سطرهای بالا بخشی از نوشته آقای اسدی ( از نویسندگان و فعالان مطبوعات شهرمان ابهر ) است ،
موردی که پس از خواندن این نوشته مرا متاثر و ناراحت کرد ، نه نگاه تقدیر آمیز یک نویسنده محلی از یک اتفاق فرهنگی هنری در سطح شهرستان بود ؛
نکته آزار دهنده این نوشتار این جاست که : نگاه سطحی یا جانبدارانه اهل مطبوعات به رخدادهایی که در شهرستانهای کوچک اتفاق می افتند و تقریبا تمامی مخاطبان مطبوعات از چند و چون این اتفاقات آگاهند موجب بی اعتمادی مخاطبان نسبت به فعالیت های اهل مطبوعات میشود.
فعالیت های هنری آقای محمدی والا ( و همچنین کیفیت این فعالیت ها ) در ابهر بر اهالی نغمه و بسیاری از دوست داران هنر پوشیده نیست
، ولی قضاوت در مورد اینکه آیا این مدح نامه در خور فعالیت ایشان بوده یا خیر را باید به مخاطبان رمز آگاهی بسپاریم که همواره همراهمان بوده اند
نکته آزار دهنده تر این مطلب استفاده از پیشوند "استاد" در خطاب کردن آقای محمدی والاست
پیشوندی که شاید از سر هیجان زدگی و یا ارادت خاطر نویسنده به آقای محمدی والا نسبت داده شده است ، و شک نداریم این پیشوند که روزگاری برای بزرگانی چون استاد ابوالحسن صبا ، استاد علی نقی وزیری و ... استفاده میشد؛( با تمام احترامی که برای آقای محمدی والا قائلیم ) امروز درخور و شایسته ، برای استفاده در کنار نام ایشان نیست ( هرچند خود آقای والا نیز در این قضیه بی تقصیرند و بحث ما در مورد نوشته آقای اسدی است )
واژه استاد در هنر موسیقی ( و در تمامی هنرها و حتی جامعه دانشگاهی) چنان جایگاه و منزلت بالایی دارد که (( اگر میدانستیم واژه استاد برای آنکه استاد نیست ، چه مسئولیت سنگینی در جامعه ایجاد میکند ،از خود میپرسیدیم چرا بزرگان قوم در بسیاری از مواقع از این واژه پرهیز میکردند؟)) **
در اینجا ذکر خاطره ای را خالی از لطف نمیبینم ؛ چهارده ساله بودم که به همراه یکی از دوستانم برای آشنایی با آقای اعتمادی ( نوازنده ویلون و ملودی ساز شهرمان ) افتخار حضور در کلاس ایشان را پیدا کردم. جلسه تدریس ردیف بود و ایشان ماهور می نواختند ، برای اینکه در کلاس غریبی نکنم گوشه ای نواختند و از من پرسیدند : (( فهمیدی چی بود ؟ و بنده در نهایت شک و دودلی پاسخ دادم : زنگوله بود استاد ؟)) ***
آقای اعتمادی با شنیدن واژه استاد ،کلاس ردیف را تعطیل کردند و در مورد واژه استاد سه ربع ساعت برای کسانی که در کلاس آخر شب حضور داشتند صحبت کردند و در کمال تواضع و فروتنی خواستند دیگر از این پیشوند برای خطاب کردن ایشان استفاده نکنیم.( روحشان شاد و یادشان گرامی).
* : http://samr.blogfa.com/post-864.aspx
** : هنر موسیقی (سال سیزدهم - شماره 110 - شهریور89) سرمقاله - صفحه 2 (مهدی ستایشگر )
*** : هرچند آن گوشه زنگوله نبود و بنده بعدها متوجه شدم گوشه چهار پاره بوده
آبان ماه 1391 - حمید عابدینی - ابهر
در شماره 5 وبلاگ گلها مطلبی با همین موضوع شما منتشر شد .
که به قلم آقای جواد اسدی بود به این شرح :
استاد کیست؟
شاید این سوال برایتان پیش آمده باشد که استاد به چه کسی می توان گفت ؟
برای رسیدن به جوابی بگذارید که با تعریف این واژه از نقطه نظر منبع اطلاعات ادبی شروع کنیم .
در فرهنگ دهخدا آمده : ماهر , با مهارت , صاحب مهارت , حاذق .
همانطور که می بینیم , اگر به معنی لغوی و کلاسیک اکتفا کنیم , این واژه شامل خیلی ها میشود ، ولی من فکر می کنم که ما بایستی معنی بهتری برایش داشته باشیم .
