در دو بخش پیشین مطلب مبنای کار را بر آنچه که ندای ابهر در شماره174/624ارائه داده بود قرار دادیم و با پرداختن به این موضوع که اگر رفاه و سعادت بر اساس گزارش و ارائه بیلان و آمار در سطح کشور و جهان تقسیم می شد و در اختیار مردم قرار می گرفت به یقین ایران و ابهر در سطح جهان و ایران بالاترین مقام ها را به خود اختصاص می دادند ومردمان ساکن در این دو مکان مرفه ترین و با سعادت ترین ملت ها شناخته می شدند وهمچنین به این واقعیت توجه دادیم که بهتر است دانشگاه های مستقر در ابهر بنیاد اقدامات و فعالیت های خود را بر فلسفه ایجاد دانشگاه در شهر های مختلف بگذارند و با هدایت اندیشه وران و اهالی تحقیق خود به بررسی و شناسایی میدانی مشکلات ابهر گامی در جهت کمک به مردم این شهر بردارند در این راستا مطالبی چند را ارائه دادیم و به قولی با خالی شدن مشتمان از منابعی که می شود با استفاده از آنها دنباله نقدرا گرفت نگران از این بودیم که نتوانیم ادامه مطلب را پر و پیمان تقدیم خوانندگان بکنیم که از قضای روز گار در شماره 175/624دو رپرتاژخبری از دانشگاه های آزاد و علمی کاربردی منتشر ساخت که توجه به مفاد این رپرتاژهای خبری که از قضا برای ندای ابهر هم نان و آبدار بوده اند می توان ادامه مطلب را پر ملات تصور نمود.
در رپرتاژ دانشگاه آزاد موضوع مورد گزارش رونمایی از خودرو هیبریدی اوهرساخته شده در دانشگاه آزاد ابهر بوده که اگر به عنوان یک گزارش محض علمی بخواهیم بدان بپردازیم می توان آن را کاری مفید و با اعتبار برای دانشگاه دانست اما اگر بخواهیم آن را یک پروژه تحقیقاتی فرض نماییم که می بایداز آن انتظار تاثیر بر روند فعالیت های اقتصادی و اجتماعی داشت فکر نمی کنم بشود آن را کاری مفید و یا مقرون به شرایط دانست زیرا که ما هنوز با اتکای محض بر سوخت های فسیلی و غرور در این که می توانیم جز یکی از برگترین کشور های تولید کننده اتومبیل باشیم دمار از روزگار منابع بنیادین خود بر می کشیم و با ساختن ماشین هایی که با نرم های جهانی در مصرف سالها فاصله دارند هم هوا را الوده می کنیم تا جایی که مجبور می شویم شهرها را تعطیل کنیم تا مردم از الودگی هوا نمیرندوهم منابعی را که می شوداز آنها در تولید در آمد و فرصت های اشتغال بهره برد نابودمی سازیم تا با این کار فردای خود را که گدایی از دارندگان منابع انرژی پاک خواهد بود ویران سازیم و در این شرایط است که می گویم بعید است که یک دانشگاه واقع نگر به جای آنکه فرصت و امکانات خود را صرف مطالعه برای بهینه سازی سیستم های در حال استفاده بنماید انرژی ووقت خود را صرف کپی برداری از چیزی بکند که هنوز در کشور های توسعه یافته مراحل مطالعاتی و تحقیقاتی خود را می گذارند.
با مطالعه سطور فوق حتما خوانندگان عزیز خواهند گفت که خوب چه حرفی است در این که کشور های توسعه یافته بایداین کاررا بکنند و ما نتوانیم مگرما چه کم داریم که نباید دامنه مطالعات خود را تا پای دامنه مطالعات آنها گسترش ندهیم در جواب به این سئوال باید گفت که آنها همپای مطالعه در بهبود روش های عمومی مورد استفاده دنبال یافتن راه های بهینه تری هستند ولی ما آنچه را که داریم ول نموده ایم و دنبال چیزهای فانتزیکی می گردیم که نه امروز بلکه با شرایط موجود ممکن است که دهها سال دیگرهم به مرحله بهره برداری از آنها نرسیم مثلا آیا بهتر نبودکه دانشگاه آزاد در موضوع آموزش دانشجویان مکانیک خود زمینه برای تحقیق در روش های کاهش سوخت مثلا در پراید ویا پژو را مد نظر قرار می داد تا هم به اقتصاد ملی و اقتصادمصرف کننده کمک نماید و هم اینکه سلامت محیط را بااین کارش تضمین نماید؟درپاسخ باید گفت که بهتر بود اما افتخاراین کار به پای افتخار تولید اتومبیل هیبریدی اوهر نمی رسید تا عکسی به یادگار گرفته شود عکسی که در آن نشانی از خودرو هیبریدی وجود نداشته باشد!!!.
اما در خصوص دانشگاه علمی کاربردی و انتشار رپرتاژ اگهی بلندبالای این مجموعه در رابطه با برگزاری همایش همایش بحران شهری با چشم انداز 1404حرف فراوان است ولی اگربخواهیم همه آنها را درز بگیریم وتنها به تیتر سخنان منسوب به مسئولان دانشگاه و استان و کشور در موضوع شهرسازی و بحران های ذیربط با آن بپردازیم به حرف های عجیب و غریبی می رسیم که فکر می کنم تنها می توانسته از درون چنین همایشی بیرون بیاید مثلا جایی که ریاست محترم دانشگاه علمی کاربردی ابهر و برگزار کننده اصلی این همایش عنوان می دارد که علم شهر سازی را در کشور دارا هستیم آیا این حرف زیبا برای شما که در شهری چون ابهر زندگی می کند عجیب و یا غریب نمی آید زیرا که اگر دانش شهرسازی داریم چرا درابهراین دانش بکار گرفته نمی شود و یا دانشگاه و ریاست دانشگاهی که ادعای دسترسی به دانش شهرسازی را دارد به فریادبر نمی آید که چرا در ابهر دانش شهر سازی بکار گرفته نمی شود حتما به زعم جناب رئیس که تلویحا عنوان داشته اندما دانشش را داریم اما از فرهنگ آن بی بهره ایم باید آن مقدار همایش برگزار نماییم که فرهنگمان بالا برود براستی چناب مهندس نجفی که خود عضو انجمن مهندسان ابهر می باشندچرا تا به امروز در جهت ایجادو یا تقویت فرهنگ شهرسازی چیزی را در همان روزنامه ندای ابهر که به قول ایشان افتخار اطلاع رسانی در ابهر می باشدمنتشر نساختهاند و یا دانشگاهشان که دارای 2000 دانشجو و300مدرس است در اقدامی نمادین به مردم ابهر نگفته اند که اگردر شکل گیری ساختار علمی شهرمشکلاتی را مشاهده می ماینداین نه از آن جهت است که مهندسان شهرسازی علم آن را وارد شهر نساختهاند بلکه به خاطر آن است که فرهنگ شهرسازی ما عیف است که امکان علمی شدن فعالیت ها را نمی دهد جل الخالق چه کشفی در دانشگاه علمی کاربردی ابهر صرت گرفته و چه نسخه ای برای تحمل درد بی برنامگی و یا عدم اعمال مدیریت علمی در شهر پیچیده شده است.!!!
درسخنان ریاست استانی دانشگاه علمی کاربردی که با تیتر آموزش محور توسعه است و الحق هم عنوانی برازنده است (چون قبل از ایشان جناب حامدکرزای هم همین نکته را مورد تاکیدقرار داده بودند و بیان داشته بودند که برای کنده شدن از عقب ماندگی باید به سه چیز توجه داشت که آن سه چیز عبارت بودند از آموزش،آموزش و آموزش) به مهارت اشاره شده بود وبا اشاره به چهار محور موردتاکید یونسکو عنوان نموده بودند که دانشگاه علمی کاربردی این چهار محور را اساس کار خود دانسته و تلاش می کند که خودرا در این راستا نشان دهد اما معلوم نبود که این مسائل چه ربطی به موضوع همایش دارد و یا اساسا ایجادنظام صلاحیت حرفه ای و اشتغال چه نقشی می تواند در مدیریت وکنترل بحران های شهری داشته باشد زیرا که در کجای کار ما اساس تقسیم فرصت های اعمال اراده ی مدیریتی بر مبنای این نرم وهنجار مورد تایید فرهنگ بشری صورت می گیردبراستی آیا نمی توان از جناب فتحی با مدرک کارشناسی ارشد دریک رشته بسیار معمولی که سمت مسئولیت مجموعه ای بزرگ در دو استان را برعهده گرفته است پرسید که جناب رئیس شما شخصا کدام مهارت مدیریتی در عرصه دانشگاهی را برخوردارید که رضایت به ادامه و استمرار مدیریت وریاست داده ایدآیابر مبنای آن چهار محور مورد اشاره که یادگیری برای دانستن،یادگیری برای بودن ویادگیری برای استمرار فعالیت ودر نهایت یادگیری برای کسب صاحیت حرفه ای را شامل می شود این یادگیر هادرعمل نبایدبه تعهدی منتهی گردد که اگر فرد مهارت و دانش بودن در یک جایگاه را نداشت واز این طریق مسلم بود که استمرار کار نیکو کردن هم برایشان وجود نخواهد داشت بایداز آن جایگاه خارج شود واجازه دهد که با واگذار شدن کاربه کاردان مدیرت منابع وفرصت ها بر مبنای توصیه های شرعی و عقلی به انجام برسد
دوست من اگر بحران شهری امروز یک معضل است و بایدبدان پرداخت ضعف در مدیریت ها وواگذارشدن کار به افرادی که تخصص لازمه آن کار را ندارند ویا حداقل مدرکی معادل آن کاررا ندارند ریشه و بنیان این بحران است.که می توان به صورت داوطلبانه کنار رفت تا از تعمیق زمینه برای بحران کاسته شود.
درسخنان معاونت محترم عمرانی استانداری زنجان هم به این نکته استناد شده بود که با برگزاری این نوع از همایش ها اطلاعات عمومی در خصوص بحران ها افزایش می یابد و هزینه ها وخسارت های ناشی از فقد دانش در رویاروی با این بحران ها به حداقل می رسد.
آری حرف بسیار درستی می باشدزیرا کسی که بداند در بحران طبیعی چون زلزله و یا سیل انتخاب و بکار گیری سازه های مناسب در ساخت ساختمان می تواند از میزان خسارت و شدت صدمات بکاهد و خود در مقابل چشمانش از دست رفتن عزیزان را دیده باشد مسلم است که به توصیه ها و قوانین نظام مهندسی گردن خواهد گذاشت اما مشکل ما دانستن مردم نیست و یا اگر هم باشد سهم چندانی در این موضوع ندارد بلکه مشکل ما در نحوه اعمال قوانین مهندسی و در سطح اطلاع رسانی به مردم می باشد مثلا آیا در همین همایش همه سخنرانان و ارائه کنندگان مقاله بدون هراس از موقعیت های شخصی و حقوقی خود به مطالبی پرداختند که به تجربه آن را موثر در بروز و گستردگی بحران یافته بودند و یا اینکه با استناد به این نکته که این تز را فلان استاددانشگاه و یا محقق داده سر وته موضوع را جمع آوردند ویا این همایش به چه تعداداز مردم عامی و یا حتی به آن بساز و بفروش هایی که سوراخ دعاهایی فراوانی را در ساختار نظارتی بلد می باشند داد تا آنها با تعهد به این که ممکن است سهل انگاری و یا خدای ناکرده خیاتشتان خسارت های جانی ومالی فراوانی را به عموم مردم واقتصاد ملی وارد کند از دست یازیدن به چنین تقصیر ها ویا خطاهایی اجتناب بورزند.
