در مطلب پیشین عمده وقت و انرژی صرف واکاوی این نکته شد که گفته شود انتخاب کننده و انتخاب شونده در شهر دانش بنیان باید بدانند که از نظر اخلاقی و عرفی چه وظیفه و رسالتی را بر دوش دارند و یا باید بر دوش بگیرند تا مطابق با آن در میدان مهم و تاریخ ساز انتخابات وارد گردند ویا به عبارتی آنجا که گفته می شود انتخابگر باید از خود بپرسد که برای چه انتخاب می کند اوباید بتواند پاسخ گوید که من چون نمی توانم راسا در تمام حوزه ها وارد گردم و در همه زمان ها حاضر باشم وموقعیت آن را ندارم که با مشارکت تیم های مشورتی قوی بدانم و بفهمم که چه چیزی باید بخواهم و یا خواسته های خود را به پکیجی از انتظارات و آرزو های سازمان یافته تبدیل کنم به نماینده رای می دهم
و آنکه خود وکارنامه اش را در مظان تجزیه ،تحلیل و موشکافی مردم قرار می دهد تا مردم با نشان دادن اقبال وانتخاب او را به مرکز بزرگ تجمیع کارشناسانه نظرات و تبدیل آن به قانون بفرستند و یا با رای خود او را به مجری قوانین تبدیل می سازند باید بگوید که اگر مردم بخواهند در انتخاب سختی که در پیش دارند با اطمینان بالایی او را از بین دیگر کاندیدا ها انتخاب نمایند او برنامه هایی دارد که می توانند با اتکاء به واقع بینانه و کارشناسانه بودن محتوا و فرم آن یقین حاصل بکنند که درانتخاب او اشتباه نکرده اند و یا به قولی بی گدار به آب نزده اند پس می توان گفت که پس از موضوع توجه ومسئولیت پذیری در انتخاب خوب مردم و کاندیدا ها در شهر دانش بنیاد بایدبه این واقعیت توجه نمایند
2- برنامه باید مبتنی براعتقاد بر محدودیت منابع و فرصت ها و گسترده ولاینقطع بودن آرزو ها و انتظارات تدوین شده باشد
متایسفانه در جامعه ما بدلیل دوری ساختار آن از حس نیاز به مطالعه وتحقیق و بنیاد گیری مناسبات موجود در آن بر سنت و سنت گرایی موضوع برنامه ریزی و یا برنامه داشتن از اهمیت برخودار نمی شود تا جایی که حتی اگر از آنکه باید انتخاب کند پرسیده شود که نماینده را برای چه انتخاب می کنی ویا چه انتظاری از نماینده داری حتی طرف سئوال اگر دارای مدرک دکتری از دانشگاه باشد در پاسخ می گوید که انتظار من این است که نماینده به وظایف قانونی خود عمل نماید ویا اگر از او پرسیده شود که اساسا چرا در انتخابات شرکت می کنی خواهد گفت که من این را وظیفه ای شرعی برای خود می دانم و یا چون بزرگان جامعه شرکت در انتخابات را مورد تاکید قرار داده اندمن هم وظیفه خود دانسته ام که در انتخابات شرکت داشته باشم این در حالیست که او دراصل نمی داند و یا نیازی در خود احساس نمی کندتا بداند که نماینده چه وظیفه ای شرعی و یا قاونی دارد ویا در اصل به این نکته واقف نیست که در جامعه ای دینی وبه مصداق لکم دینکم ولی دین، هرکس مسئول چیزی است که نیت به انجام آن می کند و در عمل توفیق به آن می یابد یعنی من مسئولم در چیزی که انتخاب می کنم و نتیجه ای که از آن حاصل می آید و به هر میزان که دانشم برای درک شرایط اجتماعی ووظیفه ای که می بایدبرعهده بگیرم افزون شود این مسئولیت افزون می گردد و در این جا کسی در دادگاه الهی پیگیر این نمی شود که من با توجه به امر وتاکید چه کسی دست به انتخاب زده ام بلکه به ممصداق آیه شریفه هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون از من دانا و تحصیل کرده پرسیده می شود که پس کجا رفت دانش ومهارتی که با مصرف منابع و فرصت ها بدان دست یافته بودی و می باید با اتکاء بدان در انتخاب سره از ناسره شرکت می کردی و از اینجاست که سره وناسره محوریت خود را بر دانش بنیانی متکی می سازد و ار من وما می خواهد که با مراجعه به آنکه خود را کاندیدای مسئولیت نمایندگی من کرده است بپرسم که
الف- چه مقدار از خواست وانتظار من که با او در انتظار و آرزو متفاوت می باشم (وباید باشم) خبر دارد؟
ب- برای تحقق آنچه که من از او انتظار دارم و می گوید که از آنها با خبر است چه پیش بینی تضمین شده ای (برنامه) ارائه می نماید؟
ج- آیا او می داند که من انسان موظفم برای افزون نمودن انگیزه برای فعالیت، آرزو و انتظار دور و دراز داشته باشم؟
د- آیا او می داند و در برنامه ریزی بدان توجه نموده که منابع و فرصت ها برای پرداختن و تولید محصول نمودن محدودمی باشند و یا جامعه توان فراهم آوردن هرچه را که من می خواهم ندارد و یا فرصت موجود برای این کار کافی نیست؟
و....
براستی من وما کی دنبال پرسیدن از کاندیدا ها بوده ایم ویا به خود زحمت داده ایم که با ریز بینی در آنچه که کاندیدا های محترم می گویندبدانیم که آنها آیا واقعا چون ما فکر می کنند و یا مثل ما به شرایط اجتماعی و محدودیت های آن نظری می اندازند؟
باید پذیرفت که در شهر دانش بنیان یک مسئله مهم وجود دارد وما چون به دانش ومسئولیت های دانش پژوهانه وقعی نمی نهیم از کنار آن با تساهل رد می شویم و آن اینکه من در دوران عمر تسمیه شده ام فقط فرصت ساختن وپرداختن دارم وچون عمرم به پایان برسد حکم موجود خسر الدنیا و الاخره ای را می یابم که آتش حسرت تمام درونش را فرامی گیرد که چرا در فرصتی که داده شده بود طبق وظیفه و رسالتی که داشتم عمل ننمودم و آن زمان این آرزو چیزی است که فقط حرمان ودرد را متوجه من می سازد.
پس حال که فرصت نیک اندیشی و توجه عمیق برای من وجود دارد و جامعه نیز از امکاناتی برخوردار است که می توانداشتباهات و خطا های مرا جبران نماید آیا مناسب نیست که به تعلیمات عقیدتی و دینی برگردیم و با توجه به آیه شریفه هر عملی هرچند کوچک توجه وتبعات خاص خود را خواهد داشت(نقل به مضمون) اعمال خودرا هر چند کوچک در ترازوی عقل و در آیینه قران وسنت واجماع بریزیم وچیزی را برای اعتصام درانتخاب برگزینیم که موردتاییداین چهار عنصر قرار گرفته باشد ویا
آنکه خود را کاندیدا نموده و با توجه به ااعتماد به نفس برآمده از خودشناسی که از آن برخوردار است فکر می کند که می تواند مسئولیت نمایندگی دهها هزار نفربا تمایلات و آرزوهای مختلف را بر عهده بگیرد آیا از خود پرسیده است که
الف- من چقدر این مردم و انتظارات آنها را می شناسم؟
ب- چقدر توان در خودم سراغ دارم که با اتکاء به آن می توانم تنها به خواست و انتظار آنها کوش بدهم(عمل نمودن پیش کش)؟
ج- چه قدر دوست دانا و آگاه در کنار خود می بینم که با اعتماد به یاری آنها (می دانم که ) می توانم خواست واقعی مردم را جمع آوری و آنالیز نمایم؟
د- چه مقدار آگاهی از داشته های طبیعت و انسان های داخل آن دارم و می دانم که می شود بااستفاده از آنها خواست ابتدایی عمومی را برآورده ساخت؟
ودر نهایت اینکه چه مقدار فرصت و وقت می گذارم تا برای به جا آوردن تعهد خدمت به مردم بهترین روش ها را انتخاب نمایم و با بهترین و رساترین زبان به مردم بگویم که اگر نتوانستم ویا نمی توانم خواست وانتظار آنها را برآورده سازم دلیل آن در چیست و یا مردم باید چه کمکی به من بکنند تا من بتوانم موفق در بجا آوردن وظیفه باشم.
براستی آنکه لحظه ای با خود خلوت نمی کند ویا بادمجان دور قاب چینان این اجازه را به او نمی دهند که با خود خلوت کند می داند که باید قبل از آنکه کارنامه اش در دادگاه عدل الهی و یا قضاوت مردم باز گردد و مورد محاسبه قرار گیرد بخود به حسابرسی از خویش و آنچه وعده داده و بود وبه جا نیاورده بپردازد تا بداند که چه کاری برای مردم کرده و یا چه برنامه واقع بینانه ای برای آنان داشته است؟.
ادامه دارد
![]() |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی دل که آیینه شاهیست غباری دارد از خدا میطلبم صحبت روشن رایی کردهام توبه به دست صنم باده فروش نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان جویها بستهام از دیده به دامان که مگر کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست سخن غیر مگو با من معشوقه پرست این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت گر مسلمانی از این است که حافظ دارد |
در بخش پیشین مطلب با عنوان انتخاب و نظارت ودر سرفصلی تحت عنوان انتخاب می باید بر محوریت گزینش بین خوب و خوبتر صورت گیرد.بیان داشتیم که دو ممیزه دارا بودن صلاحیت گزینش بین خوب و خوبتر و داشتن هنر ومهارت قبول مسئولیت و به جا آوردن مطابق با خواست و انتظار عموم از الزامات منطقی و عقلانی برگزاری یک انتخابات مطابق با منافع و مصالح فردو جامعه می باشد که اولی را (توان انتخاب خوبتر از میان خوبان)باید انتخاب کننده ها داشته باشند و دومین ویژگی(داشتن صداقت که آیا می تواند مسئولیت مورد نظر را بر عهده بگیرد)مربوط به کاندیدا هایی می شود که می خواهند خود را برای برعهده گرفتن آن مسئولیت به مردم معرفی و با اخذ رای از آنها برر اریکه قدرت برسانند.
اما موضوعی که مهم است ومی تواند به درستی انتخاب و ضرورت توجه به داشتن صلاحیت انتخاب و ظرفیت قبول مسئولیت کمک نماید پاسخ به این سئوال است که اساسا چرا باید انسان زنده که عضویت در جامعه ای را پذیرفته و باید در بد و خوب آن مشارکت داشته و با تعهد عمل نماید دقیقا در خلاف جهت مثل معروف انسان زنده به وکیل نیاز ندارد باید وکیل انتخاب کند و کار ها و مسئولیت های اجتماعی خود را به کسی محول سازد که می باید بهتر از او به انتخاب دست زند؟
در پاسخ به این سئوال از سوی علمای علم کلام و علوم اجتماعی مباحث فراوانی مطرح گردیده که همه آنها در یک موضوع مشترک بوده اند و آن اینکه تمام مردم چون نمی توانند در یک زمان ومکان جمع شوند و همه آنها با سرعت لازم به توافق بر سر موضوعی برسند نیاز به این دارند که نماینده و یا نمایندگانی را از سوی خود که دارای دانش و مهارت مباحثه ومناظره و در نهایت بهره مندی از فن خرد ورزی می باشند انتخاب کنند تا با حضور در یک محل خاص و زمان های تعیین شده به جای آنها در انتخاب اهداف وروش های دست یابی به آهداف به اتفاق نظری که بتواند انگیزه فعالیت های جهت داده شده را در دیگران ایجاد کند دست بیابند.
پس نماینده انتخاب می شود که دقیقا در چیزی که به مرم مربوط است ومردم آن را مشکل و یا آرزوی خود می دانند وارد شود و با استفاده از دانش و تجربه ای که دارد و مهارت هایی که در حوزه خرد ورزی بدست آورده است به جای مردم به انتخاب خوب از خوبتر در حوزه فعالیت های هدفمند بپردازد ویا اساسا نماینده کسی است که می داند چون همه مردم نمی توانسته اند در یک جا جمع شوند و بر سر موضوعی عمومی به توافق و انتخاب درست ودر زمان لازم دست بیابند او انتخاب شده تا به جای همه مردم که به نوعی آن نیاز را در خواست و مطالبه خود از جامعه می دانند و برای حل آن مبالغی را تحت عناوین خاص به دولت می پردازند و یا در خزانه می ریزند راه حل های ممکن را ارائه دهد ودقیقا در همین جاست که اختلاف بین نمایندگان و منتقدان آنان آغاز می گردد زیرا که نمایندگان فکر می کند که مردم پس از انتخاب دیگر نبایدبر کار نماینده نظارت و دخالت داشته باشند و این نماینده است که با عنایت به مسائل مطرح شده در جامعه اقدام به طرح موضوع و تعیین خط مشی برای برطرف نمودن آنها می کند در حالی که منتقدین نظرشان به این است که کار مراجعه نماینده به مردم تازه پس از انتخابات و مشخص شدن نتایج آن آغاز می گردد زیرا که در انتخاب از میان کاندیدا های دیگر مردم بر کلیات توافق می نمایندو با تمرکز یافتن نظر اکثریت بر حول یک و یا چند نفر یکی ویا تعدادی از میان انان انتخاب می شوند و از این به بعد است که نماینده باید ارتباط گسترده ای را با موکلین خود ایجاد کند تا آنها به او بگویند که تا به امروز با چه مشکلات وموانعی روبرو بوده اند وفردا اگر تغییری که نتواند به رفع مشکلاتشان بیانجامد چه موانع و تنگناهایی را روبروی خود خواهند یافت (زیرا که برداشت تک تک افراد از موضوع وتنگنایی که برای آنها ایجاد می کند متفاوت وحتی متغییر خواهد بود).
پس اگر از من شهروند ساکن در یک شهر دانش بنیان بپرسند که از برای چه انتخاب می کنم من باید در پاسخ بگویم که اساسا چون من نمی توانم در همه جا حاضرشوم و در مقام دفاع از منافع و مصالح شخصی ومنطقه حیاتی خودم به دفاع و تببین مواضع بپردازم مسئولم که نماینده ای را از میان خودو دیگران برای انتقال انتظارات و مطالباتم در مراکزی که در آنها برای بحث و بررسی در خصوص مدیریت منابع و فرصت ها تشکیل می شود و تصمیم های آنها از طریق باید ها و نباید های شرعی و عرفی لازم الاجرا می شود آنکه را دارای صلاحیت های لازم است انتخاب نمایم ودر عین حال خود را موظف می یابم که با رصد روند تحولات او را همیشه در جریان تغییراتی که در انتظار و مطالبه ام به مقدار تغییر در دانش و آگاهیم ایجاد شده قرار دهم تا او بداند که بر مبنای شرایط از چه چه چیزی باید دفاع نماید ویا به فرایندی شدن چه چیزی استواری و ابرام داشته باشد.
واین نقطه ای است که در آن فاصله شهروندان عادی با شهروند فرهیخته و یا نخبه مشخص می گردد زیرا که شهروند عادی بدلیل نداشتن توان تحلیل شرایط و دریافت تغییراتی تدریجی که در فهم کمبود ها ونیاز مندی ها رخ می دهد نماینده را فرد همه چیز دانی می شناسد و باور می کند که می تواند معجزه نماید و حتی بداند که فردی که در خواب است تشنه می باشد ولی شهروندی که با توجه به حضور در مراتب مختلفی از دریافت دانش متوجه این واقعیت شده است که نباید دیروز و امروز و امروز و فردای مومن همسان هم باشد و یا اکتشافات علم بنیان انسان و سازمان های دانش بنیان اجازه نمی دهند که امروز و فردای انسان با کمبودها و نیازمندی های ثابت همراه گردد و هروز انسان با موضوعی جدید آمیخته می شود نماینده را موجودی انسانی با توانمندی های محدود می یابد که به نسبت نیاز ها و کمبود های دیروز انتخاب شده و حال که تغییرات دانش بنیان روز نویی ایجاد نموده که می باید نماینده جدیدی برای انتقال مشکلات و گرفتاری های تازه انتخاب شود و این از نظر قانون وهزینه ها امکان ندارد او موظف می شود که به یاری نماینده برود تا با انتقال آنچه که امروز موضوع ومسئله مردم وخود فرد است به او کمک نماید که با توان تحلیل جدیدی با مسائل برخورد نماید و راه متناسب با شرایط جدید برای حل گرفتاری های مردم را در پیش بگیرد.
پس مسئله اساسی در موضوع انتخاب دانش بنیان این است که ثبات در زندگی انسان معنا ومفهومی ندارد و هرروز دریافت انسان منجر به فهم جدیدی از شرایط می گردد که این فهم مدیریت با موازین نو را بر منابع و فرصت ها الزامی می سازد و چون انسان که نام نماینده یافته فرصت نمی کند که ادامه کار گذشته را توام با تلاش برای فهم شرایط تغییر یافته روز بکند از این جاست که او باید تیم های مشورتی قوی تحت عنوان مراکز مطالعه و تحقیق استراتژیک برای خود بنیاد گذارد تا آنها ضمن رصد تغییرات(دگرگونی سریع، عمیق و گسترده) وتحولات(دگر گونی های تدریجی) وپیدا نمودن راه کار های برون رفت و یا مواجه با آنها به نماینده این امکان را بدهند که در ضمن توجه به تعهدات گذشته خود را برای مدیریت شرایط جدید و دفاع از منافع ومصالح تغیر شکل یافته آماده نماید.
ادامه دارد
انتخاب و نظارت ونقش آنها در بنیان یابی دانش در ساختار شهری
اگر گفته می شود که انسان مخیر در انتخاب بد از خوب است این نه بدان معنا است که اگر به چنین انتخابی دست نزد و یا در انتخاب دنبال بد رفت کار او بدون اجر و یا پاداش و تنبیه خواهد بود بلکه اگر او این کار را نکند و یا در توجه به این نکته که باید خوب را انتخاب کند ویا در تقویت آن تعلل بورزد مشخصا تبعاتی متوجه او می شود که می تواند این دنیا و آخرت او را با مشکل مواجه کند مثلا در این دنیا رشد و گسترش بدی شرایطی را برای او ایجاد می کند که در آن فرد برای شناسایی و پرورش استعداد هایی که می تواند بین او و سایر جانداران تفاوت هایی را آشکار سازد دچار مشکل می شود و نمی تواند فعالیت های موثری داشته باشد و یا گسترش بدی او را به جانوری و جامعه او را به جنگلی تبدیل می سازد که در آن قانون تنازع برای بقاء حاکم می گردد (هرچند که در عالم خلقت تنازع برای بقاء یک اصل مسلم وحتمی شمرده می شود و انسان می باید برای استقرار و استمرار آن تمام توانایی های خود را بکار بندد اما این تنازع بین خوب و بدصورت می گیردو در جریان آن انسان باید با کمک به خوب وایجاد زمینه ها مناسب برای از بین بردن بد تلاش داشته باشد ویا به عبارتی سرنوشت محتوم بد این است که بایداز بین برود)وهر آنکه توان بیشتری داشته باشد یا دیگران را به صورت فیزیکی حذف می کند ویا با به استثمار در آوردن آنها مانع از پرورش استعداد آنها در کمک به دیگران و دست یابی عموم مردم به عدالت و حقیقت می گردد.
ونتیجه آن می شود که منابع و فرصت های فراوانی از بین می روند و هر روز زندگی برای به نمایش در آوردن خباثت میدان وسیعتری را آماده می سازد و از انسان خون های فراوانی را به زمین می ریزد.