در ضمن , ما یک مسئله فرهنگی هم اینجا داریم و آن این است که خیلی از واژه ها را برای چاپلوسی و تملق استفاده کرده و چیزی را که می گوییم قبول نداریم !! البته بعضی اوقات هم کلمه استاد برای کنایه زدن نیز استفاده می شود .
کلمه استاد در علوم آکادمیک , علمی , هنری و موسیقی نیز رایج است ؛ با اینکه صحبت من اینجا در رابطه با واژه استاد در موسیقی است ولی رابطه آن با دیگر موارد مشابه نیز منظور می باشد بنابراین فکر می کنم که ما برای تعریف بهتر آن بهتر است به سیستم عالیه آموزشی یعنی دانشگاه هم سری بزنیم .
در آنجا ما : استاد یار - دانش یار - استاد داریم ، هر مرحله هم احتیاجات ویژه خودش را دارد .
ولی به نظر می رسد که این واژه در موسیقی بسیار لوث گردیده و کلمه استاد مثل نقل و نبات استفاده می شود ؛ برای اینکه از لوث بودن و استفاده بی رویه کلمه استاد قدری جلوگیری کنیم بایستی یک تعریف خاصی برای استاد در موسیقی (ساز و آواز) داشته باشیم که در راستای تعریف سیستم عالیه آموزشی باشد .
من این موارد را در رابطه با موسیقی , برای شخصی که استاد تلقی میشود پیشنهاد میکنم که استاد باید الزاما این موارد را تواما داشته باشد :
1- مهارت در نواختن و خواندن به نظر نوازندگان و خوانندگان چیره دست .
2- ابداع سبک خاص و متفاوت از دیگران که قابل تشخیص باشد .
3- انتشار کتاب , مقاله و سخنرانی در راستای بخش علمی موسیقی (مثلا : راجع به ساز و یا آواز خویش ، مباحث تئوری موسیقی ، تاریخ هنر و ...) و ثبت و تایید آن توسط مراجع قابل قبول چون دانشگاه موسیقی (و شاید هم هنرستان موسیقی ایران) .....
4- هنر آموزی و تربیت شاگردان برجسته .
فقط با داشتن شرایط بالا بایستی بتوان کسی را استاد تلقی کرد !
امیدوارم که بتوانیم این نظرات را کامل کرده , اشاعه داده و شکل بهتری به جایگاه موسیقی غنی ایران بدهیم .
نظر بنده ک هدر وبلاگ به این مطلب اضافه شد به این شرح بود :
1- هر چقدر به ذهن خودم فشار آوردم تا چند نفر را طبق شرایط سخت گیرانه بالا به لقب استاد مفتخر کنم فقط دو نام یافتم :
علی نقی وزیری و ابوالحسن صبا که به حقیقت شایسته این لقب نیز هستند و در دوره خود توانستند با مجموعه خدماتشان عقب ماندگی چند صد ساله موسیقی ایرانی را تا حدی قابل قبولی جبران کنند .
2- در مرحله بعد سعی کردم با کمی ارفاق یکی از شرایط چهارگانه را در نظر نگیرم ولی با کمال تعجب باز هم تعداد معدودی به این فهرست اضافه شدند :
روح الله خالقی – حسن کسایی – فرامرز پایور .
5- ... و متاسفانه بیشتر موارد هم این کلمه برای احترام در مورد هنرمندان و ... به کار می رود که اصلا صحیح نیست
بعد از نوشته شدم مقاله بالا دوست خوب من وبلاگ پرشین فلاورز هم مطلب زیر را اضافه کردند که با اجازه ایشان در اینجا هم تکرار می کنم ک
... در سطح دانشگاه ، رتبه بندی های استاد و استادی مبتنی بر معیارها و شاخص های معینی می باشد :
نخستین رتبه ی دانشگاهی مربی است که دارندگان مدرک فوق لیسانس را در بر می گیرد که در صورت خذ مدرک دکترا ، چنین شخصی شانس دارد خود را به شرط ارائه ی مقاله های علمی- پژوهشی و پروژه های متعدد تا حد استادیار بالا بکشد .
کسانی که مستقیما دارای مدرک دکترای تخصصی PhD)) باشند ، از مرتبه ی استادیاری آغاز می کنند و در صورتی که چند سال مقالات و کتاب ها و پروژه ها و تدریس های مختلف داشته باشند ، خواهند توانست چنانچه امتیازات لازم فراوان را کسب کنند ، خود را تا مرتبه ی دانشیاری (Associate Professor) ارتقا ببخشند .