ادامه دارد
در مطلع بحث ساختار شهری دانش بنیان عنوان شد که شهريكي از پديده هاي حاصل از اعمال تغییرات بشري در محيط زيست به منظور اسكان، تامين معيشت، داشتن روابط اجتماعي و اقتصادي می باشدوبا این افق مجموعه مقالاتی جهت ایجاد اشرافیت خوانندگان به موضوع ارائه گردید که اگر با دیدی عالمانه به آنها نگاه شود هریک از آیتم های موردتاکید قرار گرفته را می توان یک مهارت فردی و اجتماعی برای حضور و مشارکت در ترسیم سرنوشت و فعالیت برای تحقق آن دانست ودر این بخش تلاش می نمایم که یکی دیگراز آیتم های مهم در بنیان گیری شهری آباد و آزاد را مورد مطالعه قرار دهیم
4- برخورد مسئولانه با مشکلات و مسائل و دوری از خصوصیت همرنگی با جماعت.
محققا نمی توان جامعه ای روبه توسعه و یا توسعه یافته را مورد تجزیه وتحلیل برای شناسایی دلایل توفیق مورد بحث قرار دادودر جریان کار مولفه بسیار ارزشمند احساس مسئولیت و یا توام بودن اعمال و افکار مردم با دغدغه پیشرفت را درمتن چالش های مستمر آن جامعه پیدا ننمودو یا مشاهده نکرد ویا به عبارتی به هر جا که توسعه یافته و یا به پیش رفتی دست یافته اگر نگاه کنیدبی گمان در محوریت توفیقات بدست آمده و برنامه و طرح های موفق به آجرا در آمده مسئولیت پذیری و برخورد مسئولانه عموم مردم را ملاحظه خواهید نمود واگر شرایط اجتماعی خودمان را مورد مداقه قرار دهید و با انگشت گذاردن بر تمام منابع عظیم خدا دادی که در دسترس و موردبهره برداری ماست دنبال این نکته بگردید که پس چرا ما نتوانسته ایم به نسبت استخراج منابعی که داشته ایم وهزینه هایی که برای نظامندنمودن فعالیت های فردی و اجتماعی متحمل می گردیم دستی در توسعه وپیشرفت داشته باشیم ویا در پی یافتن پاسخ برای این سئوال باشید که پس چرا تحولات به وقوع پیوسته در جامعه ما مقارن با توسعه پایدار و همه جانبه به نمایش در آمده در ممالک با برنامه وتوسعه یافته نبوده متوجه خواهید شدکه علت این ناکامی بزرگ تاریخی در عدم احساس مسئولیت ویا عدم تداوم در داشتن دغدغه بدای توسعه و پذیرش مسئولیت برای مشارکت در راه اندازی این فرایند بوده است.
دوستان خواننده مطلب حتما خواهندگفت که حرف های نگارنده با تناقض توام است زیرا در یک بخش از حرفها گفته می شود که ما همیشه هزینه های سنگینی برای توسعه داده ایم ودر بخش دیگری عنوان می شود که ما احساس مسئولیت و یا مسئولیت پذیری برای توسعه نداشته ایم و این چگونه ممکن است که مردمی هزینه بپردازند ولی این کار را بدون دست یابی به احساس مسئولیت انجام بدهند ودقیقااین ابهام بسیار بزرگ و تاریخی می باشد که ما در طول ادوار مختلف بدان نپرداخته ایم وازاین محل هر حسی را که بر ما غالب آمده احساس مسئولیت نام نهاده ایم و با دادن هزینه های سنگین آن احساس را پی گرفته ایم و چون چندصباحی از موضوع سپری شده و به قولی حرارت کار گذشته بدون آنکه بدانیم قصد و نیت ما از آن همه تلاش و هیاهو برای چه بوده به اول کار باز گشته ایم و دوباره آش همان و کاسه همان شده است مثلا شما اگرهمین توالی تقویم سیاسی در موضوع انتخابات ریاست جمهوری،اعضاء مجالس مختلف و یا در دسترسترین موضوع انتخاباتی تحت عنوان شورا را در نظر بگیرد و بخواهید به این سئوال و یا سئوال های مشابه از این دست که ما چرا برای انتخاب یک نماینده و یا رئیس جمهور و یا نماینده خبرگان و شورا رای می دهیم و یا مگر ما برای برگزاری انتخابات های مختلف کم سرمایه از پول عمر صرف می نماییم پس چرا نمی توانیم نتیجه ای که می باید از کارمان بدست آوریم ویا دست آوردی راحتی در بخش کوچکی از محدوده مسئولیتی ریاست جمهور،نمایندگان خبرگان،مجلس ویا شورا ملاحظه ومشاهده نماییم . آیا اینها نشان نمی دهد که ما دغدغه توسعه به مفهوم علمی و توسعه یافته آن را در ک نکرده ایم و یا اساسا با چنین مفاهیمی آشنایی نداریم بدتان نیاید و یا این گفته را حمل بر تخریب ندانید ما اینیم و این چنین خواهیم ماند زیرا که ما به جای عمل برمسئولیت که می باید منتج از آگاهی باشد عمل برچشم هم چشمی و یا تبعیت از دیگران را گردن می نهیم دیگرانی که آنها هم تابعی از منطق نانوشته خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو می باشند.
درست است که شنیدن وتحمل چنین اتهامی برای هر انسانی سخت است اما اگر دفاعی دارید نه برای من بلکه برای وجدانتان مطرح سازید تا اگر توانستیددر محکمه وجدانتان با ارائه دلایل محکمه پسند و اقناع کننده سربلند و بیگناه شناخته شوید آنگاه جوابیه ای را برای من ارسال فرمایید تا بنده هم بدانم که چگونه می توانم وجدانم را که می باید مرا با زمان بروز رخدادها آشنا و برای مدیریت آنها آماده سازد راضی بکنم که از گناهم بگذرد و باور کند که اگر دغدغه ای دارم این دغدغه محصول فراگرفتن علوم و بدست آوردن در فهم علت بروز پدیده ها بوده است و هیچ مفارقتی با همرنگی با جماعت ندارد.
دوستان بیایید کلاهمان را در نزد خودمان قاضی بکنیم و با مطرح ساختن این سئوال که کدام یک از ما درزمان انتخاب وکیل و یا انتخاب راهی که می شود از طریق آن به جامعه خدمت نمود سعی می نماییم که به یقین برسیم یقینی که بتواند غیراز من چند نفر دیگر را هم مجاب به تایید راه و رهروی در آن بنماید اگر مثلا در انتخابات گذشته مجلس و در انتخاب نماینده فعلی به یقین رسیدیم و با علم به اینکه کاندیدای من می تواند و یا برنامه آن را دارد که منطقه را به توسعه برساند وبا این منطق به او رای دادم امروز باید بتوانم به این پرسش پاسخ دهم که چرا از حجت عسگری ،محمود زمانی ویا....که در کوران مبارزات انتخاباتی فریاد تعهدشان در مقابل سرنوشت جامعه به آسمان ها بر می خاست امروز که نماینده فعلی در جایگاه نمایندگی جلوس دارد صدایی به عنوان نبود برنامه و یا فقدان گزارش به مردم ویا این که در این چند ماه برای شهرستان چه کار صورت گرفته است به گوش نمی رسد مگر اینان به سرنوشت جامعه حساس و عالم نبودند و یا آن دهها نفری که در ستادهای این عزیزان کار تبلیغ و انتقال تعهدات ایشان را برعهده داشتند چراکسی به فریادبرنمی آید که مطابق ویا هموزن با برنامه هایی که کاندیدای مورد نظر او ارائه داده بود و او معتقد بود که می شود ابهررا به توسعه رساند کاری در دوره نماینده فعلی به انجام نمی رسد آیا این اشارات برای این منظور که ما دغدغه عالمانه ای برای توسعه نداریم کافی نمی باشد ویا مویداین نیست که من وما همیشه تابعی از همرنگی با جماعت بوده ایم و یا چون همه آمده اند که رای بدهند من هم باید بیایم و دیگر نیازی به این نیست که من بدانم به چه کسی و چرا باید رای بدهم و پس از آنکه رای دادم باید انتظارات وخواست های خودم را چگونه پی بگیرم.
باور بکنید که درزندگی شخصی خودمان هم همینگونه عمل می کنیم مثلا می بینید کسی با هزاران زحمت پولی را جمع می کند و چون زمان مصرف آن فرا می رسد در می ماند که آن را برای برطرف نمودن کدام مشکل ودردش هزینه کند واز این رو او دقیقاآن را برای کاری و یا در جایی مصرف می کند که فکرمی کنداگراین کاررا بکند مورد تایید بیشتر دیگران قرار خواهدگرفت ویا به خریدی دست می زند که مقبولیت بیشتری دربین دیگرانداشته باشد در حالی که می توانست با مصرف بهینه و منطقی آن نه تنها خود را برفاه برساند بلکه با کاستن از برخی انتظارات و مطالبات منطقی خودانگیزه وانرژی بیشتری برای کارخود و سهولتی برای مدیران ومسئولان دراین که مشکل یکی از مردم حل شده ایجادکند.
ادامه دارد
منبع:وبلاگ آوای ابهر
نمی دانم آیا از دوستانی که مخاطب مطلب می باشندکسی هست که تا به اینجای مطلب از موضوعی خوشش آمده باشد وبا به خاطر سپردن آن بخش تعهدی را برای نهادینه نمودن آن موضوع در درون خود ایجاد کرده باشد مطمئنم که اینگونه نشده است زیرا ما در ایران عادت نموده ایم که یا مطلب را به خاطر آنکه از نویسنده خوشمان می آید بخوانیم (نه اینکه مطالعه کنیم زیرا که در مطالعه ما به آگاهی نیاز پیدا می کنیم و برای تامین آن دنبال مطالبی می گردیم که فکر می کنیم در آن برای رفع نیاز مان اطلاعاتی وجود دارد)ویا اینکه اساسا برای اینکه خودمان را اهل فضل و دانش نشان دهیم اقدام به خواندن مطالب می نماییم واز برای همین است که تفاوتی بین من و پدرم و یا پدرم با پدرش بوجود نمی آید وفقط تغییر در اشیاء وابزارهاست که بین من و گذشتگانم تفاوت ایجاد می کند و یا شرایط مرا با شرایط گذشتگان متفاوت نشان می دهد شاید هم آنها در استفاده از ابزار ها از ما هم منطقیتر عمل می کردند و برداشت و بهره برداریشان از منابع مقتصدانه تراز برداشت و بهر برداری ما بود.
اینها را گفتم تا دوستان بدانند که اساسا در چه شرایطی هستیم و از این بابت خدای ناکرده فکر نکنندکه اگرمی گویم چرا دارندگان هنرمدیریت و صاحبان تخصص نظریه پردازی خود را در حاشیه می یابند این امر در آنها مشتبه شود که براستی نظریه پرداز و دارنده هنر محض مدیریت هستند و چون شرایط عمومی جامعه و فرد فرد ما نسبت به گذر زمان و یا تحولات تکنولوژیکی و علمی کمتر دستخوش تحول می شود برای آن است که شرایط به گونه ای رقم خورده که افرادی ازقماش برخی از ماها فرصت نمی یابیم که در تولید و چرخه انتقال آگاهی و یا حتی مسئولیت مجالی برای عرض اندام پیدا کنیم وچون چنین نشده بایداز جامعه طلبکار گردیم .
خوب حال که شرایط عمومی ما بدین گونه است واین امر هم ناشی ازبیرون ماندن ما از گردونه تصمیم سازی های درست و اعمال تصمیم های با برنامه نیست پس چه حاجت است به این نوشته و چرا باید تعدادی از جوانان و تحصیل کردگان رنج مطالعه و خواندن این مطالب را به خود بدهند و یا چرا اساسا باید چنین مطالبی به نگارش در آید؟
در پاسخ به این سئوالات و ابهام ها می توان نکاتی چند را مطرح نمود اول آنکه اگر نوشته می شود به خاطر آن است که ما عادت به نوشتن پیدا نموده ایم مثلا شما اگربه نوشته های نویسندگان بزرگ این مملکت توجه نمایید ملاحظه خواهید نمود که حتی بهتراز نوشته های این عصر در حوزه های مختلف معرفتی را در صد ها سال پیش شعرا ونوسندگانی چون سعدی،عطار ،ناصر خسرو و...نوشته و یا سروده اند ویا اگر به نوشتن رساله های علمی باشد به جرات می توان گفت که پس از انقلاب مشروطه دانشمندان فراوانی تلاش نموده اند که با نوشته های خود علم را به هر زحمتی که شده وارد حوزه های مختلف رفتاری بنمایند اما چرا امروز پس از حدود هشتصد سال از زمان سعدی و یا در حدود هزارسال از زمان فردوسی و ناصر خسرو هنوز هم در جامعه ما معرفت و اخلاق غریب است و یا پس از حدود یکصدو سی سال ورود علم آکادمیک ومبتنی برآزمایشگاه هنوز هم نتوانسته ایم برای معارف و نهادینه نمودن آموزه های آن در نهادمنش و شخصیت تک تک شهروندان اصلوب ومتد نظامندی داشته باشیم و یا هنوز هم برای حل مشکل و برطرف نمودن کج خلقی هایی که داریم نیازمند رمل و اسطرلاب هستیم سئوالیست که با مراجعه به رفتار دانایان ما می توان پاسخ های روشنی برای آن یافت.
