وبلاگ فرهنگی ،اجتماعی ثمر ابهر

خانوادگی ،اجتماعی،ثمرابهر،وبلاگ

درباره من
«عضو مركز توسعه وبلاگ نويسي ديني خراسان جنوبي با كد عضويت 50051»
به نام خدا
کار را با نام خدایی آغاز می کنم که آرامش دهنده دل هاست خدایی که عشق را آفریدوبه انسان یاد داد که دوست بدارد وامیدوارم در راهی که آغاز نموده ام آنچه از دلم بر می آید بر دل های مشتاق به محبت مردم عزیزمان بنشیند زیرا که من هم به محبت تمام مردم نیاز مندم وبرای جلب آن از هیچ کوششی دریغ نمی ورزم
و امادر باره وبلاگ  ثمر ابهر
پیدایش فضای مجازی و کاهش رسانه های سنتی در شهرستان ابهر و بر خورد سلیقه ای اربابان آنها به اجباربرای ایجاد ارتباط با مردم خوب ابهر استفاده از فضای مجازی را انتخاب نمودم که آرزو دارم در بهره گیری از این امکان مناسب اولا به هوای نفسم اجازه جولان ندهم ثانیا تنها برای ارتقاء سطح فرهنگ منطقه فعالیت نمایم و در نهایت اینکه چیزی را بنویسم که مرضای خداوند متعال و صاحبان حق باشد در این راه چون خود را کم توان و نیازمند کمک می دانم از عموم دوستاران فعالیت های فرهنگی در خواست می کنم که مرا در بجا اوردن رسالتی که بر دوش خود احساس می نمایم یاری دهند.

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی مستمندی در بسته باز کردن
                         "شیخ بهایی"
نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: دوشنبه هشتم آبان ۱۳۹۱ ساعت: ۵:۱۵ ب.ظ

سطرهای بالا بخشی از نوشته آقای اسدی ( از نویسندگان و فعالان مطبوعات شهرمان ابهر ) است ،

موردی که پس از خواندن این نوشته مرا متاثر و ناراحت کرد ، نه نگاه تقدیر آمیز یک نویسنده محلی از یک اتفاق فرهنگی هنری در سطح شهرستان بود ؛

نکته آزار دهنده این نوشتار این جاست که : نگاه سطحی یا جانبدارانه اهل مطبوعات به رخدادهایی که در شهرستانهای کوچک اتفاق می افتند و تقریبا تمامی مخاطبان مطبوعات از چند و چون این اتفاقات آگاهند موجب بی اعتمادی مخاطبان نسبت به فعالیت های اهل مطبوعات میشود.

فعالیت های هنری آقای محمدی والا ( و همچنین کیفیت این فعالیت ها ) در ابهر بر اهالی نغمه و بسیاری از دوست  داران هنر پوشیده نیست
، ولی قضاوت در مورد  اینکه آیا این مدح نامه در خور فعالیت ایشان بوده یا خیر را باید به مخاطبان رمز آگاهی بسپاریم که همواره همراهمان بوده اند

نکته آزار دهنده تر این مطلب استفاده از پیشوند "استاد" در خطاب کردن آقای محمدی والاست

پیشوندی که شاید از سر هیجان زدگی و یا ارادت خاطر نویسنده به آقای محمدی والا  نسبت داده شده است ، و شک نداریم این پیشوند که روزگاری برای بزرگانی چون استاد ابوالحسن صبا ، استاد علی  نقی وزیری و ... استفاده میشد؛( با تمام احترامی که برای آقای محمدی والا قائلیم ) امروز درخور و شایسته ، برای استفاده در کنار نام ایشان نیست ( هرچند خود آقای والا نیز در این قضیه بی تقصیرند و بحث ما در مورد نوشته آقای اسدی است )

واژه استاد در هنر موسیقی ( و در تمامی هنرها و حتی جامعه دانشگاهی) چنان جایگاه و منزلت بالایی دارد که (( اگر میدانستیم واژه استاد برای آنکه استاد نیست ، چه مسئولیت سنگینی در جامعه ایجاد میکند ،از خود میپرسیدیم چرا بزرگان قوم در بسیاری از مواقع از این واژه پرهیز میکردند؟)) **

در اینجا ذکر خاطره ای را خالی از لطف نمیبینم ؛ چهارده ساله بودم که به همراه یکی از دوستانم برای آشنایی با آقای اعتمادی ( نوازنده ویلون و ملودی ساز شهرمان ) افتخار حضور در کلاس ایشان را پیدا کردم. جلسه تدریس ردیف بود و ایشان ماهور می نواختند ، برای اینکه در کلاس غریبی نکنم گوشه ای نواختند و از من پرسیدند : (( فهمیدی چی بود ؟ و بنده در نهایت شک و دودلی پاسخ دادم : زنگوله بود استاد ؟)) ***

آقای اعتمادی با شنیدن واژه استاد ،کلاس ردیف را تعطیل کردند و در مورد واژه استاد سه ربع ساعت برای کسانی که در کلاس آخر شب حضور داشتند صحبت کردند و در کمال تواضع و فروتنی خواستند دیگر از این پیشوند برای خطاب کردن ایشان استفاده نکنیم.( روحشان شاد و یادشان گرامی).