در نهایت دانشیاران پس از چند سال که دوباره از صفر آغاز کرده و بتوانند مقاله ها و کتب و پروژه ها و تدریس های متعدد را ارائه دهند، به مدرک پرافتخار استادی (Professor) نایل خواهند شد!!
شایان یادآوری است که در مجموع یک استاد 12 سال در مدرسه ، چهار سال برای لیسانس ، دست کم سه سال برای فوق لیسانس و دست کم چهار سال افزون (جمعا 23 سال) برای دریافت مدرک دکترای تخصصی عمر و وقت وانرژی و در واقع زندگی (!!) مصرف می کند تا در وهله ی نخست با درجه ی استادیاری (پایین ترین درجه ی استادی!!) آغاز کرده باشد !
حال خود حدیث بخوان مفصل بخوان از این مجمل دوست عزیز!
ابتدا بر خودم لازم می دانم که در دفاع از کلمه استاد مطلبی را خدمت بزگواران تقدیم دارم که هرآموزاننده ای نسبت به آنکه می آموزد حکم استاددارد زیرا بنا به فرمایش مولایمان علی(ع) هرکسی که بتواند کلمه ای به دیگری بیاموزد او را عمری بنده خود می سازد اما در خصوص نفس کلمه این نکته را محضر خوانندگان ونویسنده گرامی عرضه بدارم که هرگاه فردی بتواند در محضر برگزیدگانی از یک فن ویا هنر محصولی را ارائه دهد که با نرم ها و یا استاندارد های قابل داوری مقبول افتد می توان به او عنوان استادی دارد زیرا که هنر خلق را به کمال رسانده ومی تواند به دیگران انجام درست کار را یاد بدهد و بر مبنای این متد است که فرد عنوان استادی می یابد و بر مبنای قانون این حق به او داده می شود که هنر آموزی را زیر بلیط تعلیم و تربیت خود بگیرد وچون تعدای از هنرآموزان جناب محمدی والا در مسابقات کشوری عناوین مطرحی را بدست آورده اند همین مصادیق می تواند گواه برازندگی ایشان به لفظ استادی باشد واز این منظر است که در کلاس های درس دانشگاه دانشجویان به آنه در کلاس در س کار آموزاندن را به انجام می رساند عنوان استاد می دهندو برای جلب توجه ایشان را با بکار بستن لفظ استاد صدا می زننداما اینکه استاد اعتمادی با شکستگی نفس از شما و سایر هنر جویان خود خواسته اند که در ارتباط با ایشان این لفظ را استفاده نکنید مبین استاد نبودن ایشان نبوده بلکه ایشان از سال های خیلی دور که بکار تعلیم موسیقی می پرداختند حکم استادی را دریافت کره بودند.
در مورد توجیه و نه توضیح آقای اسدی نمیدونم باید حرفی بزنم یا نه
خوبه آدم بعضی وقتا اشتباهاشو قبول کنه
بجای این همه بقول خودشون صغری کبری چیدن کافی بود واژه مقدس استاد رو
حذف کنن
و بخاطر اشکال پیش اومده هر جوری که دوس داشتن با خواننده هاشون برخورد
میکردن
مثلن میتونستن عذر خواهی کنن
بخدا از ارزش آدم کم نمیشه
سلیستر و روانتر و مودبانه تر و مهربانانه تر از از نوشته آقای عابدینی نمیشد به این
موضوع اعتراض کرد
برای پاسخ به اصرار شما افکار و ذهنیت شما را هدایت می کنم به آنچه که در ارتباط با معنی استاد در کلام علامه دهخدا آمده است و بیش از آن چیزی را اضافه نمی نمایم زیرا که همان معنی تمام حرف است وآنچه بدان افزوده می شود تراوشات قلبی و احساسی افراد است .