برای مثال شما اگربه ابهر امروز توجه کنید و این زندگی بظاهر نظامند را ملاحظه نمایید آیا می توانید بخشی از آن را به صورت مجزا انتخاب کنید و با بررسی آن بتوانید در رابطه با کل آن رای ونظر بدهید و یا اگرقالب ها و اصول علمی مدنیت نه در اروپا بلکه همین تهران ما رااگر بر وی ساختار ابهر قرار دهید موقعیتی از این شهر را پیدا می کنید که در آن قواعد بازی مشابه و یا به سبک چیزی باشد که در تهران آن بازی را به انجام می رسانند مسلم است که پاسخ ما برای هر دو سئوال نه خواهد بود زیرا که در ابهراجزاء برای خودماهیتی دارند وزمانی که در کل قرار می گیرند عملا به چیزی تبدیل می شوند که هیچ شباهت و قرابتی با ماهیت فردیشان نه تنها ندارند بلکه حتی تلاش نمی کنندکه برای دفاع از آنچه که بدان وابسته می باشنداز خودتحرکی نشان بدهند برای مثال همین دارندگان تخصص را اگر شاهدمثال بیاوریم در جریان تحقیق آنها را دارای دو وجه بسیارمتمایز فردی و جمعی خواهیم یافت که در فزدیتشان دارای ایده ها و طرز تلقی های بسیار خوب و برازنده می باشنداما چون به جمع وارد شدند عملا به تابعی نعل بالنعل از جمع تبدیل می گردند آنهم جمعی که در آن نه حرفی برای گفتن یافت می شود ونه انگیزه وتحرکی برای تغییر اما تا دلتان بخواهددراین مجامع روایت هایی صورت می گیرد که هیچ تناسبی با شرایط ابهر ندارد برای درک حسی موضوع مثالی را خدمت شما دوستان ارائه می دهم .
همین چند مدت پیش برخی از دوستان با مراجعه به نگارنده درخواست داشتند که وبلاگی تهیه شود که به مسائل ابهر در حوزه های فرهنگی واجتماعی بپردازد واز قضا این چنین هم شد اما زمانی که این وبلاگ راه افتاد و با استقبال پر شور علاقه مندان به فعالیت در عرصه های فرهنگی مواجه شد و این امیدواری را هم ایجادکرد که پایگاهی برای اندیشه ورزی درابهر شودبیک باره تمام آرزوها وانتظارات بومی به کنار گذاشته شد و وبلاگ به پایگاهی برای مباحثات روشنفکری در خصوص صادق هدایت و یا ...تبدیل شد وکسی هم توضیح نداد که چه قرابتی هست میان آنچه که در عرصه های فرهنگی و اجتماعی ابهر می گذرد با آنچه که مربوط است به صادق هدایت و نوشته ای از علی موسوی گرمارودی که در مورد صادق هدایت نگاشته است.!!! ومتاسفانه امکانی که می توانست راهگشای بسیاری ازنارسایی ها گردد و قدم های بسیار قوی در زمینه های مختلف ازطریق آن برداشته شود چرا بیک باره از راه خارج شد وتبدیل به موجودیت منتزع از ابهر شد
خوب با این حساب آیا نمی توان گفت که خود روشنفکر یا صاحب هنر تئوریزه نمودن مسائل ابهرباعث حذف و کناررفتن خود شده است؟
ادامه دارد
بسمه تعالی
محضر شریف فرماندهی محترم نیروی انتظامی شهرستان ابهر
سلام علیکم
با عنایت به اهتمام جدی تمامی نیرو های زیر فرمان آن فرماندهی محترم در خصوص برخورد با جرایم و آنانی که به انحاء مختلف در صدد ایجاد اختلال در فعالیت های مردم و امنیت عمومی شهروندان هستند وستایش از موفقیت هایی که در عرصه های مختلف ایجاد نظم و امنیت عمومی بدست آورده اند به استحضار عالی می رساند که:
در منطقه شناط ابهر چند صباحیست که خانه باغی های کشاورزان مورد دست برد واقع می شود و در کنار وارد آوردن خسارت های مالی به قشر محروم و زحمت کش کشاورز باعث بروز حس عدم اعتماد و فقدان امنیت در آنان می گردد بنده به عنوان یک مال باخته که در اثر ورود سارقان اقدام به دنبال گیری موضوع و جمع آوری اطلاعات دراین حوزه نموده ام مجموع ره یافت های مطالعاتی خود را به شرح ذیل خدمت شما بزرگواران عرضه نموده و امید وارم که در جهت برطرف نمودن معایب کاری موجود در جریان تحقیق و کشف جرم و متهم مواردی را که در ذیل بدانها اشارت می نمایم مورد توجه قرار دهید قبلا از تصدیعی که به عمل می آورم و یا بعضا با اظهار نظر هایی که می تواند تاکیدی بر مهارت های مورد استفاده مجموعه نیروی انتظامی باشد و حکم زیره به کرمان بردن می یابد معذرت می خواهم
1- همانگونه که حضرت عالی و نیرو های تحت فرمان شما بهتر از بنده مستحضر از موضوع می باشند مدیریت وکنترل بزه و مناطق جرم خیز فرایندی دوسویه می باشد که در یک سمت آن مردم به عنوان عناصر اجتماعی و دخیل در ایجاد و یا پذیرش آثار آن قرار دارند که می باید با قرار گرفتن در جریان مدیریت بزه و ناهنجاری فردی و اجتماعی و سهمی که در این خصوص باید بر عهده بگیرند به یاری نیروی انتظامی که ضامن ایجاد ،حفظ و ارتقای نظم عمومی می باشد اقدام کنند و در سوی دیگر مجموعه دستگاه قضایی و ضابطین آن که در راسشان نیروی محترم انتظامی قرار دارد در تشریح شرایط وظایف این نیرو که بدلیل انجام عملیات میدانی و مواجهه چهره به چهره با مردم می تواند به عنوان رابط بین مردم و دستگاه قضایی در مدیریت بزه خیزی و کنترل ناهنجاریهای فردی و اجتماعی شناخته شود وبا استفاده از این جایگاه تاثیر بسیار مهمی در سمت دهی به همکاری مردم در خصوص شناسایی ناهنجاری ها و جرم و همکاری با عوامل مبارزه با آن باشد حرف بسیار است اما موضوعی که باید بدان توجه شود این است که با کار فرهنگی در میان عموم مردم و همراه ساختن آنان با این نیرو نباید اجازه داد که این تصور در میان نیروها ی جمعی و یا مرتبطین با آن این ذهنیت بوجود آید که در امر مبارزه با نابهنجاری های کنشی و واکنشی آنهاتنها می باشند ویا در آنها باید این حس را ایجاد نمود که با بهمراه داشتن حمایت همه جانبه مردم در برخورد با عوامل ایجاد اختلال در نظم عمومی می توانند با حس آرامش و اطمینان به برخورد سلبی اقدام نمایند در این راستا:
الف- پیشنهاد می شود که آن فرماندهی محترم با دعوت از چهره های علمی شهرستان مخصوصا اساتید دانشگاه های منطقه مرکز مطالعاتی را در زیر نظر و مسئولیت شخص فرمانده محترم ایجاد کنند تا این مجموعه بتواند با انجام مطالعات روانشناختی و جامعه شناختی در مناطق مختلف شهرها وروستا های شهرستان یک شناسنامه جدی و مطالعه شده تهیه نمایدتا نیروی انتظامی و مسئولان واحدهای مرتبط با آن بدانند برای هر منطقه چه نوعی از اقدامات مراقبتی و اطلاعاتی و یا برای برقراری ارتباط با مردم همان مناطق از چه شیوه هایی استفاده شود.
ب- پیشنهاد می شودکه نیروی محترم انتظامی ابهر با دایر نمودن واحد ارشاد و هدایت عمومی اقدام به برگزاری نشست های آموزشی در مساجد سطح شهر و روستا بنماید تا با دادن اطلاعات در خصوص چگونگی پیدایش و نضج جرم و بزه مردم را برای نشان دادن حساسیت وکسب آمادگی برای همکاری و همراهی با نیرو های موظف در ایجاد و ارتقاء سطح امنیت عمومی مهیا سازند.
ج- پیشنهاد می شود که نیروی انتظامی ابهر اقدام به ایجاد بانک اطلاعاتی مربوط به مجرمین بنماید تا دراولین ساعات بروز حادثه مجرمانه و آغازاقدامات تجسسی متهمین با احتمال مشارکت بالا در جرم های مشابه شناسایی و تحت کنترل و مراقبت قرار گیرند.
د- پیشنهاد می شود که نیروی انتظامی شهرستان ابهر کمیته مشترکی را با دوایر آگاهی و تجسس شهرستان های قیدار ،خرمدره و تاکستان ایجادکندتا با انتقال اطلاعات مربوط به نوع جرم و بزه ای که در شهرستان های مزبور صورت می گیرد و یا مواردی از جرم که در شهرستان ابهر صورت می گیرد و در بسیاری از موارد سرنخی از آنها پیدا نمی شود با پیگیری آنها در شهرستان های مجاور بشود امنیت را منطقه ای نمود.
ه- پیشنهاد می شود که در بررسی مواردی از جرم که به صورت زنجیره ای انجام می شود حتما انگشت نگاری دقیق صورت گیرد تا مشخص شود که چه تعداد از مجرمین در این نوع از جرم دست دارند زیرا که عدم انگشت نگاری این حس را ایجاد می کند که در یک نوع از جرم تعداد زیادی از مجرمین دخالت دارند که تعمیم این حس در میان مردم باعث می شود که عدم احساس امنیت فراگیر و عمیق شود در حالی که اگر مشخص شود دو یا سه نفر به چنین اقداماتی دست می زنند آنگاه کنترل و حتی جلب حمایت مردمی از موضوع جمع آوری و انتقال اطلاعات اسانتر و قابل اعتمادتر می شود.
و- پیشنهادمی شود که در کلانتری های فعال در سطح شهر واحدی به نام مشاوره و هدایت ایجاد شود تا با ارائه رهنمود های لازم شاکی از وقوع جرم بداند که باید چه مراحلی را برای پیگیری مسائل مربوط طی نماید زیرا بسیار مشاهده شده که ورود شاکی به برخی از اطاق های کلانتری ها موجبات ناراحتی مسئولان وماموران را ایجاد می کند و یا اینکه برخورد مامورانی که مزاحمتی را از سوی شاکی متوجه فعالیت های خود و حوزه خویش می دانند این حس را در شاکی ایجاد می کند که ماموران نمی خواهند کار او را پیگیری کنند و یا اینکه از مراجعه او ناراحتند و همین موضوع باعث می شود که ضمن ایجاد بدبینی در مراجعین، شاکی و یا مطلع نیز نتوانند اطلاعات خود را بدرستی و با دقت دراختیار ماموران قرار دهند ویا حتی منجر به آن می شود که شاکی و یا مطلع از پیگیری موضوع اجتناب بورزند.
