وبلاگ فرهنگی ،اجتماعی ثمر ابهر

خانوادگی ،اجتماعی،ثمرابهر،وبلاگ

درباره من
«عضو مركز توسعه وبلاگ نويسي ديني خراسان جنوبي با كد عضويت 50051»
به نام خدا
کار را با نام خدایی آغاز می کنم که آرامش دهنده دل هاست خدایی که عشق را آفریدوبه انسان یاد داد که دوست بدارد وامیدوارم در راهی که آغاز نموده ام آنچه از دلم بر می آید بر دل های مشتاق به محبت مردم عزیزمان بنشیند زیرا که من هم به محبت تمام مردم نیاز مندم وبرای جلب آن از هیچ کوششی دریغ نمی ورزم
و امادر باره وبلاگ  ثمر ابهر
پیدایش فضای مجازی و کاهش رسانه های سنتی در شهرستان ابهر و بر خورد سلیقه ای اربابان آنها به اجباربرای ایجاد ارتباط با مردم خوب ابهر استفاده از فضای مجازی را انتخاب نمودم که آرزو دارم در بهره گیری از این امکان مناسب اولا به هوای نفسم اجازه جولان ندهم ثانیا تنها برای ارتقاء سطح فرهنگ منطقه فعالیت نمایم و در نهایت اینکه چیزی را بنویسم که مرضای خداوند متعال و صاحبان حق باشد در این راه چون خود را کم توان و نیازمند کمک می دانم از عموم دوستاران فعالیت های فرهنگی در خواست می کنم که مرا در بجا اوردن رسالتی که بر دوش خود احساس می نمایم یاری دهند.

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی مستمندی در بسته باز کردن
                         "شیخ بهایی"
نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: پنجشنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۷:۵ ب.ظ

هر چقدر تلاش می کنم که زبان خود را نگه دارم وبا انگشت گذاردن روی ضعف و یا ناتوانی در برنامه ریزی و یا حتی عمل به تناسب موقعیت ووظیفه مسئولی را از خودم نرنجانم شاید که مرا هم به حساب آورند و به جلسات مختلف دعوت کنند!!! نمی دانم که چگونه می شود که یک علامت سئوال بزرگ در برابر چشمان من قرار می گیرد که یا در برابر چشمان دیگران قرار نگرفته است و یا گرفته است ولی کسی برای آن اعتبار و ارزشی قایل نشده است و یا اینکه خدای ناکرده برای اوهم اهمیت داشته اما آینده نگری و شایدعافیت طلبی باعث می شود که در منظر نگاه ایشان چنین موضوعی اهمیت پیدا نکندو دوباره مرا وارد چالشی می کند که ثمره اش باز لعن و نفرین وطرد من می شود 
حتما دوستان خواهند گفت که من بازازچه چیزی ناراحت وعصبانیم وچه چیزی را در خدمت منافع استان نمی بینم که اینگونه با گوشه و کنایه حرف می زنم ؟
در پاسخ به این سئوال من مفهومی را برای عزیزان باز می کنم که ممکن است کمی جا انداختن آن با عنایت به خبری که در پیرامونش اقدام به انشای این مطلب می کنم ثقیل باشد وآن مفهومی تحت عنوان سرمایه اجتماعی می باشد 
سرمایه‌اجتماعی را می توان عبارت از ارتباطات و شبکه‌های اجتماعی‌ای که می‌توانند حس همکاری و اطمینان را در میان افراد با توانمندی های مختلف یک جامعه پدید آورند دانست مثلا ارتباطاتی که در میان نخبگان و فرهیختگان وجود دارد و می تواند این مجموعه را به شبکه های اجتماعی تبدیل کند که از محل فعالیت آنها حس هکاری و اطمینان در مردمان ایجاد شود 
مثلا همین امروز در فضاهای مجازی اطلاعیه ای از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان منتشر شده بود که درآن نوید داده شده بود که ازشایستگان فرهنگ و هنر استان تجلیل به عمل خواهد آمد متن این اطلاعیه آنچه که بدست من رسیده ازاین قرار است . 
بزرگانی که امروز در جشن شایستگان فرهنگ و هنر مورد تکریم (تجلیل ویژه)قرار می گیرند: استاد هشترودی، آشیق یارمحمد عیسی بیگلو از خدابنده، استاد ذبیح اله شاهمحمدی، آشیق گلابعلی داوودبیگی، حجه الاسلام بیات از حوزه علمیه، محمود رنگرز قاری بین المللی، خانم صدیقه شریف پور فعال حوزه نمایش، صفرعلی کریمی حوزه نمایش، حجه الاسلام سید رضا موسوی امام جماعت مسجد سیدالشهدا و امام جمعه موقت، استاد حسن واثق ملکی هنرهای تجسمی، استاد موسی زارعی هنرهای تجسمی، داود قزوینیان خیر فرهنگی از شهرستان ابهر، رضا نصیری وطن حوزه فیلم و عکس، دکتر رحمت الله بیگدلی فعال فرهنگی و مطبوعاتی، سعید بداغی شاعر ابهری، استاد مکملی حوزه ادبیات، فتاح محمدی مترجم حوزه هنر و علوم انسانی، حسن حسینعلی مورخ تاریخ زنجان، حسین اشرفی خوشنویس، سید جعفر علویون کتابفروش پیشکسوت
بلی اگر این مجموعه از فرهیختگان و نخبگان به صورت سازمان یافته گردهم آورده شوند و با استقرارارتباطی متعالی وبین رشته ای بشود آنها را به شبکه ای اجتماعی تبدیل کرد مسلم است که از محل انتشار و ریشه دوانی ارتباطی که بین این افراد از رشته های فرهنگی هنری مختلف ودراقصی نقاط استان شکل می گیرد می توان در مردم این اطمینان را ایجاد کرد و یا این دلخوشی را به مردم داد که هستند نیروهایی فکری که با همت اداره کل در یک جا گرد هم آمده اندومی کوشند که برای رفع معضلات اجتماعی استان کار کنند و همکاری داشته باشند و این می شود سرمایه اجتماعی در حوزه فرهنگ و هنر که اگر محقق شود بسیارجای تقدیر و تشکر خواهد داشت اما اگر با دیدی انتقادی بدان توجه شود چند نکته قابل توجه در این مفهوم هست که من سعی می کنم که به اختصار بدانها بپردازم 
1- بی توجهی به نیمی از اعضای جامعه یعنی جامعه زنان فرهیخته ونخبه استان که در تفسیرش فقط این سئوال را عرضه می دارم که یعنی در میان شایستگان فرهنگی استان فقط یک زن وجود داشت ویا تنها یک زن شایسته برخورداری از عنوان شایسته فرهنگی می باشد 
2- تقدیرمکررازبسیاری از اسامی موجود در لیست تا جایی که هستند چهره هایی که دهها بار از سوی مدیران ادوار گذشته تقدیر شده اند که می شد از آنها برای نظارت و حضور افتخاری دعوت نمود وجای آنها رابه چهره های جدیدی داد و یا چهره های جدیدی را به مجموعه معرفی کرد 
3- هدف دراینجا فقط پر کردن تقویم مدیریتی می باشد زیرا که در فردای امروز همه این افراد باز فراموش خواهند شد تا سالی و موسمی و مناسبتی تا دوباره به میدان فرا خوانده شوند در حالی که اینان سرمایه های فرهنگی جامعه زنجان می باشند که اداره کل بایدبا سازماندهی آنها و دعوت از آنان برای شرکت در جلسات ادواری برای سیاست گذاری های فرهنگی استفاده کند
به اجمال آنکه من روش های مدیریتی اعمال شده از سوی اداره کل را در بحث تولیت بر تحولات در عرصه های مختلف فرهنگی استان تنها بدلیل ابرام بر روش های سنتی ورنگ و رو رفته مناسب شرایط ومدیریت توسعه نمی دانم و انتظارم به این است که مدیر کل محترم با تشکیل اتاق فکری از نخبگان وفرهیختگان استان (نه از میان کارمندان )تغییرات مورد نیاز را در شناسایی اهداف و برنامه ریزی برای تحقق آنها بکار بندند زیرا که انجام رفورمیستی امور و دوری از اقدامات بنیانی نه تنها نمی تواند منشاء اثر باشد بلکه این روش های منسوخ شده در کنار تحمیل هزینه بی انگیزگی را هم به مجموعه تزریق می کند


