فعالیت خودنیازمندآن دانش پردازش شده می گردد ومحتاج آن می شودکه اطلاعات خودرا پردازش کند وبرای اینکار به واحدروابط عمومی تحلیل گری نیاز پیدا می کندتا بتواندورودی وخروجی های خود را برای پردازش صحیح دسته بندی نماید تا بتواند از آنها درزمان ومکان خاص خود بهره برداری نماید آیا با سپردن کار روابط عمومی به فردی می دهند که برای هرچیزی کارآمدی داردالی کارروابط عمومی مسلم است که داده ها سرگردان درداخل سازمان جاری خواهندگردید و ضمن مورد سوء استفاده قرار گرفتن مایه یاس وناامیدی نیروهای سازمان خواهندگردید.
براستی چرا ما یادنمی گیریم که هرکه را بهرکاری ساخته اندونظام اجتماعی ما با انجام هزینه های فراوان و صرف وقت بسیار گرانبهاء نیرو هایی را تربیت می نماید که برای آن کار مورد نیازند تا با قرار گرفتن در جایگاه واقعی خود اموررا با اتکاء به دانش ویژه آن کاربه انجام برسانندتا ازانتهای خط خروجی سیستم محصولی بدست آیدکه موردانتظاراست ومی تواند برای برطرف نمودن مشکل ومانعی خاص بکارگرفته شودو افراددارای قدرت که مسئولیت یافته اندتا امور مردم را به منطق هزینه وفایده نزدیک گردانند بایداین اصل را مراعات نماینددر حالی که آنان با دخالت در تقسیم مناصب برمبنای سلیقه ویا منافع خود وبا بی توجهی به تخصص ودانشی که بایدبرای آن کار در نظر گرفته شود نه تنها منطق هزینه به فایده را بکناری می نهند بلکه با برهم زدن تعادل وتوازن جامعه امور را به جایی هدایت می کنندکه با احتمال بسیاراندک هم اگر کسی بعدازآنان بخواهدبه بازگرداندن امور به جای اصلی خوداقدام نماید اگر کارغیر ممکن نباشدحداقل بسیار طاقت فرسا خواهد بود و هزینه هایی را برجامعه تحمیل خواهدنمود که می شد با صرف آن در جای خاص خود محصولات بسیار گرانبهایی را تحویل جامعه داد.
دوستان عزیزی که وقت برای مطالعه این مطلب می گذارندبایدبه این نکته توجه داشته باشندکه تعهدو یا وجدان کاری نمی تواندخلاء داش محض آن کاررا پرنماید بلکه تنها می تواند سرعت عمل و دقت فرد مسئول را بالا ببرد براین مبنا کسانی که مدعیند که می توان به صرف داشتن وجه مثبت شخصیتی و یا بالا بودن درجه تعهدات اخلاقی کارهای تخصصی را به افرادفاقد دانش محض سپرد راه به خطا می برند و برای دورماندن از این وضعیت باید فرد دارای دانش را برای تصدی مسئولیت ازهرجایی که ممکن است وارد نمود وبرای پر نمودن خلاء مربوط به حوزه اخلاق کارنظارت وبازرسی را جدی گرفت زیرا که خلاءتخصص را با هیچ چیزی نمی توان پر نمود حتی با مشورت و نظارت.
ادامه دارد
خاکسار درونی پر غوغا داشته و با دیدن برخی از تفاوت های موجود در نرخ بهره
مندی 
از رفاه سخت دلتنگ می گشته و تلخ گویه هایی را نثار مراجع ومراکز مولد ومروج آنها وحتی آدم هایی که چنین وضعیتی را مشاهده ولی در برابرآن سکوت می کرده اند می ساخته است مثلا زمانی که در داستان فرار از سرما بحثی چون نگه داشتن البسه و پاپوش های نو برای عید نوروز را مطرح می سازد و ار رفتن برف در کفش علی تصویری بسیاردرد ناک بیرون می دهد در عمل شرایطی را واگویه می کند که داستان تمام آدم های دور وبر او وبلکه داستان خود اوست و یا زمانی که از زاویه چشم علی لوله های بخاری پردود شهرداری را توضیح می دهد و عنوان می دارد که چطور می شد که منهم مثل آنانکه درکنار بخاری نشسته اند و باهم درددل می کنندبودم و یا پدرم نمرده بود و اگرهم بود پولدار بود ومرا بمدرسه می گذاشت و استادمرادهم نمی توانست مرا کتک بزند هدفش این است که بگوید تفاوت های موجود طبقاتی از منظر افرادی که با آنها رویارویی دارند ریشه در عوامل متعددی دارد وحتی افراد ساده دل و بی سواد که با رگ و پوست و استخوان خوداین تفاوت ها را لمس می نمایند به نسبت ارتباطی که با موضوع می یابند عواملی را پیش چشمان خود قطارمی نمایند و به نسبت آن عوامل آرزو وانتظارات خودرا قطار می نمایند ویا زمانی که از خانه هایی به شکل دخمه و مغازه هایی که بدلیل نداشتن شیشه درزمستان بسیار نفس گیر و تاریک یاد می نماید منظورش این است که افرادموجود در جامعغه امروزین حتی امکان آن را ندارندکه خانه ومحل کار متناسب با عنوان انسانی داشته باشند وحتما در نظر اووجود داشته اندخانه هایی که افرادخاصی در آنها زندگی می کرده اندو از نظررفاه و آسایش می توانستندهمانندیک انسان در آن زندگی کنند و ازبودن خودلذت ببرند. ویا زمانی که در ارائه تصویری از قهوه خانه ومباحث مطرح در آن این حرف را از زبان حسین قلی مطرح می سازد که تو فقط انسانیت را در پول درآوردن می دانی چه بسیا رند دراین شهر حیوانی های که