ز- پیشنهاد می شود که فرماندهی محترم نیروی انتظامی با برگزاری نشستی مشترک با مسئولان قضایی شهرستان این موضوع را به این عزیزان منتقل نمایند که برخورد برخی از قضات محترم و یا مسئولان دوایر قضایی با ماموران نیروی انتظامی همتراز با شان وجایگاه این ماموران نیست مثلا مامور با متهم وارد اطاق قاضی و یا دفتر قضایی خاص می شود و مسئول دفتر و یا قاضی محترم در حضور متهم و یا شاکی بدون آنکه خودرا متوجه حضور مامور بنمایاند دقایقی مامور ومتهم را سرپا نگه می دارد که این نوع از برخورد باعث می شود که جایگاه ماموران نیروی انتظامی و یا حتی اهمیت موضوع مراجعه کمتر به چشم آید و یا حتی متهم این نوع از برخورد را برای فرار از زیربار اتهامی مناسب ببیند ویا مامور به نوعی سست و بی انگیزه در پیگیری امر شود.
ح- پیشنهاد می شود که از سوی فرماندهی محترم نیروی انتظامی شهرستان ابهر دستوری صادر شود مبنی بر اینکه از مجموع بازاریان و افرادی که اقدام به مال خری می نمایندشناسنامه ای ایجاد شود تا به زمان بروز اتفاقاتی که در آن نیاز به پیگیری سرقت وجود دارد ضمن پیگیری سارقان مال خرها هم تحت نظر باشند تا ضمن آشنا نمودن افرادبه نادرست و غیر اخلاقی و شرعی بودن کار مال خری تجسس نتایج سریعی در پی داشته باشد.
2- باید به خاطر داشت که گسترش شهر نشینی و قرار گرفتن افراد با فرهنگ و آداب مختلف در حاشیه های شهر ها گستردگی بزه و پیچیدگی آن را باعث خواهد شد و یا به عبارتی ما هر چقدر شهر نشین تر می شویم بزه وناهنجاری گسترش بیشتری می یابد و این مربوط به کشور هایی مثل ما و یا شهر هایی در سطح ما نیست همانگونه که اخیرا با تبراندازی در امریکا حدود سی دانش آموز و مردم بزرگ سال کشته و زخمی شدند پس ابتدا باید پذیرفت که بزه و جرم پدیده است و می باید برای کنترل و مدیریت این پدیده علت های آن را شناخت و برای ازبین بردن و یا تحت کنترل در آوردن آنها اقداماتی را به انجام رساند تا پدیده نتواند لجام گسیختگی خود را به جامعه تحمیل و منجربه گسست در آن گردد از این رو به نظر نگارنده در شهر ابهر عوامل طغیان و یا گسترش بزه را می توان به صورت فهرست وار در موارد ذیل بیان نمود.
الف- خانواده ها یکی از مراجع و مراکزی می باشند که در صورت کسب آگاهی از جرم خیزی مناطق و یا دوستی فرزندانشان با برخی از افراد می تواند کمک موثری برای حمایت و همکاری با نیرو های انتظامی باشند مناسب است که فرماندهی محترم نیروی انتظامی با همکاری هیئت امنای مساجد ،مسئولان انجمن های اولیاء ومربیان و مدیران آموزشگاه ها و مدارس سطح شهر جلساتی را برای هم اندیشی و یا انتقال مواردی که باید خانواده ها بدان دقت نمایند برگزار سازند تا خانواده ها که بدلیل مشکلات مادی و جانشین شدن برخی از امکانات رسانه ای از مسئولیت نظارتی خود دور شده اند با احساس مسئولیت و وقت گذاردن برای فرزندان مانع از گرایش آنها به سمت بزه و یا افراد مجرم شوند.
ب- مسئولان ومدیران شهری متاسفانه کمترین انگشت اتهام را در مسائل مربوط به گسترش بزه و اماکن پر خطر به سوی خود می بینندمثلا زمانی که زمین های ورزشی شهر ستان و یا مکان های فرهنگی شهرستان بدلیل بی تدبیری و بی برنامگی مسئولان ارشاد و تربیت بدنی خالی از فعال و رزشی و فرهنگی می شود و یا حتی جذابیت فعالیت های ورزشی و سکوت و رکود اماکن ورزشی زمینه را برای عدم ورود تماشاگر فراهم می نماید و جوانی که باید وقت خود را در این اماکن بگذراند با رانده شدن از چنین محیط هایی راه به محیط های پر خطر باز می کند کسی در شهر از مسئول تربیت بدنی و یا ارشاد و یا آموزش و پرورش نمی پرسد که چرا اماکن متعلق به چنین فعالیت های خالی است اما همه می پرسند که چرا نیروی انتظامی و یا دادگستری با مجرمین و یا محیط های جرم خیز بر خورد نمی کند براین اساس پیشنهادمی شود که فرماندهی محترم نیروی انتظامی با درخواست از مسئولان تربیت بدنی و ارشاد برای ارائه گزارش تعداد مراجعان به این ادارات وامکاناتی که آنها برای هدایت و جذب جوانان بکار گرفته اند مشخص شود که چرا از گروه های هدف این مجموعه ها فقط تعداد قلیلی تحت پوشش هستند.
به اجمال آنکه بزه و بزهکاری نه تنها جامعه را با مشکل روانی در حوزه امنیت مواجه می سازد ویا صدمات وخسارت هایی را به منابع مادی آن وارد می نماید بلکه این مشکل را هم ایجادمی کند که بدنه سیستم اجتماعی گسترده و هزینه بر می شود که یکی از آنها در حوزه نیروی انتظامی می باشد به نحوی که هر چقدر این سازمان بزرگ می شود بازاحساس نیاز به ترمیم وتوسعه آن لازم به نظر می رسد از این روی لازم است که سازمان ها ومدیریت های سازمانی در سطح شهر و جامعه احساس مسئولیت بنمایند و با تشکیل کار گروه های مختلف ضمن شناسایی ظرفیت های اجتماعی برای ایجاد بستر های هدایت جوانان به محیط های امن مدیریت بزه و ناهنجاری ها را برعهده بگیرند تا با فعالیت های توامان تمام دوایر اداری بتوانیم جامعه ای سالم ایجاد کنیم
لازم به عرض آنکه کاهش فعالیت های آموزش و پرورش،تربیت بدنی و فرهنگ و ارشاد اسلامی منتهی به افزایش هزینه های نیروی انتظامی و دادگستری می گردد که برای ارجاع هزینه های در حال انجام به مدیریت های ادارات مزبور نیاز به یک کار جدی و مسئولیت خواهانه از آن مدیریت ها وجود دارد که امیداست فرماندهی محترم در این خصوص اقدامات لازم و طرح های توجیه پذیر را که محصول مطالعه و تحقیق اطاق فکر و یا کار ویژه خاص می باشد در نظر بگیرند.
با احترام وآرزوی توفیق
فعال اجتماعی ومطبوعاتی- حسن اسدی
در بخش پیشین مطلب با اشاره به اخبار و گزارشات خبری منتشره در ندای ابهر و در خصوص برگزاری همایش بحران شهری که در دانشگاه علمی کاربردی به اجراء گذاشته شد و ارائه کارنامه عملکردی معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد عنوان نمودیم که هرکسی با ابهر و شرایط عمومی زندگی مردم و نوع مدیریتی که بر منابع و فرصت های حضور این شهرستان در سطح استان و کشور اعمال می گردد آشنا نباشد با نگاه به این دو گزارش ارائه شده فکر می کند که مثلا در یکی از شهر های دانشگاهی بزرگ دنیا زندگی می کند شهری که تمام ورودی های آن محصولات مطالعه و تحقیق شده در دانشگاه های بزرگ شهرستان و خروجی هایش محصولات کاملا استانداردشده با معیارهای جهانی و یا تراز های معتبر آکادمیک همخوانی دارد اما آنکه در این شهر زندگی می کند و با مناسبات حاکم برآن آشنایی دارد و در بسیاری از اوقات با گیر افتادن در چنبره ای از مشکلات و گرفتاری های روز افزونش جانش به لب رسیده می داند که اگراین شهربه هر چیزی شبیه باشد تنها با این یک فقره شباهت و قرابت ندارد که شهری دانشگاهی باشد و محیط زندگی مردمانش آذین به اقدامات با برنامه و یا مبتنی برطرح ها و برنامه های مطالعه شده باشد.
در چرایی بروز چنین باور و اعتقادی حرف فراوان است اما آنچه که می شود آن را شاه بیت تمام مطالب و احادیث دانست این است که در این شهر دانش آموختگان و متخصصان بیش از هر کس دیگری دوست دارند که سرشان کلاه گذاشته شود و یا دروغ به خوردشان داده شود واز این روست که این بخش بسیار مهم واثر گذار از شهر فلاکت زده نه می خواهد بداند رسالت تاریخیش چیست(راهنمایی وهدایت مردم عامی) و نه جرات آن را دارد که به صراحت به مردم بگوید که قادر نیست به وظیفه تاریخی(شکافتن دانش و پاسخ به ابهامات و سئوالات مردم عادی) خود که موردانتظار قاعده هرم اجتماعی و اعضاء آن می باشد عمل نمایدو یا جامه عمل بپوشاند (تا مردم با یقین به اینکه حامی آکادمیک رفته و علم آموخته ای ندارند بلکه فکری اساسی برای گرفتاری های خود بنمایند ودست یاری به جاهایی داراز کند که دانش آموختگانش در برابردانایی و علم خود متعهدانه عمل می کنند) واز این روست که هر یک از این متخصصان و تحصیل کردگان زمانی که خود را به موقعیت و جایگاهی برتر وبالاتر می رسانند فکر می کنند که کار جهان تمام شده و همینکه ایشان بدان موقعیت و جایگاه رسیده اند دیگر نیازی به استفاده از نگاه علمی به اموری که در جامعه تسری یافته و با اهداف غلط و نامناسبی که دنبال می نماید امکانات و فرصت های فراوانی را به باد می دهد نیست و به قولی او موظف به این نیست که در برابر چنین تاراج ناجوانمردانه ای که از منابع صورت می گیردبا تمام قامت بیاستد و با باز گرداندن امور به مجرای اصلی خود مانع از اتلاف در فرصت ها وانهدام در منابع گردد.
باور نمی فرمایید به همین دو مورد اشاره شده در ندای ابهر مراجعه کنید تا بدانید که همین دوستانی که فعالیت ها به نام آنها درج گردیده و همین دوستان به داشتن چنین کارنامه ای افتخار می کنند چگونه در زندگی عادی و در سطح شهر ابهر خودبا مشکل و یا به قولی بحران مواجه می باشند ولی در همان کار نظام مند مطالعاتی که داشته اند و آن را سندافتخاری برای خود می دانند و اگر از آنها بپرسید که دست آورد شما از این همایش و یا آن کارنامه مملو از نرم های مثبت و قابل احترام چه می باشد با صدای بلند و سینه ای جلو داده خواهند گفت که دست آوردی از این بالاتر که در جریان همایش فلان استاد دانشگاه و یا بهمان صاحب نظر و حتی تئوریسین به ابهر آمدند و چشمان ما را به میمنت قدومشان منور ساختند و یا با انعکاس آن همه مقاله ،همایش و سخنرانی در سطح کشور وبه نام دانشگاه آزاد ابهر این شهر ابهربود که اعتبارکشوری و یا حتی جهانیش را به نام خود ثبت و ضبط نمود کمترین اشاره و نشانه ای از شرایط بسیار سخت زندگی و بحران مدیریتی موجود در ابهر در متن همایش و یا کار نامه عملکردی ننموده اند.