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۶:۴۷ ب.ظ
آدمی بعضا حرف هایی را می شنود که می ماند گوینده این حرف چه مقصودی را ازاین بیان خود داشته است مثلا کسی می گوید که چون فضا و جوغالب در کشور سیاسی می باشد برای برون رفت ازعوارض آن باید کلا راه را بر سیاستمردان بست و اگر مجال عرض اندامی هست به مردان بفرض اقتصادی دادتا مردمی که از مشکلات اقتصادی در رنج شده اند کمی رفاه و آسایش ببینند
بلی امروز در استان زنجان دغدغه انتخاب استاندار برهمه افراد و جریانات غالب آمده است و همه به نوعی دلنگرانی این را دارند که کسی انتخاب شود و بیاید و با دست گذاشتن بر تعهدی که همه مسئولان باید داشته باشند همتی را جزم نماید که در پناه آن توفیقات عمومی مخصوصا درعرصه اقتصادی برای استان فراهم آید اما اینکه حتما این کار باید در تصدی جایگاه استانداری توسط یک نیروی محض اقتصادی ممکن شود تفکری نا صحیح می باشد زیرا که
1- جایگاه استانداری واستاندار بر مبنای و ظایف تعریف شده کاملا سیاسی است زیرا که این جایگاه در عمل حوزه ای مشابه جایگاه ریاست جمهوری است که در عمل مدیریت سیاسی کشورعملا در دست اوست اما اینکه استانداردرعین اینکه فردی کاملا سیاسی است دارای شم اقتصادی هم باشد ویا کارنامه انجام مسئولیت های اقتصادی هم داشته باشد می تواند جای بحث داشته باشد که متاسفانه جایش اینجا نیست چون شرایط استان بیش از حد حساس است و باید انتخاب استاندار به سرعت صورت گیرد
2- وظایف مدیریت عرصه های اقتصادی بنا بر تعاریف قانونی صورت گرفته در کشور بر عهده وزارت خانه هاست و در استان ها بر عهده ادارات کل می باشد وعملا استاندار حق دخالت در اختیارات و روش های کاری آنها را ندارد و می تواند از محل ایجاد هماهنگی توصیه هایی را به مدیران کل ارائه دهد یعنی این طور نیست که مثلا در استان استاندار قادر باشد که بگوید همه ادارات کل کار و زندگی خود را تعطیل کنند و جمع شوند تا مسائل اقتصادی استان را حل کنیم بعد به مسائل فرهنگی،سیاسی و اجتماعی بپردازیم
3- بی گمان حوزه وعرصه مدیریت اقتصادی مختصات خاص خود را دارد که این مختصات در سیاست گذاری های اقتصادی خود را نمایان می سازد و این گونه نیست که فردی با نگرش محض اقتصادی بتواند سیاست گذاری های مثلا استان محورانه ،عدالت گسترانه و فقرزدایانه داشته باشد برای هریک از این حوزه های کاملا تخصصی مدیرانی کاملا سیاسی لازم است که باید درزمان انتخاب تیم مشاوران و همکاران استاندارروی این مسائل دقت و پافشاری کرد
اما محض اطلاع دوستانی که نظریه های ابهام آمیزی ارائه می دهند و بعضا اعتبار معنوی و علمی شهرستان را هم با این نوع از نظریه ها زیر سئوال می برند باید به این نکات توجه داشته باشند که
1- تحول در استان را نباید درمحض دقت در انتخاب مدیران جستجو نمود بلکه تحول در استان زنجان عملا در گرو نرخ تولید فکر و آنهم از نوع علمی و تبدیل به پروژه است زیرا که تنها ازاین محل است که می شود نقاط ضعف استان را شناخت،پتانسیل ها و ظرفیت های مغفول مانده آن را احصاء نمودو در نهایت به نیروی انسانی توسعه یافته در استان رسید
2- مراکزی برای راه انداختن فرایند تحول در استان باید به خود بیایند و تحرکی از خود نشان دهند که ازاهم آنها می توان
الف- اتاق فکر استانداری با کار ویژه های مختلف
ب- اتاق فکر مجمع نمایندگان استان
ج- اتاق فکر دفتر نمایندگان شهرستان ها
د- اتاق فکر دفتر فرمانداران
ه- کمیسیون های فنی و فرهنگی در شوراها
ومهمتر و مبرمتر ازهمه رسیدگی به و ضعیت مطبوعات و رسانه ها تا بتوان با مستقل کردن آنها این امکان را بوجود آورد که رکن چهارم دمکراسی در استان راه بیفتد و همه مشکلات را ضمن رصد عمومی کند
وگرنه اینکه بگوییم همه نمایندگان مردم برآمده از فقر و نداری مردمند و یا مرد رای داده اند که نمایندگان استان بروند و برای شکم و سفره آنها نان تهیه کنند نشان ازآن دارد که ما نمایندگان و وسعت کار و مسئولیت آنها را نشناخته ایم نماینده برای محض مشکلات امروز انتخاب نمی شود او انتخاب می شود تا با تکیه بر یک روند آسیب شناسانه که با استفاده از اندیشه وران قوم راه می اندازد ابتدا برای سیاست که تدبیر مدن و یا مدیریت تمدن است نقشه راه تهیه کند و سپس برای مبرمات فوتی و فوری برنامه داشته باشد
ما امروزدر استان زنجان از فقر در فکر و در عمل از فقر در مدیریت عالمانه و فکور ودر عین حال دوست و همراه با مراکز دانشگاهی در رنجیم و نمایندگان ما باید به جای غلطیدن در مبانی عام درک و تفسیر مسائل عمومی راه ورود دانشگاه ها به عرصه های میدانی شناسایی و حل مشکلات را پیدا و هموار نمایند
ویا نمایندگان از استانداری حمایت کنند که شیفته همکاری و همراهی با دانشگاه ها و به میدان آوردن آنها و باز نمودن فضای فکر وطراحی وبرنامه ریزی در میان دانش آموختگان باشد و گرنه حتی اگر خدای اقتصادرا از پیشرفته ترین دانشگاه های جهان به استان وارد کنیم اوضاع به همین منوال خواهد بود و خواهد ماند زیرا بسترهای تحول در آن مهیای توسعه نیست

نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۲۴ ق.ظ

بدون اغراق ما ملتی هستیم که بیشترین فاصله بین خواست ودست آوردها را تجربه می کنیم ویا به عبارتی روزرا تمنا می کنیم وشب نصیبمان می شود ویا به مصداق شعارهای دوران انقلاب
ما می گیم خرنمی خوایم پالان خرعوض می شه 
وعجیبتر این که این وضعیتی تاریخی برای ما شده است حتی از زمانی که با دست زدن به انقلابی بزرگ وآنهم دریک برهه بسیار بسیار مناسب توانسته ایم بگوییم که سرنوشت خود را بدست گرفته ایم ویا با شیوه ای دمکراتیک با رای خودمان مسئولانمان را انتخاب کرده و به موقعیت و منصب تصمیم گیری در توزیع منابع و فرصت ها می رسانیم 
برای مثال در یکی دو روز گذشته حرف از تحولات سیاسی مدیریتی در سطح کشور و استان به میان آمده واستاندار زنجان با حکم مستقیم ریاست جمهور به جایگاه و منصب معاونت ریاست جمهوردر حوزه اداری و استخدامی منصوب شده اند و قرار است که کس دیگری سکان هدایت استان را برعهده بگیرد واین اتفاق مبنایی شده است تا دوستانی زبان به نقد و دوستان دیگری زبان به مدح گشایند در حالی که نه نقد دوستان پایه و اساس علمی دارد و نه مدحشان از محل انگشت گذاردن بر مبانی عملی روشن استاندار گذشته می باشد 
آنها که منتقدند می گویند که استاندار سابق نتوانسته فعالیت های همسو با جریانی که بدان منتسب بوده داشته باشد 
و مداحان و هوادران عنوان می دارند که چون نیروی بومی بوده و به سطح بسیاربالایی در عرصه مدیریت اجرایی رسیده است باید قدر بیند و بر صدر نشیند اما حیف که هر دو در زمانی به این کار پرداخته اند که حرفشان درروند شکل گیری تصمیم ها در سطح استان اثری ندارد 
من یادم هست در جلسه ای که برای بررسی پیش نویس سند توسعه ای استان در حوزه فرهنگ وبرای لحاظ در برنامه ششم توسعه تشکیل شده بود زمانی که من انتقادهای تندی مطرح کردم و حتی از خود استاندار جناب انصاری خواستار توضیح شدم یکی از منتقدان امروز ایشان از من گله کردند که چرا باید شما همیشه انتقاد بکنید نمی شد که از این اقدام استاندار که در تاریخ استان بی مثال است حمایت بکنید!!! 
براستی آیا جمشید انصاری در مقام استانداراستان زنجان موفق بود؟
من می گویم بله چون ایشان خود معتقدند که موفق بوده اند و حکم صادر شده از سوی ریاست جمهور هم موید این و اقعیت است 
اما چرا می گویم چون خودشان رضایت دارند پس موفق بوده اند؟
در پاسخ می گویم که مگر من در زمان انتخاب ایشان سفره دلم را باز کردم و آرزوها و انتظارات کاملا هدفمند و با برنامه خود را به ایشان تقدیم داشتم که اگر نکرده اند بگویم نا موفق بوده است خوب جایی که ریش و قیچی را به دست کسی می دهیم انصاف ووجدان این حکم را می دارد که اجازه بدهیم تا کارش را بکند ویا بگذاریم خود او چیزی را که می شود در آورد در بیاورد مگر اینکه 
مثل جوانان امروز که موقع ورود به آرایشگاه عکسی از مدل مورا بهمراه خود می آورندو به استاد سلمانی می گویند ما این مدل مورا دوست داریم آیا می توانی در بیاوری و یا نه و آنگاه قیچی و مهارت را قبول می کنند و در صندلی می نشینند ما هم عکسی و طرحی از خواست های خودمان رامی آوردیم و به جناب انصاری می دادیم و ازایشان می خواستیم که مطابق با خواست ما عمل کنند
دوستان نگویند ما خواستیم ونه کردند چون من می دانم ما نخواستیم یادم هست که دراتاق فکر صنعت و تا حدودی فرهنگ تشکیل شده در استانداری یکی دو جلسه ای را حضور یافتم خوب آیا بهتر ازاین امکان داشت تا کسی حرفش را با مجموعه صاحبان علم و مهارت که در میان آنها استاندار هم حضور داشت مطرح سازد مسلم است که نه 
اما چرا نتیجه نداد چونکه ما طرحی و پروژه ای نداشتیم زیرا که اساسا ما اهل طرح و پروژه و یا کار مستمر و پیگیر نیستیم اما تا دلتان بخواهد می توانیم مناسبتی عمل بکنیم و حرف بزنیم همانگونه که الان هرکسی که اندک آشنایی با فن خطابت و یا کتابت دارد وارد میدان می شود وبا آسمان و ریسمان کردن حرف دلش را می زند وچون از او پرسیده می شود که در اوج اقتدار مثلا استاندار کجا بودی نه اینکه حرفی ندارد بلکه رویش نمی شود که بگوید در آن ایام همراه استاندار بودم تا بگویم که 
ای هلو ،ای شاخه نبات،ای همه چیز دان ،ای جانثار به قربانت گوش هایت را بگیر تا صدای گوش خراش منتقدان به تو نرسد زیرا که این صدا چون به آدمی برسد دیگر نمی توان برای او جانثاری نمود
بلی من و ما چیزی نخواسته ایم تا آن چه که اتفاق افتاده است مطابق با میل ما باشد و یا نباشد ویا اساسا 
استان زنجان و شور بختانه کلیت ایران بافت فرهنگی و ساختارهای قوی اجتماعی مواخذه گر،طالب و خواهنده وپی گیر و جوینده ندارد تا دقیقا در زمان خودش چیزی را بخواهد که محصول دانش و فهم روز باشد ویا تامین کننده زمینه و فضایی باشد که در لوای آن می شود امید وار به تغییر و اصلاح شد اما تا دلتان بخواهد آدم های حراف وجود دارد که می توانند بعد ازوقت وموعد مورد نیاز تا دلتان بخواهد کاغذ سیاه بکنند و فرصت نابود سازند


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۲ ق.ظ
برای برخی ازافراد این گونه جا افتاده است که اگر مسئولان به موج های بلند و کوتاه انتقاد و حتی اعتراض گوش نمی دهند و یا جوابی منتشر نمی سازند ازاین جهت است که
1- کارشان درست است
2- حرف منتقدان خریداری ندارد
3- منتقدان شخصیت درست و حسابی ندارند
4- تم مطالب تخریبی است و اگر پاسخ دهند شدت و گستره تخریب افزایش پیدا می کند
5- برای هر کاری که انجام می شود حتما اعتراض و انتقادی خواهد بود
6- اگر به هر انتقادی پاسخ دهند کار ومسئولیتشان بر زمین می ماند
7- مستبد شده اند و برای حرف کسی ارزش قایل نیستند
8- در فرهنگ عمومی ما پاسخگویی نهادینه نشده است
9- و.....
هریک از دلایل فوق می توانددر نزد مسئولی اصل تلقی شود و بر مبنای آن عمل کند اما به نظر من دلیل اصلی بی توجهی به انتقادات وبه نوعی عدم شکل گیری چرخه آزاد اطلاع رسانی و تبادل افکار به هیچ یک از این نشانه ها مربوط نیست بلکه دلیل اصلی این است که
برای چی پاسخ بدهم مگر پاسخ دادن من قرار است جریانی را تغییر دهد و روندی را متحول سازد
می بینید یک جواب بسیار ساده ودرعین حال بسیار قانع کننده زیرا که اگر کسی هم جوابی بدهد فقط در جهت رفع و رجوع است و گرنه فرایند انهدام منابع و اتلاف فرصت ها در نزد ما به نوعی نگرشی شده است زیرا مگر ندیدید که جناب حسینیان به نوعی فرد دوم یک نگرش خاص در سیستم نگرشی و اجرایی ایران عنوان می دارند که چه کسی گفته که انقلاب برای توسعه و تعالی کشور آمده است که اگر این گونه بود خوب شاه همین کاررا می کرد ما انقلاب کردیم تا اسلام را جهانی کنیم
خوب فردا مثلا شهردار هم می تواند بگوید که چه کسی گفته که شهرداری باید شهر را آباد کند زیرا که ما اساسا دنبال آبادانی نبوده و نیستیم که اگر بودیم حداقل در طول ایامی که مردم امور خود را به شوراها سپرده اند این روند عملیاتی می شد و در گوشه ای مثلا از شهری چون ابهراقدامی که بتوان آن را نشانه ای از آبادانی تصوروتلقی کرد به چشم می آمد ویا شهرداران قبل از من در مقام پاسخ به انتقادها که چرا آبادانی به چشم نیامده است برمی آمدند
براستی چرا ما در چنین برزخی گیر افتاده ایم ؟
به نظر من دلیل اصلی بروز چنین شرایطی دراین است که ما کمتر تن به ارائه تعریف از سازمان،سیستم،وظیفه،آینده و سرمایه و فرصت داده ایم ازاین روست که هرکسی را برای مدیریت و یا نمایندگی انتخاب می کنیم
1- بخش هایی از سازمان وسیستم را تعطیل می کند
2- سازمان و سیستم را ملک طلق خود تصور نموده منتقد و پرسشگر را مزاحم می شناسد
3- فردایی برای سیستم در نظر نمی گیرد تا برای تعالی آن نیرو تربیت کند ویا دنبال منابع جدید باشد
4- افق و نقشه راهی طرح نمی شود و مشخص نمی شود که در پایان یک تقویم سیاسی قرار است که سازمان و یا سیستم به کجا برسند
5- کسی در پایان کار از مسئولی که چهار سال زندگی و امکانات مردم را به بازی گرفت نمی پرسد که دست آوردت کو
6- براحتی می توان دق دلی ها را سر یکدیگر خالی نمود بدون آنکه اعتبار سازمان و سیستم مدنظر باشد
7- مدیر ناتوان و بعضا خاطی در مقامی برتر و بالاتر از مقام قبلی بکار گرفته می شود ویا به نوعی دهن کجی به مردم نشان داده می شود
حال اگر تعریف قوی و درست و حسابی از سازمان و یا سیستم بیرون می دادیم تا جایی که چون آیینه در آن پیدا می شد که سیستم باید در افق مثلا 1400باید بکجا برسد ویا سازمان در پایان تقویم مدیریتی مثلا دولت تدبیر و امید چه شرایطی را داشته باشد
آیا فکر می کنید که باز شهردارابهر و یا فرماندار این شهر می توانست شانه بالا بیاندازد و بگوید اینی که هست می خواهید قبول کنید و نمی خواهید .....
تقصیری هم ندارند زیرا زمانی که مسئولیتی را به آنها تحویل می دادند از آنها برای محقق شدن اهدافی که مشخص نیست وجه الضمانی دریافت نکرده بودند ازاین روست که فرماندار ابهر را با درجه ای ارتقاء به زنجان می فرستند و حتما از آنجا هم استاندار خواهد شد و یا ای بسی که وزیر چون انتخاب تنها با تکیه بر نشستن شاهین اقبال برسر و یا شانه است نه کار و برنامه و توسعه سیستم و یا سازمان
ممکن است ادامه داشته باشد

نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۱:۵۷ ق.ظ
قبل از این درهرجلسه حتی بسیار رسمی حضور می یافتم احساس می کردم که حرف ها و ارتباط ها و اقعی نیست وهرکسی به مرتبت و مقامی که دارد مود تملق قرار می گیرد و یا در برابر مقام های فرا دست چاپلوسی می کند وازاین روی هیچ موقع احساسی و اقعی از دوستی ها و دغدغه ها به من دست نمی داد ویا به نوعی فضا را مجازی دریافته و سعی می کردم که کمتردر آنها حاضر شوم
با پیدایش فضاهای اینترنتی فکر می کردم که در اینجا چون آن حس نزدیکی و حرمت چشم در چشم شدن وجودندارد ارتباط ها از سطح حمایت های منفعت طلبانه ،تملق گویی های نوکر صفتانه ودر نهایت گندم نمایی و جو فروشی های رندانه گذر خواهد کرد وبا رسیدن به دوستی های پایدار واطمینان حاصل از آن هرکس حرف دلش را آنگونه که هست بیان خواهد داشت اما حیف که متاسفانه نه تنها این گونه نشد بلکه فضایی چون تلگرام که در سطح جهان یکی از بهترین امکانات بی واسطه و بدون نظارت و سانسور ارتباطی می باشد در ایران ما چنان آلوده شده است که در آن آدمی خود را از هر فضای مجازی مجازیتر می یابد
مثلا مجموعه ای که نام خبرنگاران به خود الصاق می نماید به پاتوقی از لایک زنی های صمیمانه تبدیل می شود که گویی عده ای در اینجا جمع شده اند تا برای هر چیزی که برخی می نویسند لایک بزنند و یا در تاییدش شکلک بفرستند
ویا همین فضا برای این شکل گرفته که هرکسی هر چیزی دلش خواست بدانجا ارسال کند آنهم نه تولید و نوشته خود بلکه کپی پیست هایی که دهها بار در خود همین فضا منتشر شده است
ویا گروه هایی با نام های تخصی شکل گرفته اند که می باید به تناسب نامشان کار نظارتی بر نهادها و سازمان های رسمی اعمال کنند که متاسفانه در آنها هم کپی پیست بی محتوا و تکراری کار را تعطیل نموده است
براستی کسی نیست ازاین دوستان بپرسد که از خودتان چی دارید واگر نویسندگان آن مطالب نبودند و چنین مطالبی تولید نمی کردند شما چه می کردید؟
بدتر از اینها حکایت افرادی است که در حمایت ازاین و آن سینه چاک می کنند و فضای مجازی رسانه ای را با چاله میدان اشتباه می گیرند و با استفاده از بدترین الفاظ ویا کپی پیست بدترین مطالب منتشر شده سعی می کنند که منتقدان را مجبور به سکوت نمایند در حالی که اگر فضای مجازی در دستور کار جریان های اطلاع رسانی قرار گرفته هدف اصلی این بوده که افرادی که امکان انتشار مطالب خود را بر اثر اعمال اراده های نظارتی نمی یابند و یا کسانی که جرات ابراز نظرعلنی در خصوص نوع اعمال اراده های مدیریتی و سیاسی را ندارند در چنین فضاهای وارد شوندو حرف خودشان را بزنند و یا اینکه با تمرین حرف زدن و نوشتن مجال آن را بیابند که اگر در موقعیتی واقعی قرار گرفتند حرفشان را بدون دلهره و ترس بیان دارند نه اینکه اینجا هم عناصرفشاروبه نوعی خود سربا استفاده از شیوه های معمول در فضاهای واقعی عرصه را بردیگران تنگ کنند
موضوع دیگری که در این فضاها مورد عنایت قرار نمی گیرد بحث مربوط به یادگیری است که این مهم تنها از محل کپی پیست های سونامی گونه حادث می شود زیرا در جایی که اطلاعات فله ای و بدون نشانه گذاری و رتبه بندی ارائه شود آنجا دیگر نمی توان چیزی یاد گرفت زیرا که موج مطالب بی پایه و اساس انگیزه و روحیه گزینش و تمرکز را از بین می برد و به نوعی آدمی را از پی گرفتن چیزی که بدنبالش بود متنفر ومنزجر می کند
اما اگر از همه موارد فوق بگذریم چیزی که فضاهای مجازی را مجازی تر می کند این است که گویی دراین فضاها همه تصمیم دارند که حرف خود را بزنند وکسی قرار نیست به حرف و گفته دیگران آنهم حتی اگر بسیار شنیدنی و مهم باشد گوش دهد هرچند که این دردی است که در طول تاریخ بدان مبتلا بوده ایم و همه بد بختی های ما ازآن است اما دراین فضاها بشدت نهادینه شده است
پس با عنایت به این همه مشکل ومعضل در چنین فضاهای چه می کنیم و دنبال چه می گردیم ؟
 

نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۵۴ ق.ظ

جناب روحانی فکر نمی کنم که در دوران نوجوانی و جوانی کار زراعت و باغبانی کرده باشید اگر نکرده باشید مسلم است که در میانسالی و الان که پا به سن گذاشته اید محققا وقت آن را نداشته وندارید که حتی پای درد دل کشاورزان و باغداران بنشینید تا بدانید که این بخش بسیار مهم ولی فراموش شده در اقتصاد وجامعه از اموری در رنجند که برطرف نمودنشان نه به سرمایه گذاری نیاز دارد و نه به برنامه ریزی وتامین اعتبار بلکه به کمی احساس مسئولیت وعمل به تعهدات قانونی نیازمند است که شوربختانه در میان مسئولان که شما نیز ازآن جمله اید کمتر چنین حساسیت و عمل به تعهدی به چشم می آید 
حتما تعجب کردید که گفتم کاری هست که نه به جذب سرمایه گذار نیازمند است و نه به تامین اعتبار و نه به برنامه ریزی زیرا مگر می شود که چنین نیازی باشد و دولت مردان از آن غافل باشند من می گویم که هست و نه اینکه دولت مردان ازآن غافل باشند بلکه می بینند اما برایشان مهم نیست زیرا که نان آنها از محل گردوی سردرختان ویا غوره و انگور روی تاک های کشاورزان ودر نهایت هرنوعی از محصول که بر اثر رنج و زحمت کشاورزان عاید شود حاصل نمی آید بلکه نانشان از چاه های نفت تامین می شود که حداقل اگر هم بشود محصول آن را هاپولی نمود عامل این کار آفتابه دزد نابود کننده محصول کشاورزان نخواهد بود
بگذریم و به اصل موضوع بپردازیم 
جناب رئیس جمهور کشاورزان منطقه زندگی من در دوماه منتهی به رسیدن محصول و برداشت آن به شدت اسیر دزدان می شوند و چون جایی هم نیست که به درخواستشان پاسخ گوید و یا به داد خواهیشان بپردازد هرروز نالانتر از گذشته سر به گریبان می برند و مایوس از فردا می شوند
جناب رئیس جمهور به عنوان فعال رسانه ای سالها بود که با این درد مردم آشنایی داشتم اما عمق این درد را حس نمی کردم تا اینکه امسال دزدان به باغ خود من هم هجوم آورده اند ومن نیز تمام محصول یک سال کار خود را آنهم نه زمانی که رسیده است ومی شود آن را به قیمت واقعی فروخت بلکه دقیقا در زمانی که به کمترین قیمت از دزد می خرند و به بیشترین قیمت در بازار تهران می فروشند از دست دادم وچنان مغضوب و غمین شدم که اره برداشته و تمام شاخ و برگ درختان گردو را بریدم 
جناب رئیس جمهور مبارزه با سرقت بسیارآسان است اما نمی دانم چه حکمتی در کار است که مسئولان این کار آسان را چنان پیچیده می کنند که خود مال باخته هم زمانی که دست از پا درازتر به خانه برمی گردد در دل می گوید که واقعا سخت است چون دزد یکی دونفر نیست که با گرفتن آنها بشود چاره کار کرد و یا باغات مردم در وسعت کم نیست که بشود برای هر درخت گردویی یک مامور گذارد 
اما جناب رئیس جمهور مال خر که کم است وخیلی راحت می شود او را به مهمیز کشید وبا مصادره اموالش برای دیگران آیینه عبرت ساخت مثلا درست است که در شهر من میلیونها اصله درخت گردو و یا بوته تاک وجود دارد و این مقدار مامور نمی توان برای آنها استخدام کرد ویا درست است که در شهر من وبراساس آمار رسمی منتشر شده هم اکنون قریب به چهارصد دزد سایقه دار وجود دارد که تحت نظر گرفتن آنها وآنانی که بیکاری وادارشان می کند تا به خیل آنان بپوندند سخت می باشد 
اما قطع به یقین در شهر من تعداد مال خران به انگشتان دست نمی رسد وبسادگی می توان آنها را زیر نظر گرفت و از طریق زیر فشار قرار دادن آنها دزدی را مهار کرد اما چه کسی می باید به این کار بپردازد ویا چه کسی می تواند با این عمله ظلم به مبارزه بر خیزد 
جناب رئیس جمهور 
کشاورزی در منطقه زندگی من بشدت در منگنه و فشار قرار گرفته است کم آبی،ضعف مفرط ترویج ،قطعات کوچک،اختصاص منابع اعتباری مختص کشاورزی به اموری دیگر،زنجره و بیش از همه اینها دزدان جان کشاورزان را به لبشان رسانده است وانتظار از شما این است که با اعزام اکیپی به استان زنجان و شهرستان ابهراگرهم نتوانید کاری ریشه ای برای رفع مشکلات انجام دهید لااقل خودتان بدانید که در زیر بلیط مدیریتی شما قشر محروم وبدبخت کشاورز با چه عذابی زندگی می کند عذابی که با کمترین توجهی می شود برطرف گردد زیرا که همه امور برشمرده شده جز سیاه لیست تحریم ها نیست تا بگوییم که باید تحریم ها برداشته شود تا دست تعدی دزد و مال خر از سر مردم برداشته شود

به امید اندک توجهی از سوی رئیس دولت - حسن اسدی


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۵۳ ق.ظ

ایرانیان خوردن را تنها تفریح خود می‌دانند
سایت تابناک کد خبر: ۶۱۰۳۴۴تاریخ انتشار: ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۰
.......................................................................................
تابناک موضوع را از منظر کاری مطالعاتی نگاه کرده و در آن به خطراتی که این تفریحی خوردن و یا لذت بردن از خوردن برای انسان دارد اشارتی نموده است 
اما من می خواهم با کمی مایه طنز به موضوع نگاه کنم تا ببینیم که چرا ایرانیان از خوردن لذت می برند و یا به نوعی خوردن را تنها تفریح خود می دانند ؟ ویا چگونه است که بعضی از خوردن ها نه تنها خطرناک نیست بلکه خود باعث اعتبار می شود تا جایی فردی به نام شهرام جزایری که یکی از سرآمدان دربحث خوردن برای تفریح است می گوید که احمدی نژاد در حد مناظره با من نیست 
اما چرا خوردن برای ایرانیان تفریح تلقی می شود ؟
در گام اول باید بدانیم که خوردن انواعی دارد مثل 
مال مردم 
مال صغیر
مال مهجور
بیت المال
قسم 
سهم وفرصت های دیگران
ربا
رشوه 
که اگر به این موارد انواع دیگری چون 
اختلاس
غذا 
ویک آب روش 
را اضافه کنیم به جرات می توان گفت که این گونه خوردن واین مقدار تنوع در خوردن می تواند در حکم تفریح وآن هم از نوع بسیار مفرح آن باشد و نباید بر ایرانیان محدودیتی و حرجی از این باب وارد کرد
براستی آنکه آن مقدار مهارت دارد که 
مال مردم 
مال صغیر
مال مهجور
بیت المال
قسم 
سهم وفرصت های دیگران
ربا
رشوه 
اختلاس 
ویک آب روش 
را یک جا بالا بکشد آیا اصلا فرصتی پیدا می کند که به تفریح های دیگری فکر کند و یا اساسا فرصتی برایش باقی می ماند که مثلا به دبی،آنتالیا،فلورانس و....برود و یا به امور مفرح دیگری بپردازد 
براستی کدام تفریح را سراغ دارید که لذتی بیشتر از بالا کشیدن وخوردن چند صد میلیارد اختلاس ویا گرفتن وخوردن حقوق چند صد میلیونی و یا در نهایت ازبین بردن درآمد های چندصد میلیارد دلاری نفتی داشته باشد
می گویند آغا محمدخان شبها به خزانه می رفته و روی منابع مالی و پولی خزانه غلت می زده است و یا به نوعی با غلت زدن که مقدمه بالاکشیدن ، مال خود نمودن و خوردن است لذت خود را کامل می کرده است 
با این حساب تفریحی به نام خوردن و یا لذت بردن از خوردن در نزد ما ایرانیان یک مسئله تاریخی است وزیاد نباید امروزی ها را در این کار مقصر دانست شاید که آیندگان فکری برای تفریحات دیگربکنند