بهتراز هر کسی می توانند پول در بیاورند پولی که مال بدبخت بیچاره است هدفش تهاجم به چرخه ویا سمت حرکت ثروت و در آمد به سوی افراد و خانواده های مرفه می باشد که می توانندبدون آنکه اندک سهمی برای دیگران از داشته های خود قائل باشند و یا حتی به درست بودن روش های کسب در آمد خود بیاندیشند سهم حتی قانونی دیگران را مال خودکنند بدون آنکه مراجع رسمی مدیریت منابع در پی این باشند که به نوعی با بروزو استمرارچنین فرایند و پدیده ای بخواهندو بتوانندمبارزه بنمایند. ویا زمانی که در توصیف عمومی رفتار مردم دورویی و ملامت بیمورد دیگران و دروغ گویی را مطرح می سازد قصدش این است که بگوییدوجود چنین خصوصیاتی مانع ازآن می شودکه مردم بتوانندبه توافق برسند و یا هدف واحدی را برای خود معیین بدارند و با تمام توان در جهت تحقق آن اهداف تلاش نمایند و از همین روست که همان مردم گرسنه ودورو با توجه به اینکه در مقابل چشمان خود می بینندکه اگربدبختی آنها را به تاریک خانه ها هدایت نموده و در مقابل آنانی که بایدبرای آنها بدنبال راه چاره ای باشند به میزخودچسبیده اند و سوز سرما را با چپیدن به بغل بخاری به سخره گرفته اند باز همدیگررا به باد توهین و استهزاء می گیرند و یا برای اثبات حقانیتی ظاهری که در منطق خود دارند دیگران را به سکوت فرا می خوانند ویا حتی با کتک کاری وا می دارند که از منطق آنها تبعهیت نمایند و این درد و گرفتاری می باشد که ما درهمیشه تاریخ با آن مواجه بودهایم ومتاسفانه بسیاری از انرژی و انگیزه ما را به یغمی داده است .آری زمانی که خاکسار در داستان فرار ازسرما به ارائه تصویری بسیاردردناک از کشکستانی به نام بیمارستان ویا تصویری تراژیک ازمرگ علی ومادرش و دفن آنها می دهد و در پایان با یک فلاش بگ تصویر را روی دود لوله بخاری شهرداری و شهربانی می کشد در اصل تلاش می کندبه من وما بباوراندکه او برخلاف دیگرمردمان هم عهد خودش می دانسته که مشکل کاردر کجاست و اگر قراراست که کسی را مقصر ومسبب مرگ علی ومادرش و یا مرگ تدریجی جوانانی همچون علی معرفی نمایند بایدچون او این جستجو را با پی گرفتن دود ویا بوی غذا و یا گرمی ونرمی مورد نیاز انسان که همه آنها دراطاق شهرداری و شهربانی و متمولان شهر متمرکز گردیده است پی بگیرد زیرا که اگر همه آن انرژی که دود تولید می کند و یا همه آن گرمایی که در خانه متمولان برای از سرما دور نگه داشتن این ازما بهتران به مصرف می رسد دربین تمام مردم تقسیم گردد حداقل دیگربا پدیده هولناکی چون مرگ جوان وپیرآنهم نه از مشکل وفشار لاعلاج بلکه از ابتدایی ترین مشکل انسانی که ای بسی شناسایی وحل آن درهمان زمان آدم های ابتدایی واقع شده است بوجود نیاید .
آری خاکسارهمه این درد ها را می شناسد و زمانی که دست به قلم می برد در صدد نیست که با خلق اثری عمیق و مردم باور خود را صاحب قلم چیره دستی بنمایاندکه می تواندمردم را با هر درجه از سواد تحت تاثیر بگیرد اگرچه که حتی اگردر پی این هدف هم باشدالحق دارای آن ظرفیت و دانایی هست اما او دنبال چیز دیگری است و آن اینکه بگوید و مردم را به این باوربرساند که مشکل آدم هایی چون علی ومادرش و علی ها ومادرانشان نه درجایی نا معلوم بلکه در همانجایی می باشدکه از لوله های آن دود سوختن فرصت ها و استعداد ها به هوا برمی خیزد زیرا که بعید نبوداگرامکانات اجتماعی به نسبت مساوی و یا به عدالت دربین تمام مردم تقسیم می شدو علی هم می توانست در مدرسه حاضرباشد و تخصص ومهارت لازمه کمک به خود و دیگران را یادبگیرد به فردی تبدیل شود که بتواند برای گوشه ای از درد های مردم درمان و برای توسعه وپیشرفت جامعه راه کارارائه دهد اما چون چنین نشده و آنکه برخوردار بوده زمانی که درکناربخاری گرم خویش و درخانه برخوردار از هوای سالم در خوشی باد آورده می لولد چه می داند که در چندده متر آن طرف تر مادر و فرزندی تنها بدلیل نداشتن سواد برای آنکه بدانند بیماری واقعیتی است کشنده که راه درمانش نه در نزد رمال و ملای ده بلکه درنزد طبیب حاذقی می باشد که درس شناسایی عامل بیماری و راه درمانش را خوانده باشد ویا به دارویی نیاز داردکه بابت همان میکروب(ویروس ویا باکتری)ساخته شده باشد وبه پولی نیاز مند است که نه برای تعریف فاصله طبقاتی ونرخ برخورداری بلکه برای انجام اسان مبادلات انسانی ساخته شده است اما اگر بدین وظیفه نمی پردازدبه خاطر آن است که انسان درچنین جوامعی نه به خاطر جایگاه ومنزلت خلیفه الهی بلکه به نسبت سهم و برداشتی که ازمنابع تنها برای بالا نشان دادن خود دارد حرمت می بیند ومی تواند راحت باشد.