اما در بحث آن دنیا هم اگر اعتقادمان به این باشد که کار پیدایش و یا خلق انسان امری تصادفی نبوده و او باید دنبال یافتن پاسخ به این نکته باشد که از برای چه بوجود آمده است مطمئنا به این موضوع هم اعتقاد خواهیم یافت که انسان در جریان کاری که باید صورت دهد تعهداتی را متوجه خود می بیند که باید بادقت تمام در بجا آوردن آنها نهایت تلاش خود را بکار گیرد.
اما اگراو غفلت نماید و در مسیری که باید پیموده شود تعلل ورزد کوتاهی او باعث بروز اشکالاتی میگردد که ثمره اش وارد آمدن خسارت به انرژی و امکاناتی که برای آن کار ودر نهاد طبیعت تعبیه شده است خواهد بود و مشخصا او باید پاسخگو باشد حال اگر مواخذه در این جهان صورت نگیرد حتما در جایی و زمانی اوباید پاسخگوی اعمال و اثراتی که اعمال او داشته باشد زیرا که امکان ندارد در یک مجموعه ای که می باید همه عناصر آن از اصول و قواعدی پیروی نمایند تا همه بتوانند در ادامه راه و برخورداری از امتیازات سهیم باشند کسی و یا کسانی بیایند و با حذف سهم عمومی خود را برتر وبرخوردارتر از دیگران بنمایانند وآن گاه در مقابل محرومیت و فقری که به دیگران وارد نموده اند و آنها را از آنچه که مستحقش بوده اند دور ساخته اند واز این نظر صدمه و خسارت فراوانی به فرد و جامعه وارد ساخته اند تنبیهی را متوجه خود نبینند.
پس می توان گفت که جامعه و شهر دانش بنیان در موضوع انتخاب می باید تابعی از اصول زیر باشد
1- انتخاب می باید بر محوریت گزینش بین خوب و خوبتر صورت گیرد.
در اعتقاد به تنازع بقاء عنوان نمودیم که پیروزی قهری و جبری در فرمول حیات و فلسفه آفرینش با خوب است و در جنگ بین بد وخوب این خوب است که باید پیروز شود و با این حساب انسان ابزاری هوشمند می باشدکه در معادلات جهان شمول خلقت برای تحقق پیروزی قطعی خوب بکار می رود ومسلم است که برای این ابزار فقط یک مسیر یک طرفه رو به جلو برای تعالی و یا سقوط در هلاک ونابودی وجود دارد.
ویا به عبارتی سرنوشت محتوم انسان در این است که یا با کمک به توفق و برتری خوبی آن هم از طریق انتخاب مستمر خوبتر از خوب به تحقق فلسفه خلقت کمک نماید و با این کار خود را با تاریخی شدن خوبی ونیکی به چهره ای تاریخی که می تواند برای آیندگان الگو تلقی گردد تبدیل نماید و یا اینکه با خالی نمودن زیرا پای خود از طریق غفلت و بی توجهی و فرو افتادن در داخل گروه و مجموعه اشقیا از طریق کمک به ترویج بد خود را مستوجب لعن ونفرین ابدی بسازد وحتی خود را به آتشی وارد گرداند ودر آن ماندگار شود که خود در برافروختن آن سهم ونقشی تعیین کننده داشته است.
پس آنجا که منطق و برنامه حضور و مشارکت مسئولانه در کمک به خیر و خوبی برای انسان جبری می باشد مسلم است که در جبهه خیر اندیشان و خوب جویان وجود خواهند داشت افرادی که با انتخاب روش های مناسب مبارزه با بد در صدد تاریخی نمودن خودمی باشند و می توانند امانت داران خوبی برای انسان در قبول و تصدی قدرت باشند که انتخاب یک از میان آنان سخت و به این مهم ارتباط خواهد یافت که قدرت تشخیص انتخاب کننده در شناسایی وتمیز خوب از خوبتر متکی و مبتنی بر ارزش گذاری و معیار سنجی دقیق و عالمانه باشد زیرا که اگر فردی بخواهد خود را در مجموعه خوب خواهان و نیک اندیشان قرار دهد وبرای سپردن امانت تدبیر مدیریت منابع و فرصت هایی که می باید برای ساختن فرد و جامعه بر تار و پود خوبی مبتنی باشد به انتخاب دست زند نیاز به این خواهدداشت که بهترین و خوبترین نیرو ها را از میان آنانی که در ارائه داشته های خود برای کمک به خوبی صداقت خالصانه ای داشته اند تشخیص دهد و اقبال خود را متوجه او نماید.
از این رو باید گفت که این کار تنها با اتکاء به این اصل امکان پذیر می باشد که انتخابگر دارای دانش و قدرت تمیز بین خوب و خوبتر باشد.
با این تفسیر می توان ادعا نمود که اولا در شهر دانش بنیان انتخاب بر محور برگزیدن خوبتر از میان خوبان صورت می گیرد ودر ثانی آنکه انتخاب می نماید فردی با ویژگی های شناسایی خوب و تمیز بین خوب و خوبتر می باشد ودر نهایت اینکه آنکه خوبتر است کسی است که با توجه به اهمیت و ارزشی که موقعیت مورد نظر در انتخاب از آن برخوردار است با صراحت و صداقت تمام عنوان می دارد که برای قبول و تصدی مسئولیتی چنان مهم آمادگی ومهارت لازم را دارد و یا به عبارتی آنجا که انتخاب کننده باید از قدرت تمیز بین خوب وخوبتر بر خوردار باشد انتخاب شونده نیز باید این صداقت را با خود داشته باشد که بگوید من با توجه به این حد از دانش و مهارت می توانم مد نظر و مورد اعتماد انتخاب کنندگان واقع شوم وچون انتخاب گردیدم جواب اعتماد آنها را با مدیریت متوازن در شرایط و اهمیت منابع و فرصت ها بدهم.
واین متفاوت است با شرایطی که ما در آن عمل می کنیم شرایطی که در آن نه انتخاب کننده می داند که خوبی موردنظر و خوبان شرکت کننده کدامند و نه آنکه خود را کاندیدا می نماید این مقدار با خود صداقت دارد که بداند وبگوید که برای این کار ساخته نشده است و نباید خود را وارد جریانی بنماید که توان بیرون آمدن موفقیت آمیز از آن را ندارد واز اینجاست که ضرورت ارائه تفسیری روشن وجامع از اصول لازمه یک انتخاب درست الزامی می شود که در این بخش ودر ادامه بحث و به اختصار بدان ها اشاره می نماییم .
ادامه دارد
در بخش پیشین مطلب کلیاتی از شهر دانش بنیان را به صورت موجز و مختصر ارائه نمودیم وبا ارائه دو آیتم هماهنگ بودن آرزوها و انتظارات با آنچه که شهر می تواند برای افرادآماده کند و نقش پذیری برای تحقق آرزو ها و انتظارات از سوی شهروندان عنوان داشتیم که اگر چنین هماهنگی وهمراهی بین افراد و شهر ایجاد شود مسلم است که کمبودهای آزار دهنده نسل حاضر و نیازمندی های محدود کننده نسل های آینده برطرف خواهد شد پس در اصل می توان گفت که انسان در عمل با پذیرش عضویت در شهر دنبال آن است که برای دو مقوله اساسی برطرف نمودن آنچه که برای به رفاه رساندن نسل امروز مورد نیاز است برنامه ریزی کند و برای آنچه که در آینده و نسل های دیگری که در این سرزمین زندگی خواهند نمود و به نسبت زمان و دانش و آگاهی که خواهند داشت بدان ها نیاز مندخواهند شد زمینه و بستر لازم را ایجاد کند واز این جاست که اختلاف بین مسئولان و منتقدان ایجاد می شود زیرا که کمتر مسئولی را می توان یافت که بخواهد ووقت بگذارد تا بداند که کدام بخش از وظایفش مربوط به تامین امکانات مورد نیاز برای برطرف نمودن کمبود ها و کدام بخش از فعالیت هایش می باید صرفا جهت برطرف نمودن نیازمندی های نسل های آینده صورت پذیرد؟
برای برطرف نمودن اختلاف بین مسئولانی که در عمل می باید به وظایف دقیق و تعیین شده خود بپردازند تا شهر بتواند خود را برای ارائه خدمات هرچه بیشتر به شهروندان آماده نماید و آنانی که با برخورداری از آگاهی ودانش مورد نیاز به کار نظارت بر افعال مسئولان و انطباق دادن آن با اهداف عالی جامعه می پردازند باید به مولفه های ساختاری در شهر دانش بنیان اشاره نمود و در تفسیر آنها مطالبی را ایراد کرد که سعی می نمایم به صورت موجز و فهرست وار بدان ها اشارت داشته باشم.
1- انسان بخشی از طبیعت است .
درشهر دانش بنیان انفکاک و انتزاعی بین انسان و طبیعت شکل نمی گیرد و یا به انسان اینگونه توجه نمی شود که برتر از طبیعت است و می تواند هر کاری را که دلش خواست به انجام برساند بلکه با عنایت به این نکته که اگر انسان می خواهد در روند تعالی خویش راه مستمری را در پیش بگیرد و توفیق مستمری در این راه داشته باشد باید تمام تلاش خود را بکار گیرد تا کمترین تاثیر مخرب و اخلال گرانه را در طبیعت داشته باشد به او دیکته می شود که در تمام موقعیت ها سلامت و حفظ طبیعت را مقدم بر خواست وتمایلات خود بداند .
2- انسان مسئول است که برای تعالی ارتباط خودبا طبیعت بسیاری از در خواست ها و انتظارات خود را نادیده بیانگارد
اینگونه نیست که انسان هرچه را که تمنی کند باید بدست آورد بلکه ابتدا باید سیستم آموزشی جامعه با هدایت انسان به سوی این نکته که خلقت او بر مبنای هدفی خاص می باشد که امکانات موجود می باید تنها در آن مسیر بکار گرفته شود ودر ثانی یک محدودیت جدی در منابع وجود دارد که باید در بهره برداری از آنها لحاظ شود به او بفهماند که باید بسیاری از در خواست های خود را نادیده بیانگارد و با توجه به ظرفیت و توان طبیعت و راهی که باید پیموده شود انتظارات و خواست های خود را سر و شکل بدهد.
3- منابع و فرصت های موجود ودر اختیار انسان امانت است و باید با تغییر و تکامل به نسل های آینده سپرده شود.
ما متاسفانه بدون توجه به این نکته که فردایی هست امیال و آرزو های خود را تفسیر و تاویل می کنیم و بدون آنکه بدانیم انسان قدرت تعالی بخشی خداوند را بودیعه در اختیار دارد تا با ترکیب مخلوقات ضمن بهره برداری از آنها در جهت رفع نیاز های منطقی دنبال تعالی بخشی به آنها باشد تا برایند حضور و تاثیرشان در شکل دهی به زندگی انسان افزون گردد به جایی رسیده ایم که فکر می کنیم دستگاه تولیدآرزو ومصرف می باشیم که با این منطق می باید تا می توانیم مصرف کنیم و برای فردا و فردا های دیگر چیزی باقی نگذاریم.
5- انسان موظف است با تحقیق و مطالعه و تکامل در ابزار های مورد مصرف برای تغییر در طبیعت هدر روی منابع و فرصت ها را به حداقل برساند.
باید پذیرفت که میزان خسارتی که جوامع عقب مانده به نعمت های خدادادی وارد می سازند بسیار بیشتر از کشور های پیشرفته می باشد که با این حساب می توان گفت که آنها نسبت به کسانی که در سرزمین های عقب مانده زندگی می کنند بیشتر به دستورات و فرامین خدا عمل می کنند هرچند که در کشور های عقب مانده شعار و تظاهربه این کار بیشتر است اما از آنجا که در کشور های توسعه یافته هنوز(بدلیل ناکامل بودن دانش بشری) درک درستی از اهداف خلقت ورسالتی که انسان پیگیر آن است وجود ندارد آنهاهم عمده فعالیت های مطالعاتی و تحقیقاتی خود را صرف تامین رفاه و برطرف نمودن مشکلات مبتلابه فعالیت های عادی ودر مسیر زندگی انسان می کنند و مسلم است که انجام اقدامات با چنین منطقی نمی تواند تضمین کننده کاملی از توجه به اهمیت منابع و فرصت های در اختیار باشد هر چند که فعالیت های آنان در محافظت ومراقبت از منابع اساسا قابل مقایسه با نوع بی دقتی و اهمالی که کشور های چون ما در استفاده از منابع می نمایم نخواهد بود.
6- در اندیشه دینی که برای تمام انسان ها آمده و تحت عناوینی چون یهودیت،مسیحیت،اسلام و... اصول و احکام خود را تبلیغ و ترویج نموده اند برای انسانی که بی توجه به شرایط باشد و یا در بهره برداری از امکانات دنبال یافتن بهترین راه کار ها نباشد تنبیهات و محدودیت هایی را در نظر گرفته اند براین اساس انسان موظف به این می باشد که در هر زمان متناسب با شرایط حاکم بر خود و جامعه تصمیم هایی را بگیرد که مقرون به صرفه و حمایت کننده از ارزش و گران سنگی منابع و فرصت ها باشد و این بدست نمی آید مگر آنکه فرد بداند و بکوشد تا بداند که بهترین تصمیم برای او در بهره برداری از امکانات و فرصت ها چه می تواند باشد و یا دانش و آگاهی خود را از شرایط باید به گونه ای سر و شکل بدهد که پاسخگوی نیاز های نسل های آینده و برطرف نمودن کمبود های دردسر ساز نسل امروز باشد.
پس با این تفاسیر مشخص می شود که در شهر دانش بنیاد انسان یله و رها نیست که بتواند هر جور که دلش خواست عمل نماید و یا با مصالح ومنافع جامعه تنها به زعم اینکه درست می پندارد و یا راه انتخابی خود را بهترین می شناسد عمل کند بلکه برای او ممیزه ها و متغییر هایی تدوین وتالیف شده اند که می باید ابتدا با کسب دانش در خصوص آنها خود را به ابزار دقیق انتخاب درست دست پیدا کند و سپس با استفاده از مشاورانی قوی وبازرسی و ارزیابی درست از روندی که در پیش گرفته است مواظب باشد که امور تحت تولیتش به انحراف نرود پس انتخاب و نظارت دو اصل بسیار مهمی می باشند که در شهر دانش بنیان برای آنها برنامه و طرح های فراوانی در نظر گرفته می شود که در ادامه مطلب به آنها خواهیم پرداخت.
ادامه دارد.
اگر در ارائه تصویری از شهر بیان بداریم که شهريكي از پديده هاي حاصل از اعمال تغییرات بشري در محيط زيست به منظور اسكان، تامين معيشت و داشتن روابط اجتماعي می باشدبرای پرداختن به موضوع ساختار شهری و آنهم از نوع دانش بنیان آن در عمل با مجموعه ای از علوم نوین روبرو می شویم که برای محقق ساختن فرایند واکاوی عالمانه در موضوع ساختاری شهر می باید تا حدودی با آن دانش ها آشنایی داشته باشیم تا بلکه از طریق این آشنایی بتوانیم در ارائه تصویری شفاف از شهر موفق عمل نماییم و یا در جایی که می خواهیم مقایسه ای بین ساختار مدنی حاکم بر زندگی خودمان با چیزی که ایده ال انسان و توصیه شده در دستورات دینی می باشد دست بکاری بزنیم و یا محصولی مطالعاتی بیرون دهیم از این سرمایه مهم استفاده لازم را بکنیم.
در چرایی نیاز به این نکته که چرا بایدساختارشهری مبتنی بر بنیان های پا گرفته از ره یافت های دانش پژوهانه باشد حرف های فراوانی را می توان مطرح ساخت اما مطلبی که سهم قابل ملاحظه ای در دست یابی به پاسخ مناسب در برابر سئوال فوق الذکر در اختیاردارد این است که اساسا محصولات برآمده از چالش های علمی بدلیل همراه داشتن پکیجی ترکیبی ازمشاهده ،ساختن فرضیه مناسب،بکار گیری آزمون وخطا های مکرر و در نهایت دست یابی به محصولاتی که قابل تجزیه وتحلیل بوده و از قدرت تاثیر گذاری بیشتری بر زندگی انسان برخوردارند که همین قدرت و صلابت از تکیه گاه های قوی ولازم در ادامه راه انسان برای دست یابی به توسعه و تمدن متعالی محسوب می گردند.
پس باتمرکز در آنچه که تا بدینجا گفته آمد ضرورت توجه به این نکته را برای ما الزامی می کند که برای دست یابی به توسعه و تمدن متعالی،انسان نیاز به این دارد که اولا بپذیرد که شهرمی باید ازیک ساختار منسجم برآمده از مطالعات و تحقیقات دانش محور برخوردار باشدزیرا جایی که در تعریف ساختار عنوان می داریم که ساختار عبارت از در کنار هم قرار دادن اجزا مرتبط باهم برای ایجاد یک موجودیت کامل و مستقل که بتواند وظایفی را بر عهده بگیرد و پاسخگو در مقابل اعمال خود باشد در عمل اعتقاد به این مفهوم داریم که نمی توانیم برای پیدایش این موجودیت مستقل منتظر تصادف باشیم تا بلکه با در کنار هم قرار گرفتن احتمالی عناصری که همدیگررا تکمیل می کنند شهری بوجود آید که بتواند برای عناصر و اعضاء خود محیطی را ایجاد کند که با قرار گرفتن در آن بتوانند ضمن دست یابی به نیاز مندی های خود برای برطرف نمودن کمبود هایی که برای دیگران نیاز مندی خوانده می شوند اقدامات با برنامه ای را به انجام برسانند ودر ثانی اطمینان به این می یابیم که باید برای در کنار هم قرار گرفتن عناصر مزبور خود دست بکار بشویم و با مشارکت در شناسایی و بررسی آرمان ها و آرزو هایی که افراد جامعه دارند و منطقی که بر مبنای آن نظام آفرینش استوار گردیده است عناصر ساختاری را چنان در کنار هم قرار دهیم که از برآیند حضور ومشارکت آنها در تولید فرصت و امکانات بیشترین دست آورد ها متوجه انسان و زندگی او شود.
پس در اساس این شهر نیست که انسان را دردرون خود می پذیرد بلکه این انسان است که شهر را می سازد وبرای آن ساختاری محکم وروش مند بنیاد می نهد که می تواند برآورنده انتظارات و آرزوهای او باشد و آنجا که فردی احساس می کند جایی که به نام شهر مامن وماوای او گردیده و او عضویت آن را پذیرفته تا در آن آرام گیرد و با استفاده از این آرامش که برآمده از صرف هزینه برای تامین و توسعه امنیت است امور فردی و گروهی خود را به سامان گرداند و نمی تواند به هیچ یک از آنها دست بیابد و یا به آرامشی که نیاز ذاتی انسان برای هماهنگ نمودن خود با محیط پیرامون است دست پیدا کند باید به خود باز گردد و در پی این باشد که آیا
1- انتظارات و آرزوهای او با انتظارات و آرزو هایی که شهر بر مبنای آنها و در زمان حضور و فعالیت نسل های گذشته بنیاد گرفته است هماهنگی دارد ؟
2- برای تغییر در آنچه که او آنها رادر مغایرت با حرکت شهر و آرمان ها و اهداف خلقت می بیند و یا وجود آنها را مانعی برای دست یابی به آرامش می داند اقدامی نموده است و یا اساسا راه اقدامی برای این کار وجود دارد؟
واز اینجاست که عنوان می شود که دست یابی به پاسخی برای دو سئوال فوق می تواند ازمن شهروند پرسشگر نیروی متعهدی ایجاد کند که می توانم برای شهر خودم و تبین و توسعه حقوق مترتب بر انسان هایی دیگری که چون من فکر می کنند موثر و اقع شوم.