اما در خصوص دسته بندی اساتید در دانشگاه این سئوال در لفظ تام وعام مطرح می شود که آیا دانشجو در مواجه با مربی او را مربی صدا می کند و یا در همصحبتی با استادیار ایشان را جناب استادیار می نامد و یا در کلام استادمی نامد و به انتقال خواست ونیاز اقدام می کند و یا حتی در جایی که متکلمی می خواهد به معرفی فرد دارای جایگاه علمی در دانشگاه اقدام کند عنوان می دارد که مربی ویا استاد یار فلان
دوست من آنچه که شما در دفاع ازآن اصراردارید دفاع ازحرمت لفظ استادنیست بلکه شما به نوعی دچار جزمیتی شده اید که می ترسید با شکستن آنچه که در ذهن شما موضوعیت وتقدس یافته دیگر نتوانید بین افراد با درجات متفاوتی از توان تمیز قایل شوید و از این بابت دچار گناه وخطا گردید عزیز من استاد لفظی برای ادای احترام است و اگر من از آن استفاده نموده ام برای عرض ارادت به فردی بوده که تمام ویژگی ها بیان شده در کلام استاددهخدا را داشته است وخدای ناکرده این واژه به کسی اطلاق نگردیده که دقیقا در جهت خلاف بسط و توسعه یک بخش از فرهنگ غنی جامغعه ما عمل نموده باشد اما اگر شما دلتان با معذرت خواهی من آرام می شود نه یک بار بلکه صد ها بار از تمام کسانی که به حق استادند و نباید به آنها استاد گفت ولی مردم چون کلمه دیگری را که مبین تفاوت آنها با دیگربی هنران است نمی شناسند و به آنها استاد می گویند و آنهایی که چنین موضوعی را می بینند و نمی میرند معذرت می خواهم
گرامیم فکر نمی کردم که استفاده ازیک کلمه و آن هم دقیقا در جای خودش (چون کلمه ای که بتوان مترداف آن را برای نمایاندن تفاوت دراندازه مثلا کلنل وزیری و یا صبا و شاهین محمدی والا مشخص ساخت ابداع نشده است)این مقدار برآشفتگی ایجادمی کند وگرنه تا به حال دهها باراستفاده می کردم تا ... (قسمتی از متن حذف شده است - خانه فرهنگ در اصلاح نظرات و متنهایی که بحث توهین را پی میگیرند اختیار کامل دارد )
خدمت اقای آقامحمدی بزرگوار
به نوشته اقای اسدی چرا اعتراض باید نوشت ؟اگر نقطه نظراتی دارید اونو نقدش کنید .قلم نقد هم با وازه مودب و مهربان نا اشناست
اقای اسدی برای چی عذر خواهی بکنند مگه چه اتفاقی افتاده که باید عذر خواهی بکنند ؟از چه کسی عذر خواهی کنند ؟
ولی باز ازباب شنیدن ادب است وعمل نمودن به آنچه که حق باشد معرفت من آماده ام تا به استناد بیان گژی های موجود در بیان و برداشتم که مورد موافقت عقل باشد موردی از تمام خوانندگان مطلبم عذر بخواهم واز این رو منتظرم که فرمایشات تکمیلی شما را بخوانم و در صورت موافقت با قراین عقلی بدان عمل نمایم و بعد ها پایبندبه آن باشم
احساس میکنم ذکر چند نکته که پیوست همین مطلب بگذاریم لازم و ضروری است
1.بنده این نوشته را در کمال احترامی که برای آقای اسدی و قلمشان قائلم نوشتم و دیدگاه شخصی ام را که آنرا بسیار نزدیک به دیدگاه اهل نغمه در جای جای این مملکت میدانم علنی کردم ، بخاطر همین گمان میکنم احسان آقامحمدی عزیز باید کمی با تومانینه و نرمتر مینوشت.
اصولا آن چیزی که ما با آن مخالفت میکنیم از کوره در رفتن ها و نپرداختن به مذاکره و مباحثه است که عموما باعث کشیده شدن بحث ها به بیراهه میشود
2.ما هرچقدر هم که به فضای آزاد رسانه ای علاقمند باشیم ، نباید این آزادی را به معنای شکستن حرمت ها تلقی کنیم ، ما در جامعه ای زندگی میکنیم که احترامات و ارزش های انسانی در آن از جایگاه والایی برخوردار است و باز هم به نظر شخصی بنده اگر قرار است رسانه ای ارزشهای جامعه و احترامات را از بین ببرد نبودش بهتر از بودنش خواهد بود.
پیگیری هم کردم گویا دوستان حذف کرده اند
اگر مربوط به نوشته من میشد دوست دارم ایشان دوباره وقت بگذارند و بنده هم مسلما جواب خواهم داد
حالا یا از جایگاه خواهان یا از جایگاه خوانده

پ.ن
* : بيست و دوم دي ماه هزار و سيصد و هفتاد، کلک، شماره يك
در کنار استاد دوامي، خاطرات محمد رضا شجريان
دو: اگر چه کراني براي علم و هنر متصور نيست، اما استاد بايد به اندازه کافي به اين بي نهايت نزديک شده باشد بطوري که با صرفنظر کردن از موارد جزيي، به اصطلاح کامل و پخته شده باشد.
سه: استاد بايد روحيه اي پژوهشي داشته باشد. بايد اهل تحقيق و تاليف باشد. بايد جستجوگر و نا آرام باشد. روش گذشتگان را درک کرده باشد و خود چيزي براي آيندگان به آن افزوده باشد.