* : http://samr.blogfa.com/post-864.aspx

** : هنر موسیقی (سال سیزدهم - شماره 110 - شهریور89) سرمقاله - صفحه 2 (مهدی ستایشگر )

*** : هرچند آن گوشه زنگوله نبود و بنده بعدها متوجه شدم گوشه چهار پاره بوده


آبان ماه 1391 - حمید عابدینی - ابهر

با درود

در شماره 5 وبلاگ گلها مطلبی با همین موضوع شما منتشر شد .
که به قلم آقای جواد اسدی بود به این شرح :

استاد کیست؟

شاید این سوال برایتان پیش آمده باشد که استاد به چه کسی می توان گفت ؟
برای رسیدن به جوابی بگذارید که با تعریف این واژه از نقطه نظر منبع اطلاعات ادبی شروع کنیم .
در فرهنگ دهخدا آمده : ماهر , با مهارت , صاحب مهارت , حاذق .
همانطور که می بینیم , اگر به معنی لغوی و کلاسیک اکتفا کنیم , این واژه شامل خیلی ها میشود ، ولی من فکر می کنم که ما بایستی معنی بهتری برایش داشته باشیم .
در ضمن , ما یک مسئله فرهنگی هم اینجا داریم و آن این است که خیلی از واژه ها را برای چاپلوسی و تملق استفاده کرده و چیزی را که می گوییم قبول نداریم !! البته بعضی اوقات هم کلمه استاد برای کنایه زدن نیز استفاده می شود .
کلمه استاد در علوم آکادمیک , علمی , هنری و موسیقی نیز رایج است ؛ با اینکه صحبت من اینجا در رابطه با واژه استاد در موسیقی است ولی رابطه آن با دیگر موارد مشابه نیز منظور می باشد بنابراین فکر می کنم که ما برای تعریف بهتر آن بهتر است به سیستم عالیه آموزشی یعنی دانشگاه هم سری بزنیم .
در آنجا ما : استاد یار - دانش یار - استاد داریم ، هر مرحله هم احتیاجات ویژه خودش را دارد .
ولی به نظر می رسد که این واژه در موسیقی بسیار لوث گردیده و کلمه استاد مثل نقل و نبات استفاده می شود ؛ برای اینکه از لوث بودن و استفاده بی رویه کلمه استاد قدری جلوگیری کنیم بایستی یک تعریف خاصی برای استاد در موسیقی (ساز و آواز) داشته باشیم که در راستای تعریف سیستم عالیه آموزشی باشد .
من این موارد را در رابطه با موسیقی , برای شخصی که استاد تلقی میشود پیشنهاد میکنم که استاد باید الزاما این موارد را تواما داشته باشد :
1- مهارت در نواختن و خواندن به نظر نوازندگان و خوانندگان چیره دست .
2- ابداع سبک خاص و متفاوت از دیگران که قابل تشخیص باشد .
3- انتشار کتاب , مقاله و سخنرانی در راستای بخش علمی موسیقی (مثلا : راجع به ساز و یا آواز خویش ، مباحث تئوری موسیقی ، تاریخ هنر و ...) و ثبت و تایید آن توسط مراجع قابل قبول چون دانشگاه موسیقی (و شاید هم هنرستان موسیقی ایران) .....
نویسنده: وبلاگ گلها
شنبه 6 آبان1391 ساعت: 20:32
ادامه ....

4- هنر آموزی و تربیت شاگردان برجسته .
فقط با داشتن شرایط بالا بایستی بتوان کسی را استاد تلقی کرد !
امیدوارم که بتوانیم این نظرات را کامل کرده , اشاعه داده و شکل بهتری به جایگاه موسیقی غنی ایران بدهیم .

نظر بنده ک هدر وبلاگ به این مطلب اضافه شد به این شرح بود :

1- هر چقدر به ذهن خودم فشار آوردم تا چند نفر را طبق شرایط سخت گیرانه بالا به لقب استاد مفتخر کنم فقط دو نام یافتم :
علی نقی وزیری و ابوالحسن صبا که به حقیقت شایسته این لقب نیز هستند و در دوره خود توانستند با مجموعه خدماتشان عقب ماندگی چند صد ساله موسیقی ایرانی را تا حدی قابل قبولی جبران کنند .
2- در مرحله بعد سعی کردم با کمی ارفاق یکی از شرایط چهارگانه را در نظر نگیرم ولی با کمال تعجب باز هم تعداد معدودی به این فهرست اضافه شدند :
روح الله خالقی – حسن کسایی – فرامرز پایور .
5- ... و متاسفانه بیشتر موارد هم این کلمه برای احترام در مورد هنرمندان و ... به کار می رود که اصلا صحیح نیست
نویسنده: وبلاگ گلها
شنبه 6 آبان1391 ساعت: 20:32
ادامه ....