اما بی پاسخ ماندن این دو سئوال می تواند مرا به انسان منفعل و یا پر خاشگری تبدیل کندکه آسیب حاصل از آنها می تواند برای شهر بسیار مهلک و هزینه زا باشد زیرا فردی که نتواند شهر را محیط امنی برای خود تصور نماید و یا نتواند در درون مجموعه ساختار های شهر جایگاه وموقعیتی برای حضور و مشارکت بیابد در عمل عنصری می شود که در سر راه فعالیت قرار می گیرد به نحوی که هر کسی برای از سر راه خود برداشتن و یا بکنار زدن او تی پایی به اوخواهدنواخت و او هم در برابر این عمل واکنش هایی را نشان خواهد داد که محصول عمل و عکس العمل همانا به هدر رفتن زمان و امکانات ومغفول ماندن وظایف ورسالت خواهد بود.
اما پاسخ دادن به این دو سئوال هم چندان ساده نخواهدبود و یا به قولی یافتن پاسخ برای این دو سئوال که همیشه برای اندیشه وران در طول تاریخ انسان زاینده دغدغه بوده به آن سادگی نیست که فرد بتواند شب بخوابد و صبح چون از خواب بیدار شد خود را شهروندی بیابد که قادر به تفسیر و تاویل انتظارات و آرزو های خود و شناسایی و بررسی ظرفیت های شهر برای پاسخ گویی به آنها باشد و چون زبان به سخن باز نمود سخنانش چنان واضح و شفاف باشد که شهر با دست و دلبازی تمام خواسته های او را در برابرش آماده سازد واز اینجاست که ضرورت بنیاد گذاردن تفکری دانش بنیان برای یافتن پاسخ به دو سئوال فوق احساس می گردد و هرکسی به نسبت توان خود در این وادی پای می گذارد ونقش بر عهده می گیرد تا از مجموع تلاش ها شهری ایجاد شود که ساختارش بر مبنای برطرف نمودن کمبود های نسل حاضر ونیاز مندی نسل های آینده استوار گردیده باشد و شهروندی تربیت ومهارت می یابدتا بتواند در همکاری با ساختار های شهرونقش پذیری در به اجراء گذاردن وظایفی که اجزاء ساختاربرعهده دارند می کوشد که برای برطرف نمودن کمبود هایی که او را آزار می دهد و نیاز مندی هایی که برای باقی ماندگان از او مشکل ایجاد خواهد کرد اقدامات متعهدانه ومسئولانه ای را به انجام برساند.
با عنایت به مسائل مطرح شده در فوق برای من و شمایی که خود را شهروند کشوری به نام ایران می دانیم و در موقعیت مستقل سیاسی در درون کشور زنجانی نام گرفته ایم پاسخ دادن به دو سئوال فوق چنان سخت و ومهم می باشد که سهل انگاری در برابر آن خیانت و موجب ضمان وبی توجهی و پشت گوش اندازی گناهی نابخشودنی محسوب می گردد و از این روست که نگارنده معتقد است که از مهمترین وظایف من انسان مسلمان آن است که به این دو سئوال اساسی پاسخ بگویم هرچند که اقدام برای یافتن پاسخ بسیارسخت،زمانبر و طاقت فرسا باشد.
ادیب فرهیخته وشاعر توانمند جناب آقای میر علی کاظمی
هنرمند ارزشمند استاد شاهین محمدی والا
خانواده محترم کاظمی حادثه غم بار درگذشت عزیزتان را تسلیت عرض نموده و سلامت و صبر برای باقی ماندگان مسئلت دارم
بزودی سلسله مقالاتی تحت عنوان ساختار شهری دانش بنیان ومطابقت آن با اصول دینی ارائه خواهد شد که امیداست در تکمیل آن موفق عمل بنمایم از این روی مباحث مربوط به وظایف نمایندگان،شهر،شهروند ،حقوق شهر وندی و آرمان شهر را هم در متن همین مقالات دنبال خواهم نمود.
منبع:وبلاگ آوای ابهر
در وبلاگ ثمر ابهر مجموعه گفتمانی را بین نویسنده وبلاگ و برخی از طرفداران نماینده مردم منطقه مشاهده کردم که تا حدودی تکرار یک حدیث نخ نما و رنگ و رو رفته نماینده کیست و چه وظایفی دارد بود بنحوی که نویسنده با هر ترفندی که بود سعی نموده بود که بگوید نماینده این وظایف را برعهده دارد و خواننده متن باز عنوان نموده بود که نمایندگان بر مبنای قانون و ظایفی دارند که نویسنده باید به آنها استناد نماید ومن در نهایت متوجه نشدم که نماینده باید چه وظیفه ای در اختیار داشته باشد که معلوم نمودن آن سخت می باشد و از این رو بود که خواستم کمکی به همکار نویسنده ام نموده باشدم و نوشتم که نماینده یعنی سرپل ارتباطی منطقه با تمام مراکز تصمیم گیری شهرستانی،استانی و کشوری تا بلکه دوستان عزیزی که برای طرفداری از نماینده ه آنچه که نوشته می شود و ارائه می گردد را خلاف واقع می پندارند بدانند که تمام امور فردی و اجتماعی افرادی که در یک منطقه جغرافیایی زندگی می کنند در ارتباط مستقیم با نماینده ودر ید اختیار ایشان است و یا اگر بخواهیم کمی سخت گیرانه با موضوع بر خورد نماییم می توان گفت که حتی نمی توان اموری را در جامعه پیدا نمود که در ارتباط با نماینده نباشد و یا از حوزه اختیارات ایشان بیرون باشد.
حتما این صراحت در گفتار را دوستان ناشی از تعصب و یا دگم اندیشی تصور خواهند نمود و عنوان خواهند داشت که این موضوع امکان پذیر نیست و یا نماینده نمی تواند در یک سطحی چنین گسترده حق دخالت وتعیین تکلیف نماید.
بنده با یک حساب سر انگشتی و با یک ادبیات بسیار ساده این موضوع را ثابت می نمایم تا هم دوستمان نویسنده ثمرابهر را از صغری کبری کردن نجات دهم و هم اینکه به هواداران نماینده بگویم که دوستان نمایندگی آنگونه که شما فکر می کنید کار ساده و کوچکی نیست بلکه به خاطر گستره تاثیر گذاری و دخالتی که دارد کار بسیار بزرگ ومهمی می باشد که برای به جا آوردن آن نه تنها یک نفر بلکه چند تیم بزرگ با دانش وماهر هم باید خود را برای انجام کار ها و مسئولیت سخت و طاقت فرسایی که نماینده دارد آماده ومهیا بسازد.
دوستان شما اگر به زندگی اجتماعی انسان توجه داشته باشید محور و راست قامتی جامعه بر استوانه قانون استوار می گردد و یا به عبارتی شما هیچ جایگاه وموقعیتی را نمی توانید پیدا بکنیدکه در آن انسان اجتماعی بتواند خود را خارج از حیطه شمولیت قانون بیابد و یا حتی شما اگر به کوه ها هم بروید و بخواهید در آنجا راحت زندگی کنید باز خواهید دید که ماموران محیط بانی و یا محیط زیست خواهند آمدو شما را به رعایت حدود و سلامت محیط و یا طبیعت فراخواهند خواند و یا مجبورتان خواهند ساخت.
با این حساب می توان گفت نماینده هم به عنوان ناظر بر اجرای قانون موظف است که به تمام زوایای پیدا و پنهان جامعه و حتی زندگی شخصی افراد مراجعه و نظارت نماید تا مبادا با بر زمین ماندن وظایف قانونی و یا وارد آمدن خدشه به سلامت و صلابت قوانین انسان نتواند به رفاه و سعادت مورد انتظار که جامعه تعهد به جا آوردن آن را نموده است دست پیدا کند.
پس آنجایی که دوستی عنوان می دارد که نماینده کارش نیست که در مجلس با نمایندگان دیگر رقابت نماید تا سهم بیشتری از اعتبارات بگیرد یا نمی داند که وظیفه واقعی نماینده چیست و یا اینکه نمی خواهد مسئولیت و تعهد کمک به نماینده را جدی بگیرد و گرنه هر جا که قانون حضور داشته باشد نماینده هم باید حاضر وناظر باشد و با این حساب مشخص است که نماینده به تنهایی نمی تواند به تمام حوزه های مسئولیتی خود برود و کار هارا دقیقا و شخصا تحت مسئولیت بگیرد واز این روست که باید نیرو های علاقه مندی را دور خود جمع بکند تا بتواند بدون به هدر دادن فرصت برای تمام زوایای کار و مسئولیت خود طرح و برنامه داشته باشد.
اما گویا برخی از دوستان نماینده که حکم مشاور ارشدایشان را دارند در خصوص تشکل کار گروه های مختلف نظرات جالبی دارند مثلا می گویند که برای کار گروه بهداشت و درمان از کارکنان بیمارستان و یا پزشکان،کار گروه کشاورزی از کارمندان جهاد کشاورزی،کار گروه آموزش و پرورش از معلمان و یا کارمندان آموزش و پرورش و....استفاده شود گویا این دوستان متوجه این موضوع نیستندکه مسائل و مشکلات گریبان گیر بهداشت و درمان ،کشاورزی،سیستم آموزشی و... پدیده های اجتماعی هستند و زمانی می شود برای آنها راه کار و طرح و برنامه قابل اجرا پیدا نمود که متد مطالعه وتحقیق هم به صورت رفتار جمعی مورد توجه قرار گیرد و یا به عبارتی در کنار نیرو های متخصص از رشته های مختلف از مردم و نخبه های اجتماعی هم برای مباحثه ومناظره استفاده شود و گرنه اگر قرار بود کارمندان ونیرو های متخصص مثلا بهداشت و درمان و یا کشاورزی بتوانند برای امور مهم اجتماعی طرح و برنامه ارائه دهند مسلما تا امروز همه مسائل ما حل شده بود.
اما در خصوص رقابت با نمایندگان دیگر مناطق در مجلس باید به دوستان طرفدار نماینده اعلان نمود که اگر قرار است از تمام شهرها بهترین و با سواد ترین افراد را برای نمایندگی به مجلس بفرستند این برای نمایش و یا اینکه بگوییم مجلس عصاره فضایل ملت است و دیگر هیچ نیست بلکه اگر قراراست عصاره فضیلت های مردم ابهر وخرمدره به مجلس برود باید آنجا از چیز هایی بگوید و یا برای چیز هایی تلاش بکند که شنوندگان آن حرفها و یا آشنا شوندگان با آن طرح ها بگویند که اگر نماینده مردم ابهر این است خود مردم ابهر چه آدم های با سواد و فرهیخته ای می باشند وهمچنین است این نکته که دوست من در مجلس باید نماینده بتواندفرصت لازم را در خصوص صحبت نمودن از ابهر و ظرفیت های آن داشته باشد تا در زمان اختصاص منابع مالی در بودجه نمایندگان دیگر با این کار موافقت نمایند نماینده ای که در مجلس نتواند با میز بغل دستیش و یا نمایندگان شهر های اطرافش ارتباط تاثیر گذاری داشته باشد چگونه خواهدتوانست در میدان مسابقه ای که همه در آن تلاش می کنند تا از استعداد و ظرفیت های شهرشان بگویند تا اعتبارات مکفی برای پرورش آنها بدست آورند چگونه می توان انتظار تغییر و توسعه برای منطقه را داشت ؟
من نمی گویم که دکتر این چنین نماینده ای است اما می گویم که ارتباط نماینده در مجلس می تواند تحت تاثیر کمک هایی باشد که او از دانش آموختگان منطقه می گیرد کسانی که دور و بر نماینده را گرفته اند و از میان صدها فارغ التحصیل دانشگاه ومدرسان فراوانی که در منطقه هستند دنبال کسانی می روند که زبان در دهان ندارند و یا زبان به کام گرفته اند تا بلکه دوستی همیشگی دکتر را داشته باشند و یا از افرادی دعوت می شود که عمدتا دارای فکر سنتی و با پایه تحصیلات ابتدایی وخواندن ونوشتن دارند مشخص است که نمی توانند کمکی به نماینده بکنند و یا اساسا نمی خواهند که کمکی به دکتر بشود وگرنه آنها به جای وقت کشی از نوع بازیکنان فوتبال عربی می باید تا امروز ده ها جلسه با فعالان دانشگاهی،مطبوعاتی و ....برگزار می کردند تا از درون این نشست ها منابعی استخراج گردد که بشودبا آنها مجمع نمایندگان استان را فعال نمود و یا راه های ارتباط نماینده ابهر و خرمدره را با نمایندگان غرب کشور هموار ساخت.
ديوانه محبت جانانه ام هنوز
دست از دلم بدار كه ديوانه ام هنوز
عمري به گرد شمع جمال تو گشته ام
آتش نخورده بر پر پروانه ام هنوز
در خانه اي كه دوست وصل تو يافتم
چون حلقه بسته بر در آن خانه ام هنوز
زين خانه رم مكن كه زآهووشان شهر
كس جز تو ره نجسته به كاشانه ام هنوز
اي دوست قصه اي زمحبت بگو كه من
طفلم به طبع و طالب افسانه ام هنوز
پنج شنبه شب گذشته بنا به دعوت مسئولان بر گزاری کنسرت گروه موسیقی جانان با عنوان ایریلیق که به نوعی می توان آن را گروه موسیقیایی بین الملی استان زنجان نامید در تالار وحدت تهران بهمراه خانواده حضور یافتم ودر جمعی که بسیاری از بزرگان موسیقی حضور داشتند و با افرادی چون استاد گنجه ای،استاد آذر سیناوجناب ابراهیمی شاعر شعر معروف آیریلیق امکان صحبت و آشنایی یافتم احساس شعف و خوشحالی پیدا نمودم زیرا پس از مدتها که از غیبتم در مجالس و مجامع تهران می گذشت بار دیگر توانستم در جایی حضور بیابم که نوع نگاه و انتظار و مطالبه آنها با منی که در شهری چون ابهرهستم متفاوت و قابل درکتر است ومی تواند برای دست یابی به چنان امکاناتی برانگیزاننده و انرژی زا باشد.
اما در برنامه فوق که می توان از آن به غریو پر طنین ترک ربانان در تهران به عنوان مرکز تمام چالش های فرهنگی و هنری ایران یاد نمود گروه هنری سنگ تمام گذاشت و خواننده وگروه نشان دادند که الحق نماینده خوب و پر توانی برای فرهنگ ترکی و معرف خوبی برای استان زنجان می باشند هرچند که به غیر از خواننده که اهل و ساکن زنجان می باشد دیگر اعضاء گروه از نوازندگان بزرگ ومعروف ایران می باشند.
گروه برنامه را با ناز نازی موسیقی بدون کلام که بسیار زیبا و پر طنین بود آغاز نمود واین آهنگ نشان می داد که گروه تصمیم دارد یک برنامه کلاسیک در عرصه موسیقی ارائه دهد و یا به نوعی با انتخاب این آهنگ که سنگین بود به حاضران اعلان می کرد که در ادامه، کار قابل ملاحظه ای را ارائه خواهد داد.
درادامه وقتی که خواننده معروف گروه به نام بهزاد میرلو به صحنه آمد و با استقبال پر شکوه حاضران که تمام سالن و بخش های قابل توجهی از طبقات بالای تالار را پر کرده بودند روبرو شد گروه اقدام به اجرای نغمه های دیمه دیمه،اولری وارخانا خانا،گونده دارااقدام کرد که سکوت سالن و حس زیر پوستی حاضران نشان از موفقیت گروه در به اجرا در آوردن نغمات داشت.
در ادامه خواننده صحنه را ترک نمود و گروه موسیقی که الحق در نظم و هماهنگی تمام هنر را نشان می داداقدام به اجرای آهنگ کیانت نمود که در حد شاهکار بود وچون دوباره خواننده واردصحنه شد باز این تشویق پر شور و طولانی حاضران بود که نشان می داد مردم از آنچه تا بدینجا تماشاگرش بوده اند راضی و خشنود می باشند.
دراین قسمت گروه به همراه آوای گرم خواننده نغمه های ترکی ساری گلین،داغلارین باسین،گل اوغلان،گوی یاریم گلسین به اجرا گذارد که واقعا بسیار زیبا بود دراین قسمت یک انتراکت داده شد و گروه در بخش دوم هم با یک آهنگ بی کلام و با نام احسنی احسن کار را آغاز نمود و در ادامه خواننده خوش صدای هم استانیمان نغمه های سنه ده گالماز،گوزلرم وهیجران را به اجرا گذارد که به شدت با استقبال مردم مواجه شد وایشان دوباره صحنه را ترک نمودند تا گروه دوباره آهنگ بی کلامی ا اجراء نماید که این آهنگ قایتاقی نام داشت که گروه در اجرای آن فوق العاده هماهنگ و پر انگیزه نشان می داد مخصوصا همکاری نوازندگان قارمون،کلارینت،بالابان (نوازنده آنها یک نفر بودودر حین اجراء ساز ها را عوض می کرد به نوعی که کمترین ناهماهنگی به چشم نمی آمد)و ناقاره
ودوباره با حضور خواننده گروه به اجرای نغمات پرداخت که در این قسمت آلا گوزلر،لاله لر،ایریلیق و گیله نار نغمه هایی بودند که اجراء شدند و برنامه حدود سه ساعته را با هنر مندی و چیره دستی تمام به پایان رساندند.
با پایان یافتن موسیقی این سئوال برای من بوجود آمدکه چرا ما وقتی در استان زنجان زندگی می کنیم و می توانیم ازهنر چنین گروه قوی و با هنری استفاده کنیم نمی دانیم و یا نمی توانیم بهره مند از آن باشیم؟ برای یافتن پاسخ در صحبت کوتاهی که با بهزاد میرلو داشتم و انتقادی که از ایشان نمودم که چرا در سطح استان فعالیت شما کم است.
ایشان گفتند من خودم را به استانم مدیون می دانم و علاقه فراوانی دارم که در تک تک شهر های آن به اجرای برنامه اقدام کنم اما متاسفانه این امکان تا به امروز برای من فراهم نشده است تا بتوانم موسیقی ترکی را که به صورت کلاسیک و برخوردار از سبک کاملا حرفه ای به اجراء در می آید در شهر های استانمان هم به اجراء بگذارم وقتی از ایشان در خصوص نوع و کیفیت کار شان پرسیدم ایشان عنوان داشتند که من سعی می کنم که روش کاری خود را به روز نمایم و موسیقی را به اجراء بگذارم که در آن نوآوری و تنوع به چشم بیاید و با اینکه در عرصه هنر موسیقی ملی هم گروه خاصی را دارم و توانسته ام در بخش قابل توجهی از کشور های جهان هم در موسیقی ترکی وهم فارسی برنامه داشته باشم اما تلاشم این است که موسیقی ترکی راکه به اجراء می گذارم با آخرین متد های موسیقی در کشور های دارای این نوع از موسیقی هماهنگ نمایم.
والحق هم که در این کارازچیره دستی خاصی برخوردار بودند و کسانی که در این کار استادی داشتند و در تالار حاضربودند بر این واقعیت صحه می گذاشتند اما بایداز حق نگذشت که امکانات هم در ارائه یک کار هنری حرف بسیار با معنایی را می زند که ما در شهر های کوچک از آنها بی بهره می باشیم به نحوی که بازی نورو صدا برداری عالی کاررا بسیار قوی و ارزشمند نشان می داد.
در پایان بر خودم لازم می دانم که اعلان بدارم که گروه موسیقی جانان وآموزشگاه های آن می تواند برای ما که دراستان زنجان زندگی می کنیم وبه نوعی خود را درسرنوشت آن سهیم می دانیم افتخار و علامت پر بهایی باشد اگربتوانیم امکان آن را فراهم کنیم که در شهر ابهر هم به اجرای برنامه اقدام کنند .