مثلا جناب مهندس نجفی ریاست محترم دانشگاه علمی کاربردی ابهرکه خود از اکابر قوم و از نخبه های منتقد در بسیاری از حوزه های رفتاری می باشند وبهتراز هر کسی می دانند که در شهرداری چه خبر است واگر خدای ناکرده کوچکترین اتفاقی در این شهر بیافتد فقد و یا فقر امکانات امدادی منتسب به شهرداری این امکان را به آن واحد و یا واحد های دیگر نخواهد داد تا به یاری مردم بپردازند چرا در متن وحاشیه این همایش نخواستند و یا از ارائه دهندگان مقاله درخواست نکردند تا در خصوص مسائل شهری ابهر هم مواردی مطرح گردد ویا از نامهربانی هایی که در خصوص منابع طبیعی بکار می رود ومنابع جنگلی و رود خانه ای به شدت مورد تاراج و تاخت وتاز قرارمی گیرد و با کمترین بارندگی ممکن است که سیل منطقه را به سرش بگیرد در این همایش و یا در مجموعه مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه آزاد ابهر مطالبی مطرح گردد؟.
دوستان نگویند که ما نمی توانستیم و یا قرار براین نبود که مصداقی در خصوص شهرابهر مطلب ارائه دهیم و یا مسئولان دانشگاه آزاد نفرمایند که مسئولان ومردم ابهر نخواسته اند که در خصوص شهر ابهر ومشکلات آن مطالعه و تحقیق میدانی داشته باشیم تا ضمن انتقال هزینه های این کار به دوش مردم و یا ادارات ذیربط با فراغ بال به تحقیق و مطالعه بپردازیم.
بلکه بهتر است که با مراجعه به فلسفه مورد نظر قانون گذار در انتقال مراکز دانشگاهی به شهر های کوچک باور بفرمایند و عنوان بدارند که کار مطالعاتی و تحقیقاتی در رابطه با تنگناهای موجود در ساختار های شهر های کوچک در اصل وظیفه مراکز آموزش عالی مستقر در شهری دور از مرکز کشور است تا داده های قابل پردازش حاصل از این کار در اختصاص اعتبار و یا پیش بینی سند چشم انداز مورد استفاده قرار گیرد ودر تدوین لایحه بودجه و یا تصویب آن در مجلس این نیاز مندی ها به عنوان منابع اطلاعاتی استراتژیک مورد توجه واقع شود و با اختصاص پول و فرصت شهرهای کوچک هم بتوانند سهمی متناسب با نیاز های واقعی خود در توسعه همه جانبه و پایداربدست آورند.
براستی اگر در کنار مقالات و سخنرانی های ارائه شده در همایش دانشگاه علمی کاربردی ابهر که عموم آنها کپی برابر با اصل دانش محض در موضوع مدیریت بحران و یا مقالات و سخنرانی های صورت گرفته در مراکز بزرگ دانشگاهی جهان بود و به جرات می توان ادعا نمود که هیچ یک از آنها را نمی توان در اشل ساختاری شهرهای ایران مخصوصا شهرهایی در قالب و قاعده شهر های کوچکی چون ابهر پیاده و اجرایی نمود دو مقاله متکی بر یک مطالعه میدانی ودر خصوص مسائل و مشکلات ابهر وخرمدره ارائه می شد و یا یکی از متخصصان رشته شهر سازی ومدیریت بحران شاغل درابهر به سخنرانی در خصوص معایب موجود در مبلمان شهری و یا گستردگی شهر و امکانات آن اقدام می نمود نمی توانست برای شرکت کنندگان در این همایش یک سوپرایز تلقی گردد و یا به افرادبومی که در آن جلسه حضور داشتند بباوراند که متخصصان و تحصیل کردگان ابهری که با استفاده از رانت های خاص خود را به جایی رسانده اند و یا مسئولیتی را برعهده گرفته اند در اعماق وجود خود دغدغه توسعه و رفع تنگناها در ساختار آن را دارند.
به عنوان مثال آیا نمی شد که از مجموع داشته های علمی و تجارب گرانبهایی مدیریتی جناب آقای کرامتی مدیر کل حوادث غیر مترقبه که گفته می شود برخی از منابع مالی برگزاری این همایش را اداره تحت تولیت ایشان پرداخته است استفاده می شد تا هم ایشان با ایراد یک سخنرانی علمی به عنوان یک چهره و مدیر فعال بومی شناخته بشوند و هم اینکه مردم بدانند که از جوانان وتحصیل کردگان ابهر هم وجود دارند افرادی که می توانند در کنار مثلامهندس قدمی سخنرانی بنماید و به محدودیت ها و کمبود های منطقه بپردازد.
ادامه دارد
وقتی صحبت از هنجار ها به میان می آید و گفته می شود که هنجار الگوویا مدل رفتاری می باشد که مورد قبول و رضایت جامعه می باشد هدف این است که با ارائه این الگو ها و عمومیت دادن به آنها مردمانی که در یک منطقه جغرافیایی زندگی می کنند و به نوعی زیر بلیط قوانین و آداب و سنن قومی خاصی قرار دارند با تبعیت نمودن ازاین هنجار ها همگرایی و هماوایی خاصی پیدا کنند تا از طریق آن بتوانند ضمن شکل واحد بخشیدن به فعالیت ها خود را برای پذیرش تغییر ویا حتی اقدام برای ایجادتغییر آماده نمایند پس در ساختار شهری دانش بنیان هنجار دیگری که می تواند مور بحث اقع شود موضوع تغییر و ضرورت دست زدن به آن است که در این مقال تحت عنوان
3- نیاز به تغییر و اهتمام به نهادینه نمودن فعالیت برای ایجاد تغییر
اگر بپذیریم که تمدن بر مبنای شناخت نیاز و تلاش برای تحقق آن بوجود می آید در عمل پذیرفته ایم که زندگی انسان در ذات با موضوعی به نام تغییر آمیخته می باشد زیرا که گذر عمر انسان از کودکی به جوانی و پیری خود موید این است که انسان باید به تبع این تحول تغییراتی را در منش و شخصیت خود بکار بگیرد تا بتواند با تسلط بر طبیعت ضمن تامین و برطرف نمودن کمبود های طبیعی نسل خویش برای برطرف نمودن نیاز مندی های نسل های آینده تلاش با برنامه ای داشته باشد اما حیف که ما با عنایت به تمام مولفه های ساختاری که هدایتمان می نماید تا خود را با تغییر هماهنگ سازیم و یا با پذیرش حتمیت و جبر تغییر برای بر عهده گرفتن و ظایف متناسب با شرایط و همسو با رسالت انسان و مطالبات فلسفه خلقت آماده سازیم وبه فعالیت هایی بپردازیم که با فعالیت های گذشته ما متفاوت باشد باز دیگاه وابسته و تثبیت شده در گذشته و تعلقات خاطر مندرس قومی و عشیره ای این اجازه را به ما نمی دهد که با کنده شدن از آنچه که بوده ایم و یا آنچه که با کلی فشار و هزینه شده ایم فردایی را آرزو و انتظار بکشیم که مشخصا با امروز ما متفاوت و متغییر می باشد واین صفتی است که ریشه اش را در ترس دوانده و ترس مولفه ای شخصیتی می باشد که با بی توجهی و بی علاقه بودن نسبت به مطالعه و تحقیق در ما ایجاد شده است.
در چرایی وجود و تعمیق مناسبات مبتنی بر ترس حرف های زیادی می توان مطرح نمود اما مهمترین موضوعی که می تواند در این موضوع راهنمای عملی ما برای درک و شناسایی ابعاد آن باشد توجه به این نکته است که ما هنوز یاد نگرفته ایم که پذیرش هر مسئولیتی بدنبال خود تبعاتی دارد که برای به جا آوردن آن باید تبعات حاصل از مسئولیت را هم با طیب خاطر پذیرفت و برای بهینه سازی محصولات برآمده از آن نهایت دقت را بکار برد مثلا زمانی که به من نام انسان می دهند ومقیدم می دارند که سرنوشت خود را به بهترین وجهی ترسیم نمایم و یا حتی مسئولیت مشارکت در ترسیم سرنوشت دیگران را بر عهده بگیرم و یا برای بهینه نمودن راه های ترسیم سرنوشتم بخشی از اختیارات و اراده خود را به کسانی بسپارم که با قرار گرفتن در جایگاه های خاص سرنوشت مرا ترسیم و تصویر نمایند مسلم است که این نام و این وظایف باید مرا بر این امر وادارد که با کمر همت بربستن ابتدا در درون خود و محیط پیرامون خود به کنکاش بپردازم تا بدانم که برای مصداقی نمودن اعمالم تحت عنوان انسان چه مستمسک هایی را در اختیار دارم که می توانم با چنگ انداختن بدانها هم ایمان و اعتقاد کاملی بیابم که می توانم انسانی باشم که در فرهنگ بشری از آن نام برده شده است و هم اینکه به اعمالی دست بزنم که آیندگان با مراجعه به آنها بتوانند راه خود برای زندگی بهتر از آنچه را که من برای خود ایجاد نموده ام ایجاد کنند واین همه اموری می باشند که به رها شدن من از خودم و پیوند هایی که مرا به زمین متصل می سازد و امکان حرکت را از من می گیرد مرتبط است ویا اگر من می خواهم که کار به این بزرگی را به انجام برسانم باید از خود برهم ،به جمع بپیوندم و به این درک برسم که اگر بخواهم می توانم.واینها صفات ویا ممیزاتی می باشند که بدست آوردن آنها سخت و طاقت فرساست وازاین منظر ورود در راه تولید ونهادینه نمودنشان هراس انگیز است.
اما زمانی که من بدانم که می توانم مسلم است که به حرکت دست خواهم زد تا آنچه را که در پی آن بوده ام بدست آورم و حرکت من بدنبال خود تغییراتی را در من و محیط پیرامون من ایجادخواهد نمود که واکنش هایی را بر علیه و یا له من بر خواهد انگیخت و ادامه و استمرار آن پیوندو ارتباط مرا کیفیت و یا کمیت خواهد بخسید و در نهایت مرا به موجودی اجتماعی تبدیل خواهد ساخت که وجودش از وجود دیگران تاثیر خواهد پذیرفت و رفتارش بر رفتار دیگران ومیزان و حضور و مشارکت آنان تاثیر خواهد گذاشت واین سرآغاز تعالی خواهد شد که برای انسان شدن و عمل متعهدانه و یا مسئولانه انرژی و انگیزه لازم را ایجاد خواهد کرد.
تا بدینجای کار یاد گرفتیم که برای رسیدن به جایگاهی اثربخش در فرایند های اجتماعی وجوددو عنصر موثر و الزامی می باشند که اولین آن رسیدن به فهم نیاز به دانستن و درک وظایف و رسالت انسانی است ودومین آن اعتقاد به توانمند بودن برای انجام فعالیت های هدفمند می باشد که برای بدست آوردن این دو می باید از دالانی تنگ و تاریک به مفهوم خود سازی گذشت دالانی که تنگی آن برای واگذاردن و ریختن تمام خصوصیات بد و غیر انسانی می باشد وتاریکی آن به جهت وجود لایه های از جهل و بی دانشی در خصوص موقعیتی می باشد که در پی آن هستیم و گذر نمودن از این دالان به شهامتی نیازمند است که بدست آوردن آن نیزبه دانش و فهم ضرورت دست یابی به مهارت و هنر انتخاب نوع زندگی و ورویارویی با مسئولیت های انسانی وابسته است وکسی که این شهامت را در خود پرورش ندهد مسلم است که ترس رویارویی با جهل را در خود ازبین نخواهد برد.
پس آنجا که من با آگاهی ودرک لازم به این واقعیت رسیده ام که انسانم و انسان زندگی متفاوتی از سایر جانداران دارد واین تفاوت عمده نقش خود را در شناسایی وظایف و رسالت و عمل بدانها نمایان می سازد در عمل پذیرفته ام که انسان بودن تبعاتی را بر من تحمیل می نماید که دیگران می توانند از طریق آن عمل و فکر مرا به چالش کشند و یا من عمل و فکر آنان را با چالش مواجه سازم تا از درون این چالش مستمر به واقعیت هایی دست بیابیم که توجه به آنها می تواند زندگی من ودیگران را با دگرگونی های مستمری رودررو سازد که بسیاری از آنها مساوی و همسو با انتظار و خواست من ودیگران نمی باشد وممکن است که تلخ کامی و شادکامی را برای همه ما ایجاد کند که لازمه رویارویی با آنها و بهره بردن از تبعاتشان نیاز مند ظرفیت و تحمل برای تغییر است ویا به عبارتی در شهر دانش بنیان هیچ چیزی ساکن و ثابت نیست و هیچ برنامه ای با احتمال صددر صد تدوین نمی گردد بلکه از آنجا که طبیعت همیشه دستخوش تغییر است برنامه و طرح های انسانی برای کسب توفیق هم باید منعطف در برابرتغییرات احتمالی باشدوکسانی می توانند چنین برنامه هایی را تدوین نمایند ومدیریت اجرای آنها را برعهده بگیرند که از فکر و نگاهی منعطف برخوردار باشند تا اگر انتقادی از نوع نگاه وپیش بینی های آنها صورت گرفت بدون آنکه مواضع خشونت باری بر علیه آنها اتخاذ شد بتوانند با کمال نرم خویی با آن روبرو شوند و پیشنهادات و راه کار های عملی را برای ایجادتغییر بپذیرند و بکار گیرند.