ویا در مصرعی از یک قصیده آنجا که می پرسد:
آدمی دزدی و دغل کاریست؟ بشریت به ننگ وبی عاریست؟
وپاسخ می دهدکه:
سگ بودبهتراز چنین آدم این چنین آدمست از سگ کم
مسلم است که این چنین سخنانی تنها ازیک دل شوریده و درونی پرآشوب نسبت به منزلت وجایگاه آدمی برمی آید و نشانگرآن است که خاکساربیش از آنکه به فکر دور نمودن خوداز دیگر مردمان باشد سعی داشته تا با نزدیکی به آنها ونشان دادن رسالتی که انسان دارد منشاء خیری برای مردم باشد اما حیف که کسی در آنچه او فکرش را می کرده و یا آرزویش را داشته و آنها را در این ابیات توصیف نموده است
دست ما گر تهیز سیم وزره باشه دوست عزیز می گذره
دل ما از امید اکنده س ثروت ما امید و آینده س
تاملی ننموده و یا بدنبال آن نبوده که با درک حالات روحی خاکسار حداقل از سراینکه عنوان بدارد ما هم دریافت ودرک تو را داشته ایم و یا داریم خاکسار را در ادامه راه قوی و ثابت قدم بدارد.واین دردیست جانگاه که متاسفانه در تمام دوران های تاریخی جامعه ما متوجه دانایان ملت ما شده است دانایان که درمیان قوم وقبیله و ایل وتبارخودتنها بودهاند و شاید هم بیش از دیگران از آنانی آزار دیده اند که جزیی از خانواده آنها بوده است.!!!
بی گمان داستان زندگی خاکسار ابهری مشابهت فراوانی با دیگر نویسندگان و 
شعرای نه ایران بلکه تمام دنیا دارد زیرا که همه آنان در دورانی که حیات داشتند کمترمورد موافقت و همراهی جامعه مخصوصا دستگاه قدرت واقع می شدندو چون چند صباحی از مرگشان می گذشت و امکان نداشت که سر از خاک برآورند و بگویندکه من با آنانی که از من می گویندومرا بزرگ می دارندسر رفاقت نداشته و ندارم مصادره نام و یاد آنها بسادگی صورت می گرفت ومی گیردتا جایی که برخی از قدرت مداران برای اینکه(مردم را ازطریق نشان دادن دوستی به ادبا با خود همراه نمایند) بیشترین قرابت را به این بزرگواران نشان دهند حتی اشعاری از آنان را در محافل و مجامع رسمی و غیر رسمی قرائت می کردند ومی نمایند تا این یقین در جامعه ساری و جاری گردد که آن ادیب با حاکمیت هماوایی داشته و یا باور های او مطابقت بسیاری با آنچه که از سوی حاکمیت ابلاغ و انتشارمی یابد دارد واین خصیصه اجتماعی و یا تا حدودی فرهنگی سیاسی ناشی از این بوده که این بزرگان هیچگاه سودایی چون نزدیکی و دسترسی به رانت های پیدا و پنهان قدرت در سر نداشته اند و تنها از چیزی می گفته اند و یا موضوعی را به تصویرمی کشیده اندکه با نیازهای واقعی و انسانی زمان آنها نزدیکی و قرابت داشته است ویا مواردموردنظر آنها بدلیل اتکاء به فلسفه ضرورت تغییر و پیشرفت چیزی بوده که نمی توانسته با آنچه اعمال می گردد ودربسیاری از اوقات منبعث از محافظه کاری وترس از تغییر می بوده همسویی و یا سازگاری داشته باشد و از این روست که ادبای بزرگ و حتی دانشمندان علمی که فهمی فراتراز روز مرگی ها دارند و داشته اند عزلت وگوشه گیری انتخاب می نمودندومی نمایند ویابدلیل اینکه مردم توان درک آن و یا قدرت مداران تاب شنیدن وحوصله تحقق آن را نداشته اند کمتربه بیان علنی و آشکار آن اقدام می کرده اند از سوی دیگر باید پذیرفت که چون همیشه فکرشان مشغول تصویر وتفسیر چیزهایی بوده که می توانسته محقق گردد و شرایط را به گونه ای تغییر دهد که چیزی فراتر از آن چه که هست باشد بیشترفرصت ووقت خود را برای فکرکردن و تبدیل نظرات وآرا خود به طرح های مهندسی شده صرف می نمودند واین چنین بنظر می آمده که گوشه گیری و خلوت گزینی نوعی روایت معمولی از رفتار و ارتباط آنها با محیط پیرامون بوده زیرا که نه آنها می توانستندبه مردمان دوران خود بباورانندکه بهترازآنچه که زندگی می کنندمی توانند زندگی کنند و نه اگرمی گفتند ومردم باور می کردند آنهایی که دوام وپایداری اقتدار خودرا در ثبات و سکون می یافته اند ومی یابند این اجازه را به آنها می دادند ومی دهندکه مردم را به سویی هدایت نمایند که لازمه رهروی وموفقیت درآن ایجاد تغییر و دگرکونی بنیادی در شالوده های ساختار اجتماعی به خصوص اساس شکل گیری و استمرار قدرت بوده باشد