دربخش پیشین مطلب عنوان نمودیم که اجتماع انسانی با مفهوم حرکت از تولید به مصرف ویا سیر بالعکس آن آذین بسته می شود ودر این کار ارکان ساختاری آن که در ایران تحت عنوان قوای مقننه،مجریه و قضاییه شناخته می شوندمسئولیت می یابند که در جهت تسهیل ومنجر به نتیجه مثبت نمودن این چرخه اقدامات مناسب را به انجام برسانند.
حال اگر بخواهیم در تحلیل خاستگاه شکل دهی به ثبات و پایداری جامعه به هریک از این ارکان امتیاز بدهیم و بر مبنای آن ارکان مزبور را ازنظر اهمیت رتبه بندی نماییم ابتدا باید به این نکته توجه کنیم که هر یک ازاین ارکان چه مقدار در موضوع چرخه تولید و مصرف می توانند ومی باید موثر باشند.
در تفسیر این ابهام می توان گفت که رکنی که بیش از همه مرکز توجه و ملجاء مردم باشد و خواست وانتظار آنها به سوی آن هدایت گردد مسلم است که آن رکن از اهمیت و اعتبار بیشتری برخوردار خواهد بود واز آنجا که قوه مققننه با عنایت به تنوع و کثرت ورودی های خود به مرجع وموقعیتی تبدیل می شود که مردم تمام تمنیات خود را در آن جستجو می کنندو یاتمام ورودی های آن به نوعی در ارتباط با شکل دهی به موضوع تولید و مصرف می باشد و یا این رکن اساسی از جامعه وظیفه دارد که با لباس قانونی پوشاندن به اهداف و نوع فعالیت های انسان او را در دامن جامعه از امنیت و حمایت برخودار سازد به جرات می توان ادعا نمود که مقام اول در عرصه نقش آفرینی در موضوع تولید ومصرف قوه مقننه می باشد ویا به عبارتی می توان گفت که این مجلس است که خود را در راس امور قرار می دهدزیرا که ورودی های این رکن اجتماعی که از جانب تمام ارکان اجتماعی به سوی آن روانه می شوند در اصل داده های خامی می باشند که توسط قوه مجریه،قوه قضاییه و حتی خود قوه مقننه واز طریق شناسایی و بررسی موانعی که در مسیر تولید وجود دارند و می توانند کار در عرصه تولید و حتی انتقال محصولات به دست آمده را با مشکل مواجه نمایند تولید وارائه می شوند یا به عبارتی در مجلس با یک کار جدی مطالعاتی و کارشناسی شده در کمسیون های مختلف نیاز های خام جامعه به موجودیتی بسیط وکامل تحت عنوان قانون تبدیل می گردند که رعایت آنها در جهت تسهیل ارتباط های اجتماعی برای تمام عناصر حتی اعضاء قوه مقننه لازم الاجرا می شوند ویا به عبارتی می توان گفت که از طریق سه قوه فوق الاشاره تمام مردم ایران بیان می دارند که به چه چیزی نیاز دارند و مجلس با بررسی و کار مطالعاتی دقیق تلاش می کند که به نسبت اهمیت و اولویت امور و ورودی ها نیاز های واقعیتر تمام مردم را به شکل یک پکیج جامع تولید وپاسخ گوید.
با این حساب اگرامروز جامعه ما خود را رویارو با مشکلاتی می یابد ویا از محل احاطه آنها برروند سالم و گسترده تولید و مصرف امور خود را به سوی پیچیدگی می یابد تا جایی که کسی جرات نمی کند مسئولیت آن را بر عهده بگیرد وحتی برخی از نمایندگان مجلس با اتخاذ سیاست فرار به جلو آنها را زاییده بی توجهی و یا تساهل قوه مجریه می دانند در اصل مواردی هستند که اگر مورد تجزیه وتحلیل قرار بگیرند ریشه در خود مجلس دارند به نحوی که یا در زمان تدوین قوانین مورد دقت واقع نشده اند و یا اینکه زمان اجرایی شدن برنامه ها و قوانین، مجلس ظرافت و صزافت لازم را بکار نبسته تا اگر امروز که فشار اقتصادی مردم را نگران و ناراحت نموده کسی آمد و دنبال مقصر گشت و یا خود مجلس اگر در پی آن بود که بداند کجای برنامه ها تعطیل شده و یا به انحراف رفته بتواند با انگشت گذاردن روی مشکلات بگوید که دولت به این بخش از برنامه توجه نداشته و یا اساسا این بخش از برنامه مغفول مانده است مثلا آنجا که مجلس دولت را ناتوان در مهار تورم می نامد اگر خودش به لایحه بودجه تقدیمی و تبدیل آن به قانون بودجه مراجعه نماید و بیک باره متوجه شود که در این تبدیل مجلس بدون در نظر داشتن برنامه واهداف دولت بودجه یک مجموعه ای را چند ده برابر نموده آنگاه مقصر بروز تورم را خواهد شناخت و یا زمانی که بودجه را بر مبنای نفت بشکه ای فلان مبلغ دلار می بست باید می دانست که با عنایت به عناد ودشمنی که غرب با ما دارد و مترصد است که مارا دچار غفلت نماید و ضربه خود را وارد سازد بودجه را بر مبنای در آمد های غیر نفتی می بست تا ضمن پس انداز نمودن در آمد های نفتی انگیزه داخلی را برای حرکت به سوی اقتصاد منهای درآمد های نفتی افزون سازد ویا اینکه با عنایت به روند تحولات و اتفاق دشمنان بودجه را ماه به دوازده تدوین می نمود تا دولت با افزایش فشار و محدودیت های تحمیلی بتواند برنامه های انعطافی خود را بکار بندد و با توجه به شرایط پول خرج کند.
اما چون در آن روز ها فکری برای امروز نشده و شرایط بگونه ای رقم خورده که می باید برای مدیریت زمان اقدامات کاملا عالمانه و سریعی بکار گرفته شود کوبیدن بر طبل مصاحبه وآنهم از سوی تک تک نمایندگان که متاسفانه بسیاری از آنان با حساسیت های زمان و عمق برنامه و طرح های دشمنان آشنایی دقیقی ندارند و بعضا حرف هایی می زنند که گویی آنان اصلا در ایران زندگی نمی کنند و یا با تاریخ مقاومت و دشمنی محافل جهانی آشنایی ندارند و یا با گرفتن انگشت اتهام به سوی این وآن که باری را اروی دوش دولت و مردم بر نمی دارد این احساس را در مردم تلقین می کنند که گویی ما با یکدیگر دشمنیم نوعی رفتار هیجانی محسوب می گردد که نتیجه مثبتی عاید جامعه نمی کند زیرا که با هیجانی نمودن مناسبات اجتماعی و ایجاد یاس و ترس در مردم شرایط را نابسامانتر خواهد شد و جامعه را به سوی رفتار های نامتعارف با شرایط خاص هدایت خواهد نمود.
امروز مجلس ما نیاز به این دارد که بداند مصرف عقلایی جامعه چه می تواند باشد تا در مسیر تولید آن اصول قانونی را تولید و در اختیار جامعه قرار دهد در راستای این الزام وبه نظر نگارنده امروز جامعه ما از نظر سیاسی به باز تولید روحیه همدلی و هماوایی،از نظر فرهنگی به باز خوانی ادبیات و فرهنگ حماسه،از نظر تولید اقتصادی به برنامه و طرح انقباضی در سطح ملی و در نهایت رفتار های اجتماعی متعادل و همسو با تحمل همدیگر نیاز مند است و کار مجلس می باید هدایت نمودن افعال و اقوال به این سو باشد و یا به عبارتی مجلس باید با تعطیل نمودن تمام اموری که در حالت عادی بر دوش می گیرد همت خود را مصروف تولید قوانینی بنماید که در عین توجه و تمرکز به انجام حداکثری امور همت مسئولان وعاملان به مدیریت جامعه را به سوی برداشت حداقلی و یا انقباضی از منابع سوق دهدو توجه وتمرکز جمیع مردم را در مسیر نزدیک ساختن هرچه بیشتر منطق هزینه به قایده بنماید تا با به حداقل رسیدن پرت منابع و فرصت ها بلکه بتوانیم کید مکاران را به خودشان باز گردانیم وگرنه با انجام مصاحبه و راه انداختن طرح های احساسی همانند آن چیزی که در موضوع استیضاح وزرا و یا طرح سئوال از ریاست جمهور به انجام رسیده است عملا شرایط به سویی هدایت می شود که در آن هیجان و احساس باعث تباهی در منابع و فرصت ها می شود وزمانی ما به خودمان می آییم که با دست خودمان فرصت هایی را که می باید صرف ایجاد اتحاد و اتفاق عمومی در مسیر دشمن شناسی و نیاز سنجی بر مبنای شرایط میگردید مصروف راه اندازی جنگ های حیدری نعمتی شده و تمام منابع و فرصت ها باد هوا شده است.
پس اگر مبنای کار مجلس را کمک به تسریع حرکت از تولید به مصرف و از مصرف به تولید که باعث احیاء وافزایش دوام جامعه می شود بدانیم بایدبه این نکته هم اذعان داشته باشیم که موضوع تولید تنها مربوط به شکل مادی دادن به تصورات انسان نیست یعنی این نیست که بگوییم مردم باید با رعایت قوانین تنها دنبال تغییر در منابع مادی برای پر کردن شکم باشند و یا مجلس تنها بایدبه شکم مردم بیاندیشد اگرچه که بنا به فرمایش نبی گرامی اسلام(ص)شکم گرسنه دین نمی شناسد و یا ایمان را باور نمی کند(نقل به مضمون) بلکه باید در کنار اهتمام به رسیدگی به مبرماتی که زیستن را ممکن می سازد مجلس و مجلسیان برای سیاست و ساختار سازمانی متناسب با آن، اقتصاد مترادف با دیدگاه های دینی و در نهایت فرهنگ انسان ساز اسلام که در همه این زمینه ها جامعه نیازمند دست یابی به محصولات غنی و با ارزش می باشد اهتمام ورزد تا با تسهیل در فرایند تولید محصولات کامل و ارزشمند نیاز های مصرفی جامعه تدارک و تامین گردد.
ادامه دارد
ضمن گرامیداشت برگزاری این نشست و عرض خسته نباشید به دست اندرکاران برگزاری آن امید واریم که با استمرار این جلسات وفاق عمومی در جهت شناسایی و بررسی کمبود ها ونیاز مندی ها تقویت وعمومی شود تا آثار برآمده بتواند افق فراروی شهرستان را روشن و امید وار کننده بنماید.
واقعیت انکار ناپذیر وجود شرایط سخت بر هیچ کسی از آحاد ملت پوشیده نیست و هر کس به نوعی با این پدیده آشنایی یافته و به نوعی آن را لمس می کند اما چیزی که این واقعیت سخت را تلخ و عذاب آور می کند و ممکن است که موجبات اختلال و بر هم خوردگی در نظم اجتماعی را فراهم آورد انداختن بار مسئولیت به دوش دیگران و یا متهم نمایاندن رقبای سیاسی می باشد که باید بنا بدلایلی که ذیلا بدانها توجه داده می شود از این کار اجتناب شود وبا وحدت وهمدلی و تحقیق در راه های برون رفت از مشکلات اقدامات کلی در مسیر همدلی و توافق صورت بگیرد.
اما اگراز کلی گویی بگذریم و بخواهیم علت و یا علل پیدایش شرایط حاضر را مورد بررسی قرار دهیم و در این میان تمرکز ما بر وی وظایف نمایندگان مجلس باشد می توان گفت که بر خلاف نظر آنانی که فکر می کنند سامان دهی به جامعه کار شاقی می باشد که فقط از عهده غول های فکر و اندیشه برمی آید کار سامان دهی و مدیریت بر امور اجتماعی یکی از ساده ترین رفتار هایی می باشد که از انسان سر می زند زیرا که در اصل ساختار اجتماعی انسان بر دو عنصر
1- تولید
2- مصرف
استوار می گردد که مدیریت بر چیزی که باید با منطق اقتصادی تولید شود و نظارت بر جایی که محصول تولید شده می باید در آن به مصرف برسد نمی تواند و نمی باید سخت بوده باشد زیرا تا نیازی احساس نگردد ویا خلایی ملاحظه نشود مسلم است که کسی به فکر تولید نمی افتد و جایی که برای برطرف نمودن نیاز ها وکمبودها هزینه شود و تلاش صورت گیرد کمتر کسی را می توان یافت که بی تفاوت از کنار موضوع رد شود و نخواهد که به نیاز ها های خود بی توجه باشد.
پس جایی که اعلام نیاز می شود تا تولیدی صورت گیرد و نیازمند برای بدست آوردن آن تمام تالاش خود را بکار می گیرد آیا امکان دارد که امور چنان پیچیده و سخت شود که کسی نتواند فاصله میان تولید و مصرف را پر کند تا جای که محصول در دست تولید کننده باد بکند و مصرف کننده چون به کالای مورد نیازش دست نیافته برآشفته شود و گرفتاری های ناشی از فقر و محدودیت را تحمل کند.
اما همین کار ساده چون بدست من انسان آز مند و خود خواه می رسد با تنیدن تار و پودی از مقررات که تفسیر و تاویل هریک از آنها به کار ویژه های خاصی نیازمند می شود کار تولیدو دست یابی به محصول حاصل از فرایند تولید را چنان سخت ومبهم می سازم که هم تولید کندده می ماند که برای برون رفت از این همه پیچیدگی چه بایدبکند و هم مصرف کننده مستاصل می گردد که برای دست یابی به چیزی که نیاز مبرم وحتی حیاتی او محسوب می گردد چگونه باید خود را با محدودیت های ناشی از عدم دسترسی به آنچه که نیاز دارد هماهنگ سازد.
با این مقدمه می توان گفت که اجتماع انسانی بر محور دو عنصر تولید و مصرف می گردد و اگر او تلاش می کند که با ساختن ارکانی تعالی لازم را به دو فرایند مزبور بدهد برای این است که تسهیلاتی را برای خود تدارک ببیند ویا در عمل می توان گفت که ارکان ساختاری در جامعه تشکیل می گردند تا با پیش بینی تمهیداتی امکان تسریع و تسهیل در موضوع تولید و مصرف را به انجام برسانند و یا بنا به روایتی می توان گفت که مجلس به عنوان یکی ازارکان ساختاری جامعه امروزین شکل می گیرد تا با تدوین قوانین و نظارت بر اجرای دقیق و مو به موی قوانین تولید کننده را مطمئن سازد که تولیدش مطابق با راهبرد های جامعه می باشد و مصرف کننده را به یقین برساندکه تمام نیاز مندی های او مورد توجه قرار گرفته و با اختصاص منابع و فرصت های مناسب تولید و در اختیارش قرار خواهد گرفت.
تا بدینجای کار نماینده شدن و یا رای گرفتن از مردم برای قرار گرفتن در جایگاه نمایندگی آنها بسیار ساده می نمایاند زیرا که نماینده بر گزیده می شود تا برود و در مکانی به نام مجلس استقرار یابدتابا زبانی شیوا ودر بین نمایندگان مناطق مختلف دیگر بگوید که مردم منطقه ابهر این نیاز ها را دارند و یا از این کمبود ها در رنجند تا با تدوین قوانین که برای تعیین دقیق حدود وروش های فراهم آوردن موارد مورد نیاز مردم است سهم مردم ابهر از منابع کلان ملی مشخص گردد ودر اختیارشان گذارده شود تا آنها بتوانندمطابق با نیاز های خود به مصرف اقدام کنند و یا با بهره برداری دقیق از منابع مالی و فرصت مشارکت نقش تعیین گننده ای در تولید منابع و فرصت های جدید در عرصه های ملی بر عهده بگیرندواین در ظاهر نمی تواند چندان سخت باشد اما زمانی که قرار می شود نماینده در یک ماراتن نفس گیر رقابت با نمایندگان دیگر تمرکز و توجه سیستم را به سوی نیاز مندی های منطقه ای چون ابهر وخرمدره باز گرداند خوب مسلم است که این کاری مشکل و حتی طاقت فرسا خواهد بودواز اینجاست که کار سخت می شود زیرا که نمایندگان شهر های بزرگ و حتی نمایندگان مناطق با فرهنگی که در آنها چند نماینده متفق می شوند تا از امور کلی مناطق زیر بلیط نمایندگی خود دفاع نمایند منتظر نخواهندماند و یا این اجازه را به نماینده مناطق کوچکی چون ابهر که در آنها سرعت تولید فکر درحد صفر ونرخ مشارکت نمی تواندخود را بالاتر از صفر بکشاند ویا کسی برای خود این فرصت را فراهم نمی کند که به یاری نماینده برود و یا حتی نماینده اساسا به این نمی اندیشد که باید برای بجا آوردن درست وظایفش از کسانی که می توانند اندک کمکی به او بنمایندیاری بطلبد نخواهند داد که برای رقابت در تعیین سهم و افزایش آن دست به اقدام بزند ونتیجه این می شود که شهر های بزرگ روز بروز بزرگتر و پر امکانات تر می شوند و شهر هایی چون ابهرروز به روز ضعیفتر و محرومتر می گردند ویا حتی با فشاربر منابعی که در گذشته تدارک دیده شده اند آنها را هم به سوی نابودی سوق دهند.
ادامه دارد
در بخش پیشین مطلب عنوان داشتیم که دوستی به نام رضا با وارد نمودن انتقادهایی بر نوع ونحوه فعالیت های فرهنگی بنده و هفته نامه ندای ابهر سئوالاتی را از من کرده بودند که من برای ممانعت از اطاله کلام وهرز رفتن انرژی و وقت تلاش کرده ام که مسائل مطرح شده را در قالب و قاعده یک رشته مباحث علمی پاسخ بدهم هر چند که در نظر دوست گرامیمان هرچه که توسط بنده به رشته نگارش در آمده ویا در می آیدفاقد پشتوانه علمی بوده و تلاش من به مصداق آب در هاون کوفتن سوفیسط نگون بختی می باشد که در سراب دنبال آب برای رفع تشنگی می گردد.هرچه باشد و هر قضاوتی دراین خصوص صورت پذیرد به نظر نگانده تحفه ای اندک است که من تقدیم می دارم و انتظاری بیش از آنچه دوستان ندارم .
در بخش گذشته به ارائه تعریفی از شهر اقدام نمودیم و با گذر نمودن از این تعریف که شهر عبارت از تغییر خش در طبیعت برای اسکان دادن مردم می باشد به این نگاه به شهر رسیدیم که شهر امروزه در کنار اسکان و تامین معیشت اعضاء آن محلی برای برقراری ارتباط اجتماعی و اقتصادی همه جانبه و رو به توسعه می باشد و از این منظر مورد توجه قرارمی گیرد و شهروند ساکن در آن برای برقراری چنین ارتباط هایی تحت تعلیم و تربیت قرار می گیرد.
پس بعد از پرداختن به موضوع شهر ضرورت ایجاب می کند که به موضوعی تحت عنوان شهروند اقدام نماییم تا بدانیم که برای داشتن شهری آباد و در مسیر عمل به تعهدات خود به چه نوعی از شهروندان نیاز مند می باشیم؟
شهروندی را می توان نوع پیشرفته و مسئولیت پذیر شهر نشینی تلقی نمود وبه نوعی می توان شهروند را عضو رسمی یک شهر ،شهرستان ،استان و کشور دانست که با قبول مسئولیت در قبال سرنوشت شهر وکشور و رعایت احترام حقوق دیگران و دفاع از حقوقی که خود دارد برای ساختن جامعه تلاش می کند ویا با استفاده از دانش و تجربه ای که دارد به اعمال نظارت بر نوع ارتباطی که شهر وندان دیگر با شهر و منافع آن برقرار می نمایند به مراقبت از منافع و مصالح شهر اقدام می نماید.