با این حساب در شهر دانش بنیان ضمن آنکه هیچ مسئولیت وماموریتی را مادام العمر نمی دانند وافراد را برای پذیرش چنین امری آماده می سازند همچنین به آنها یاد می دهند که در دوران حضور در جایگاه قدرت هم وجود دارد شرایطی که دیگران در آن به وارد نمودن انتقادهایی اقدام می کنند که باید با آنها با گشاده رویی و فراخ دستی برخورد نمایند تا آنها با اطمینان به این نکته که حرف حق خریدار دارد باز به کنکاش وتولید فکر اقدام نمایند ویقین داشته باشند که حرف حقشان برای اعمال تغییرات لازم بکار گرفته می شود.
ادامه دارد
امروز که به صورت اتفاقی روزنامه ندای ابهر بدستم رسید ملاحظه نمودم که در آن روز نامه دو مطلب بسیار طولانی به چاپ رسیده است که یکی از آنها مربوط می شود به گزارش برگزاری همایش ملی بحران های شهری با چشم انداز 1404که در دانشگاه علمی کاربردی که به اجرا در آمده بود و دومین آن مربوط می شود به درج رپرتاژ اگهی بسیار بلند بالایی از کارنامه عملکرد حوزه معاونت پژوهشی ومطالعاتی دانشگاه آزادابهر که هر دو گزارش در نگاه اول می توانست سند افتخاری باشد برای شهرستان ابهر که برخوردار از چنین مراکز فعال و سطح بالایی می باشد
اما چون به مصداق مثل معروف گیرم که همه کلاغ ها مرغ من می باشند چون تخم هایشان مال من نیست پس به چه کار من می آیند خواستم وجود و تاثیر این مراکز بزرگ آموزش عالی را برای منطقه موردتجزیه و تحلیل قرار دهم که با جمع نمودن حواس و همت برای این کار متوجه شدم که نه تنها از این فعالیت ها محصولی عاید جامعه شهری ابهر نشده و نمی شود بلکه با ایجاد گمراهی در برخی از مسئولان ارشد استانی و ملی از این بابت که خوب ابهری چه می خواهد زمانی که چنین مراکزی در اختیارش و در خدمتش می باشند وبا انجام کار های پرطمطراق پژوهشی موجب می شوند که بسیاری از درد های جامعه کوچک ما فراموش شود و یا در میان های و هوی برآمده از چنین مراکزی صدای درخواست کمک مردم برای بهره مندی از محصول مطالعاتی مراکز علمی گم گردد.
مثلا شما زمانی که در گزارش عملکرد معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد ابهر با ریزوم هایی چون طرح های تحقیقاتی مصوب به تعداد320مورد،طرح های تحقیقاتی خاتمه یافته به تعداد196مورد وطرح های تحقیقاتی در حال بررسی 51مورد مواجه می شوید به خودی خود این واقعیت را روبروی خود می یابید که در شهری زندگی می کنید که تمام امور آن مبتنی بر تحقیق و مطالعه می باشد واز در ودیوار آن محصولاتی فرو می ریزد که ماحصل مطالعه و تحقیق مراکز بزرگ دانشگاهی است.
زیرا مگر می شود که در مرکز آموزش عالی مستقر در ابهر که چشم امیدهمه مردم شهر بدان دوخته شده است و یا اینکه مردم وجود آن را افتخاری برای خود می دانند و یا حتی بین مردم ابهر وخرمدره یک کشمکش طولانی و فرسایشی برای تصاحب آن وجود دارد 567طرح تحقیقاتی تعریف گردیده و اعتبار و بودجه آن مصوب شده و عنقریب با انجام آنها و بدست آوردن نتایج و محصولات مطالعه شده افق های گسترده و در دسترسی برای مردم نمایان خواهد شد مردم بخواهند گول و فریب کسانی را بخورند که معتقدند دانشگاه آزاد جز بی بند و باری و لجام گسیختگی محصولی را به شهر ابهر تحویل نداده است و یا مگر کسی دیوانه است که با آگاهی از این واقعیت که دانشگاهیان آزاد ابهر تمام هم وغم خود را برای مطالعه و پژوهش در رابطه با بهبود شرایط کلی شهر ابهر صرف می نمایند بیاید و با ریختن آبروی خود بگوید که دانشگاه آزاد جز گرانی و تربیت نیرو های تحصیل کرده بیکار برای منطقه ارمغانی نداشته است و آنگاه انتظار داشته باشد که مردم هم این ادعا را بپذیرند وبا او در بکار گرفتن نگاه ریزبینانه و انتقادی بر عملکرد مدیریت آن دانشگاه همنوا گردند.
ویا در همان دانشگاه 1034مقاله تولید و به مراکز علمی داخلی و خارجی ارائه شود ویا تعداد 510سخنرانی به انجام رسد و 1345همایش برگزار گردد وآنگاه فردی با دانشی دون پایه چون من بتواند بگوید که دانشگاه آزاد ابهر نتوانسته و یا نمی خواهد که به وظایف مقرردر قانون ودر فلسفه انتقال مراکز دانشگاهی به مناطق محروم که همانا بومی نمودن علم است بپردازد.
براستی که با این آمار بسیارروشن ما در عرش اعلا زندگی می کنیم و از آنچه که برخوردار از آنیم و آرزو وایده آل بسیاری از مناطق حتی توسعه یافته دنیا می باشد بی خبریم و یا اساسا فردی چون من بیمار است که فکر می کند هنوز بارقه ای از علم به سوی ابهر تابیدن نگرفته و هنوز هیچ یک از سطوح رفتاری فردی و یا اجتماعی ما با مبانی علمی آمیخته نگردیده است و وای به حال مردمی که فکر می کنند که افرادی چون من اگر حرف می زنیم حرفمان حرف حساب است.
اما اگر بدقت به موضوع های گزارش شده توجه نماییم به این پرسش می رسیم که آیا آنچه که ندای ابهر و به نقل از معاونت پژوهش دانشگاه آزاد به چاپ رسانده واقعیت دارد اگر دارد چرا کشاورزی ما هنوز هم به روش آبیاری غرقابی کار تولید محصول در حوزه زراعت و باغبانی خود را به انجام می رساند و یا چرا هنوز هم ما از بذر هایی استفاده می کنیم که تناسبی با قدرت خاک و آب و هوای منطقه ندارند و یا چرا هنوز هم باغدار ما در زمان پروراندن محصول انگورخود دنبال شیوه هایی از خشک نمودن محصول می رود که هم محصول را دست خورده وخراب می کند وهم ریزش و یا پرت آن را افزایش می دهد ویا چرا با عنایت به تمام تحولاتی که در حوزه مدیریت صنعتی محقق گردیده هنوز هم در منطقه ما بازنشستگان نیرو های نظامی برای اداره کارخانه ها بکارگرفته می شوند و یا در امور شهری و مدیریت های اجرایی ما از افرادی استفاده می شود که به جای داشتن هنر و مهارت مدیریتی از رانت و لابی تایید کننده و حمایت کننده برخوردارند و ...
حال بیایید موضوع همایش بحران شهری که در دانشگاه علمی کاربردی به اجراء در آمده رامورد بررسی قرار دهیم.
همانگونه که می دانید بحران در تعریف عبارت است ازخارج شدن سيستم اجتماعي،محيطي از حالت طبيعي که براي بر طرف ساختن آن مديريت و برنامه ريزي ويژه اي لازم است که به مجموع این اقدامات مدیریت بحران که همانا فرآيند برنامه ريزی ها و اقدامات دولتی، دستگاه های اجرايي و عمومی که با مشاهده و تجزيه و تحليل بحران ها به صورت يکپارچه جامع و هماهنگ و با استفاده از ابزارهای موجود در جهت پيشگيری آماده سازی مقابله و بازسازی تمهيداتی را برای کنترل ومدیریت بحران های احتمالی آتی پيش بينی نمايد صورت می گیرد.
این نوع از مدیریت در مراحلی به انجام می رسد که عبارتندازپیشگیری،آمادگی،مقابله و باز سازی که سعی می نمایم هریک از این مراحل را به اختصار شرح دهم
پيشگيری عبارت است از مجموعه اقداماتی که جهت از بين بردن ميزان خطر پذيری حوادث طبيعی و تکنولوژيکی انجام می گيرد در اين بخش ارائه راه کارهايي که به نحوی بستر سازی حقوقی يا نهادی را مورد توجه قرار دهد قابل ارائه است
آمادگی عبارت است از مجموعه اقدامات برای افزايش توان عملياتی و ايجاد تسهيلات برای واکنش موثر در برابر حوادث محتمل مواردی که به شکلی نقش تقويت کننده برای جلوگيری از بروز بحران را به عهده دارد در اين دسته قرار می گيرد.
مقابله شامل انجام اقدامات پيش از وقوع وحین يا پس از وقوع بحران برای نجات جان مردم و به حداقل رساندن خسارات وارده به اموال يا افراد و افزايش اثربخشی بازسازی می باشد.
بازسازی مجموعه اقدامات لازم برای بازگرداندن حداقل امکانات و استاندارد های زيستی برای مردم ناحيه فاجعه ديده و نيز اقدامات بلند مدت لازم برای بازگرداندن جامعه به وضعيتی بهتر از وضع قبلی مورد توجه قرار می گيرد.
حال اگر مجموعه موارد و اقدامات فوق را هنر و مهارت مدیریت بحران تلقی کنیم و خود بحران را شامل رخداد هایی در حوزه های مختلف از جمله ترافیک وبحرانهای شهری ،بافتهای فرسوده وبحرانهای شهر،حوادث طبیعی ، آلودگی های زیست محیطی و بحرانهای شهری انرژی وبحرانهای شهری،سازمان مدیریت شهری،سیستم مدیریت بحران وبحرانهای شهری ،فضاهای اجتماعی ،هویت وفرهنگ ، تهاجم فرهنگی وبحرانهای شهری شهر مجازی ، سیستم اطلاعاتی داده های مکانی ، سیستمهای ارتباطی ومدیریت بحرانهای شهری پدافند غیر عامل ومدیریت بحرانهای شهری،بناهای تاریخی وفرهنگی ومدیریت بحرانهای شهریدر نظر بگیریم آیا ممکن است که دوستان برگزار کننده این همایش در دانشگاه علمی کاربردی ابهر بفرمایند که در چند مقاله و به صورت مطالعه و پژوهش میدانی به مسائل و بحران های موجود ویا زمینه بحران هایی که در راه است پرداخته شده است و یا به صورت آماری و راندم امکان بروز بحران در ساختارشهری ابهر مورد مطالعه قرار گرفته است.