والحق در خصوص زندگی خاکساراین واقعیت عینیت تمام داشته به نحوی که اودر تمام دوران زندگی خودنتوانست آرامش و آسایش لازمه کارفرهنگی را که می باید با حمایت وهمراهی سیستم اجتماعی ایجاد گردد بدست آورد ودرتمام دوران زندگی خود مشاهده ننمود که دستی ازسوی جامعه وسیستم اجتماعی به سویش دراز شودو با اعطای امتیازی و یا تامین امکاناتی اورا تنها به تولید محصولات فرهنگی فرا بخواند و چون چنین نشداو هم نتوانست ازتمام استعداد ذاتی واکتسابی خویش برای تولید محصولاتی استفاده نماید که برای ایجادشرایطی مطابق با دانش و دانایی خود موردمصرف داشته باشد ومسلم است که خاکسارهم دربرابراین ناملایمات و بی توجهی سکوت نمی نمود و در آثار خویش به نوعی اعتراض خود را هویدا می ساخت مثلا آنجا که نویسنده پر توان ما در حمله به شعر و شاعری این مطلب را بیان می دارد که اگربه جای این همه شاعر گاو داشتیم و به جای این همه شعر که از ذهن آنها تراوش می نماید شیر بدست می آوردیم آیا باور می کنید که می توانستیم بزرگترین کشور تولیدکننده لبنیات را داشته باشیم مشخص است که در چنین آرایه ای قصد خاکسار این نیست که به شعر و شاعری توهین نموده باشدبلکه درپی آن است که عنوان بداردما واقعیت های زندگی را آنگونه که هست نمی بینیم و یا به نوعی می خواهیم که خود را از واقعیت ها با پناه بردن به شعر و شاعری دور بداریم ویا شرایط اجتماعی که درآن این همه مجال برای پروراندن وخلق آثار غیرواقعی و یا رویایی ایجاد می شوداگرامکانی برای پرداختن به واقعیت ها وهدایت آنها به سوی نیازمندی های واقعی وزیر ساخت های تولید فراهم می آمد مسلم بودکه شرایط عمومی به گونه ای رقم می خورد که متفاوتر از شرایط فعلی بود ویا زمانی که در سر انجام داستان متلک تفاوت های موجود در بیان احساسش را با دیگرانی که به این کار مبادرت می ورزند مطرح می سازد قصدش این نیست که بگوید او راهی بهتراز دیگران برای بدست آوردن دل محبوب ویا تخلیه هیجانات درونی خود می شناسد و آنانی که شوری در سر دارند باید بدنباله روی از او بپردازند ویا از روشی که او برای نزدیک ساختن خود به یارش استفاده نموده استفاده نماید بلکه او می خواهد با آوردن این داستان به دیگران بگوید که برای بیان و انتقال احساسی که انسانیترین هیجان می باشد و به جرات می توان آن را بالاترین موقعیت حضور انسان و بکارگیری احساس انسانی دانست مناسب نیست که از ادبیاتی معمولی و سخیف استفاده شود زیرا که طبع انسانی با دنائت همسویی ندارد و آن را به عنوان وجه ای مطلوب نمی پذیرد.
اما آنچه که می توان با اشاره بدان کار و حضور خاکساررا درعرصه های مختلف اجتماعی متفاوتراز همسانان او در شهرهایی چون ابهر و یا موقعیت هایی که دراختیار او قرار می گرفته است موردبررسی قرارداد این است که خاکسار محصول شهری می باشد که همین امروز هم برای فعالان حوزه فرهنگش ارزش و بهای لازم را نمی دهد و یا حتی در تولید فکر و تعهد در برابر مناسبات، موقعیت وجایگاه اثر بخشی فعالان و محصولات فرهنگی را مهم نمی داند تا جایی که می شود در آن از هر چیزی حرف زد برای هر کاری وقت و انرژی صرف نمود ویا با ورود در هر عرصه ای موقعیت ووجاهت مناسبی بدست آورد اما اگر واردعرصه فرهنگ شدی و خواستی با تاثیر بر ارتباط عناصر اجتماعی عنوان بداری که برای پویایی و توسعه نیاز به ایجادارتباط های ارگانیک و مبتنی بر منطق و فلسفه خلقت و یا رسالت انسانی وجود دارد واین بدست نمی آید مگر آنکه غنی درد فقیر و مسئول گرفتاری مردم را درک کند مسلم است که دارندگان حق و اختیار تعیین سرنوشت و تصمیم وبلندگوهای منتسب به آنان که بدبختانه از دانش آموختگان و تحصیل کردگان شهر خواهند بود این حرف را برنخواهند تافت و با راه انداختن این جریان که گوینده این حرف در صددایجاد اختلاف است و یا نمی خواهد که منطقه با آرامش به سوی توسعه حرکت نماید نیت و اهتمام او برای راهگشایی تولید اندیشه وفکر را در نطفه خفه خواهند نمود واز سوی دیگر بنا به گفته خاکسار (در داستان های مختلفش ) که عنوان می دارددر تمام اوقاتی که مردم در رنج و عذابند و یا محرومیت و فقری را تحمل می کنندو براثر سختی معیشت ناراحتی خودرا متوجه همسانان خود می سازند و در گیری های ممتدی با هم دارند ثروت مندان ومسئولان در پشت میز های خود و یا در کنار بخاری های گرم خود لم داده اند و حتی نمی دانند که در بیرن اطاقشان چه کسی زنده و یا مرده است واگر مرده چه کسانی با چه شرایطی آنها را دفن می نمایند آنگاه این مسئولان نیستندکه درامور مختلف مدیریتی مورد مواخذه وسئوال واقع می شوند که چرا همتی برای حل مشکل مردم نمی کنند بلکه این فعالان در عرصه های مختلف هستند که اگرانتقادی هم به مسئولان بشود در برابرمنتقد قرارمی گیرندو با متهم نمودن او به مزدوری،نفاق،اختلاف اندازی و یا حتی.... جبور به سکوت و یا دورماندن از مرکز تمر کز و توجه مردم می کنند