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۵۱ ق.ظ

من فکر نمی کنم که پدیده ای قدیمی و یا نو ظهور در جهان وجود داشته باشد که ما با آن مشکل نداشته باشیم و یا نگوییم که این پدیده تنها برای نابودی ما طراحی و ابداع شده است برای مثال به اعتیاد وقلیان دو پدیده ویا موجودیت تاریخی هستند که قرن ها با ما ایرانیان همسو و همراه بوده اند و حتی به نوعی پای در امارت های پادشاهی و خانواده های متمدن داشته اند وهیچگاه به عنوان یک عامل تهدید کننده محسوب نمی شده اند اما دراین سی واندی سال با اعلان رسمی این نکته که ما با مواد مخدر وقلیان که از ابزارهای القاء و انتشار اهداف غربی ها می باشند دشمنی داریم آنها را به صدر مباحث اجتماعی خودمان سوق داده ایم واز همین محل این اجازه را به آنها داده ایم که همه موجودیت ما را به چالش بکشانند
ویا از پدیده های نوین اگر به ماهواره ورابطه باز وبه قولی ازدواج سفید که هم اکنون خود را در خانه های مجردی و یا اجاره آپارتمان های مبله نمایان ساخته توجه کنید ملاحظه خواهید کرد که این دو پدیده جهانی بوده و تنها برای ما ساخته نشده اند که ما این مقدار خودمان را برای مبارزه حتی جهانی با آنها به آب و آتش می زنیم ودر نهایت هم شکست خورده به قبول موجودیت و حتی تلاش برای نهادینه نمودن آنها در شاکله های اجتماعی اقدام می کنیم 
براستی چرا با این پدیده ها این گونه رفتار می کنیم وکاررا بدانجا می رسانیم که همینک در تهران ودر مجامع و محافلی قلیان های یک صد هزار تومانی پر می شود و به جوانان بی تجربه این مملکت داده می شود ویا صدا و سیمای رسمی ما که به قولی می باید دانشگاه این مملکت می شد هرروز بخش بزرگی از بینندگان خود را دو دستی تقدیم ماهواره ها می کند ؟
سئوال چندن سختی نیست زیرا برای پاسخ دادن به این سئوال دو احتمال را اگر در نظر بگیریم بسادگی در می یابیم که در این مملکت گویی دست هایی در کار است که با بزرگ نمایی پدیده ای همه نیروها به یک باره برای مبارزه با آنها و بدون برنامه تجمیع گردد وپس از سالها بدون حصول کمترین دست آوردی فقط مانورهایی برای آن باقی بماند تا دوستان مسئول برای خالی نماندن عریضه وارد در بازار شوند و با طرح شعارها و حرف هایی آنهم در مقاطعی که یک مشکل عمده علنی و عمده شده است وباید با آن به صورت کاملا برنامه ریزی شده برخورد شود با راه اندازی یکی ازاین مانور ها ویا در بوق و کرنا کردن یک شعار همه چیز تحت الشعاع آن قرار داده می شود و آن پدیده و یا مشکل هم به سر جمع مشکلات قبلی افزوده می شود 
گفتم که در چرایی پیدایش این شرایط دو احتمال وجود دارد 
احتمال اول اینکه افرادی وجود دارند که دلال پدیده شناسی و عمده کردن آنند تا با این کار کسب و کاری و محل در آمدی برای خود و اعوان و انصار خود تدارک نمایند مانند همان افرادی که تا بحث تحریم های پیش آمد بسرعت با فراموش کردن موضوع حیاتی چون تولید داخلی آویزان به چین شدند و در عرض فقط چند سال تمام ساختار اقتصادی کشور را چنان و ابسته کردند که صنعتی و کشاورزی سرپا نماند تا بلکه بعد از تحریم بشود از طریق آنها پای در میادین جهانی گذاشت وبا گردن کلفت های آن رقابت کرد 
و احتمال دوم که بیشتر به عقل نزدیکتر است این است که مسئولان ما فرزندان زمان خود نیستند و با شمشیر چوبی که تراشیده اند سعی می کنند به جنگ تمام رخدادهایی بروند که همچون آزدهای هفت سر نه ایران بلکه کل جهان را نشانه رفته است اینان نه با خیزش های فکری در جهان امروز آشنایی دارند و نه با کارکردها و تاثیرات ابزارهای رسانه وازاین روست که در مواجه با همه پدیده ها جز یک راه مبارزه بیشتر نمی شناسند وآنهم سخت گیری و تنبیه است که در همه موارد جواب داده که نمی شود کاری کرد و باید عقب نشینی نمود
براستی گیر کار ما کجاست و چرا ما نمی توانیم در برخورد و رویارویی با پدیده های با ماهیت های متفاوت راه های متفاوتی را بر گزینیم و در زمان خودش و وبرای کنترل روند رشد آن اقدامات لازم را بکار گیریم؟
در پاسخ به این سئوال تنها یک جواب کامل و قانع کننده وجود دارد ما فرزند زمان خودمان نیستیم وازاین روی نمی دانیم که زمینه و بستر پیدایش و نضج بسیاری از پدیده ها به جای آنکه در خارج و یا دست خارجی ها باشد دست خودمان است زیرا خودمان هستیم که بستر اعتراض و پرخاش را ایجاد می کنیم زیرا که گرایش به تمام پدیده ها و در هر دوره ای ریشه در بی پاسخ ماندن سئوالات و مطالبات مردم دارد مثلا هر گاه در این کشور استبداد و خفقان اوج می گیرد عزلت و گوشه گیری رواج یافته و ادبیات و هنر زیر زمینی رشد می یابد ویا حتی اعتیاد طوفانی به پا می کند و یا انحرافات اخلاقی و مالی بیداد می نماید
پس اگر امروز هم ما در برابر خود کوهی از مشکلات را هویدا و اثر گذار و ویرانگر می یابیم باید به خودمان بر گردیم وببینیم که در کجای کار از اصول خارج شده ایم و کدام و عده و تعهد را فراموش کرده ایم 
من مطمئنم که با حجم انباشته ای از مشکلات باید این و اقعیت را مورد بررسی قرار دهیم که از میان کرور کرور تعهد ووعده ما بکدام یک عمل نموده ایم تا با احصاء شرایط و محیط های مطلوب یک مرز روشن بین موفقیت ها و شکست ها ترسیم کنیم تا ببینیم که علت این همه مشکلات در چیست ؟


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۳۹ ق.ظ

خبرگزاری فارس - دعوای بین دانشگاهی موجب شده زنجان پارک علم و فناوری استانی نداشته باشد/ شرکت‌های دانش بنیان قادر به تولید صنعتی و نیمه صنعتی محصول خود نیستند
استاندار زنجان با بیان اینکه در کشور دو استان، پارک علم و فناوری استانی ندارند که زنجان یکی از آنهاست، افزود: 29 استان، پارک علم و فناوری استانی دارند ولی زنجان به دلیل دعوای بین دانشگاه‌ها، این مرکز را ندارد.