بعد از نوشته شدم مقاله بالا دوست خوب من وبلاگ پرشین فلاورز هم مطلب زیر را اضافه کردند که با اجازه ایشان در اینجا هم تکرار می کنم ک

... در سطح دانشگاه ، رتبه بندی های استاد و استادی مبتنی بر معیارها و شاخص های معینی می باشد :
نخستین رتبه ی دانشگاهی مربی است که دارندگان مدرک فوق لیسانس را در بر می گیرد که در صورت خذ مدرک دکترا ، چنین شخصی شانس دارد خود را به شرط ارائه ی مقاله های علمی- پژوهشی و پروژه های متعدد تا حد استادیار بالا بکشد .
کسانی که مستقیما دارای مدرک دکترای تخصصی PhD)) باشند ، از مرتبه ی استادیاری آغاز می کنند و در صورتی که چند سال مقالات و کتاب ها و پروژه ها و تدریس های مختلف داشته باشند ، خواهند توانست چنانچه امتیازات لازم فراوان را کسب کنند ، خود را تا مرتبه ی دانشیاری (Associate Professor) ارتقا ببخشند .
در نهایت دانشیاران پس از چند سال که دوباره از صفر آغاز کرده و بتوانند مقاله ها و کتب و پروژه ها و تدریس های متعدد را ارائه دهند، به مدرک پرافتخار استادی (Professor) نایل خواهند شد!!
شایان یادآوری است که در مجموع یک استاد 12 سال در مدرسه ، چهار سال برای لیسانس ، دست کم سه سال برای فوق لیسانس و دست کم چهار سال افزون (جمعا 23 سال) برای دریافت مدرک دکترای تخصصی عمر و وقت وانرژی و در واقع زندگی (!!) مصرف می کند تا در وهله ی نخست با درجه ی استادیاری (پایین ترین درجه ی استادی!!) آغاز کرده باشد !
حال خود حدیث بخوان مفصل بخوان از این مجمل دوست عزیز!
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 9:30
با سلام و تشکر از آنچه که به رشته تحریر در آمده است
ابتدا بر خودم لازم می دانم که در دفاع از کلمه استاد مطلبی را خدمت بزگواران تقدیم دارم که هرآموزاننده ای نسبت به آنکه می آموزد حکم استاددارد زیرا بنا به فرمایش مولایمان علی(ع) هرکسی که بتواند کلمه ای به دیگری بیاموزد او را عمری بنده خود می سازد اما در خصوص نفس کلمه این نکته را محضر خوانندگان ونویسنده گرامی عرضه بدارم که هرگاه فردی بتواند در محضر برگزیدگانی از یک فن ویا هنر محصولی را ارائه دهد که با نرم ها و یا استاندارد های قابل داوری مقبول افتد می توان به او عنوان استادی دارد زیرا که هنر خلق را به کمال رسانده ومی تواند به دیگران انجام درست کار را یاد بدهد و بر مبنای این متد است که فرد عنوان استادی می یابد و بر مبنای قانون این حق به او داده می شود که هنر آموزی را زیر بلیط تعلیم و تربیت خود بگیرد وچون تعدای از هنرآموزان جناب محمدی والا در مسابقات کشوری عناوین مطرحی را بدست آورده اند همین مصادیق می تواند گواه برازندگی ایشان به لفظ استادی باشد واز این منظر است که در کلاس های درس دانشگاه دانشجویان به آنه در کلاس در س کار آموزاندن را به انجام می رساند عنوان استاد می دهندو برای جلب توجه ایشان را با بکار بستن لفظ استاد صدا می زننداما اینکه استاد اعتمادی با شکستگی نفس از شما و سایر هنر جویان خود خواسته اند که در ارتباط با ایشان این لفظ را استفاده نکنید مبین استاد نبودن ایشان نبوده بلکه ایشان از سال های خیلی دور که بکار تعلیم موسیقی می پرداختند حکم استادی را دریافت کره بودند.
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 9:57
در رابطه با موضوع سطحی نگری و نگاه جانبدارانه عمدتا در ارتباط با ارزیابی و یا مقایسه بین دو موجودیت با کیفیت و یا همسانی های قابل اندازه گیری به کار می رود یعنی من اگر می خواستم افرادی چون اکبری،امینی،محمودی،حیدری،رمضانی و محمدی والا را در ترازوی ارزیابی و مقایسه قرار دهم واز میان آنها که در کار موسیقی امروز ابهر استاد شناخته می شوند وکار تعلیم هنر آموزان فراوانی را بر عهده دارند با آوردن صغرا کبرای های فراوان به منصب استادی بنشانم آنگاه می شد گفت که در کارم سطحی نگر بوده ام و یا جانبدارانه به کسی و یا موجودیتی نگاه داشته ام من در آن مطلب تنها به انتقال حس شخصی خودم و ادای احترام به همتی که از فردی به نمایش در می آید تا در یک فضای فسرده به دفاع از موجودیتی اقدام نماید پرداخته ام و حتی تلاش نکرده ام که در این وادی ایشان را از آنچه که در ابهر و استان می باشند بالاتر ببرم و با مرز اساتیدی که در کشور محور بر جسته فعالیت های هنری می باشند مقایسه نمایم تا مبادا حکم سطحی نگری و جانبداری به مطلبم زده شود.