پس شهروند امروزین متفاوت تر از کسانی می باشد و یا باید باشد که در گذشته های دور در شهر زندگی می کردند و ما از آنها تحت عنوان شهری شناخت محدودی داشتیم.
حال اگر بتوانیم این تفاوت ها را در یابیم می توان گفت که در عمل پی به این نکته برده ایم که برای بدست آوردن جایگاه شهروندی و حقوق مترتب برآن چه باید بکنیم و یا چگونه باید به فعالیت در متن مسائل و رخداد های اجتماعی دست بزنیم واز همین جاست که تفاوت دیدگاه من با دیگر دوستان مشخص می شود زیرا که دوستان معتقدند شهروند خوب کسی است که به آنچه به او داده اند ویا از او خواسته اند رضایت می دهد و به قولی سرش را پایین می اندازد و زندگی خود را می کند در حالی که من معتقدم شهروند خوب کسی است که با شناسایی و پرورش ظرفیت های خود و تمرین در بدست آوردن مهارت هایی که بتواند از این ظرفیت ها برای توسعه شهر استفاده نماید می کوشد و یا مبارزه می کند تا ضمن شناساندن ظرفیت های خود برای ارائه خدمت بیشتربه جامعه آن را وادرار به قبول توان مندی های او(که حتما تغییراتی را بدنبال خواهد داشت) بنماید واز این جاست که اختلاف وکشمکشی که پیامبر گرامی اسلام از آن تحت عنوان اختلاف میان عالمان امت من رحمت است یاد می فرماید آغاز می شود زیرا آنکه دانا و آگاه است برداشت منبعث از تفکر و تحقیق خود را به جامعه ارائه می دهد و تا به اثبات رساندن آن پای عقب نمی کشد و جامعه ودانایان تا قبول واقعیت و امتیازات چیزی که ارائه شده است به ریز کاوی های بسیار دقیقی دست می برند.
واز این جاست که اختلاف من با افرادی مثل آقا رضا چهره می نمایاند زیرا که دوستمان معتقدند که اگر ندای ابهر دست به نقد می برد که بگوید نماینده شهرستان باید اقدامات خود را مبتنی بر منطق الاهم فی الاهم بنماید و دنبال چیز هایی باشد که از اهمیت بیشتر و حیاتری تری برخودار است این نوعی تشویش اذهان است ویا چون این نوع از گفتار به مذاق نماینده و یا برخی از دوستان ایشان خوش نمی آید و یا محاسبه می کنند که مثلا ندای ابهر کجا و وارد نمودن انتقاد به یک استاد دانشگاه و یا دکتر کجا واز برای همین است که به فریادبرمی آیند ومی گویند که ندای ابهر و یا هر فعال اجتماعی که نظر و رای خود را منتشر می سازد باید حرف مردم را بگوید(بدون آنکه گفته شود منظور تز حرف مردم چیست و یا چه نوعی از حرف را می توان حرف مردم نامید) و از بر زبان آوردن حرف وخواست خود اجتناب بورزد(مثل اینکه روز نامه نگار و یا صاحب امتیاز روزنامه از مردم نمی باشند) واگر چنین نکند من وما دست به افشاء گری خواهیم زد و خواهیم گفت که این افراد با این نوع از فعالیت ها در واقع دنبال القاء چه نوع تفکری می باشند ویا اساسا چه چیزی را برای خود می خواهند.
در پاسخ به این دوستان می گویم که یک موی فعالان در عرصه های فرهنگی که به خود زحمت می دهند و به عنوان یک شهروند حساس می گویند که فلان جا و بهمان مسئول مشکل دارند و نمی توانند همگام با برنامه های توسعه ای عمل کنند به تمام وجود آنانی می ارزد که کسی و یا مسئولی را برای خود همه چیز می کنند و حتی به خود جرات نمی دهند که از منتقدین بشنوند که در آن فرد چه مشکل وضعفی وجود دارد و یا خودشان را علامه دهر می دانند و چون در جایگاه تصمیم گیری برای عموم قرار می گیرند حرف زدن،مواحذه نمودن و توضیح خواستن را همسان ترک دین و الحاد از سوی صاحب نظران بر می شمرندو خون چنین افرادی را مباح می شمارند.
اما آنکه به توصیه مطلب می نویسد و یا به جای توجه به موشکافی در رفتار و فعالیت مسئولان دنبال سوراخ دعایی می گردد بلکه نانی به کف آرد همان شهر نشین قدیمی می باشد که فکر می کند برای بدست آوردن موقعیت و مرتبه اجتماعی باید با لجن پراکنی به این و آن دل دارندگان قدرت را موافق با خویش سازد هرچند که دیگر چنین اقداماتی نمی تواند باعث غفلت مردم شود.
پس بین آنکه می داند چه می خواهد بنویسد اما تجربه ودانشش پای او را لنگ می کند با آنکه به او می گویند بنویس تا ما خوشحال گردیم و یا به تو فلان مقام وموقعیت را بدهیم تفاوت های فراوانی دارد که وظیفه مسئولان ونمایندگان حمایت از آنانیست که تلاش می کنند تا خوب بنویسند ویا حرفی بزنند که باری را از روی دوش مردم بردارد ونه آنکه چیزی می گوید تا سهمی از مردم کم شود و او با رانت خواری خاص آن سهم را مال خود کند
بدون تردید سازمان و یا نهادهای برنامه محور برای تحقق هدفی غایی که تحقق آن می تواند تاثیر تعیین کننده ای بر روند کلی حیات انسان در محدوده خاص جغرافیایی و یا تمام کره زمین بگذارد و یا باعث گذر جامعه از فراز های تاریخی گردد بوجود می آید و با این حساب می توان یقین نمود و قسم و آیه یاد کرد که این سازمان و یا آن نهادبرنامه محور برای خوشایند فلان فرد و یا گروه و یا برای برطرف نمودن تمنیات فلان سازمان ویا بهمان جریان سیاسی بوجود نیامده تا دقیقا طبق منویات آن فرد و یا مجموعه عمل نماید.
از سوی دیگر باید به این نکته توجه داشت که تمام سازمان ها و نهاد های اجتماعی چون اتکاء خود را بر بودجه و اعتبار ملی می گذارند می باید عملکرد خود را بر محل هزینه های مقرر در برنامه بودجه بگذارند تا مبادا با مصرف نمودن آن در جایی غیر از محل مشخص در بودجه باعث انحراف در اهداف برنامه ای و هزینه های صورت گرفته شوند.
اما غایت همه صغرا و کبری کردن ها در این نکته نهفته است که خداوند برای خلقت انسان طرحی جامع و برای تعیین حدود فعالیت های او باید ها ونباید هایی را تدوین وابلاغ نموده که این مهمات اجازه نمی دهند و یا حتی فرصتی برای انسان باقی نمی گذارند تا او بتواند باب میل خودش و یا به عبارتی عامیانه تر هرجور که عشقش می کشد رفتار نماید.
با این سه متغییر می توان گفت که برنامه و طرح خداوند برای انسان هدف غایی، ایجاد جامعه و واگذار نمودن امور آن به سازمان ها و نهاد های مختلف استراتژی و برنامه ریزی بر مبنای بایدها ونبایدها و نظارت بر اجرای درست برنامه ها تاکتیک ویا تاکتیک های اتخاذشده از سوی انسان برای تحقق اهداف مرحله ای و در نهایت حرکت برای جامه عمل پوشاندن به هدف غایی می باشند.
با عنایت به توضیحات ارائه شده می توان تربیت ویا دست یابی به انسان خدامحور و دیندان را هدف غایی ، برقراری نظام اسلامی را استراتژی تحقق این خواست ودر نهایت قانون اساسی ،قوانین موضوعه،بودجه واعتبارات و ایجاد سازمان ها ونهاد های با وظایف تخصصی را تاکتیک های ویژه جامعه امروزین ما تصور نمود و در این وادی توجه به ایجاد و گسترش فضا های فرهنگی و سازمان های متولی انجام وظایف فرهنگی را بخش مهمی از تاکتیک های اولویت دار شناسایی نمود که به حق هم چنین می باشد زیرا که در نزد مسئولان ومتولیان ارشد نظام بیشترین توجهات و بیشترین سرمایه گذاری ها در بخش های فرهنگی صورت می گیرد و بیشترین توصیه ها برای دقت در برنامه و توجه به تاثیر برنامه ریزی ها برای متولیان سطوح پایین این مراکز می باشد.
اما جای تاسف دارد که با توجه به تمام این وسواس ها که به نوعی به دقت نظر ریزبینانه منتهی می گردد چرا در استان ما زنجان کمترین توجه و وسواس در این مراکز مخصوصا اداره کل و ادارات تابعه ارشاد اسلامی به انجام می رسد و به نوعی می توان گفت که کمترین اعمال نظارت برروی مسئولان شهرستانی و نوع نگاه و برنامه ریزی که آنان دارند اعمال می گردد.
برای مثال طی هفته گذشته گروه موسیقی قمر با خوانندگی آقای سالار عقیلی در شهرزنجان به اجرای برنامه پرداخته و با توجه به مطالبی که در خصوص این برنامه منتشر شده وانتقاد هایی که متوجه کیفیت کار ،هماهنگی گروه،نوع پوششی که نوازنده زن گروه داشته و حتی نوع نگاهی که نوازندگان و برنامه ریزان به سطح فرهنگ و حضور مردم داشته اند بخش های از این برنامه را مایه وهن دانسته اند و از مسئولان خواستار بررسی و اخذ توضیح از برنامه ریزان ومجریان آن شده اند که خوانندگان گرامی این سطور برای آشنایی با چند و چون موضوع می توانند به سایت های مجازی مربوط به زنجان مراجعه کنند.
اما در کنار برگزاری موهن برنامه فوق که صدالبته با موافقت وهمراهی مسئولان ارشاد شهر زنجان بوده همان اداره وهمان مسئولان با اتخاذ تدابیری که به نظر بنده با تمام اهداف،استراتژی ها و تاکتیک های مورد نظر نظام ما هماهنگی ندارد مانع از برگزاری گروه نوازی گروه ماهور استان زنجان در حمایت از انجمن مبارزه با سرطان مهرانه شدند.
نمی دانم که دلیل سروران فعال و مسئول در اداره ارشاد شهرستان زنجان و یا حتی اداره کل در جلو گیری از اجرای برنامه گروه ماهور و انجمن مهرانه چه بوده است اما با عنایت به آنچه که توسط گروه هنری قمر به انجام رسیده نمی توان دلیل را نداشتن مجوز،وجود دختران کم سن وسال در گروه،عدم رعایت شئونات اخلاقی و یا توهین به موقعیت وجایگاه فرهنگی استان دانست زیرا همه این دلایل با شدت و ضعف قابل پیگیری در نزد گروه قمر واعمال سرزده از آنها وجود داشته و با وجود همه آنها برنامه برگزار شده است .
پس علت چه بوده ویا چه عاملی باعث ایجادوقفه در برنامه گروه ماهور شده سئوالیست که بایدمسئولان به آن پاسخ بگویند اما سئوالی که برای من مهم است و سال هاست بدنبال آن بوده ام و نتوانسته ام برای آن پاسخی پیدا کنم این است که چرا ما در استان زنجان نه برای خودمان هدفی مشخص نموده ایم ،نه برای تحقق آنها استراتژی های خاصی در نظر گرفته ایم و نه تاکتیک مشخصی برای اعمال و نیت هایمان مقرر ساخته ایم و یا چرا ما اعمالمان تحت تولیت دسیپلین سازمانی ونظام یافته نیست مثلا چرا گروه قمر می تواند با عنایت به تمام آیتم هایی که مانع از اجرای برنامه شود برنامه اجرا کند و گروه ماهور که مال خودمان است و با تمام اصول و ضوابط سازمانی ما شکل گرفته وتربیت شده و حتی تمام آیتم های مورد نظر ما را بیش از آن مقداری که در فکرما می گنجیده رعایت نموده نمی تواند در استان خودش و با استفاده ار تمام چیز هایی که به صورت قانونی برای او ساخته شده برنامه اجراء کند؟
نکند ما قبول نموده ایم که مردمی درجه دو محسوب می گردیم و تهرانی هرچه بخواهد می تواندبگوید و برای او حرجی نیست اما چون نوبت به ما رسید و خواستیم زمزمه ای بکنیم تعادل همه چیز به هم می خورد وانگشت حیرت و تعجب به دندان می گزیم و می پرسیم که من درقبال این زمزمه چه می توانم بکنم وچون پس از کلنجار با خودم نمی توانم جوابی برای آن پیدا کنم تنها راه چاره را در مخالفت می یابم و می گویم که نمی شود و ازاین طریق باعث می شوم تا استان و شهر های مختلف آن همیشه با نوعی عقب ماندگی و حتی عقب گرد رو در رو شوند.
دوستان ارشادی من که از خوش یمنی مسئولیت هایی را بر عهده گرفته اند که از موقعیت های کلیدی برخوردار است باید به این نکته توجه نمایند که حذف فیزیکی هیچگاه ودر هیچ دوره ای از تاریخ مانع از شیوع آداب و اخلاق نابه هنجار نشده بلکه آنچه که مایع رونق فضیلت و اخلاق مبتنی برآن می شود ارائه الگو های فاضلانه است حضور زن در گروه های موسیقیایی را می توان سهم آنان درفعالیت های اجتماعی دانست و برای پر رنگ نمودن آن می باید فعالیت نمود اما با ارائه الگو های تراز آنچه که مکتب بدان رضایت داده ویا توصیه نموده تا دخترانی که می خواهند (و یا به نوعی این جبر به ما تحمیل شده که به مشارکت آنها تن بدهیم) بدانند که می شود با منطق و روشی درست فعالیت خوب و برازنده ای داشت واین همان نکته باریکتراز موی تربیتی می باشد که شور بختانه مسئولان فرهنگی ما از درک و بکار بستن آن عاجزند وچون مهارت آن را ندارند عمدتا دنبال حذف فیزیکی می روند اما حذف کسانی که سعی می کنندتمام ضوابط را رعایت کنند و تابعی از نظر آنان باشند چون به قولی زورشان می رسد اما با آنکه خود را بالاتر از موقعیت مسئولان و حتی مر قانون می دانند و بدبختانه مسئولان هم در مقابل آنان الینه می باشند و فرا گویی و فرا خواهی آنان را پذیرفته اند چاره جز سکوت ومماشات نمی یابند با این منطق مماشات بیشتر ضربه را می زند چون الگوی بدی را به مردم ارائه می دهد مثلا الگویی که خانم نوازنده دف گروه قمر ارائه داد با کدام معیار و ارزش مورد نظر دوستان مسئول ما موافقت دارد ؟
دوست بزرگوارم رضا که به نوعی مرا یاد خودم می اندازد زیرا که او هم چون من با حساسیت وتعصب خاصی در بسیاری ازاوقات دغدغه های خود را پی می گیرد با ارائه مطلبی که حاوی نکات و پرسش های قبال تاملی است زمینه مباحثه بنیادی در یک حکم کلی تحت عنوان انسان و مسئولیت های او را فراهم نموده که امیدوارم بتوانم با پاسخ های هرچند به اختصار زمینه باز شدن موضوع و ادامه پرسش و پاسخ و یا حتی رفع ایراد و ابهام از سوی دوستان دیگر را فراهم آورم با این امید ابتدا عین مطلب آقا رضا را منعکس می دارم تا خوانندگان گرامی در کم وکیف موضوع و سئوال وجواب های صورت گرفته قرار گیرنددر ضمن از دوستان خواننده در خواست می شود آنچه را که به ذهنشان می آید مطرح سازند تا بلکه بتوانیم یک تمرین جدی و عملی مناظره را به صورت مجازی داشته باشیم.
با سلام جناب آقای اسدی
مقاله ی حضرتعالی را مطالعه نمودم، برایم چند سوال
مطرح شد
۱-
چرا باید مدیران نشریات مطبوعه ی ابهر که در
مکتب مدیر مسئول محترم ندای ابهر پرورش یافته اند به ایشان پشت کرده و به اردوگاه
دشمن زنجانی پناه ببرند؟
۲-
چرا در بین تمام نشریات منتشره در ابهر فقط
ندای ابهر تذکر دکتر خانمحمدی را به خود گرفته و آنرا تهدید خبرنگاران ومطبوعات
دانسته و به نقد آن می پردازد؟
۳-
چه اندازه مطمئن هستید که مدیر ویژه نامه ی
ابهر نشریه ی زنگان از دکتر دستور گرفته تا شهر را به آرامش دعوت کند؟
۴-
آیا مستنداتی در این زمینه دارید که ارتباطی
بین این جوانان دل کنده از ندای ابهر و نماینده وجود دارد یا مقاله ی شما بر اساس
پندارهای شخص حضرتعالی است؟
۵-
چه قدر اطمینان دارید که مدیر مسئول محترم
ندای ابهر اعمال نسبت داده شده به ایشان را که در نشریه ی موج بیداری درج شده بود
انجام نداده است؟
۶-
آیا تصور می کنید یک نماینده به نشریه ی مطیع
خود که می تواند از آن بهره های بسیار برد، دستور خودکشی می دهد؟ (کاری که موج
بیداری با خود کرد)
۷-
آیا خود حضرتعالی با مطالعه ی قبلی مقاله می
نویسید که به ندای ابهر این توصیه را می نمائید؟ در واقع بنده تمام مقالات
حضرتعالی (در مورد دکتر خانمحمدی )را فاقد اطلاعات دقیق یافته ام (با عرض پوزش)
۸-
آیا از نظر قانون مطبوعات نشر اکاذیب جرم
نیست؟ ولی علیرغم نشر مکرر اکاذیب و تهمت های زیاد به دکتر، ایشان در کمال
خویشتنداری و تحمل این اکاذیب که در مقالات انتقادی سریالی ندای ابهر، از آنها
شکایت نکرده اندف ولی شما نوشته اید اگر کوچکترین مدرکی علیه ما داشتند ما را به
سلابه می کشیدند.
۹-
حال تمام اتفاقات اخیر را در کنار سخن دکتر
قرار دهید" مطبوعات خواسته های مردم را مطرح نمایند نه خواسته های خود را، که
در این صورت بنده با یک مصاحبه ی یک ربعی مسائل پشت پرده را افشا خواهم کرد".
۱۰-
و در نماز جمعه ی روز قدس فرمودند: فردی که
یک رای به ما داده انتظار دارد حد اقل یک فرماندار و یک رویس آموزش و پرورش را او
تعیین کند.
با اجازه دوستان خواننده قبل از پرداختن به سئوالات بر خودم لازم می بینم که تعریفی موجز از برخی مفاهیم ارائه بدهم تا اگر هم پاسخی داده می شود پاسخ ها در داخل یک قالب از پیش طراحی شده باشد تا ادامه بحث از هدفی برخوردار شده و با تکرار مباحث اطاله کلام منجر به کم حوصله شدن خوانندگان نگردد و اعتراض هایی را برنیانگیزاند.
باید به خاطر داشت که همه دردسر انسان از زمانی آغاز گردید که او شهروند شد زیرا انسان با زندگی در پهنه طبیعت و دست زدن به مناسباتی عمدتا تواتری (مبادله پایاپای ویا کالا بکالا) نیازبه این نداشت که تن به اموری بدهد که در کنار تامین امنیت و رفاه بیشتر می توانست درگیری وتنازعات فراوانی را بین او ودیگران و حتی با بین او وخودش ایجاد کند اما چه می شد کرد پیشرفت و توسعه و برخورداری از تکنولوژی امکاناتی را در اختیار او قرار دادکه استفاده از آنها می بایستی با یکجا نشینی (شهر نشینی) و عقد قرار داد های اجتماعی توام گردد هر چندکه عمل به آنها می توانست گرفتاری هایی چون معضلات شهر نشینی و محدودیت آزادی های فردی را برای او در پی داشته باشد.