بی گمان یکی از جدیترین عوامل ویا موانع توسعه در ایران فقدان پیوند و ارتباط بین دانشگاه ها و عرصه های مختلف حیات و فعالیت ما مردمان است ویا به عبارتی ما جامعه ای را داریم که مراکزعلمی در جایی و مراکز بهره گیرنده از محصولات علمی در جای دیگری مشغول به فعالیتند و از حال و روز هم خبر ندارند 
حال اگرمهمترین عنصرمولد ثروت را که فرایند تبدیل ثروت به تکنولوژی ومجددا استخراج ثروت از محل تسهیلی که تکنولوژی در تولید فراهم می آورد مورد توجه قرار دهیم متوجه می شویم که در ایران ما این روند شکل نگرفته زیرا که نه رابطه ای بین مراکز علمی با مراکز نیازمند به تکنولوژی وجود دارد تا پیشنهاد و در خواست تبدیل علم به تکنولوژی بدانها داده شود ونه اگر هم پیشنهادی داده شود سیستم بورکراتیک حاکم به دانشگاه ها این اجازه را می دهد که سفارش داده شده بسرعت آماده شود و ازاین روست که نیازمند به تکنولوژی نیاز خود را به خارج از کشور می برد مخصوصا آنجایی که دلالان سیاسی حاضر در عرصه های اقتصادی راه ارتباط با آنها را تسهیل نموده اند
حال اجازه بدهید به خدماتی که این پارک ها می توانند به نیازمندان ارائه دهند بپردازیم و حتی اگر شده تیتر وار عرصه های این خدمات را برشماریم 
خدمات پارک‌های علم و فناوری
خدمات عمومی: اسکان، دسترسی به تلفن و دورنگار، کارپردازی و خدمات دبیرخانه‌ای، امکان استفاده از اتاق‌های کنفرانس، تجهیزات دیداری و شنیداری و سرویس رفت‌وآمد.
خدمات اطلاع‌رسانی: کتابخانه، اینترنت، مراکز اطلاع‌رسانی و نرم‌افزارهای مهندسی
خدمات مشاوره‌ای و آموزشی: مشاوره‌های مدیریتی، مالی و بازرگانی، خدمات حسابداری و حقوقی، برگزاری سمینار و یا دوره‌های آموزشی مورد نیاز برای شرکت‌های نوپا.
خدمات فنی و تخصصی: ارائه خدمات فنی مهندسی، استفاده از امکانات آزمایشگاهی و کارگاهی نظیر آزمایشگاه صنایع غذایی، بیوتکنولوژی، شیمی، مواد و سرامیک، برق و الکترونیک، مکانیک، کارگاه ماشین ابزار و پایلوت‌های تولید محدود.
خدمات مالی و اعتباری: تسهیل امکان استفاده از اعتبارات خدماتی و تحقیقاتی، شناسایی منابع مالی و جذب سرمایه‌گذاران، تسهیل در جذب اعتبارات مصوب طرح‌ها و پروژه‌های تحقیقاتی.
ثبت اختراعات: در پارک‌ها و شهرک‌های علمی و فناوری این امکان به سادگی فراهم است که حاصل ابداعات و نوآوری‌های پژوهشگران به نام خود آنان ثبت و حقوق آنان محفوظ بماند.
با نگاهی به خدماتی که در این پارک ها باید ارائه شود می توان گفت که داشتن چنین پارک هایی از نان شب واجبتر است زیرا که نیازمندان با هر سطح از نیاز می توانند به این پارک ها مراجعه کنند و دقیقا آنچه را که محدودیت و یا آرزویی برای خودتلقی می کنند بدانها ارائه دهند و آنها با استفاده از امکانات پژوهشی در اختیار طرح اولیه ای را برای تبادل نظرو تکمیل آماده سازند تا پس از نهایی شدن تولید گردد ویا نیازمندان با مراجعه به آنها و گرفتن مشاوره های لازم زمینه مناسب برای فعالیت های اقتصادی خود را شناسایی ویا در مسیر بهبود روش های مورد استفاده به تغییر رویکرد برسند
با همه تفاسیری که در فوق بدانها اشاره شد ومی توان هریک از آنها را نقطه اتکایی برای اقدام به فعالیت های بزرگ و توام با ریسک محسوب نمود جای تعجب است که استان زنجا ن یا تنها استانی است که با عنایت به نقاط قوت خود ازچنین نعمتی برخوردار نیست زیرا که ایجاد پارک فن آوری لازمه هایی را طلب می کند که در استان زنجان برای آنها زمینه و زیرساخت وجود دارد مثل 
وجود ساختار علمی و فنی مناسب
وجود زیرساخت صنعتی و اقتصادی مناسب
وجود سطح زندگی مناسب
وجود منابع لازم برای تأمین نیروی کار متخصص و پشتیبانی‌کننده، نزدیک بودن به بازارهای منطقه‌ای، ملی و حتی بین‌المللی.
حال سئوال این است که این به اصطلاح دعواهای بین دانشگاهی چیست که یک استان را از دست یابی به بزرگترین و مهمترین محل و مرکز مولد تکنولوژی وثروت محروم ساخته واین چه مدیریتی دراستان است ویا بوده که قادر نبوده ونیست که این دعوا ها را ختم به خیر گرداند 
ودر نهایت اینکه این دعواها کی پایان خواهد گرفت و دامنه اقتدار دولت کی به این استان بدبخت و فلک زده کشیده خواهد شد تا مردم از دست مدیریت های خود مختار،ضد علم و مخالف با توسعه استان خلاصی یابند؟


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: یکشنبه سوم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۲۸ ق.ظ

یکی از بارزترین نشانه های فقر فرهنگی در جامعه ما این است که همه فکر می کنیم که می توان آدم ها و سیستم اجتماعی را با توصیه و تذکر اصلاح کرد و ازاین روست که همه کتاب ها و نوشته های ما تم تذکر و توصیه یافته است،تمام متکلمان ما حرف ازاین می زنند که برای رفتن به بهشت باید چه کرد و چه نکرد، همه سیاست مردان ما به جای سخن از طرح و برنامه ازاخلاق و اعتقاد حرف می زنند و در نهایت اینکه گویی ما برای این دنیا ساخته نشده ایم و یا با این دنیا کاری نداریم و همه بود و نبود ما برای آن دنیاست آنهم تنها با جمع کردن دست و پا در پوست گردو مبادا که ......
خوب اگر همه دنیا برای اخلاق است پس این همه تفاوت در اقوام و قبایل برای چیست ،اگر قرار است که کسی سر کسی را کلاه نگذارد و کسی بیش از شکمش سهمی از دنیا برندارد این همه تغییرات و ابداعات در عرصه تکنولوژی برای چیست واگر قرار است با جمع نمودن دست و پای خود در شکم برای پرهیز ازآنکه آلوده به گناه وحرام نشویم این همه ظرفیت و پتانسیل کشف علمی وبه نوعی نرخ توسعه صنعتی که معیاری برای برتری های دنیایی است چرا در نهاد طبیعت گذارده شده است ؟
درست است که نوع مقدمه ارائه شده برای بحث پیرامون پدیده ای به نام سیرنابخردی مبهم و گنگ است اما اگر به همین مفاهیم دقت شود خود رابطه مستقیم و بس عمیقی دارد با همین پدیده زیرا که همه این دیدگاهها خود با پیدایش و تعمیق این پدیده در ارتباط بوده و بعضا باعث شدت یابی آن می شود زیرا که پدیده مزبور رابطه مستقیمی دارد با مفهومی تحت عنوان منفعت و یا منافع وهرکسی که به این مقوله بی توجه باشد و یا برای کسب راه های درست تامین منافع نیندیشد مسلما در پیدایش،تعمیق و تسریع همه گیری و تسلط این پدیده موثر خواهند بود؟
منفعت فردی و یا منافع جمعی چیست ؟
منفعت در لغت منافع. [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ منفعة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ منفعت . (غیاث ). سودها و فایده ها و حاصلها و منفعتها و بارها و ثمرها. (ناظم الاطباء)
منفعت در این معنا از لحاظ ماهیت، به منفعت مادي و منفعت معنوي، از لحاظ سطح و
دایره شمول به منفعت فردي، منفعت گروهی، منفعت عمومی، منفعت )منافع( ملی و منفعت جمعی )منافع بین المللی( و از لحاظ موضوع به منفعت اقتصادي، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی قابل تقسیم است.
از این لحاظ، »منفعت عمومی« سطحی از سود و فایده تلقی میشود که همگان یا عموم
افراد جامعه از آن برخوردار خواهند بود یا اموري که منفعت و فایده آن عاید عموم افراد
جامعه میشود
با این تعریف روشن و جامع از منفعت فردی و جمعی به این واقعیت می رسیم که همه حکایت انسان پیرامون رقابتی شکل می گیرد که در آن منفعت محور قرار می گیرد و رقابتی کاملا مستند و مستدل برای رسیدن بدان صورت می گیرد تا از طریق آن بتوانند به این گفته تکیه کنند که قوم من و یا ملت من بیش از سایراقوام و ملل در مسیر بهره برداری ازآنچه که خداوند برای تعالی و تکامل انسان و تمدن او درمسیردست یابی به اهداف خلقت تدارک دیده شده است تلاش با برنامه وهدفمند تری داشته ایم و توانسته ایم محصولات قابل اتکاتری را برای خدمت به بشریت تولید کنیم
حال اگر با همین برداشت بخواهیم رفتارهای خودمان را در قالب این مفهوم فرو بریزیم کدام بخش از آنها را می توان با قاعده انطباق با منفعت فردی و یا جمعی ارزیابی نمود؟
بلی منفعت محور تمام فعالیت ها می باشد حال این منفعت معنوی باشد و یا مادی و هر عملی که بخواهد منفعت را در خطر اندازد نوعی خیره سری می باشد که از انسان صادر می شود زیرا که هم منابع محدود و تجدید ناپذیرند و هم فرصت ها به آسانی بدست نمی آیند ویا به عبارتی تنها مردمانی می توانند با یقین به این موضوع که منفعت در شکل حداکثری آن حادث می شود که بدانند در توجه به منابع و فرصت ها نهایت برنامه ریزی که نوعی پیش بینی است بکار رفته باشد
اما مردمانی که چشم عالمانه ای به منافع ندارند و با سیاست باری به هر جهت و یا این نیز بگذرد به مسائل نگاه می کنند بارها و بارها از یک سوراخ گزیده می شوند ولی باز تکرار می کنند و با جدیت راه خود را ادامه می دهند
بلی اگر در تفکر دینی گفته می شود که مومن دوبار از یک سوراخ گزیده نمی شود در عمل همین موضوع علمی را تداعی می کند که انسان هیچگاه نباید کاری را با منطق سیاست برای به هر جهت نباید دنبال کندزیرا که درهر بار از این عمل منفعتی از او در خظر می افتد واین منفعت چیزی نیست که با تذکر و توصیه و یا هشدارهای اخلاقی برآورده و تامین گردد باید آن را شناخت و برای تامینش برنامه و طرح داشت


نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: یکشنبه سوم مرداد ۱۳۹۵ ساعت: ۱۰:۲۲ ق.ظ

در شماره گذشته مطلب عنوان شد که اهل انتظار حتما می باید که تبری بجوید از دشمنان اهل بیت ودر تعریف دشمنان اهل بیت گفتیم که اینان کسانیند که با حق الله و حق الناس دشمنی می ورزند و یا به نوعی با تسلط بخشیدن امیال خودحق الله و حق الناس را در مصادره خود در می آورند برای حسی شدن موضوع مراتب حق الناس را دوباره مورد اشاره قرار می دهم تا و سعت و عمق حق الناس مشخص شود وبا این کار میزان مهارت منتظر برای اینکه از دشمنان اهل بیت نشود و با دوری جستن و یا حتی مبارزه با آنها بتواند خود را در صف منتظران واقعی قرار دهد 
1-احترام به مال مردم (اعم از خصوصی و یا عمومی )
2- احترام به جان مردم (یک یا همه مردم )
3- احترام به آبروواعتبار مردم
یعنی اینکه حق الناس در سه عرصه مورد شناسایی قرار می گیرد 
اول حوزه های مالی
بی گمان اگر انسان نتواند فعالیت های اقتصادی منتهی به تولید در آمد داشته باشد تا از طریق آن بتواند نیاز های مادی خود را برطرف کند کار برایش سخت می شود ویا حتی ممکن است که نتواند زندگی و حیات انسانی داشته باشد زیرا که او با نیازمندشدن به دیگران و قادر نبودن به شناسایی و پرورش استعداد های خود به طفیلی تبدیل می شود که هر کسی می تواند او را اجیر و مزدور خویش ساخته و از او در جهت منافع و مقاصد خود بهره برداری کند در حالی که طبق سفارش امام علی(ع) به فرزندش امام مجتبی(ع) که می فرمایند: 
«وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً»
بنده دیگری مباش در حالی‌که خداوند تو را آزاد آفرید.
انسان آزادی از کف داده و در سلک بندگی دیگران در آمده دیگر نمی تواند در مسیر تحقق وعده الهی و فلسفه خلقت در آید و محققا نخواهد توانست که مدعی انتظارباشد 
براستی با شرایطی که امروز جامعه ما با آن درگیر است وحتی دولت های مختلف تنها با سوار شدن بر حوائج بسیار سطحی شهروندان می توانند رای آنها را بدست آورندو به نوعی آنها را با سیاست های ناصواب خود زیربلیط مدیریت های ضعیف ویا حتی سوء مدیریت خود در آورند این اجازه را به مردم می دهد که آزاد و رها از قیودات شکم فقط و فقط به مسئولیت های خود بپردازند؟
مطمئنا پاسخ به این سئوال کار چندان آسانی نخواهد بود زیرا که برای به زیر مهمیز اطاعت بردن مردم می شود از طروق مختلفی کار کرداما چیزی که مهم است و ساده می توان بدان توجه داشت وبه آثارآن پرداخت این مسئله است که چگونه افراد با استفاده از تمام ترفند ها می خواهندمردم را بنده خویش سازند و آنگاه مدعی هم می شوند که در انتظار کسی هستند که باید حجت بر مردمان تمام کند
کسی که منابع اختصاصی مردمان رادر جاهایی غیر از جای حمایت از مردمان بکار می گیرد و ازاین محل فقر و فاقه را به مردمان تحمیل می کند تا جایی که همه وقت و استعداد مردمان صرف این می شود که با مشغول شدن به چند کارمختلف تنها مانع از آن شوند که اهل اعیال دچار مشکل شوند
ویا کسی که برای برداشتن وزنی به اندازه وزن یک خودکارویا تکیه دادن بر یک صندلی در جایی که از جان آدمیزاد تا شیرمرغ برایش مهیاست و یا تمام دنیا زیر پای اوست صدها میلیون فقط پاداش می گیرد ویا با زدو بند وبرخورداری از رانت هایی می تواند هر خواسته ای را برای خود و حتی دهها نسل بعد از خود فراهم سازد آیا نمی داند که با این همه سهولت و راحتی در دسترس او مردمان دیگر در عذاب می شوند وحتی نمی توانند زندگی انسانی داشته باشند
براستی در جامعه ای که شصت و یا درصد بیشتری از مردمان آن در فقر زندگی می کنند و حتی برای بدست آوردن قوت لایموت بخش بزرگی از عمر خود را در جستجوی نان در میان زباله ها می گذرانند کسی می تواند ادعای انتظار داشته باشد ویا خود را شیعه بداند ؟
اجازه بدهید به همان توصیه امام علی (ع) به فرزندشان باز گردیم و این سخن را از خود داشته باشیم که 
اگر در جامعه ای مناسبات به نوعی رقم بخورد که نه شصت و اندی درصد مردم بلکه تنها یک نفر از فرط نداری و گرسنگی به حالت بندگی در بیاید می توان گفت که در آن جامعه منتظری وجود دارد ؟
جواب این سئوال را با اشاره به این آیه از قرآن کریم که می فرماید:
آيه 32 سوره مائده (سوره 5) 
"هر كس كسی را بكشد، بدون اينكه او كسی را كشته يا مرتكب فسادی در زمين شده باشد، مثل اين است كه تمام مردم را كشته باشد، 
آیا پایین آوردن جایگاه انسان تا حد جانوران پست از طریق وابسته نمودن آنها به نیازهای سطح اولیه تا حدی که برای بست آوردنشان تن به هر کاری بدهند نوعی کشتن نیست اگر هست پس چگونه است که افرادی با آگاهی از کشته شدن میلیون ها انسان بر اثر ناتوانی آنها در مدیریت باز مدعی این می شوند که منتظرند و برای اثبات این ادعا هردوز و کلکی را سوار می کنند؟
ادامه دارد