در ضمن باید به خاطر داشت که برای بیان میزان ارادت خودمان در موضوع استاد می شود از کلماتی چون استاد اول و یا استاد تمام استفاده نمود که این الفاظ هم در عالم معنا بسیار اعتبار آفرین ووزین می باشند ومی توان از آنها در خصوص افرادی چون صباعلینقیوزیری و ...استفاده نمود.
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 10:11
اما در خصوص استفاده از لفظ مدح نامه هم باید خاطر نشان بشوم که همیشه مداحی با اعتصام به نوعی وابستگی مادی و یا تفسیر موقعیتی از یک موجودیت صورت می گیرد یعنی اگر نویسنده متن به نوعی شاگرد جناب محمدی والا و یا بکار هنر مشغول بود می شد عنوان نمود که فرد امروز چنین می نویسد تا فردا بهره مند از الطاف ایشان شود ویا اساسا به لطفی نیاز مند باشد بنده ارادت خالصانه ای به جناب محمدی والا دارم و آن هم بدین خاطر است که ایشان هیچگاه کار را برای ایجاد رضایت مندی در آنانی که ممکن است قدرت صدور حکمی داشته باشند و یا امکاناتی در اختیار داشته باشند و با دادن این امکانات مشکلی را حل کنند و یا آرامش و آسودگی را به افرادی انتقال دهند انجام نمی دهند و از برای همین است که تنها کار می کنند وبه تنهای بار تمام مسئولیت حوزه فعالیت خود را بر دوش می کشند وچون چنینند شایسته احترام و بزرگی می باشند ومن بر خود وظیفه می دانم که دراین کار یاورشان باشم و یا حداقل با قلمم انگیزه وروحیه مبارزه با مشکلات در ایشان را تقویت نمایم وبرخلاف نظر نویسنده محترم که نشان می دهد دربکار گرفتن الفاظ جسارت قابل اتکایی دارد معتقدم که محمدی والا شایسته این لفظند و باید هم در رابطه با ایشان استفاده نمود زیرا حداقل کاریست که می شود در برابر تمام زحمات بی شائبه ایشان انجام داد ودقیقا بنده با آگاهی از حسن نیت ایشان و بزرگ منشی جناب محمدی والا که حتی در همان جلسه و در پشت بلند گو اعلان نمودند که به من استا نگویید من این لفظ را بکار بردم تا خود ایشان بدانند که کارشان در این وانفسای بی رمقی و بی توجهی شایسته تقدیر است.
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 10:20
اما در رابطه با جلب اعتماد و یا شیوع بی اعتمادی نیاز به این نگاه ریز بینانه دارد که توجه شود که اگر نگاهی حتی از سر تملق و مداحی شده این نگاه برای بالا بردن کدام موقعیت پشیز بوده و یا بالا رفتن این موقعیت غیر واقعی چه ضرری به جامعه وارد می کند وگرنه آنجا که فردی حتی بسیار سخت گیر در استفاده از ادبیات سخیف بخواهد منویات درونی خود را افشاء کند و موجب غلط شدن باور مردم در ارزیابی و قضاوت در رابطه با موجودیتی اثر گذار نگرد نمی توان آن را مایه بی اعتمادی دانست بلکه می شود گفت که آن نویسنده و یا فرد دارای توان و قدرت کنترل ومهار احساسات خود نبوده ومی شود او را تنها به خاطر این مورد شماتت نمود واز او خواست که مراقب احساسات ومدیریت آن باشد ودر نهایت اینکه به نظر من کاری که جناب محمدی والا در حال حاضر انجام می دهند از نوع بسیار ارزشمند است زیرا که او به نوعی ایثار می کنند وهمین ویژگی ایشان را برازنده الصاق لفظ استاد به نامشان می گرداند اگر چه با توجه به مراتب استادی ایشان هنوز در مراتب اولین این جایگاه می باشندوامیداست که با علایم ونشانه هایی از معرفت به جایگاه وموقعیت انسان که درایشان وجود دارد مراتب بعدی را هم با گام هایی مطمئن بردارند تا شهرستان خموده و منفعل ما بلکه با همین اندک تحرکات نامی منطقه و کشور گردند
نویسنده: آقا محمدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 11:18
تازه فهمیدیم عذر بدتر از گناه یعنی چی؟