چهار: اين نو آوري و افزودن چيزي به ميراث گذشتگان، بايد مورد قبول واقع شود و رهرواني داشته باشد. وگر نه، اينکه سبکي ابداع شود که نه نقطه عزيمت آن معلوم باشد و نه مقبول اهل هنر واقع شود و رهروي هم نداشته باشد، با مرگ مبدع، خود نيز مي ميرد. چنين سبکي در بقا و دوام فرهنگ و هنر، هيچ جايگاهي نخواهد داشت.
پنج: استاد بايد نقطه اتصال گذشته به آينده باشد و اين ميسر نخواهد بود مگر با تربيت شاگرد. اصلا با ذکر کلمه استاد، کلمه شاگرد هم به ذهن متبادر مي شود. پس هنرمند بدون شاگرد، استاد نمي تواند باشد. هر چند که هر شاگردي هم مقبول نظر نيست. چرا که هر شاگردي نمي تواند چراغ هنر را روشن نگه دارد. پس به زبان بهتر، براي اتصال گذشتگان و آيندگان، استاد بايد شاگرداني مبرز تربيت کند که لااقل تعدادي از آنها استادان آينده باشند.
شش: استاد بايد موثر بر جامعه باشد و نه تنها بر مخاطبين، بلکه بر هنرمندان متاخر هم تاثير گذار باشد. چنانکه در هر کوي و برزني که سازي زده شود يا آوازي خوانده شود بتوان تاثير و جاي پاي استاد را در آن يافت.
توضیحات اضافش تو نظرا نمیدونم برای چی بوده؟
(( اگر میدانستیم واژه استاد برای آنکه استاد نیست ، چه مسئولیت سنگینی در جامعه ایجاد میکند ،از خود میپرسیدیم چرا بزرگان قوم در بسیاری از مواقع از این واژه پرهیز میکردند؟))
تمام!
ولی اگر بخوایم با توجه به نوشته های استاد دهخدا هم بگیم ماهر , با مهارت , صاحب مهارت , حاذق
حاذق و با مهارت بودن آقای محمدی والا رو کی تایید میکنه؟
نوازنده ها و موسیقیدانا یا لذت شنونده؟
پس اگه اینجوری باشه امیر احدیم استاده دیگه و الی آخر
دوست دارم از اقای اسدی بخاطر نقد پذیریشون -به درستی و غلط بودن نقدا کار ندارم- تقدیر کنم البته به نوبه ی خودم
آدم لذت میبره تو همچین فضایی با همچین آدمایی گپ بزنه
آدمایی که واسه کاراشون دلیل دارن و از کوره در نمیرن
اینجور آدما باید الگوی ما باشن
باید یاد بگیریم از هر حرفی قهر نکنیم و مرد باشیم و جوابگو باشیم
نه مثل مسئولامون - که اونام برشی از جامعه ی ما هستن -
تو کنسرت آخر اداراه ارشاد کنسرت اقای نظمده اینا عروسی مختلط گرفتن! مسئول اداره ارشاد از کی عذر خواهی کرد به خاطر این اشتباه؟
اشتباهی که ما نوازنده هارم شرمنده میکنه
ولی کسی جوابی نداره
کنسرت اجرا شده ، در حد به مناظره گذاشتن نبود
با عرض معذرت مجبورم بگویم که در موضوع تا حدودی خلط مبحث صورت گرفته و همین خلط باعث شده تا خواسته وناخواسته استاد محمدی والا(خودشان با استفده این لفظ مخالفند) هم بدون آنکه در پیش آمدن موضوع تقصیری داشته باشند مورد حمله و صدمه واقع شوند و از این بابت ممنون می شوم که اگر دوستان در مطالب خود تنها بنده ومطالب منعکس شده از جانب من را مد نظر و پاسخ خود قرار دهند
اما در خصوص مطالب عنوان شده بایدبه عرض دوستان برسانم که عزیزان من نمی خواهم با نوشتن و یا حداقل زیاد نوشتن کار خودم را توجیه بکنم زیرا که نه وقت و حوصله این کار را دارم ونه اعتقادی به توجیه دارم زیرا تعهدم به این است که بگویم و بشنوم و ازاین طریق به گفتگو ومفاهمه بر مبنای آن کمک کنم
در رابطه با آنچه که دوستان عنوان داشته اند باز به حرف اولم که تعریف علامه دهخدا از استاداست برمی گردم وعنوان می دارم که تمام درجه بندی ها و مرتبه آفرینی ها را قبول دارم با این تفاوت که