برای فهم حسی موضوع به ارائه تعریفی در رابطه با شهر از لوئیزویرث اقدام می کنیم او می گوید.شهر یك روند تغییرات(نرم،مستمر و کیفی نگارنده) است و نه یك تغییر خشن كه در تنگناها و خواستههای متعلق به یك پهنه یا عدهای از ساكنان و یا معیارهای فضایی و اداری محاط شده باشد. این یك شیوه زندگی است كه در مؤسسهای نسبتاً بزرگ دائماً میان انبوه افرادی كه از نظر اجتماعی ناهمگناند دیده میشود.
شما اگر به این تعریف متمرکز گردید در آن دو پاره تعریف مشاهده خواهید نمود که اولین آن مربوط به تعریفی می باشد که اساسا جوامعی در سطح ما(شوربختانه بیشتر ما)از آن استفاده می کنند و آن عبارت است از اینکه شهر منطقه ای جغرافیایی می باشد که با پذیرفتن تغییرات خشن(اقدامات راه سازی،ساختمان سازی و...) به یک پهنه برای زیستن مردمان تبدیل شده وبا مناظری بسیار ناهمگن (که تصور زیبا از آن می شود ودر آنها فضا های مسکونی و اداری تعبیه گردیده) محاط شده است ودر بخش دوم آن که مختص نگاه جوامع توسعه یافته می باشد که در این نگاه شهر به مجموعه ای متغییر منتسب می شود که در آن یک شیوه زندگی مبتنی بر تحول شکل گرفته که در موسسه ای بزرگ (حتما با اهداف مشترک در بین اعضاء)دائما میان انبوهی افرادی که از نظر اجتماعی ناهمگنند بکار گرفته می شود(تغییرعبارت مال نگارنده است).
حال اگر بخواهیم شهر خودمان را با عنایت به مفهومی که از بخش اول مستفاد می گردد تعریف کنیم که در نگاه همه ما مخصوصا در شهر ابهر این بخش حاکمیت دارد مسلم است که بایدشاکرو قدر دان مسئولان(مخصوصا شهرداری و شورا) ونمایندگان خودمان باشیم که در طی حدود چهل سال توانسته اند آن را از یک کوره ده با ساختمان های خشتی ومردمانی ساده و معتقد به مناسبات عشیره ای به یک هیولای تنوره کش که تمام منابع خاکی را از بین برده ومردمان حریصی را بوجود آورده که در زمین خواری و آهن وسیمان به هم پیوند زدن یک شبه ره صد ساله رفته اند تبدیل نمایند.
اما اگر بخواهیم از منظر بخش دوم مطلب به موضوع نگاه کنیم آیا با این پرسش مواجه نخواهیم شد که کدام یک از ما (مخصوصا آنانی که تحصیلاتی داشته اند و سری در میان سر ها در آورده اند) از میان این همه دود و آهن تل انبار شده در شهری مثل ابهر توانسته ایم به تغییر علاقه مند شویم و روشی را در زندگی خود حاکم گردانیم که در شکل گیری ،تعالی یابی و توسعه مترادف با مفهوم موسسه(که در آن همه تصمیم ها با عنایت به شرایط و تحول درنگاه واندیشه که ذاتی انسان است)اتخاذ می شود وهمه امور بر مبنای سود قوام ودوام بخشنده به ادامه حیات موسسه شکل می گیرد موثر بوده باشد.
امروز اگر شهر را يكي از پديده هاي بشري در محيط زيست به منظور اسكان، تامين معيشت، داشتن روابط اجتماعي و اقتصادي مد نظر قرار دهیم به جرات می توان ادعا نمود که ما در شهری چون ابهر تنها مسائلی چون اسکان وتامین معیشت را مد نظر قرار داده ایم و دیگر با مفاهیمی چون روابط اجتماعی و حتی روابط پایدار و منضبط اقتصادی کاری نداریم واز این روست که در نگاه به شهر تنها مفهوم و یا تعریف بر مبنای عددی را مورد توجه قرار می دهیم وعنوان می داریم که چون این مقدار مردم در آن زندگی می کنند باید شهر نامیده شود ودیگر کاری به این نداریم که این تعداد شهروند باید از امکاناتی در شان و اعتبار خود برخوردار باشند و یا برای اعتبار بخشیدن به شهر و مفتخر دانستن خود به این که در شهری تاریخی زندگی می کنیم دیگر با این که چگونه این شهر می باید تاریخی بماند کاری نداریم و در مفهوم حقوقی همیشه خود را طلبکار از شهر و منابع آن می دانیم وچون از ما پرسیده می شود که پس حق وطلب شهر از شما چه می شود شانه ای بالا می اندازیم ورد می شویم وتازه اگر کمی هم خود خواه تشریف داشته باشیم می گوییم که این شهر چه چیزی به من داده که می تواند از آن محل طلب کار از من باشد،
پس دوست عزیزم جناب رضا من اگر امروز صدا به فریاد بلندمی کنم به خاطر آن است که از حاکمیت نگاه نوع اولی به شهر خسته شده ام ومی خواهم مثل امریکاییها و یا اروپایی ها به آن نگاه کنم و بگویم که در ابهری که من امروز عنوان شهروندی آن را دارم باید امور عمومیش بر تغییر استوار باشد،روش زندگی مردمانش بر ساختار مندی یک موسسه ی پایدارشکل گرفته باشد،بر مناسبات بین مردمان آن روابط منسجم وعالمانه اجتماعی و اقتصادی حاکم باشد و در نهایت اینکه شهر من شهری باشد که روند تحولات آن را تلاش برای بهینه سازی شرایط فرهنگی و معتمدانه نمودن ارتباط های سیاسی شکل داده باشد.
مشخص است که با این انتظارات باید خواست من از نماینده،مسئولان متفاوتر از دیگران باشد،کار رسانه ای و اطلاع رسانی من کیفیتر از دیگران همکارانم در این زمینه باشد و حرفی را که می زنم با حرف های معمول زمانه فاصله داشته باشد واز این روست که انتظارم از همکارانم برای نوشتن و اطلاع رسانی مبتنی براصل مطالعه وتحقیق ونه نوشتن به سفارش این و آن است.
ادامه دارد
با خبر شدیم که مادر بزرگ گرامی آقای دکتر هوشمند صفایی به رحمت ایزدی پیوسته اند ضمن عرض تسلیت به آقای دکتر صفایی و خانواده ایشان اعلام می شود که مراسم ترحیم ایشان فردا پنج شنبه از ساعت 2الی 4بعد از ظهر در مسجد نور ابهر برگزار خواهد شد حضور دوستان باعث تسلی خاطر باقی ماندگان خواهد شد
انسان را با نوع رفتاری که از خود نشان می دهد می شناسند و در رابطه با او قضاوت می نمایند اما رفتار چیزی نیست که فرد بتواندالگو ها و یا متد های آن را از جایی بخرد و یا با مراجعه به آنجا آن را در یک پکیج کامل و بی نقص دریافت دارد بلکه رفتار فردو گروه های اجتماعی منبعث از فرهنگیست که در رابطه با نوع رفتاری که باید نشان داده شود در جامعه وجود دارد مثلا فردی که با مشاهده چراغ راهنمایی در سر چهارراه عکس العمل و یا رفتار متناسب با رنگ روشن چراغ را از خود به نمایش می گذارد ومی ایستد و یا می رود و یا احتیاط لازم را بکار می گیرد این واکنش ها و یا تصمیم ها وابسته محض به تصمیم و یا خواست او نیست بلکه این عمل برآمده ازفرهنگ ترافیکی می باشد که انسان آن را بر مبنای مفروضات،باورها،ارزش ها،هنجار ها و در نهایت مصنوعات و یا محصولاتی که در دسترسش قرار گرفته می آموزد و بکار می بندد ویا برای اصلاح و تغییر در آنها اقداماتی را به انجام می رساند که مجموع آن را فرهنگ مخصوص آن موضوع فردی و یا اجتماعی می نامند که در مورد مثال فوق آن را فرهنگ ترافیک می نامند.
براین مبنا آنکه می خواهد در حوزه فرهنگ فعالیت هایی را داشته باشد وخودرا عنصری فرهنگی بنمایاند مسلم است که باید قبل از هر کاری با فرهنگ اختصاصی فعالیت در حوزه های فرهنگی آشنا گردد تا از طریق مفروضات ،باور ها،ارزش ها،هنجار ها و محصولاتی که بر مبنای رعایت آنها بدست آمده معیار ها و یا استاندارد هایی را بدست آورد که در جریان کار او را در ادامه راه و یقین به درستی آن مورد حمایت قرار دهد.
اما از آنجا که فعالیت در حوزه های فرهنگی جامعه ای که ما در آن زندگی می کنیم به نوعی آمیخته با باید ها ونباید هایی می باشد که در اصطلاح شریعت نام می گیرند پس فرهنگ فعالیت در این عرصه هم بایدمصادف با فرهنگ دینی باشد ویا در انجام آن باید روش ها و راه هایی بکار گرفته شود که مطابق و موازی با این باید ها ونباید ها باشد.
برای بدست آوردن آگاهی دقیق از آنچه که گفته آمد لازم است به این نکته توجه نماییم که هر اقدام وفعالیت با برنامه و از روی احساس نیازی که اثری مثبت بر دیندانی و دینداری و خدامحوری در تعاملات بین فردی داشته باشد وفرد را با اصول و قواعدی آشنا و متعبد به رعایت آنها گرداند فعالیتی فرهنگی،دینی محسوب می شود و هر اقدام و فعالیتی که بر این عناصر(دین دانی ودین داری) تاثیر منفی داشته باشد فعالیتی ضد فرهنگی است. حال بر اساس این تعریف می توان فعالیت فرهنگی را به عنوان یک فریضه دینی شناخت و عمل و فعالیت آنها را مصداق عینی امر به معروف و نهی از منکر دانست.
حال که فضا تا حدودی روشن شد و معلوم گردید که از چه می خواهیم صحبت کنیم اشاره به این نکته می تواند درادامه راه کمک حال ما گردد که هر آمر به معروفی ابتدا خود باید معروف را بشناسد و یا هر ناهی از منکری ابتدا باید خود منکر را شناخته و از آن دور مانده باشدتا به قولی نفس سالم فعالیت او بتواند بر مخاطب خودش تاثیر داشته باشد ویا به عبارتی فعالیت فرهنگی در اندیشه دینی قبل از آنکه این امکان را برای فرد فراهم نماید که دستورات واوامر مختلفی را صادر کنداز او می خواهد که بدانداین دستورات اساسا برای برطرف نمودن کدام مانع از پیش پای مردم صادر می گردد ویا اگراو می خواهد که مردم حرف او را بشنوند و باور کنند باید ابتدا خودبه آن بایدها ونباید ها تن داده باشد و به نوعی عوارض آن را در رفتار های خودنمایان ساخته باشد تا آنکه اورا به عنوان الگوی رفتاری خود بر می گزیند و یا کسی که او در صدد براه آوردنش است به صورت عملی ببیند و بداند که دور نگه داشتن خود از منکر و یا عمل نمودن به معروف چه آثاری را بر جای می گذارد تا از طریق این دریافت در نقاطی که امکان دارد او در شناخت سره از ناسره دچار مشکل گردد مستمسکی داشته باشد تا با اویزان شدن از آن خود را از بلا دور نگه دارد.
به عنوان مثال ما اگربخواهیم انتقاد را در حوزه فرهنگ یک رفتار متباین با امر به معروف ونهی از منکر بدانیم و معتقد به این باشیم که فرهنگ نقد یکی از کار آمدترین ابزار های به صلاح در آوردن جامعه می باشد فرهنگ فعالیت در حوزه نقد را باید در مفروضات،باورها،ارزش ها،هنجار ها و در نهایت تاثیر مادی که نقد برجای می گذارد جستجو نماییم که این می تواند کاری بسیار سخت و طاقت فرسا باشد زیرا که کند وکاو در اموری که به نوعی با مسائل اجتماعی و آبرو واعتبار مردم ومسئولان ارتباط دارد کار بسیار حساسی می باشد که تا بدقت تمام مفروضات ،باورها،ارزش و هنجار های مورد نیاز تبیین و تفسیرنگردد و یا از داخل اصول و احکام دینی استخراج نشود نباید بدان دست زد و یا حتی وارد این حوزه شد اما از آنجا که نظارت بر خوب و بد جامعه وظیفه ای برای دانایان و دیندانان است باید این سختی به نوعی تحمل گردد تا مبادا بدلیل عدم توجه ونظارت عمومی بر عملکرد مسئولان کفران نعمتی حادث شود که نتیجه آن برباد رفتن حرث و نسل جامعه باشد.
تا بدینجای کار مولفه های فراوانی از فرهنگ فعالیت در حوزه های فرهنگی مورد اشاره قرار گرفت که هریک از آنها را به تفسیر ودر زمان خود موردبحث قرار خواهیم داد اما چیزی که در این لحظه نیاز به این است که واکاوی شود آن است که تا فردی خود را مزین به مهارت تحلیل مفروضات،تفسیر باور ها،تبیین ارزش ها و ارائه تصویر روشنی از هنجار ها نسازد بهترآن است که واردعرصه فعالیت فرهنگی بالخصوص فرهنگ دینی نسازد زیرا که بر مبنای مدل کوه یخ هچ که در آن فرهنگ دینی را به دو بخش مرئی(مصنوعات فرهنگی) و نامرئی(ارزش ها و مفروضات) تقسیم می کند و در آن دیندانی قسمت زیرین کوه یخ محسوب شده و دینداری و خدامحوری در تعاملات بین فردی قسمت مشهود کوه یخ بشمار می آید که مشخصا بخش بسیار کوچکی از دانش و آگاهی انسان می باشد به نحوی که اونمی تواند تنها بر مبنای آن چیزی که دیده و یا به او نشان داده شده است قضاوت نماید و به انشاء رای در بد و خوب موضوعات و یا فعالیت ها اقدام کند واینجاست که کار یک منتقد در جامعه دینی بسیار حساس و مهم می شود زیرا که او باید در کنار دینداری که متکی بر بخش محدودی از باور ها وهنجار های دینی می باشد به دین دانی هم که گستره بسیار وسیعی دارد آذین شده باشد تا اگر حرفی را مطرح می سازد در آن حرف به وضوح تمام موضوع مفروضات.باورها،ارزش ها،هنجار ها مورد دقت قرار گرفته باشد و حتی مدل وماکت پیش فرضی از مفروضات که بدست خواهد آمد برای آشنا نمودن مخاطبان با آنچه بدست خواهد آمد ارائه شده باشد.
ادامه دارد
پس از سال ها دوری و قطع ارتباط حتی فردی و یا به نوعی قهر چند روز پیش بنا به مناسبتی با مدیر مسئول روزنامه ندای ابهر هم صحبت شدم وبا انتقاد از نوع نگاه وتفسیری که از رخداد های اجتماعی دارند عنوان داشتم که کار در این عرصه نیاز به مطالعه و دقت فراوان دارد که متاسفانه نداشتن تیم های تحقیقاتی قوی و کمی عجله تاثیرات بدی بر روی کیفیت وکمیت کار روزنامه مزبور می گذارد و ایشان هم در کمال فروتنی ضمن تایید عنوان داشتند که تلاشمان به این است که اگر کاری انجام می دهیم این کار اگر بهترین نبود حداقل از سطح متوسط به بالا باشد وزمانی که از حرکت هفته نامه موج بیداری در جهت تخریب ایشان صحبت به میان آمد ایشان گفتند همه این دوداز گور کسانی بر می خیزد که فکر می کنند با فریب مردم و یا ایجادانحراف در تمرکز مردم می توانند معایب کاری خود را با حمله وتخریب این و آن پوشش دهند.
براستی چرا کار برخی از افراد به اینجا می رسد که فکر می کنند که با منحرف نمودن افکار عمومی می توانند راه ناصواب خود را ادامه دهندوباری را که از محل دله دزدی های خود بسته اند به سر منزل مقصود هدایت نمایند.
براستی آن کس که با نفس خود متعهد شده که گناه دیگران را بشوید نمی داندکه در همین دو روزه دنیا اتفاقات و حوادثی رخ می دهد که هم باعث بر ملا شدن ترفند های آنان و هم باز شدن مشت اربابانشان می گرددویا
آنکه دست به قلم می برد تا آنچه را که به او دیکته شده است برزبان آورد بدون آنکه سن و تجربه اش اجازه دهد که مردم او را مرجعی برای این کار باور نمایند نمی داند که با همین کار باعث بی آبرویی خود و آنان که سفارش آن مطلب را داده اند می شود.
در پاسخ به هر سه ابهام و سئوال فوق می توان گفت که اونمی داند وگرنه اگر تجربه این کاررا داشت و می دانست که مطابق باد عمل نمودن و یا به سفارش مطلب نوشتن نمی تواند باعث اعتبار و آبرو شود آنگاه به نفس اماره اش نهیب می زد که بگذار اگرطاقت و توان درست و راست نوشتن ندارم حداقل با افتادن در وادی اتهام زنی به دیگران وپاک نمودن گناه برخی افراد مایه های بی آبرویی خود را فراهم نیاورم.
آری سخن از واقعه ای دارم که در همین شهرمان ابهر و دقیقا در طی سال جاری آغاز گردیده و کم کم می رود که تمام اعتبار و آبروی فعالیت های مطبوعاتی را به باد فنا دهد وشرح آن اتفاق از این قراراست که تعدادی از روزنامه ها و هفته نامه های زنجان با راه انداختن نمایندگی در شهر ما درتلاش برآمده اند که به نوعی تاثیر قابل ملاحظه ای را در روند شکل گیری افکار عمومی اعمال نمایند و از آنجا که به قول دوستی که می گفت در سیستم فکری لیبرالیستی همه چیز در تحت تولیت سود قرار می گیرد واگر سودی برای اقدامی وجودنداشته باشدمعتقدان به این کار برای آمرزیده شدن روح امواتشان صلواتی هم نمی فرستند دست بدامن برخی از مراکز پر در آمد که بر روی اعمال آنها نظارتی وجود ندارند شده اند تا با استفاده از بذل و بخشش های آنان بتوانند ضمن سر پا ماندن جریده خود را به بنگاه مالی معتبری تبدیل کنند که در آینده بتواند بر روند تصمیم گیری و انتخاب شهرستان تاثیر داشته باشند اما این آدم های کم تجربه نمی دانند ونخواهنددانست که آنهایی که کرور کرور پول برای چاپ و توزیع رایگان هفته نامه و یا روز نامه های آنان می دهند وبا این کار خود را در سر تیتر مطبوعات قرار می دهندچنان ذهنیت های بدی از بی توجهی به حرمت زمان و امکانات در مردم ایجادنموده اند که تبعات آن را نمی شود با آب برآمده از چاه زمزم هم پاک و برطرف نمود چه رسد به قلم های خرد که توان برانگیزاندن خود نویسندگانشان را ندارد ویا حتی نمی تواند در خود همان کسی که مطلب را به رشته تحریر در آورده این باور را جا بیاندازد که هر چه نوشته درست است.