در مورد توجیه و نه توضیح آقای اسدی نمیدونم باید حرفی بزنم یا نه

خوبه آدم بعضی وقتا اشتباهاشو قبول کنه

بجای این همه بقول خودشون صغری کبری چیدن کافی بود واژه مقدس استاد رو 

حذف کنن

و بخاطر اشکال پیش اومده هر جوری که دوس داشتن با خواننده هاشون برخورد 

میکردن

مثلن میتونستن عذر خواهی کنن

بخدا از ارزش آدم کم نمیشه

سلیستر و روانتر و مودبانه تر و مهربانانه تر از از نوشته آقای عابدینی نمیشد به این

موضوع اعتراض کرد
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 12:18
دوست گرامیم جناب آقا محمدی
برای پاسخ به اصرار شما افکار و ذهنیت شما را هدایت می کنم به آنچه که در ارتباط با معنی استاد در کلام علامه دهخدا آمده است و بیش از آن چیزی را اضافه نمی نمایم زیرا که همان معنی تمام حرف است وآنچه بدان افزوده می شود تراوشات قلبی و احساسی افراد است .
اما در خصوص دسته بندی اساتید در دانشگاه این سئوال در لفظ تام وعام مطرح می شود که آیا دانشجو در مواجه با مربی او را مربی صدا می کند و یا در همصحبتی با استادیار ایشان را جناب استادیار می نامد و یا در کلام استادمی نامد و به انتقال خواست ونیاز اقدام می کند و یا حتی در جایی که متکلمی می خواهد به معرفی فرد دارای جایگاه علمی در دانشگاه اقدام کند عنوان می دارد که مربی ویا استاد یار فلان
دوست من آنچه که شما در دفاع ازآن اصراردارید دفاع ازحرمت لفظ استادنیست بلکه شما به نوعی دچار جزمیتی شده اید که می ترسید با شکستن آنچه که در ذهن شما موضوعیت وتقدس یافته دیگر نتوانید بین افراد با درجات متفاوتی از توان تمیز قایل شوید و از این بابت دچار گناه وخطا گردید عزیز من استاد لفظی برای ادای احترام است و اگر من از آن استفاده نموده ام برای عرض ارادت به فردی بوده که تمام ویژگی ها بیان شده در کلام استاددهخدا را داشته است وخدای ناکرده این واژه به کسی اطلاق نگردیده که دقیقا در جهت خلاف بسط و توسعه یک بخش از فرهنگ غنی جامغعه ما عمل نموده باشد اما اگر شما دلتان با معذرت خواهی من آرام می شود نه یک بار بلکه صد ها بار از تمام کسانی که به حق استادند و نباید به آنها استاد گفت ولی مردم چون کلمه دیگری را که مبین تفاوت آنها با دیگربی هنران است نمی شناسند و به آنها استاد می گویند و آنهایی که چنین موضوعی را می بینند و نمی میرند معذرت می خواهم 
گرامیم فکر نمی کردم که استفاده ازیک کلمه و آن هم دقیقا در جای خودش (چون کلمه ای که بتوان مترداف آن را برای نمایاندن تفاوت دراندازه مثلا کلنل وزیری و یا صبا و شاهین محمدی والا مشخص ساخت ابداع نشده است)این مقدار برآشفتگی ایجادمی کند وگرنه تا به حال دهها باراستفاده می کردم تا ... (قسمتی از متن حذف شده است - خانه فرهنگ در اصلاح نظرات و متنهایی که بحث توهین را پی میگیرند اختیار کامل دارد )
قسمت حذف شده عبارت بود از این نکته که.
قلمی که نمی تواند سوژه وموضوعی را برای مطرح کردن بیابد با استفاده از آن عقده های فرو خفته در گلوی خود را با لجن پارکنی به این و آن فرا فکنی نماید
نویسنده: محمدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 12:32
سلام 
خدمت اقای آقامحمدی بزرگوار 
به نوشته اقای اسدی چرا اعتراض باید نوشت ؟اگر نقطه نظراتی دارید اونو نقدش کنید .قلم نقد هم با وازه مودب و مهربان نا اشناست 
اقای اسدی برای چی عذر خواهی بکنند مگه چه اتفاقی افتاده که باید عذر خواهی بکنند ؟از چه کسی عذر خواهی کنند ؟
نویسنده: حسن اسدی
یکشنبه 7 آبان1391 ساعت: 12:33
در رابطه با قبول اشتباه خدمت شما بزرگوار عرضه بدارم که اساسا معتقدبه جایز الخطا بودن انسان می باشم و چون زیاد حرف می زنم و زیادمی نویسماعتقادم به این است که میزان خطا و اشتباه من بیش از کسانی خواهد بود که نه چشمی برای دیدن،نه گوشی برای شنیدن و نه زبانی برای فریاد کشیدن دارند وازاین روست که همیشه آماده ام که اگر کسی مرا متوجه اشتباهم بکند با جان ودل در مسیر رفع آن از اعمالم و برطرف نمودن آثار آن از جامعه و افراد مستقردر آن برآیم اما در این مورد خاص متوجه نشدم که چه اشتباهی کرده ام زیرا که اگر آنچه را که من گفته ام با آداب عرفی جامعه مطابقت دهیم می توان آن را مصداق به جا آوردن رسم ادب دانست و یا اگربخواهیم آن را با معیار ها وارزش های اجتماعی مورد ارزیابی قرار دهیم باید با باز گشت به تعریف ارائه شده از سوی استاددهخدا بگویم که کدام یک از ویژگی های جناب محمدی والا با اندازه های مورداشاره در تعریف ارائه شده هماهنگی ندارد تا بر مبنای شدت اشتباهی که صورت گرفته و آثار مخربی که بر جای گذارده از آنان که مخاطب من بوده اندمعذرت بخواهم 
ولی باز ازباب شنیدن ادب است وعمل نمودن به آنچه که حق باشد معرفت من آماده ام تا به استناد بیان گژی های موجود در بیان و برداشتم که مورد موافقت عقل باشد موردی از تمام خوانندگان مطلبم عذر بخواهم واز این رو منتظرم که فرمایشات تکمیلی شما را بخوانم و در صورت موافقت با قراین عقلی بدان عمل نمایم و بعد ها پایبندبه آن باشم
حمید عابدینی
با درود