برای نگارنده مسلم است که چنین فرایندی در دانشگاه علمی کاربردی ابهر صورت نگرفته و یا اساسا این مرکز دانشگاهی رسالتی برای خود جهت ورود در مسائل شهری احساس نمی کند و گرنه اگر چنین وظیفه و رسالتی برای آن دانشگاه و در دستور کار مدیریت آن تعریف شده بود مسلم بود که تا به امروز مجموعه مطالعات و تحقیقاتی از سوی این دانشگاه در خصوص بحران های موجود در عرصه نگاه به مبلمان شهری،جمع آوری و دفع بهداشتی زباله انسانی،دامی و بیمارستانی ،مدیریت آب و یا نمایه های نگران کننده بروز علایم بحران هویت در نزد جوانان شهری ابهر تهیه و در سطح شهر انتشار می یافت
ادامه دارد
یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتندکه با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده است و زمامعقل از دست داده.بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که،در شرف نفس انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتیو ترک عشرت مردم گفتی؟ گفت:
کاش کانان که عیب من جستند رویت این دلستان بدیدندی
تا به جای ترنج در نظرت بی خبر دست ها بریدندی
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی،ملک را در دل آمدجمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است موجب چندین فتنه.بفرمودش طلب کردن،در احیاء عرب بگردیدند و بدست آوردندو پیش ملک در صحن سراچه بداشتند.ملک در هیأت او نظر کرد،شخصی دید سیه فام،باریک اندام،در نظرش حقیر آمد بحکم آنکه کمترین خدّام حرم او بجمالاز در پیش بودند و به زینت بیش.مجنون بفراست دریافت،گفت:از دریچه چشم مجنون بایددر جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهده او بر تجلی کند.
تندرستان را نباشد درد ریش جز به همدردی نگویم درد خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود با یکی در عمر خود ناخورده نیش
تا تو را حالی نباشد همچو ما حال ما باشد تو را افسانه پیش
سوز من با دیگری نسبت مکن او نمک بر دست و من بر عضو ریش
در بخش پیشین به هنجاری تحت عنوان واقع بینی اشارت نمودیم و با عنوان اینکه پذیرش واقعیت ها آنگونه که هست و ارائه برنامه برای تغییر آنها به گونه ای که باید باشند و یا رسالت انسان است که آنها را برای همسو نمودن فعالیت ها با اهداف خلقت عملیاتی بنماید نشان از به روز بودن انسان دارد و هرگاه فرد نتواند با چنین شیوه ای امور تحت تولیت خود را به سامان گرداند و یا اصرار به این داشته باشد که ایده ال های خود را بدون توجه به شرایط و وجود موانع در برنامه ها بگنجاند می گوییم که او فردی واقع پندار است که برای همراه نمودنش با واقعیت ها باید اقدامات قابل توجهی بکار گرفته شود و هزینه های فراوانی صورت گیرد زیرا که پروراندن رویا و خیال بسیار اسان است اما به اجرا در آوردن آنها ضمن مطالبه هزینه های فراوان سرمایه و فرصت های فراوانی را برای دوباره کاری وموافق طبع طبیعت واقعیت ها نمودن امور به هدر می دهد.
در این بخش از مطلب هنجار دیگری را مورد بررسی قرار می دهیم که به جرات می توان غفلت از آن را مصادف با فراموش نمودن اصل و به حاشیه پرداختن در امور مهم مدیریتی مصادف دانست این هنجار که تحت عنوان دوری از توهم ودشمن شمردن همه می باشد موضوع مهمی است که متاسفانه در جامعه و فرهنگ ما نه تنها برای یافتن راه های مبارزه با آن کار کمی شده بلکه در جهت تقویت آن مولفه های فراوانی در ساختار های اجتماعی نهادینه شده که تاثیر و کارکردشان مشکلات فراوانی را برای ما ایجاد می کند لذا بررسی آن را لازم می دانیم و بدان می پردازیم
2- توهم توطئه وضرورت مبارزه با نهادینه شدن آن در شاکله ساختار شخصیتی افراد ونهادهای اجتماعی.
به جرات می توان ادعا نمود که فرهنگ عمومی ما بیش از هر فرهنگی در سطح جهان آلوده و آمیخته به پاره فرهنگ توهم توطئه ودشمن انگاری دیگران می باشد واز این روست که ما کمتر می توانیم به فعالیت های جمعی تن بدهیم و قواعد و اصول باهم بودن و برای هم کار کردن را گردن نهیم در حالی که در دین مبین اسلام به عنوان مهمترین حوزه اخلاقی در فرهنگ عمومی و در سنن و آداب ملی به عنوان بخش قابل توجهی از زیر ساخت های نگرشی و ارتباطی ما در درون جامعه شاخص ها و متغییر هایی برای دور داشتن از گرفتار آمدن در این بیماری وارد آمده است اما متاسفانه ما کمتر با این موارد آشنا شده ایم و یا کمتر تعهد عمل و رعایت آنها را در خودمان ایجاد کرده ایم مثلا آنجا که در دین اسلام به تاکید آمده که از کثرت در ظن نسبت به دیگران اجتناب نمایید ویا در آداب و سنن ملی ما همراهی و همدلی در تمامی مراحل کاری و زندگی لازم و ضروری تشخیص داده شده اند براستی آیا با وجود چنین آیتم های فرهنگی و سنن ملی شایسته و سزاوار خواهد بود که من تنها به ذعم برداشت های فردی و بی پایه خود ویا با تامل در این نکته که فلانی ممکن است برعلیه من توطئه ای داشته باشد ارتباط مورد نیاز برای باهم بودن و برای هم تلاش نمودن را بر هم بزنم و با اجازه دادن به ریشه دوانی سوءظن آتش دشمنی نسبت به دیگران را در درونم شعله ور نمایم که با میدان یافتن و اجرایی شدن بتواند منابع و فرصت های فراوانی را به هدر بدهد؟.
در پاسخ به این سئوال اساسی باید گفت که نباید چنین باشد زیرا که زندگی اجتماعی بر مبنای ساختار های دانش بنیان می باید برای گذر از شرایط کلی حاکم بر طبیعت و رقابت با دیگران بتواند از تمام ظرفیت های محیط درونی و بیرونی خود بهره برداری کند ومسلم است که اگر چنین امکانی بوجود نیاید و یا با تحکم توهم وتردید تصمیم گیری با با تفرقه و ضعف توام گردد مشخص است که فرصت ها از بین خواهند رفت و منابع انسانی بدلیل تر دید در صداقت و یا سلامت نیت افراد وگروه ها از دسترس خارج خواهند شد و برنامه و طرح های ارائه شده در چنبره ای از اما و اگر نابود خواهند گردید.
مثلا شما اگر شرایط امروزین جامعه ما را در نظر بگیرید و به صف بندی های عمدتا سلیقه ای موجود در جامعه توجه نمایید ملاحظه خواهید نمود که نگاه توام با تردید و با با هاله ای از توهم توطئه باعث شده تا هر جناحی که سر کار می آید دیگران را نه رقیبی که در صدد است تا با عقلانی نشان دادن دیدگاهایش موقعیت بالا دستی را برای خدمت به جامعه در اختیار بگیرد بلکه دشمنی تصور می کند که اگر لحظه ای از او غفلت شود امکان نابودی جریان وجامعه را باعث شود بشمارد .
مسلم است که در چنین شرایطی توافق که عامل و زیر بنیان همکاری و بهره گیری از حداکثر توان جامعه می باشد شکل نمی گیرد و با سمت گیری فعالیت برای حذف دیگران شرایطی پیش می آید که اولا بخش قابل توجهی از منابع انسانی با امکاناتی که در اختیار دارند از چرخه تولید امکانات و فرصت ها خارج می شوند و هم اینکه مقاومت هایی بوجود می آید که برطرف نمودن و یا شکستن آنها باعث می شود تا هزینه هایی برجامعه وارد گردد و امکان توفیق در کنترل و یا مدیریت زمان را از بین ببرد.
برای نمونه اگر به دورانی عنایت بشود که در آن احمد مهدوی نمایندگی مردم را در اختیار داشت و در آن گروهی تحت عنوان معتمدان بازار با پر نمودن تمام اطراف نماینده و با راه انداختن این عنوان که خرمدره ای،شناطی و یا ...مخالف و دشمن ابهرند مانع از آن می شدند که از دانایان مناطق مختلف منطقه برای گرد همایی و مشارکت در ترسیم نقشه راه برای توسعه منطقه دعوت به عمل نیاید و نتیجه این شد که در دوره دوازده ساله حضور مهدوی در جایگاه نمایندگی مردم منطقه مجموعه قوی فکری و مهندسی فعالیت های اجتماعی شکل نگیرد و امور از مجرای تفکر بسته سنتی و عشیره ای تحت آنالیز قرار گیرد ومدیریت شود که نتیجه چنین فعالیتی از پیش معین و مشخص است.
اما با انتخابات اخیر که بنا بدلایلی مهدوی از حضور در آن سر باز ومردم میل و اشتیاق خود را به فردی با صلاحیت های علمی ابراز داشتند این امید واری بوجود آمد که نوع نگاه و مفارقتی که می باید متوجه مردم منطقه به خصوص تحصیل کردگان آن بشود متفاوت با دوره های گذشته بشود تا با گرد هم آمدن دانایان و تحصیل کردگان منطقه و متشکل نمودن آنها در مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی زمینه های هماوایی و همگرایی در موضوع بررسی و شناسایی کمبودها و نیاز مندی ها افزون و زمینه ساز تولید فرصت و امکانات بشود اما زهی تاسف که نه تنها اینگونه نشد بلکه با مصادره ای که از سوی برخی از دوستان و دست اندرکاران ستاد های انتخاباتی نماینده در موضوع ایجاد اطاق فکر و یا مرکز مطالعات استراتژیک صورت گرفت افراد ناشناخته و یا معرفی ناشده ای خود را مصدر تصمیم سازی و یا هدایت تصمیم گیری در دفتر نماینده معرفی کردند که اگر چه خود را به ظاهر دارای فکری آزاد و متمایل به جوانان و تحصیل کردگان نشان می دادند اما در عمل شرایط را به گونه ای و در مسیری هدایت نمودند که کپی برابر با اصل دوران نمایندگی مهدوی بود یعنی اینان باز همان راهی را رفتند که دوستان مهدوی رفته بودند با این تفاوت که طرفداران مهدوی یک مرکزیتی داشتند و به وقت ضرورت به سرعت دور هم جمع می شدند وبا ورود متعصبانه در مسائل راه برخی از انحرافات را می بستند و یا حداقل آن را در مسیری که مشخص بود هدایت می نمودند و از این طریق منتقدان می دانستند که از چه و یا که انتقاد باید بنمایند در حالی که دوستان نماینده فعلی نه مشخص است که چه کسانی می باشند و نه جایگاه و موقعیتی دارند که در صورت بروز اتفاقات نامتعارف بشود با حضور آنها و دخالت در تغییر مسیر امور برخی از ناملایمات را تحت کنترل گرفت.
پس اگر امروز نقدی از جانب منتقدان صورت می گیرد و عنوان می شود که شهر ما در مسیر ایجاد فعالیت های دانش بنیان و یا برخورداری از اجتماعات شکل گرفته بر محوریت دانش حرکت نمی نماید و نماینده و سایر دستکاه های اجرایی نتوانسته اند همگرایی لازمه تولید فکر و عمل به برنامه های کاملا علمی و ارزیابی شده را ایجاد کنند ناشی از وجود و حاکمیت توهم توطئه در دوستان نزدیک به نماینده است و از این قبل متخصصان و تحصیل کردگان نمی توانند در تصمیم سازی ها و تصمیم گیری ها دخالت داشته باشند حرف حقی است که باید مورد توجه واقع شود زیرا که حذف های صورت گرفته و یا مقاومت های بوجود آمده در مقابل برخی از افراد برای آنکه آنها نتواند به نماینده نزدیک شوند غیر از این نمی تواند باشد که برخی از دوستان با فکر نباید به دیگران اجازه داد که به نماینده نزدیک شوند چون دشمنندونمی گذارند امور در مجرای درستی هدایت شود فضا را برای واگرایی آماده نموده اند
رکنالدین اوحدی مراغهای یا اوحدی اصفهانی شاعر سده هفتم و هشتم ایران است. او در شهرستان مراغه زاده شد ولی پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان مقیم بود و بنابراین نامش اوحدی اصفهای نیز ذکر شده است. اوحدی معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود و آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر میباشد.