براستی در زمان حیات خاکسار کدام بخش از جامعه بیشترین ضربات را برای مخدوش نمودن فکر و اندیشه او که به نوعی منتقد زمان خود بود واز درد ها و بدبختی های مردم سخن بر زبان می راند وارد نمود؟
مسلم است که در پاسخ به این سئوال نمی توان انگشت اتهام را جز به سوی تحصیل کردگان ودانش آموختگان به سوی لایه های دیگری از جامعه نشانه رفت
زیرا این متخصصان ودانش آموختگان بودند که می باید با نزدیک شدن به خاکسار و دریافت آنچه که او برای تبلیغ آنها رسالتی را در خوداحساس می نماید به تلاش در مسیر شناساندن نوع اندیشه و انتظارات او درنزدمردم دست می زدند و برایش جایگاهی عالی ایجادمی کردند وچون چنین نکردندو یا حتی نه تنها به فکر چنین اقدامی نبودند بلکه بتوسط آنها دربسیاری از مقاطع اندیشه و باور های خاکسار در پرده ابهام و یا تخطئه قرار گرفت (همچنان که امروز در خصوص بسیاری از افراد صاحب اندشه ابهر رخ می دهد) امروز وظیفه دارندکه در راه شناساندن واقعی خاکسار دست به قلم ببرند و با واکاوی وجوه مختلف شخصیتی فردی که از فحوای کتاب ها ونوشته هایش این گونه برمی آید که برای جامعه و ایجادتغییر در بافت مندرس و فاقد تحرکش دغدغه های فراوان داشته اقدامات گسترده ای انجام دهند زیرا که تمام دانش و دانش آموختگان به چنین افرادی بدهکارند.
اهمیت وارزش مطبوعات و فعالیت دراین عرصه فکرنمی کنم موضوعی باشدکه برای جامعه ما ناشناخته مانده باشد اما اگر بعضا شرایطی پیش می آید که در آن نامهربانی و کم لطفی مخصوصا از سوی مردم و بخش های آگاه جامعه نسبت به این جایگاه مهم صورت می گیرد این امرناشی از آن است و یا ریشه در این آسیب دارد که خود فعالان دراین عرصه نمی خواهند و یا تلاش نمی کنندکه برای شناساندن استحقاق تکیه زدن به این موقعیت رفیع فعالیت های مطلبوعی را به نمایش بگذارندمثلا زمانی که مطبوعه ای تحت عنوان ندای ابهر با سابقه ای بیش از ده ساله نتوانسته خود را به موقعیتی برساند که مردم برای دریافت خوب وبد زندگی خودآن را مرجعی برای خودبشناسند این امر ناشی ازآن است که ندای ابهرنتوانسته استحقاق تکیه بر بالانشینی وارج بینی خود را در باور و قبول مردم این خطه تزریق نماید واین درد ریشه دراین واقعیت داردکه اساس کار جریده بر کار حرفه ای و تبعیت از استانداردهای کار مطبوعاتی بنیاد نگرفته و از روز اول سیاست کاری آن بر خوشایند و یا بدآیندمدیرمسئولش استوار گردیده است، خوشایندی که منجر براستمرار القاء خط فکری سخت اندیشانه وغیر منعطف شده و بدآیندی که محصولی چون حذف و عدم پرورش صاحب قلمان اندیشه ورز و متکی برمشارکت درتولید فکر متعالی را بهمراه داشته است.
واین بدفرجامی بوده که عایداهالی جامعه فرهنگی ابهر شده است که برای برون رفت از آن لازم می آید که اولا تمامی فعالان در حوزه اندیشه و تولید فکرمتعالی خودرا وامدار جامعه و مدیون به ایجادفرایندتحول درآن بدانند و ازاین روی قلم بدست بگیرندو با یقین به این اصل که انتقاد مسئولان را به خشم می آورد و تملق وچاپ لوسی مردم را به فغان وامی دارد و خوشا به حال آنانی که برای فراراز تبعات فغان وناله مردم خود را به دریای خشم مسئولان می اندازندتا با عادت دادنشان به شنیدن وپاسخ دادن این امکان را فراهم آورندکه باید خواست مردم در اولویت قرار گیرد و قلم ها برای رخ نمایی ازواقعیت ها و اهتمام مسئولان برای نزدیک ساختن منطق هزینه به فایده بکارگرفته شود ازچیزی بنویسندکه چون دارویی آرام بخش برای التیام درد های مردم و ممانعت ازبه هدررفتن منابع وفرصت ها بکار گرفته شوند و این کار و راهی سخت نیست بلکه انتخاب راه و رهروی در آن تنها به شستن چشمها وپاک نمودن گوش ها و آرام نمودن دل ها به یاد خدا نیازمنداست که فراهم آوردنشان چندان سخت نخواهد بود.