احساس میکنم ذکر چند نکته که پیوست همین مطلب بگذاریم لازم و ضروری است

1.بنده این نوشته را در کمال احترامی که برای آقای اسدی و قلمشان قائلم نوشتم و دیدگاه شخصی ام را که آنرا بسیار نزدیک به دیدگاه اهل نغمه در جای جای این مملکت میدانم علنی کردم ، بخاطر همین گمان میکنم احسان آقامحمدی عزیز باید کمی با تومانینه و نرمتر مینوشت.
اصولا آن چیزی که ما با آن مخالفت میکنیم از کوره در رفتن ها و نپرداختن به مذاکره و مباحثه است که عموما باعث کشیده شدن بحث ها به بیراهه میشود

2.ما هرچقدر هم که به فضای آزاد رسانه ای علاقمند باشیم ، نباید این آزادی را به معنای شکستن حرمت ها تلقی کنیم ، ما در جامعه ای زندگی میکنیم که احترامات و ارزش های انسانی در آن از جایگاه والایی برخوردار است و باز هم به نظر شخصی بنده اگر قرار است رسانه ای ارزشهای جامعه و احترامات را از بین ببرد نبودش بهتر از بودنش خواهد بود.
نویسنده: حمید عابدینی
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 18:29
با شناختی که من و ما از آقای اسدی داریم ، ایشان بسیار به جنبه های حرفه ای فعالیت در مطبوعات پایبندند. اینکه بخشی از نظر ایشان حذف شده نمیدانم برای چیست؟!
پیگیری هم کردم گویا دوستان حذف کرده اند
اگر مربوط به نوشته من میشد دوست دارم ایشان دوباره وقت بگذارند و بنده هم مسلما جواب خواهم داد
حالا یا از جایگاه خواهان یا از جایگاه خوانده
نویسنده: حمید عابدینی
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 18:31
بازهم با همه توضیحات و تفاسیر و بعد از خواندن نظرات دوستان، روی سخن خودم پایبندم که استفاده از پیشوند استاد در کنار نام آقای محمدی والا ترکیب ناهمگونی است!
نویسنده: رزمجویی
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 18:58
استاد خطاب کردن هنرمندان موسيقي، از بي ضابطگي رنج مي برد. گاهي اوقات بحثهاي فرسايشي و بي نتيجه در مي گيرد. دوست عزيزي بدرستي پرسيده بود که آيا ملاک ما در استاد گفتن به کسي فقط بر اساس علاقه شخصي است يا ملاک و معياري در کار است؟ در اينجا بايدمنظور خود را از جايگاه اجتماعي استادي در هنر مشخص کنيم. آيا منظور شبيه همان استادان بنا، نقاش... است که به فرموده استاد دوامي همان اوستا * است، يا نه منظور واژه اي منحصر بفردتر وتـخصصي تر است؟ اگر شق اول را در نظر بگيريم، جايي برای مناقشه باقي نمي ماند. پس سعي مي شود ضوابطي که به نظر نگارنده لااقل مي تواند شرط لازم (و نه الزاما کافي) براي تعريف واژه استادي به معناي علمي آن باشد، بيان گردد. پيشاپيش ذکر اين نکته لازم است که اين ضوابط مي تواند مورد اجماع قرار نگيرد. پس جا براي بحث و گفتگو تا رسيدن به نظري فراگير همچنان باز است.

پ.ن 
* : بيست و دوم دي ماه هزار و سيصد و هفتاد، کلک، شماره يك

در کنار استاد دوامي، خاطرات محمد رضا شجريان
نویسنده: رزمجویی
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 18:59
يک: به طور معمول دو ويژگي پنهان در استادي نهفته است. يکي کميابي و ديگري سن و سال. خود واژه استادي از نخبه بودن حکايت دارد و از آنجا که نخبه بودن امري نسبي است، پس اگر فرض کنيم که بيشتر هنرمندان استاد باشند، حرمت و قداست اين واژه از بين مي رود. از طرفي چون متعالي شدن امري زمان بر است، معمولا دور از ذهن خواهد بود که کسي در سنين جواني به چنين درجه اي نائل شود. هنرمند و دوست عزيزم امير حسين سام خاطره اي از مرحوم استاد عبادي ذکر مي کنند که وقتي ايشان را استاد خطاب کردند، بر آشفتند و فرمودند تا وقتي حسن کسايي زنده است، به من نگوييد استاد.

دو: اگر چه کراني براي علم و هنر متصور نيست، اما استاد بايد به اندازه کافي به اين بي نهايت نزديک شده باشد بطوري که با صرفنظر کردن از موارد جزيي، به اصطلاح کامل و پخته شده باشد.

سه: استاد بايد روحيه اي پژوهشي داشته باشد. بايد اهل تحقيق و تاليف باشد. بايد جستجوگر و نا آرام باشد. روش گذشتگان را درک کرده باشد و خود چيزي براي آيندگان به آن افزوده باشد.