مثلا در یکی از این جراید که نام روزنامه دارد مسئول ویژه نامه ابهر در مطلبی به قلم خود و با عنوان نیاز مبرم شهرستان های ابهر و خرمدره به آرامش تا آنجا که توان داشته یک تنه به منتقدان نماینده تاخته و با اشاره به این نکته که در مطلب قبلی ضرورت اتحاد را مطرح ساخته این بار می خواهددر خصوص آرامش بنویسد گریزی به جایگاهی که سفارش تهیه مطلب را داده زده و با مطرح ساختن این نکته که نماینده فعلی با نماینده قبلی تفاوت فراوان دارد بیان داشته که نماینده قبلی با داشتن معایبی که نمی خواست مردم از آنها سر در بیاورند سروته انتقاد ها را در خفا به هم می آورد تا جایی که منتقدان سر سخت او از محل حتما پرداختی های او به هواداران سینه چاکش تبدیل می شدند در حالی که نماینده فعلی این خصیصه را ندارد و مشخص است که در برابر انتقادها سرسختانه خواهد ایستادو به حرف منتقدان گوش نخواهد داد و یا امیال آنها برآورده نخواهد ساخت.
براستی این نوع از نوشتن چه ارزشی دارد و نویسنده محترم در صدد است چه کسی را با این نوع از جریان سازی گول بزند ایشان باید باور بفرمایند که تنها خوشان را فریب می دهند و گامی به آتش سوزان جهنم نزدیک می سازند و گرنه اگر می خواستنددرست و مطابق با شرافت روز نامه نگاری بنویسند باید می نوشتند که من سراغ دارم و دیده ام که جناب مهدوی برای اینکه حسن اسدی و یا شعبان ربی را آرام نماید این مقدار پول به ایشان داده اند و یا فلان موقعیت را برای آنان فراهم نموده اند زیرا که به غیر از من و شعبان ربی کسی از ایشان انتقادی نداشت ونمی کرد ویا می دانم ودیده ام که حسن اسدی و شعبان ربی از نماینده جدیدخواسته اند که مثلا فلان موقعیت را برای آنها ایجادکند و یا فلان مقدار پول را خواسته اند که او گفته نمی دهم و حال آنان انتقادمی کنند.
دوست من باور کن که اگر مهدوی و یا نماینده فعلی گزکی این چنین دراختیار داشتند منتظر نمی ماندندتا ماها را در خفا ساکت کنند و همان روز با ارسال پرونده و امکانات وپول های داده شده به مراکز قانونی ماها را پای میز محاکمه می کشاندند.
واما در خصوص ماهیت فعالیت های شما دوستان من با سینه ای باز عنوان می دارم که شما از شهرداری برای سر پا ماندن تحت عنوان درج آگهی و رپرتاژ خبری که در نوع خود رپر تاژاگهی محسوب می گردد پول دریافت می دارید واز برای همین است که هفته نامه و روزنامه منتشر می سازید و رایگان از در و پنجره مردم فرو می ریزید حال که چنین امکانی در اختیار شماست باید هم خواهان آرامش باشید تا در لوای این آرامش بتوانید پول های بیشتری بگیرید وبرای همین است که تمام مباحث مربوط به نشست شورای آموزش و پرورش که در آن حرف های فراوانی در رابطه با مسائل آموزش و پرورش بیان شده تحت الشعاع تشکر خشک و خالی ریاست اداره مزبور از شهرداری به خاطر شستن خیابان و خط کشی آن قرار داده اید.
دوست من در کدام مکتب تهیه و انتشار مطلب خبرنگاری به شما یاد داده اند که برای مطلبی کاملا مدیریتی وعلمی که مربوط به ساختار اداره ای خاص می شود ومردم می باید بدانند که در آن چه خبراست تیتری جانبدارانه و تبلیغی برای نهادی دیگر بزنیدآیا شما خود را متعهد به امانت درانتقال خبر نمی دانید؟
براستی اگر کسی به خاطر این تیتر و ذهنیتی که از شهرداری دارد بخواهد مطلب را نخواند و یا بر علیه ریاست اداره آموزش و پرورش که برای اموری سطحی و ابتدایی چنین الفاظی بکار برده قضاوت نا معقولی بنمایدگناه عدم اطلاعش از این مورد را باید به پای چه کسی نوشت؟
اساسا در کجای تقدیر آقای قنبری ویژه بکار رفته که شما از این واژه پر مفهوم برای انتشار این خبراستفاده کرده اید؟
اما دوست عزیز من لازم است از منظر درست نوشتن این نکته را به شما یاد بدهم که اتحاد همیشه بر مبنای وجوه مشترکی بوجودمی آید که مردم آنها را یافته اند و برای عمل بر مبنای آنها متعهد شده اند و آرامش بر اساس تحقق منافع مشترک حاصل می آید زمانی که من وشما وجه مشترکی در باب نوع نگاه به مسائل شهر و یافتن ایراد کار و مواخذه از مسئولانی که غفلتشان موجبات بربادرفتن منابع و فرصت ها می گردد نداریم نمی توانیم با هم اتحاد داشته باشیم و از آنجا که منافع شما با کوبیدن این وآن مخصوصا کسانی که اساسا در اداره کردن شهر سهمی ندارند وتقصیری در عقب ماندگی ها متوجهشان نیست تامین می گردد و آنانی که با ابهام زایی شما منافع شهر را در خطر می بینندمنافعشان در این است که زبان به اعتراض گشایند و بگویند که منافع شهر در نزد فلان مدیریت و یا بهمان جایگاه نظارتی در مخاطره واقع شده مسلم است که نمی توانند همچون شما آرام باشند زیرا آنکه خورده و دردی ندارد مسلم است که آسوده و آرام است و آنکه با سنگ بستن به شکم هم درد گرسنگی را نمی تواند فراموش کند نمی تواند آرام باشد.
محض اطلاع خوانندگان گرامی وبلاگ ثمرابهر
بدنبال انتشار مطلب تحت عنوان یک واقعه و سه روایت دوستان ما در وبلاگ خانه فرهنگ باب گفتگویی را باز نموده اندکه تا بدینجای کار این مطالب در آن بیان شده است مسلم است که درصورت ادامه کار را به صورت پرسش و یا وارد نمودن نقد در وبلاگ خانه فرهنگ و جواب و تحلیل در وبلاگ ثمر پی خواهیکم گرفت
منبع این مطلب : وبلاگ شخصی آقای حمید عابدینی ( این مطلب با کسب اجازه از نویسند ه آن منتشر شده است )
(( از حق نگذریم استاد مسلم تار و سه تار ابهر یعنی آقای محمدی والا را می توان زحمت کش بی ریایی دانست که هم در رشته ورزشی بوکس و هم در هنر موسیقی زحمت های بسیار گسترده وموثری برای شهر و بهبود شرایط عمومی جوانان متحمل می گردند که نمونه برازنده کار ایشان را می توان در این برنامه که با عنوان گرامیداشت یاد و خاطره استاد جلال ذولفنون و در حمایت از انجمن مهرانه به اجراء در آمد مشاهده نمود
استاد محمدی والا امروز ... )) *
کنسرت آذربایجانی گروه جانان
این کنسرت به خوانندگی وسرپرستی بهزاد میرلودرتاریخ 18آبان 1391 ساعت 21در تالاروحدت برگزارخواهدشد.دراین کنسرت آثاربزرگانی چون حاجی بیگ اف،علی سلیمی ،توفیق قلی اف،جهانگیرجهانگیراف…ونیزموسیقی محلی آذربایجان ویکی از ساخته های میرلواجرا خواهدشد.اعضای گروه جانان دراین کنسرت راشهریارصدیق (تار)،افشین علوی(کمانچه)،بهروزبرزگر(پیانو)،محمدسبک دستی(گارمون)،علی سروری(کلارینت وبالابان)،رضانباهت(ناقاره)تشکیل می دهندهمچنین تنظیم کنندگی آثاربه عهده شهریارصدیق است.
دوستداران برای تهیه بلیط کنسرت ونیزآگاهی از مراکزفروش و خرید آنلاین می توانندبه وب سایت www.sigozar.com وهمچنین آموزشگاه موسیقی جانان(9-02188924768) مراجعه کنند.
جناب مدیر مسئول
مطلب شما را با عنوان عرض مخصوص در شماره241 هفته نامه مطالعه نمودم اما چون شیوه نگارش مغلق نویسی در آن بکار رفته بود هرچه تلاش کردم تا نمونه ومصداقی برای آن پیدا کنم خود را ناتوان یافتم و چاره ای باقی نماند جز آنکه با مراجعه به آنچه که به سابقه ذهنی من از موضوع مربوط می شد بلکه سر از این ابهام در آورم که منظور شما از تدوین این مطلب و دادن اشارات خاص چه بوده و عرض مخصوص شما را مخاطب چه کسی ویا کسانی بوده است زیرا که اگر در این شهر کسی مطلبی نوشته ودر آن داعیه ای داشته باشد حتما نامی و آدرسی دارد که می توان در مواجه با ادعایی که داشته و مطابق با منطق وعقل نمی باشد با اشاره به همان نام و آدرس مخاطب رابا مقصود ومرام او آشنا نمود.
ویا به عبارتی شما که در زنجان سکنی گزیده اید و می خواهید مطالبی در باب فعالیت های مطبوعاتی ابهر آنهم از باب تنذیر و تعلیم تحریر نمایید و تنی چند از فعالان این حوزه را به اشاره و طعنه تادیب فرمایید ای کاش که این اقدام را با انگشت گذاردن بر روی آن چه که نوشته شده و مطابق با آداب جاری در حوزه فعالیت مطبوعاتی نمی باشد و یا حتی مایه وهن محیط و فعالان فرهنگ می شود به انجام می رساندید تا مردم ابهر بدانند که دایگان دلسوزتراز مادرشان کیانند و دوستان واقعیشان که با قلم خویش به درمان درد های آنها اقدام می نمایند از چه جنس و کجاییند ولی چون مغلق نویسی چنین امکانی را برای من فراهم نیاورده تا از فحوای مطلب شما در یابم که انگشت اتهام شما به سوی کیست و چون با در به نجوا آمده اید تا دیوار موردنظرتان بداند که افعال و افکارش در تیول رصد شما می باشد که باید در اصلاح آن بکوشد مجبورم به عنوان یک ابهری به شما عنوان بدارم که دوست عزیز من ما در ابهر اسیر دو نوع تفکر منحط در عرصه مطبوعات شده ایم که منشاء یکی داخلی می باشد که منادی آن ندای ابهر و تربیت شدگان در مکتب آن می باشند که تمام سعیشان بر ایجادابهام و ارائه انتقاد های فاقد بنیاد علمی و حتی رعایت معیار های درست نویسی است و دیگری جراید منتشره هدایت شده از سوی برخی دوستان زنجانی می باشد که اینان هم راهی را می روند که ندا می رود ولی با عرض تاسف دقیقا در سمت مقابل آن نشریه به نحوی که اینان از کسانی حمایت می کنند که ندا در برابر شان علم مخالفت برافراشته اما موافقت وحمایت اینان هم همانندندا نه مطابق با منافع جامعه است ونه دارای معیار ها و علامت های هشدار دهند ه ای است که از طریق آنها می شود دلایل خوب وروبراه بودن شهر را واکاوی نمود. برای دریافت حسی از موضوع مثالی را ارائه می دهم
ندا می گوید شهرداری و شورا نتوانسته اند برای شهر کاری انجام دهندوچون از نویسندگان ویا مدیر مسئول آن پرسیده می شود که مثلا شهردار و شورا می باید چه کاری می کرده اند که نکرده اند می مانند که چه بگویند چون نمی دانند و یا وقت نگذارده اندتا بدانند که شهرداری و شورا بر مبنای تعریفی که از وظایف قانونی آنها به تصریح آمده است موظف به چه کاری بوده اند تا برمبنای یک ارزیابی و مقایسه اصولی بگویند که اگر می گوییم شهرداری و شورا کاری انجام نداده اند به خاطرعدم پرداختن به این وظایف بوده که ما آن را از فحوای وظایف قانونی شورا و شهرداری استخراج نموده ایم و فهرست وار خدمت خوانندگان عرضه می داریم از این روی است که نوشته های ندای ابهردر طی حدود یازده سالی که از عمر فعالیت این نشریه درابهر می گذرد نتوانسته به مرجع و مخزنی تبدیل شود تا از طریق آن مردم بدانند که اگر قرار است در انتخاباتی که حدود هفت ماه دیگر صورت می گیرد ومردم بایداعضای جدیدی را برای شورا انتخاب کنند چه کسانی و با چه تخصص هایی را بایدبرای این انتخاب در نظر بگیرند و یا به قولی می توان گفت که ندای ابهر در تمام ایام فعالیت خود آدرس غلط به مردم داده و با این کار ابهام پشت ابهام به گنجینه افکار مردم افزوده است.
شور بختانه فرایند غلط آغاز شده توسط ندای ابهر جدیدا با آغاز به فعالیت برخی از هفته نامه های زنجان (تحت عنوان ویژه ابهر) و برخی از جراید منتشره داخل شهر واردفاز جدیدی شده که ادامه این کار می تواند خسارت های فراوانی را بر موضوع مشارکت وهمراهی مردم در موضوع انتخاب و تشخیص سره از ناسره وارد آورد زیرا اینان دقیقا در مقابل ندا صف آرایی نموده اند و با ضرب آهنگ بسیار چندش آوری بر طبل کار آمدی وموفق بودن شورا و شهرداری می کوبند تا جایی که در شماره گذشته هفته نامه شما نماینده وخبر نگارتان در شهرستان ها رنج نامه ای را بر علیه مدیر مسئول ندای ابهر منتشر ساخته بود که از فحوای آن چنین برمی آمدکه گویی هفته نامه شما از تمام نامردمی های بکار رفته بر علیه شورا و شهرداری ابهر به جان آمده و برای دفاع از آنها یک تنه واردمیدان شده تا با سرکوب منعدان و مخالفان شورا و شهرداری امور را به سرانجامی مطلوب سوق دهد وکسی هم در این میان مثلا از شما نمی پرسد که با چه انگیزه و وظیفه ای مثلا در همان شماره 241که مطلب شما هم در آن منعکس شده شما دو اگهی از شهرداری ابهر چاپ نموده اید زیرا که گستره انتشار وتوزیع هفته نامه شما در ابهر آن چنان گسترده نیست که بگوییم برای دادن آگاهی و افزودن به دانش عمومی مردم چنین هدفی را دنبال می نموده اید مگر آنکه بگویم و اعتقادما براین باشد که شما و شهرداری با این کار خواسته ایدکه به مخالفان ومنتقدان شورا و شهرداری بگویید که می توانید و قادر هستید با مغلق نویسی و انتشارآگهی جای مطبوعات حرفه ای و متعهد به سرنوشت مردم ابهر را بگیرید.
جناب مدیر مسئول شما که از قلمی قوی و دانشی با بنیاد از وظایف و عملکرد های مطبوعات برخوردارید آیا می توانید بگویید که منظور شما از چاپ آگهی تبلیغی با کلامی از شهردار ابهر و با عنوان ما با تمام ادارات در تعامل هستیم چه بوده و یا در پی انتقال چه پیامی بوده اید؟
مگر ممکن است که شهرداری و یا هراداره ای با ادارات دیگر در تعامل نباشد نکند در قاموس شما تعامل به معنی چشم بستن و گوش ندادن به تمام حرف و حدیث هایی می باشد که در جامعه جریان دارد و هر خیر خواهی چه از مسئولان و یا مردم عادی مطرح می کنند و شنیده می شود ولی ترتیب اثر داده نمی شود؟
مسلم است که شهردار بایدبا ادارات مختلف تعامل داشته باشد همچنان که شهرداران گذشته این تعامل را داشته اند.
اما برخی از دوستانی چون شما باید مطمئن باشندکه تعامل به معنی چشم بستن و سکوت نمودن نیست همچنانکه فرمانداران گذشته در حد توان چشم فرو نبستند و سکوت نکردند هرچند که اگر آنها هم سکوت ومماشات می کردند و بکنند مردم که ذیسهم در تمام امکانات و فرصت های در اختیار مسئولان منجمله شهرداری و شورا می باشند دربرابر فرصت سوزی ها و نابودی امکانات سکوت نخواهند نمود حتی اگر صدایشان به جایی نرسد و یا در برابر انتقادشان تهدید شوند.
راستی نظرتان در خصوص اعزام جمعی از ناتوانان جسمی(اطلاعیه آن در صفحه آخر هفته نامه شما آمده)ابهر به مشهد مقدس توسط شهرداری چیست و این اقدام شهرداری را در راستای کدام بخش از وظایف ومسئولیت های شهرداری می دانید؟
نکند که شما هم چون برخی از دوستان اعتقادتان بر این مبنا استوار گردیده که این اقدامی فرهنگی می باشد و اعتبار آن هم از محل اعتبارات و بودجه فرهنگی شهرداری پرداخت شده است اگر چنین نظری داشته باشید بایدبگویم که از دو نظر این تصور غلط است و این اقدام کاملا خارج از حوزه وظایف شهرداری می باشد زیرا که فعالیت های بخش فرهنگی شهرداری می باید حتما با منطق و رسالت افزایش مشارکت مردم در امور شهری به انجام برسد و این موضوع هیچ سنخیتی با موضوع مشارکت عمومی ندارد.
ثانیا شهرداری یک بنیاد خیریه و عام المنفعه نیست که بتواندبه چنین کار هایی دست بزند شهرداری یک نهادمردم یار است که همه منابع مالی آن می باید در راستای توسعه کلی شهر ودر جهت افزایش سطح بهره مندی عموم مردم از خدمات بکار گرفته شود و شهردار و یا اعضاء شورا اگر می خواستند چنین کاری بکنند بر مبنای اصول شرعی و قوانین موضوعه می بایداز تمام مردم اجازه آن را می گرفتند ویا از قانون گذار و مراجع دینی مجوز آن را دریافت می کردندهرچند که این حرف دیر زمانیست که از متن فرهنگ وادبیات ما رخت بربسته است
به اجمال آنکه جناب سردبیر من به عنوان شهروندی آگاه از میان مردمان ابهر که مطمئنم دانایی بلای جان من خواهد شد و خداوند به خاطر آن دمار از روزگارم برخواهد کشید به شما اعلام می دارم که کار مطبوعه تحت مدیریت شما در ابهر به جای افزودن به دانش و آگاهی مردم ایجادابهام وتاریکی در اذهان عمومی شده است، به جای تلاش برای انسجام و وحدت اختلاف تولیدمی کند وبه جای فراهم نمودن سرگرمی های با محتوا سرگرمی های توام با تضعیف روحیه وانگیزه می آفریند که بهتراست با پا پس کشیدن از ابهر و یا تغییررویکرد در آنچه که تولید ومنتشر می سازید مزاحمتتان را از سر ما کم نمایید و یا همراه و یاورمان شوید.