همچنانکه فعالان در دو هفته نامه میعادابهردر شماره آخرین این مطبوعه دقیقا بدان عمل نموده اندو با تحریر برخی از مقالات مندرج در آن نشان داده اند که ازظرفیت لازم برای کار حرفه ای و عمل متعهدانه به رسالت مطبوعات برخوردارند وبراین اساس برخود وظیفه می دانم که ازاین عزیزان دررابطه با کارارزشمندشان درشماره 14آن جریده تقدیر و تشکر بنمایم واین آرزورا داشته باشم که فعالان دراین زادگاه اندیشه در ادامه راه موفق و فعالان در سایر جراید برای همسویی و درس گرفتن از آنان صاحب همت گردند.
تا بدینجای کار و بدلیل کلی گویی فکرمی کنم که نتوانستم حق مطلب زا ادا نمایم و به خوانندگان عزیز بیان بدارم که از چه می گویم و یا چه مطلبی را می خواهم به دوستان منتقل نمایم ولی اگر دوستان این مجال را به بنده بدهند عنوان می دارم که عناصرتشکیل دهنده جامعه به نسبت سواد وتجربه ای که دارندتلاش می کنندکه در بجا آوردن وظیفه شهروندی خود تصمیم های درستی بگیرندتا کمترموردمواخذه وشماتت آنانی که موفقیت های قابل توجهی بدست می آورندو یا کسانی که از آنها انتظاری دارند قراربگیرند وازاین بابت نیازمند آن می باشند که در متن چرخه ای از گردش اطلاعات و آگاهی های موردنیازقرارگیرندو یا با مراجعه به گروه های مرجع نیازمندی های علمی و تجربی خود را برطرف نمایند تا بتوانند با اطمینان بدرستی تصمیم ها و انتخاب راهی که درپیش خواهند گرفت به آنچه که برعهده گرفته اند و انتظاری که مردم ازآنان دارند جامه تحقق بپوشانند.
و یکی ازاین گروه های مرجع درجامعه امروزین انسانی مطبوعات و به صورت اعم رسانه ها می باشند که وظیفه دارند با تهیه وترویج دانش و آگاهی،ایجادوحدت وانسجام ودر نهایت سرگرمی وتفریح مردم را در گذر از فراز های سخت زندگی که در آنها به تصمیم گیری های حیاتی نیازمندند موردحمایت وهمراهی قراردهند ودر شهرستان ابهرما هم امروزه چهار مطبوعه وجود دارند که برای به انجام رساندن این مهم تعهداتی را بر دوش گرفته اندکه ازآن میان می توان به ندای ابهر ،میعادابهر،ابهررود و حدیث که درزنجان چاپ می شود و ویژه نامه ای به نام ابهردارداشاره نمود.
که متاسفانه تا به امروز این جرایدنتوانسته اند(چون مدیران آنها تجربه کار مطبوعاتی نداشته اندو یا با رسالت رسانه ها آشنایی نداشته اند) ویا نخواسته اند(چون هرلحظه خودرا وامدار جریان ویا مسئولی ساخته اند) حتی برای بجا آوردن مسئولیت و رسالت رسانه ای طرح و برنامه ای ارائه دهندهرچند که در برخی ازاوقات یا کاراز دستشان در رفته ونویسنده ای توانسته با ارائه مکنونات قلبی خود ناپرهیزی نماید و یا هرازچندگاهی آنهم تنها در دو هفته نامه میعاد مقاله ای به رشته تحریر درآمده که تا حدودی با معیارها و سنجه های کارمطبوعاتی همسویی و هماهنگی داشته است.
اما به حق که در شماره چهارده میعاد ابهر فعالان ونویسندگان و خود شخص مدیرمسئول نشان داده اندکه از قلم توانا وصاحب رسالتی برخوردارمی باشندکه اگر موردحمایت ومحبت واقع شوند (وخودنیز در تحریرآنچه که به تحقیق آن را نیازجامعه دانسته اند مصر و با ابرام باشند) می توانندبه عنوان نماینده راستینی علامت فرهنگ ابهردر سطح استان وکشور باشند.
مشروط برآنکه پشت به چنین نگاه ونوشتاری ننمایند.زیرا که امروز جامعه ما بیش از هرزنده باد و مرده بادی به شناسایی وپرورش قلم و قلم به مغز هایی نیازمنداست که از در هم آمیختن خامه مغز وخامه قلمشان دوای درد های مردم وجامعه تراوش می یابد تا با نزدیک ساختن منطق هزینه به فایده امور عمومی جامعه ما درخطی حرکت کندکه مرضای خداوندمتعال باشد.