چهار: اين نو آوري و افزودن چيزي به ميراث گذشتگان، بايد مورد قبول واقع شود و رهرواني داشته باشد. وگر نه، اينکه سبکي ابداع شود که نه نقطه عزيمت آن معلوم باشد و نه مقبول اهل هنر واقع شود و رهروي هم نداشته باشد، با مرگ مبدع، خود نيز مي ميرد. چنين سبکي در بقا و دوام فرهنگ و هنر، هيچ جايگاهي نخواهد داشت.

پنج: استاد بايد نقطه اتصال گذشته به آينده باشد و اين ميسر نخواهد بود مگر با تربيت شاگرد. اصلا با ذکر کلمه استاد، کلمه شاگرد هم به ذهن متبادر مي شود. پس هنرمند بدون شاگرد، استاد نمي تواند باشد. هر چند که هر شاگردي هم مقبول نظر نيست. چرا که هر شاگردي نمي تواند چراغ هنر را روشن نگه دارد. پس به زبان بهتر، براي اتصال گذشتگان و آيندگان، استاد بايد شاگرداني مبرز تربيت کند که لااقل تعدادي از آنها استادان آينده باشند.

شش: استاد بايد موثر بر جامعه باشد و نه تنها بر مخاطبين، بلکه بر هنرمندان متاخر هم تاثير گذار باشد. چنانکه در هر کوي و برزني که سازي زده شود يا آوازي خوانده شود بتوان تاثير و جاي پاي استاد را در آن يافت.
نویسنده: صابر
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 22:20
حمید عابدینی کم و خلاصه و منطقی و مستند حرف میزنه

توضیحات اضافش تو نظرا نمیدونم برای چی بوده؟

(( اگر میدانستیم واژه استاد برای آنکه استاد نیست ، چه مسئولیت سنگینی در جامعه ایجاد میکند ،از خود میپرسیدیم چرا بزرگان قوم در بسیاری از مواقع از این واژه پرهیز میکردند؟))

تمام!
نویسنده: صابر
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 22:24
با آقای اسدی آشنایی ندارم و از سوابق موسیقیشون خبر ندارم

ولی اگر بخوایم با توجه به نوشته های استاد دهخدا هم بگیم ماهر , با مهارت , صاحب مهارت , حاذق 

حاذق و با مهارت بودن آقای محمدی والا رو کی تایید میکنه؟

نوازنده ها و موسیقیدانا یا لذت شنونده؟

پس اگه اینجوری باشه امیر احدیم استاده دیگه و الی آخر
نویسنده: صابر
دوشنبه 8 آبان1391 ساعت: 22:31
اینم حیفه نگفته برم

دوست دارم از اقای اسدی بخاطر نقد پذیریشون -به درستی و غلط بودن نقدا کار ندارم- تقدیر کنم البته به نوبه ی خودم

آدم لذت میبره تو همچین فضایی با همچین آدمایی گپ بزنه

آدمایی که واسه کاراشون دلیل دارن و از کوره در نمیرن

اینجور آدما باید الگوی ما باشن 

باید یاد بگیریم از هر حرفی قهر نکنیم و مرد باشیم و جوابگو باشیم

نه مثل مسئولامون - که اونام برشی از جامعه ی ما هستن -

تو کنسرت آخر اداراه ارشاد کنسرت اقای نظمده اینا عروسی مختلط گرفتن! مسئول اداره ارشاد از کی عذر خواهی کرد به خاطر این اشتباه؟

اشتباهی که ما نوازنده هارم شرمنده میکنه

ولی کسی جوابی نداره
همشهری
چرا راجع به اتفاقات کنسرت آقای نظمده چیزی نمینویسید و آنرا نقد نمیکنید؟