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم
بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
وجدی نه که در گرد خرابات برآییم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم
اینجا نه و آنجا نه که گوییم کجاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما هم چو از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست
گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفتخر تبریز
رحم آر که ما سوختهی داغ خداییم
بی گمان انسان با توجه به ساختار پیچیده مادی ومعنوی که ازآن برخودار است موجود برگزیده ای می باشد که برای محقق ساختن هدفی خاص از طریق بر عهده گرفتن رسالتی ویژه خلق شده است که برای دست یابی به آن هدف و راه یابی به مسیری که آن رسالت را متعین می نماید نیازبه این دارد که او در همه نسل ها و در همه زمان ها دنبال دریافت واقعی هدف ورسالت دقیق خویش باشد واین بدست نمی آید مگرآنکه انسان بکوشد که با در کنار هم قراردادن علت های بروز پدیده ها و پیدایش علت های جدید از درون پدیده های بوقوع پیوسته بداند که ادامه تحول وتطور در حیات وتاریخ انسان به خاطر افزایش میزان دخالتی که او از طریق ره یافت های علم بنیاد در تحولات وتغییرات می یابدبوده تا اورا مسئول تراز گذشته بنماید و مجبورش بدارد که با تتبع ازطریق توان مندی هایی که دارد در بسیاری از اندوخته های گذشتگان شک نماید و برای برطرف نمودن نقاط منفی و تقویت مبانی اصولی و یقینی آنها تلاش خود را بکار گیرد و یا به نوعی به صورت جامع ومستمر در یک تعامل همه جانبه،در حال گسترش ومتعالی با محیط پیرامون خودمشارکت نماید و ضمن تاثیر پذیری از آن مسئولیت تاثیر گذاریی برای خود را برعهده بگیرد تا اگر نتوانست مطابق با تایر های مثبت عمل کند و یا نادانسته تاثیر هایی را پذیرفت که مطابق با اهداف خلقت و رسالت محول شده به او نبود راه اصلاح در خود و اوصاف محیط پیرامون را آغاز و به سر انجامی مطلوب هدایت نماید و این کار ناشدنی و سختی است که انسان معمولی را تاب ورود ونقش آفرینی مثبت در آن نیست مگراینکه او به این باور برسد که فرصت بی انتهایی برای او در نظر گرفته نشده ،امکانات موجود ودر دسترس به همه نسل ها وزمان ها تعلق دارد،در مقابل آن چیزی که ازاو سر می زند مورد مواخذه وتوضیح قرار خواهدگرفت ودر نهایت اینکه مسئول است تا با نظارت در رفتار آنانی که با او همزمانی خاصی دارندمانع از اتلاف در منابع و فرصت ها گردد و یا به آنان کمک کند تا با عمل به تعهدات ووظایفی که دارند روندادامه حیات انسان را به انجام فعالیت های مفید و بدست آوردن محصولات روشن هدایت نماید.
حال با تفسیر صورت گرفته اگر به آیتم های مشروح در فوق توجه نماییم متوجه خواهیم شد که همه این موارد از جنس کار فکری و فرهنگی بوده و ازاین روی می توان عنوان نمود که بنیاد شکل گیری انسان مسئول و متعهد بر زمینه ای از فرهنگ متعالی استوار شده است و چون انسان وجامعه مجبورند ادامه حیات خود را همیشه درراستای تعالی و توسعه قرار دهندمشخص است که این بستر فرهنگی نیز باید ابتدا از یک ساختار قوی و مستحکم برخوردار باشد تا در جریان تحول یابی الزامی مولفه های آن دچار تزلزل و فروپاشی نگردد و در ثانی ساختار آن ازیک انعطاف مناسب برخوردار باشدتا ضمن همراهی با تغییر خودنیز به تناسب دگرکونی های بوجود آمده دچار تغییر برای پاسخگویی به نیاز های انسان وهدایت او به راه صواب گردد.
پس کار و فعالیت فرهنگی با انسان بدنیا آمده و تا زمانی که انسان به عنوان اشرف مخلوقات در قید حیات ومداخله در شکل گیری فرایند های طبیعی می باشد مشخص است که تبعیت از فکر و مشارکت در فعالیت تولید فکرعلمی برای اعمال تغییر های مترادف با مسئولیت های انسان الزامی بوده و او موظف است که با تمام سختی های این کار و محدودیت هایی که پس از بروز دریافت فکر عالمانه در میزان اختیار و آزادی فردی و اجتماعی او ایجادمی شود به این الزام تن بدهدو حتی برای تعالی و توسعه دخالت و اثر بخشی آن فعالیت نماید زیرا که انسان اگر توانسته بر تمام موجودات طبیعی رجحان یابد و با استمرار بخشیدن به حیات خویش راه تسلط برآنها را بیابد تنها به خاطر فعالیت در عرصه های فرهنگی و تقویت و بهینه سازی فرهنگ فعالیت در این عرصه بوده وخواهد بود.
اما اگر از این کلیات که باتاریخ حیات یابی انسان بر روی کره خاکی زمین توام بوده و با اوتا اتمام جهان ادامه خواهدیافت بگذریم و وارد بحث نوع نگاه دین به فعالیت در عرصه فرهنگ شویم ملاحظه خواهیم نمود که چون دین بخشی از فرهنگ عمومی می باشد واساس آن با فرهنگ عجین و برای تعالی انسان می باشد مسلم است که کار و فعالیت فرهنگ بخش بزرگی از آداب و اصول مورد تاکید در تمام ادیان بوده و حتی ادیان دیگر هم آمده اند تا با اعمال تغییرات لازم در انحرافاتی که در ادیان گذشته بر اثر زیاده خواهی های انسان بوجود آمده و یا وارد نمودن اصولی که با زمان و شرایط موجود هماهنگی داشته و پاسخگوی سئوالات جدید برای انسان است تمدن این موجود را تا رسیدن به سر منزل مقصود تحت تاثیر و مدیریت بگیرد تا با ممانعت از هرز روی فعالیت های انسان در درون مقوله چه کنم چه کنم راه رهایی و موقعیت یابی او را برای باقی گذاردن تمدنی با فرم ومحتوای جدید فراهم سازد و مسیرحرکت و فعالیت انسان را رو به جلو و با هدف نماید.
پس آنجا که تمام اقدامات دینی و مکتبی جهت رو به جلویی دارد تا از طریق آن انسان بتواند با توفق بر جهالت خویش و وموانعی که براثر این عدم درک درست از موقعیت وجایگاه انسان بوجود می آید راه خود را تا صدره المنتهی به روشنی دریابد و در آن طی طریق کند می توان گفت که فعالیت فرهنگی می تواند یک تکلیف ووظیفه ذاتی برای انسان تلقی گردد تا او بادرک این وظیفه طبیعی مجبورباشد تا از تمام امکانات و فرصت های دراختیار خود برای تعالی خود وجامعه بهره ببرد.
اما این همه وظیفه و مسئولیت انسان نیست بلکه انجام این کار نمی تواند با منطق باری به هر جهت صورت گیرد بلکه بایدبر اساس اصول و قواعدی که نام فرهنگ فعالیت می یابد به انجام رسد تا بتوان گفت که فعالیت انسان مثمر الثمر برای او وجامعه بوده و یا بابی را باز نموده که از طریق آن می توان برای گذر دادن تمدن انسان از مرحله و یا مقطع موجود برای رسیدن به تعالی اقدام نمود ویا آن را برای انسان های دیگر برای بجا آوردن وظایف و تکالیف فرهنگی باب مناسبی دانست تا آیندگان بتوانند ضمن بهره بردن از آنها اقداماتی درجهت تعمیم روش ها وتوسعه امکانات آن به انجام رسانند تا آیندگانی که از آن استفاده خواهندنمودبدانند که کدام فعالیت همسو با وظایف و رسالت انسانی بوده و کدام کار و راه مایه هایی از انحراف و به هرز رفتن نیرو ها را در خوددارد تا با پرهیز نمودن از آن بتوانندمنابع و فرصت های دراختیار را برای بجا آوردن وظایف و طی نمودن راه پیش رو بدرستی و در جای خودبه مصرف برسانند.
در پایان این بحث لازم است به این اصل کلی تاکید گردد که اگر حیات انسان با مشارکت در فعالیت های فرهنگی توام نباشد می توان گفت که آن زندگی نوعی زندگی نباتی بوده که نتوانسته اثری دربهبود روش ها و امکانات برای دست یابی انسان به اهداف خلقت و شناسایی رسالتش داشته باشد.
دیروز بنا به مناسبتی با تعدادی از دوستان هنر مند وهنر دوست مجالستی داشتیم واز آنجا که هر کدام از دوستان در حوزه ای تخصص ودر ضمن تعصب خاصی داشتند مباحث مطروحه و مناظره در خصوص مسائل و مبرماتی که به نوعی گریبانگیر همه ما می باشد از جذابیت و ویژگی های مخصوصی برخوردار بود که بی مناسبت ندیدم تا با مطرح ساختن اجمالی آنها بلکه دوستانی را که دغدغه های در این زمین ها دارند برای ابراز نظر مجاب نمایم.
دوستان متفقا اعتقادشان به این بود که صحنه های هنر وفعالیت در عرصه ادب و فرهنگ مخصوصا در شهری چون ابهررفته رفته از میدان داری آنانی که حرفی برای گفتن دارند خالی می شود و یا هنر مند ونویسنده ای بوجود نمی آید که در آینده بتواند محوریتی را برای علاقه مندان در این حوزه ها به خود اختصاص دهد واین را ناشی از کم تحرکی و یا بی برنامه بودن مدیریت عرصه های فرهنگی مخصوصا فرهنگ و ارشاد می دانستند و اعتقاد داشتند که خلاء برنامه ریزی و حتی نداشتن تعصب به بهترین وموفقترین بودن در نزد مدیران فعلی ارکان فرهنگی به خصوص ارشاد باعث بروز این شرایط شده است.
اما من بر خلاف نظر آنان همه شرایط را معلول فقدان انگیزه و یا ناتوانی در برنامه ریزی مدیران فرهنگی منجمله ارشاد نمی دانستم بلکه اعتقادم به این بود که اساسا جامعه ما در همه زمینه ها با نوعی بی انگیزگی و یا انفعال درگیر شده است و این تنها به حوزه هنر خلاصه نمی شود و در آسیب شناسی موضوع با اطمینان اعلام می کردم که می باید سراغ ساختار جامعه و نوع توجه و الطفاتی که به مباحث ساختاری می کندرفت مثلا اگر مادری را از میان مادران امروزی سراغ بگیریم که کودک خود را در آغوش می گیرد تا برای خواباندن او روحش رابا نجوا و یا نغمه ای نوازش دهدآیا او همسان مادران نسل های گذشته حس و حال خواندن و زمزمه کردن را در خود می بیند تا با انتقال همان حس زیبا و مادرانه که منبعث از حضور او در تمام مراحل راه اندازی خانواده وکمک به اعضاء آن برای بجا آوردن وظایف می باشد کودکی را بپرواندکه با داشتن روحیه ای منعطف بتواند در آینده برای کودکی که خواهد داشت پدر و یا مادری با حس و حال باشدو حسی همانند حس خود را باز زایی کند ویا زمانی که پدری می خواهد نمونه هایی ازکار مدیریتی در خانه را برای کودکی که باید برای فردای خود وجامعه آماده شود همانند سازی نماید حوصله این کار و یا حتی مهارت آن را داردکه چنین مهارت هایی را با حوصله ودقت تمام ومصادف با مفهوم دقیق آن به کودک خود منتقل نماید؟
با کمی دقت در اعمال و مهارت های خودمان که به نوعی هر کدام از ما پدر و مادر خانواده محسوب می گردیم متوجه این واقعیت می شویم که مسلم است که در هر دو مورد جواب ما نه خواهد بود زیرا که نه مادر امروزی همسان مادران گذشته است که بداند کودک برای انسان شدن و انسانی زندگی کردن در کنار لباس ،اطاق خواب اختصاصی و بر خورداری از روش های کودک داری بنیامین اسپاک به لطافت روح و ملایمت طبع نرگسی و لیلایی و ...نیازدارد ونه پدر امروزین ما متوجه است که فرزندش تمام امور زیستی و ارتباطی خود را با محیط پیرامون نمی تواندبا بهره برداری محض از نظرات نظریه پردازان به نامی چون هانتینگتون ،مارکس و....ابتیاع نماید و در کنار همه آنها به پدر و مادری نیاز مند است که خودشان به عنوان معلم و عضوی از محیط پیرامون آنها برای زندگی کردن اعتقاداتی و مرام فکری روشنی داشته باشند.
پدر و مادری که مذهب باد را پیروی می کنند و با شرایط آنگونه هماهنگ می شوند که گویی جزیی جدا ناشدنی از آنند چگونه می خواهند فرزندان هنر مندی را بار بیاورند که بتواند جوهر وذات زندگی با مفهوم و متعهدانه را در بازی خود که برای تاثیر در تحولات و تغییرات اجتماعی به اجرای آن مشغول می شود به نمایش بگذارد و از اینجاست که نه هنرمند ما می داند که اگربخواهد مرواریداشکی در گوشه چشم بیننده ای از مرارت های جامعه برویاند مکانیزم پیدایش این اشک چگونه می باشد تا با انگشت گذاردن در موضع و تمنیاتی که اشک را می پروراند همذات پنداری خالصانه ای را در تماشاگر خود با موضوعی که در آن هنر برای تاثیر بکار گرفته شده است بیافریند که باعث پیدایش اشک شود ونه شنونده ما می داند و چنان صاحب انگیز می شود که خود را به در و دیوار بزند تا بداند که چرا با دیدن این نحله از نگاه ونگرش که با هنر ارائه می شود باید به خود بیاید و محزون ومتاثر گردد
ویا هنرمندی که می خواهد یک صحنه رویایی از یک داستان خاص رومانتیک را چنان بیافریند که با تاثیر در روح وجسم بیننده دراو هوای عشق و عاشقی ایجاد کند تا به ازدواج و تشکیل خانواده ای ماندگار ومنضبط بیانجامد خود باید عاشق باشد و به پای عشقی آتشین مردانه ایستاده وسوخته باشد تا نوای حزینش گوش نواز دل های آماده دریافت وپرورش عشق گردد.
هنرمندی که هردم به بدنبال زیبا رویی است و داستان زندگی شخصی او مشحون از دلدادگی های شکست خورده فراوان است چگونه می تواند نقش مجنونی را بازآفرینی نماید که لیلایش در میان زنان متوسط از نظر زیبایی دارای مقام وموقعیتی قابل توجه نبود اما اوچنان شیفته و شیدایش بود که پس از مرگ دلداده اش با هزاران ترفند بکار گرفته شده از سوی اطرافیان برای فراموشی لیلا نتوانست روزگار بسر آورد.
واز این نوع است داستان نویسنده،مهندس،پزشک و حتی متخصصین علوم کار بردی ما که اگر در موقعیتی قرار می گیرند می باید با ابداعات و اختراعات خود جهانی را متحول سازند چون در آن موقعیت قرار می گیرند ناآشنایی آنها با تعهداتی که دارند وبال گردن جامعه می شود و چیزی را می نویسند،روش هایی را مطرح می سازند،نسخه ای را تجویز می کنند و یا حتی دست بکار هایی می زنند که اگر با یک منطق ریز بینانه و با حساسیت مو کشیدن از ماست به فعالیت های آنان نظر شود می توان آنان را خائن و مستوجب تنبیه دانست.
دوستان با این نوع از برداشت از جانب من سر همراهی و سازگاری نداشتند و معتقد بودند که با این نو از طرز تلقی مسئولان خود را در راهی که ثمره آن دور شدن هرچه بیشتراز وظایف قانونی خواهد بود مصر خواهند دانست و با محکوم نمودن والدین ومردم انتقادات را برنخواهندتافت و با منتقدان برخورد حذفی خواهند نمود زیرا کسی که خود معتقد است روش های تربیتی که او را به نویسنده،هنرمند و هر فرد دارای تخصص تبدیل نموده غلط است و روش های او در مسیر بکار انداختن توانایی و هنرش غلط و شایسته سرزنش است قابلیت و ظرفیت آن را خواهدداشت و این موقعیت را فراهم خواهد آوردکه مدیران هر گونه که دوست دارند با او رفتار نمایند.
من در پاسخ به این دوستان عنوان می نمودم که این برداشت کلی بوده و نمی تواند مصداقی شود زیرا که اگر امروز صدا و سیما،مطبوعات،اهالی جامعه فرهنگ و تخصص نمی توانند موجودیت موثری در تغییر رفتارفردی واجتماعی داشته باشند وکار بدانجا ختم می شود که فردی بدون آنکه تجربه یک بار نشستن در سالن انتظار مدیری و یا سرگردان ماندن در کوریدور های ادارت را داشته باشد و بداند که بیچاره ارباب رجوع درزمان انتظار چه خون دلی می خورد و یا برای گرفتن یک امضاء می باید چند خان سخت از هفت خان رستم را پشت سر بگذارد به مدیریت دومین خاستگاه تصمیم گیری ادارات در سطح شهر منتصب می شود و به هر نحوی که دلش می خواهد با مردم وحتی فرماندارشهرستان رفتار می نماید وحتی موجبات تباهی در حرث و نسل جامعه را فراهم می نماید این ناشی از آن است که نویسنده ما در مطبوعات،برنامه ساز ما در صدا و سیما و حتی متخصص و دانش آموخته ما در حوزه های مختلف اجتماعی نمی داندکه برای رسیدن به موقعیت مطلوب و شایسته باید چه انتظاری داشته باشد و یا برای فهم شرایط به کدام مرجع مراجعه کند و از برای همین است که در شهر مثلا شهرداری قادر می شود برای به کرسی نشاندن حرفش و برطرف نمودن فشار منتقدان نه یک روزنامه و یا هفته نامه را در اختیار بگیرد بلکه در یک زمان از تمام امکانات اطلاع رسانی اعم از وبسایت ،هفته نامه،ماهنامه داخلی،دو هفته نامه و ...استفاده می کند و پول خرج می کند تا بگوید منتقدان من دروغ می گویندو یا حتی با اعمال فشار دنبال جوسازی اجتماعی می باشند تا مثلا از شهرداری امتیازی بگیرندبراستی آن مدیر مسئول متعهد هفته نامه،دو هفته نامه اگر به اندازه یک مور مورحشک وخالی حساسیت نسبت به مبانی اعتقادی داشت راضی می شد که پول بگیرد و دروغ بنویسد و یا پول بگیرد و منتقدان را لجن مالی کند و یا اگر همان مسئول روابط عمومی ذره ای تعهد اخلاقی و دینی داشت ومعتقد بود که اموال شهرداری مال صغیر و کبیر ابهر است تا برای او امکانات و فرصت زندگی کردن مناسب ایجاد شود به خود حق می داد تا آن پول را به جوانی بدهد که اصلا دست راست وچپ خود را نمی شناسد و یا قادر نیست مسئولیت های اخلاقی اتهاماتی را به فردی چون شعبان ربی که عمری را در خدمت به عقایدش سپری ساخته وارد سازد و بنویسد و بگوید که شورا و شهرداری خوبند و یا همتا ندارند واین منتقدانند که هزاران درد بی درمان دارند.
پس اگر امروز حرف حق جا نمی افتد نه به خاطر آن است که جریان ناحق ومسئولان ظالمند بلکه آنانکه در بین مسئولان، سیستم اجتماعی ومنتقدان قرار می گیرند ناحق و ظالمند که اجازه نمی دهند تا کلامی منعقد شوند و اتحاد و اتفاقی بین مردم ومسئولان ومسئولان ومنتقدان ایجاد شود تا همه آنها به این درک متعالی دست بیابند که مسئولیت بزرگی در قبال اصول اعتقادی و اموال عمومی دارند و باید هوشیار باشند تا مبادا سلمه ای بر اساس تشخیص و دفاع غلط از آنها وارد شود.
ازسوی دیگر باید توجه داشت که اگر چنین اتفاقی(اتحاد مردم ومسئولان ومسئولان ومنتقدان) رخ بدهدنه آدم ناواردی به مسئولیت می رسد (چون افکار عمومی چنان نظارت می کنند که چنین افرادی به خود جرات نمی دهند تا برای مسئولیتی کاندیدا شوند) ونه هر ننه مرده ای می تواند قلم بدست بگیرد و بر مدیران کاربلد اشکال وارد کند و یا از مدیر نابلدی حمایت کند.
پس اشکال کلی کار ما در اجتماع و حمایت از تعالی فهم عموی از منافع ومصالح جامعه می باشد که ریشه آن در خانواده ها و نوع نگاه وحمایت والدین از روش های درست تعلیم وتربیت قرزندان است که باید اصلاح شود.