آن زمان که جوانی تازه به دوران رسیده شده بودم ومی توانستم بدون در کنارداشتن مادر یا پدرم فاصله بین ابهر و شناط را به تنهایی گز نمایم وبه خانه دایی هایم و یا برای شرکت در تمرینات تیم فوتبال کیان ابهر به امجدیه بروم مرد میانه سال تا حدودی شیک پوشی را می دیدم که با کتاب و یا کیفی به بغل فاصله میان پل ساسکین تا جاده ترانزیت را پیاده می پیمود تا خودرا به قهوه خانه های موجود در کنارجاده ترانزیت برساند وبار ها برایم سئوال شده بود که این فرد کیست و چرا اینگونه مصمم این فاصله را در زیر آفتاب گرم تابستان و یا در روز های سرد پاییز که زمان رفتن من به تمرینات فوتبال و یا خانه اقوام در ابهر بود به سوی جاده ترانزیت ویا قهوه خانه های موجود درآن طی می نماید تا اینکه یک روز که با مادرم به اصطلاح مسافر ابهربودیم آن مرد را دیدم و از مادرم در خصوص او پرسیدم ومادرم با همان زبان مادرانه گفت که اسم او غلامعلی و فامیلش خاکساراست و چون هم محله خانواده مادریم بود شرحی مبسوط از او وخانواده اش را برای من آغاز نمودو در نهایت گفت که او شاعراست و شعر های خوبی می گوید شعرهایی که بیشتر آنها را مردم ابهر از حفظ می باشند و در مراسم های مختلف بر زبان می آورند و حتی خودمادرم ابیاتی از آنها را که بدلیل تفاوت در قافیه ووزن نشان می داد که از مجموعه شعر های مختلفی می باشد تا رسیدن به مقصد برای من و برادرانم نجوا نمودکه متاسفانه گذر ایامی طولانی وسپری شدن حوادثی تلخ وشیرین یاد ونام آن شعرها را ازذهنم پاک نموده ویا در زیر یادگرفته های بعدی مدفون ساخته اما همین اندازه برایم باقی مانده که بگویم مادرم با اندک سوادی که داشت حداقل می توانم بگویم که حدود بیست بیت از شعرهای مختلف خاکساررا ازحفظ داشت .
از آن روز به بعد زمانی که از کنارایشان می گذشتم دو احساس متفاوت نسبت به آن مرد یافته بودم که اولین آن این بود که چرا او تنها و بی کس می نمایاند و یا اساسا چرا دوست نداردکه دراین رفتن ها و آمدن ها دوستی را همراه خودداشته باشد هرچندکه از نوع نگاه و تا حدودی رفتاری که ازخودبه نمایش می گذاشت این تصور در من بوجود می آمد که آدم مغرور و بد عنقی می باشد وحس دیگرم هم این بود که عجب آدم بزرگی می باشد که با شرایط ابهر آن روزگار توانسته خودرا به جایگاه ومنزلت شاعری برساند که مادر من بتواند بخش هایی ازشعرهای او را ازحفظ داشته باشد زیرا که عمومی نمودن یک کارفرهنگی در جامعه ای که اساسا با چنین فعالیت هایی آشنایی ندارد ویا با عنایت به مشغله های مادی فراوان برای چنین فعالیت هایی ارزش قایل نیست ،امکانات اطلاع رسانیش محدود است و یا فردرا به پولش می شناسند ومی کوشند از کسی الگو بردارند که به اصطلاح سرش به تنش بیارزد و یا دستش تو جیبش برود شنیدن وحفظ نمودن شعرهای یک شاعر آنهم از لایه های زیرین جامعه چندان منطقی به نظر نمی رسد.
یکی دو سالی را با دوستی که بدون سلامی و علیکی چشم در چشم می شدم سپری ساختم تا اینکه روزی از روز ها که من از سمت ابهربه سوی شناط می آمدم ایشان را یکی دو قدم جلو ترازخودم یافتم واین همراهی و هم سویی درمن این انگیزه را ایجادنمودکه به اونزدیک شوم و اگرامکان داشت سر صحبت با او را بازنمایم تا بلکه برای سئوال های مختلفی که دراین مدت برایم ایجادشده بود پاسخی بیابم از این رو خودم را به سایه ایشان کشاندم و هنوز چند قدمی را در پی ایشان برنداشته بودم که تاملی نمود وسری برگرداند و با لحنی بسیارآرام پرسید:
کاری داری؟
و من که از این برداشت سریع و عمیق جا خورده بودم سلامی کردم و گفتم:
کاری به آن صورت ندارم اما اگر اجازه بدهید دو تا سئوال دارم که می خواهم آنها را ازشما بپرسم
ایشان سر را برگرداند وبدون اینکه حرفی بزند براه افتادومن که بدلیل تحویل گرفته نشدن غرور جوانیم جریحه دارشده بود تی پایی به سنگی که در کنار خیابان افتاده بودم زدم و سنگ از کنار ایشان زوزه کشان رد شدوهمین موضوع باعث شد تا ایشان نیم نگاهی به سوی من بچرخانند و با درپیش گرفتن مسیر به حرکت خودادامه دهندومن هم که خواسته درونیم سرکوب شده بود با دمقی خاصی دنبال ایشان راه افتادم .
هنوز چندگامی بر نداشته بود که احساس کردم متوجه حالت روحی من شده ومی خواهد که به نوعی از دل من دربیاورد ازاین رو سرعتش را کم کرد و با علامت دست که ازبغل حکم بر سرعت گرفتن من داشت گفت:
بیا.
من که کمی جا خورده بودم گام هایم را بلندترگرفتم و به ایشان نزدیک شدم ودوباره سلام دادم ایشان گفتند:
قبلا گرفتم خوب بگو ببینم که از من چه سئوالی داری نکنه سئوالت فوتبالیه.
من از اینکه ایشان این مقداربه اطراف نظر دارند و افرادی را که از کنارشان رد می شوند زیر نظر می گیرند متعجب شده بودم گفتم:
نه مگه شما منو می شناسید؟.
و ایشان با آوردن نام پدر،پدر بزرگ ویکی از دایی هایم گفت:
می دانم توپسر فلانی،نوه فلان و پسرخواهر فلانی هستی و هفته ای دو یا سه بار برای فوتبال به ابهر می روی.
گفتم:
از کجا این همه در باره من می دانید؟.