کنسرت اجرا شده ، در حد به مناظره گذاشتن نبود
نویسنده: حسن اسدی
سه شنبه 9 آبان1391 ساعت: 10:54
دوستان عزیزم سلام
با عرض معذرت مجبورم بگویم که در موضوع تا حدودی خلط مبحث صورت گرفته و همین خلط باعث شده تا خواسته وناخواسته استاد محمدی والا(خودشان با استفده این لفظ مخالفند) هم بدون آنکه در پیش آمدن موضوع تقصیری داشته باشند مورد حمله و صدمه واقع شوند و از این بابت ممنون می شوم که اگر دوستان در مطالب خود تنها بنده ومطالب منعکس شده از جانب من را مد نظر و پاسخ خود قرار دهند
اما در خصوص مطالب عنوان شده بایدبه عرض دوستان برسانم که عزیزان من نمی خواهم با نوشتن و یا حداقل زیاد نوشتن کار خودم را توجیه بکنم زیرا که نه وقت و حوصله این کار را دارم ونه اعتقادی به توجیه دارم زیرا تعهدم به این است که بگویم و بشنوم و ازاین طریق به گفتگو ومفاهمه بر مبنای آن کمک کنم
در رابطه با آنچه که دوستان عنوان داشته اند باز به حرف اولم که تعریف علامه دهخدا از استاداست برمی گردم وعنوان می دارم که تمام درجه بندی ها و مرتبه آفرینی ها را قبول دارم با این تفاوت که
نویسنده: حسن اسدی
سه شنبه 9 آبان1391 ساعت: 11:6
نگاه من مفهومی عامه را دنبال می کند و آنچه دوستان در پی آنند دفاع از موضوع در حوزه مفهوم آکادمیک آن است ویا به عبارتی من می خواهم بگویم که برای تمیز بین آنکه تخصصی ندارد و آنکه توانسته مهارت هایی در حد برعهده گرفتن تعلیم دیگران بدست آورد باید حدود متعارفی در نظر گرفته شود برای فهم حسی موضوع مثالی را مطرح می کنم مثلا شما کلاس درس دوست بزرگوارم جناب امینی و یا اساتیدگرانقدر اکبری و یا رمضانی و... در نظر بگیرد خوب زمانی که این دوستان می خواهند با هنرآموزان خود ارتباط برقرار نمایند وبرای رفع مشکلات فنی آن مورد خطاب هنر آموز قراربگیرند این هنر آموز باید آنها را به نام صدا بزند و یا از الفاظی چونی (با عرض معذرت ای،اقا) ویا...استفاده کند ویا اینکه به رسم ادب و رعایت منزلت مدرس ایشان را استاد صدا بزند من که معتقدم باید از لفظ استاد استفاده کند زیرا که او می خواهد یاد بگیرد و این لفظ به نوعی او را وا می دارد که رعایت بسیاری از تفاوت ها و فاصله را بکند حال بیایید این مفهوم را به جمله دوستمان جناب صابر ببریم که فرمودهاند با این حساب می توان به آقای... هم استاد گفت من می خواهم از این دوست گرامیم بپرسم که عزیز خوب تفاوت محمدی والا و یا جناب اکبری که مدرس کلاس های همان دوستمان هستند چه مقدار است یعنی این دو بزرگوار در نزد شما همسان دوستمان احدی است خوب اگر تفاوتی دارند این تفاوت را در نزد عامه چگونه تفسیر می کنید و یا از چه کلمه ای برای تعیین تفاوت استفاده می کنید مطمئنم که نمی گویید عزیزمان احدی به آنها برابراست و یا با بی تفاوتی سری تکان نمی دهید ونمی گویید ای تفاوت هایی باهم دارند که اگراینگونه باشد شرکت جناب احدی در کلاس های استاد اکبری نامفهوم و عبث خواهد بود ویا حداقل ادامه حضور اینگونه خواهد بود.
نویسنده: حسن اسدی
سه شنبه 9 آبان1391 ساعت: 11:24
اما در پاسخ به محبت های جناب رزمجویی عنوان می دارم که دوست من اجماع در رابطه با مفاهیم وجود دارد و از برای همین است که با ارامش در خصوص موارد مطروحه بحث می کنیم اما در رابطه با گستره شمولیت مفاهیم اختلافاتی وجود دارد مثلا شما معتقدید که بایدمفاهیم در محدوده اکادمیک مورد نظر و بررسی باشد و من چون دردم درد جامعه وهدایت مردم به سوی دریافت تفاوت ها و ادای احترام به دارندگان فضل برای پرانگیزه ماندن آنها برای کار بیشتر است اعتقادم به این است که در حوزه کلامی به بحث بپردازیم ولی در زمانی که موضوع مصداقی و مربوط به صحن علنی جامعه می شود زیاد سخت گیری نکنیم زیرا آنکه می داند وتخصصی در تمیز تفاوت ها دارد مسلم است که تفاوت بین استاد هوشنگ ظریف و محمدی والا را تشخیص می دهد و می داند که این دو دریک ترازو نمی گنجند اما آنجا که بنا بر تعیین جایگاه و اختصاص حرمت به زحمت کشان است باید متواضع و بخشنده باشیم واجازه بدهیم که ملاطفت اجتماعی این امکان را فراهم آوردکه در ابهر ما هم تفاوت بین کوچک وبزرگ و متخصص و بی هنر مشخص گردد و مسلم است که اگر چنین همتی به خرج دهیم کم کم زمینه و بستری ایجادمی شود که در لوای آن اساتید فن فراوانی تربیت می شوند که می توانند تمرکز توجه ونظر ساکنان دیگر مناطق را به سوی شهر ما برگرداند و از این منظر ما ها هم عددی به حساب می آییم مثلا شما اگر به آنچه که دوست بزرگوارم حمید خان عابدینی به رشته تحریر در آوردند نگاه کنید ملاحظه خواهیدنمود که در همان نوشته الفاظی در خصوص من بکاررفته بودکه می توانست بسیار برانگیزاننده و بد باشد و اساسا راه هر ارتباطی را بربندد اما من که دوست دارم افرادی چون حمید عابدینی بتوانندتمرین مناسبی در حوزه قلم و ابراز نظر داشته باشند همه آنها را تحمل نمودم وبه ادامه این بحث پرداختم تا در جریان آن چندین بار تعریف استادرا تکرار کنیم وجندین بار درجه بندی های متفاوتی از استاددر فرهنگ هنر را ملاحظه بنماییم آیا این تحمل به فهم ما نیفزود و اگر ادامه یابد افزونتر نخواهد ساخت بیاییدکمی تحمل و بخشندگی خود را افزون سازیم تا از رخوت وخمودگی که بلای جان حوزه های فرهنگی شهر ما شده رهایی یابیم