گفت:
با یکی از همبازی های فوتبالت آشنایی دارم او می گفت که تو دررابطه با من از او سئوال هایی کرده ای وهمچنین می دانم که شاگرددرس خوانی هستی بهت توصیه می کنم که درست را جدی بگیری اما سئوال توچه بود.
گفتم:
می خواستم بدانم که آیا شعر گفتن نیازبه مطالعه وتحقیق داره و یا کارآسانی می باشد که می توان با هر سطح از سوادبدان پرداخت؟.
ایشان گفتند:
منظورت چیه؟ من چه بدونم
گفتم:
خوب می گویند که شما شاعر می باشید و چند جلد کتاب هم نوشته اید
او با کمی تانی گفت:
مگرکتاب نوشتن و یا شعرگفتن حکم شاعری به آدم می دهد؟.
ومن که جوابی نداشتم سرم را پایین انداختم وراستش را بخواهید ازاینکه فکر کردم او مرا قابل نمی داند جواب را نوعی توهین به خودم فرض نمودم و دیگرحرفی نزدم او که فهمیده بودمن از لحن و نوع جواب تا حدودی ناراحت شده ام گفت:
آقا جان چندساله فوتبال بازی می کنی؟
گفتم:
پنج شش سالی می شود
گفت:
خوب آیا با این مدت ویا سابقه می شودبه توگفت فوتبالیست؟.
گفتم:
نه
اوگفت:
پس به من هم نمی شودگفت شاعر اما بدان که در مدت حدودسی وخرده ای سالی که من نوشتن وشعر گفتن را تمرین کرده ام دانسته ام که چندان کار ساده و بی مایه ای نیست زیرا که شعر تفسیر نوع ارتباط شاعراست با محیط اطرافش و هرچقدر سواد و مطالعه شاعر بیشترباشد مسلم است که شعر هایش نیز ملموسترخواهدبود و به دل مردم خواهدنشست و...
من بدون آنکه دقیقا بدانم منظور ایشان چیست گفتم:
راستی چطور شده که شعرهایتان را مردم از حفظ دارندمثلا مادرم هم ابیاتی از اشعار شما را برای ما می خواند
گفت:
ببین ابهرما مرکز فرهنگیش قهوه خانه است مردم شعر های مرا درقهوه خانه ها می خوانند وآنهایی که در قهوه خانه حاضر می شوند آنها را که جنبه طنز داشته باشد از حفظ نموده و در خانه ودر نزد زن وفرزندخودمی خوانند و ...
من که به اقتضای سن ودوری از تجربه اجتماعی نفهمیده بودم منظورایشان چیست چندقدمی را با ایشان همراهی نمودم و بدون آنکه خداحافظی با او داشته باشم و یا حتی به خاطر گرفتاری ذهنی که برایم ایجادشده بود که اوچه می گوید فرصتی برای خدا حافظی داشته باشم کم کم ازاو عقب ماندم و او رفت و این اولین وآخرین ملاقاتی بود که با ایشان داشتم و بعداز آن هر وقت ایشان را می دیدم به خاطر آنکه نفهمیده بودم که چه می گوید و یا دغدغه ودلگویه اش از چیست راه خودرا کج می کردم و طوری می رفتم ومی آمدم که با ایشان چهره به چهره نشوم وبه جرات بگویم که چون ایشان را نفهمیده و یا دریافت نکرده بودم تا حدودی ایشان را تحمل نمی کردم تا اینکه چندروزپیش دوست بزرگوار،محقق ارزشمندونویسنده توانای شهرمان فرشید خان امینی که هرازچندگاهی برای احوال پرسی و ابرازلطف ومحبت سراغی ازمن می گیرد که ازاین جهت بسیارازایشان و سایر دوستان ممنونم به محل کارم آمد و گفت:
که به مناسبت آیام سالگشت مرگ خاکسار می خواهم مطلبی را به نگارش در آورم واگرامکان دارد شما هم دستی به قلم ببریدو یادی ازاو زنده نمایید که می تواندکار خیری برای فرهنگ ابهر باشد.
ومن که ذهنیت تاریکی ازاین چهره کمتر مطرح فرهنگی (به زعم نگارنده) داشتم با بی میلی قولی دادم و چون خودرا مقیدبه وفای به تعهدمی دانستم فعالیت هایی را آغازنمودم تا اگر ازتحقیق ومطالعه من چیزدندان گیری بدست آمد آن را به رشته تحریر در آورم که درابتدای راه با بدست گرفتن کتاب صبر و چکش ایشان و تورق به دیباچه وپیش گفتارخودنویسنده و درگام بعدمرقومه استاد قلم و شاعر بزرگوار و ارزنده شهرم یعنی استاد سعیدبداغی تازه فهمیدم که چه مقدارنسبت به ایشان نگاه کوتاه وحقیری داشته ام و درتوجه وادای دین نسبت به دردانه ای از گوهرستان ادب منفعلانه عمل نموده ام به نحوی که گوهری را دیده ام وبا او هم عهدی وهم کلامی داشته ام اما به خاطر جهالت و تعصب، چشم بینایی نداشته ام تا قدرش بدانم و بر صدر دیده بگذارم وازاین جهت بودکه برخودوظیفه دانستم تا برای شناساندن این استادواقعی قلم وادب چند مقاله ای را محض ارج نهادن به ایشان تدوین ومنتشر نمایم شاید که ادای دین و عذرتقصیری به جا آورده باشم.
تا چه اندازه مقبول افتد ودرنظر آید.