در کنار مقبره اوحدی موزه اوحدی واقع گردیدهاست. این موزه به علت اینکه شهر مراغه در دوره ایلخانیان مغول مقر حکومتی و پایتخت آنان بودهاست عنوان موزه تخصصی ایلخانی را به خود اختصاص دادهاست. اشیاء موجود در این موزه شامل ظروف سفالی ، سکه، کتابت، ظروف مفروغی، شیشه که کتیبههای باقی مانده از رصد خانه و سنگ قبور مربوط به دوران اسلامی است.
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟ که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم جماعتی که تحمل نمیکنند بلا را
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی دین دیار ندانم که رسم چیست شما را
مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟ کسی که روی تو بیند به از خزینهی دارا
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم: بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا
جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد چو درد دوست بیامد چه میکنیم دوا را؟
صبور باش درین غصه، اوحدی، که صبوران سخن ز خار برون آورند و سیم ز خارا
وقتی از هنجار هایی چون عمل به مسئولیت ووظیفه ودوری ازغفلت و بی توجهی سخن به میان می آید وجایگاه و تاثیر آنها در موضوع شکل گیری ساختار ی دانش بنیان برای شهرمورد بحث وواکاوی قرار می گیرد به خودی خود آیتم هایی در منظر نگاه و تفسیر قرار می گیرد که که برای پرداختن به آنها نیاز به حوصله و دقت عمل بسیاری پیدا می شود که امید وارم این شاخص ها درادامه بحث مورد اشاره قرار گیرد و خوانندگان عزیز بتوانند از آنها بهره های لازم را ببرند.
1- واقع بینی و دوری جستن از استیلای خصوصیت واقع پنداری بر حوزه تصمیم سازی و تصمیم گیری
همانگونه که دوستان پیگیر مباحث مطلع شده اند مهمترین ابزار انسان برای درک شرایط و برنامه ریزی و طراحی مدل های مناسب برای ایجادتغییر در آن تمرین وممارست برای نهادینه نمودن هنر تلاش برای آشنایی با واقعیت ها و حقایق است آنهم آنگونه که هستند ونه آنگونه که ما دلمان می خواهد که باشند.
ویا به عبارتی انسانی می تواند به عنوان یک شهروند خوب در مسائل و مشکلات شهری خود را معرفی نماید که بداند شرایط حاکم برجامعه نبایدایستا و ساکن باشد(زیرا که خلقت اساسا بر منطق تغییر و حرکت و یا گوناگونی در حالات شکل گرفته و از برای همین است که ما مسلمانان در آغازین ساعات سال نو از خداوند طلب تحول در احوال ،دگرگونی در نوع نگاه به واقعیت ها ودر نهایت تدبیراموری که در اثنی شب و روز به انجام می رسد می شویم)ودر این تغییر اوست که باید با شناسایی واقعیت هایی که می تواند برای بهبود سامانه های زندگی انسانی مفید واقع شوند دست بکار تغییر و وارد حوزه فعالیت نمودن انسان نمودن آنها بزند.
اما مشکلی که در راه اندازی چنین فرایندی متوجه شهروندان علاقه مند به دانش می باشد این است که در بسیاری از اوقات خواست وتمایل افراد ویا ایده ال هایی آنها با تغییر ماهیت دادن در واقعیت ها آنها را ازشکل موجود خود خارج نموده و به آنها هیکل و هیبتی فرای دریافت های علمی و تجربی می دهند و یا به نوعی انسان را هپروتی می سازند وهمین عاملی می شود تا فرد نتواند با اقدامی عالمانه و خردمندانه هماهنگی و تناسب لازم بین محدودیت های موجود در منابع،فرصت ها و توانمندی های خود جامعه ایجاد کند تا از طریق آن بداند و یا بفهمد که آیا می تواند و یا جامغعه قادر است که با تمرکز دادن خود برای دست یابی بدانها اقدام نماید و یا اینکه فعالی دراین عرصه بدلیل نداشتن پشت بند های مناسب و یا حمایت های لازم در بین راه متوفق خواهد شد و با برچسباندن انگ شکست و ناکامی بخش های وسیعی از افراد و عناصر نتعهد به مشارکت در تغییر در سرنوشت جامعه را بی انگیزه ومایوس خواهد ساخت برای دریافت حسی موضوع مثالی می زنم تا دوستان بدانند که برخی از افراد با تعمیم واقع پنداری های خود نه تنها نمی توانند تحرک پایداری را در میان جمع ایجاد کنند بلکه با خوش خیالی های بدون خاستگاه علمی خود ضمن بر باد دادن منابع و فرصت ها موج های سونامی گونه ای از یاس و ناکامی را توجه جامعه می نمایند.
همانگونه که می دانیم عدالت نه تنها خواست و تحقق آن آرزوی تمام انسان ها بوده وخواهد بود بلکه عدالت زمینه و بستر لازمه توسعه انسان و پیدایش تمدن های توسعه دهنده به حرکت وتعالی بخش اجتماعات انسانی است و تا محقق نگردد امکان ندارد که اهداف خلقت برای ایجاد جامعه الهی بدست آید حال اگر کسی بخواهد چنین بستری را تنها با اتکای چند چاه نفتی و فروش سیل آسای مواد استخراج شده از آنها در سطح جهان عدالت را محقق سازدآیا می توان او را فردی واقع نگر دانست و با طرح و برنامه های او امید وار به ایجادجامعه الهی و آرمانی بود؟
مسلم است که پاسخ این سئوال نه می باشد زیرا که به تحقیق می توان ادعا نمود که نه تنها نمی توان با فروش نفت و یا یک محصول مادی عدالت را در یک نقطه کوچک جغرافیایی محقق ساخت بلکه با این کار بدلیل ترویج راحت طلبی و رفاه غیر کارکردی جامعه را از عدالت دور ساخت پس برای عدالت چه باید نمود تا جهانی گردد؟
در پاسخ به این سئوال بسیار اساسی باید گفت که تحقق شرایط کلی تحول وپویایی در جامعه انسانی قبل از هر چیزی به ورود وتولید دانش نیاز مند است تا از طریق آن بتوان با کشف رابطه علت ومعلولی نظامندی لازم برای در کنار هم قرار دادن علت های اصلی ومثبت اقدام برای تحول را ایجادنمودتا بی نظمی نتواند سیاست باری به هر جهت و یا دم غنیمتی را بر افراد و اجتماع تحمیل نماید و پس از آن باید مشخص ساخت که فرد و جامعه در اساس دنبال چه نوعی از تحول می باشند تا در زیر بلیط پیدایش و نهادینه شدن آن اهداف خلقت و یا جامعه تحول محور محقق گردد ومسلم است که برای این کار نیاز به این هست که تمام منابع مادی و معنوی جامعه و ساختار های قوام بخش به فعالیت های بابرنامه فراخوانده و یا کشانده شوند تا از برایند حضور و مشارکت همه جانبه و پایدار تمام عناصر اجتماعی رفاه و سعادت عمومی حاصل آید.
با عنایت به مقدمات ارائه شده اگر بخواهیم مباحث مربوط به انتخاب نماینده وگسیل او به مجلس برای انتقال خواست و انتظار عمومی را مورد بررسی قرار دهیم آیا نمی توانیم بگوییم که این کار از سوی مردم به انجام می رسد که در همه تصمیم ها نظر و رای آنها لحاظگردد و چون چنین هدفی مورد نظر است پس باید نماینده امکان آن را فراهمنمایدکه همه مردم بتوانند در تصمیم سازی ها با بیان خواست وانتظار خود مشارکت نمایند و همه خواست خود را (به حق و نابه حق) عنوان بدارند تا به تناسب امکانات و فرصت های موجود اولویت بندی صورت گیرد و بر مبنای اولویت ها انتظارات مردم تامین گردد براین مبنا بیان این نکته که خود نماینده دارای آن توان و صلابت لازم هستند که می توانند با تشخیص سره و از ناسره امور عمومی مردم را به صلاح بگرایانند از نظر عقلی بعیدمی نماید و بیشتر به واقع پنداری شبیه می گردد و یا اینکه گفته شود نماینده با گرد هم آوردن آگاهانی که معتمد او می باشند دیگرنیازی به جلب نظر دیگران ندارد باز این را می توان خیال بافی دانست زیرا که در منطقه ای که حدود سیصدهزار نفر زندگی می کنند اعتماد نمودن بدرستی نظر تنها چند نفر عقلانی به نظر نمی رسد و در نهایت اتکاةء به این نکته که هر آنچه نماینده می کند عین صواب است با واقع پنداری و داشتن نظر و تفکر ایده الی می باشد زیرا که او آمده و یا نماینده شده که برای تحقق انتظارات وآرزوهای همه مردمان ساکن در منطقه تلاش داشته باشد و چنین وظیفه و رسالتی محقق نمی شود مگر آنکه همه در شکل گیری انتظارات و آرزو ها آنهم با عنایت به ظرفیت های مادی و قابلیت های معنوی جامعه مشارکت داشته باشند.
ادامه دارد
در علوم پزشکی که تا حدودی حوزه تخصصی و علمی بنده می باشد قانونی داریم مبنی براینکه اگر می توانی بیماری را با توصیه به رعایت برخی از مراقبت ها درمان نمایی بهتر این است که این کار را بکنی و دارو تجویز ننمایی اما اگر مجبور به تجویز دارو شدی راه رساندن خوراکی دارو به بیمارمناسبتر ازهرراه دیگر است و اگر راه در یافت دهانی و خوراکی ممکن نبود تزریق عضلانی ودر نهایت اگر امکانش نبود و یا برای رساندن اورژانسی دارو به بیمار الزامی وجود داشت راه تزریق وریدی را باید برگزید و فکر می کنم در محدوده ارتباط های اجتماعی هم اولین راه مشارکت وهمکاری با مسئولان توضیح و تفسیر راه های ممکن برای برطرف نمودن مشکلات و گرفتاری ها است برای آنکه مسئول بتوانداز میان آنها بهترین را انتخاب کند و دومین راه تاکید و تمرکز برروی بهترین راه است تا مسئول بتواند کوتاهترین وکم هزینه ترین راه ممکن را برای اتخاذ تصمیم بر گزیند و اگر تمام این موارد مورد استفاده قرار گرفت و چاره ای از طریق متمرکز و منعطف نمودن نظر مسئولان برای درمان مشکلات پیدا نشد ارائه تحلیل و تفسیر مناسب از شرایط ودر نهایت انتقاد و موشکافی در ضعفهاو هدایت جامعه ومسئولان ارشدبرای اعمال تغییر در روش ها وجابه جایی در نیروها می تواند به عنوان آخرین گزینه مطرح گردد که بنده هم با اعتقادکامل به این مشی حرفه ای در عرصه رسانه ها همیشه سعی نمود ام که عمل نمایم و ارائه این مطلب را هم گام گذاشتن در مرحله ای می دانم که فکر می کنم درادامه و استمرار مطالب وهمراهی هایی باشد که پس از انجام تغییرات در مدیریت عالی دولت در ابهر صورت گرفته بود واین انتظار می رفت که در عمل به فلسفه جابجایی مدیران تغییراتی را در روش های بکار گرفته شده مشاهده نماییم که متاسفانه یا این گونه نشده و یا اگر هم شده اطلاع رسانی درستی شکل نگرفته تا ما مردم به عنوان شهروندان صاحب حق در این مرز و بوم بتوانیم با آگاهی از آنها به این اطمینان برسیم که امور دقیقا در مجرای قانونی خود در جریان است ویا اگر تغییری در افراد و روش ها مشاهده می گردد همه آنها برای بهبود روش های بکار گرفته شده در امکانات و فرصت ها می باشد براین اساس ودر مسیر آگاهی یابی از برخی از علت ها و دلایل بروز پدیده ها که حق مسلم شهروندی من است سئوالات ذیل را خدمت فرماندار گرامی ارائه می نمایم تا شاید ایشان با پاسخ دادن به آنها ابهامات موجود درسطح شهرستان را برطرف نمایند.
اما قبل ازآنکه وارد بحث اصلی بشوم برای تنویرافکار عمومی لازم است به این نکته اشاره بنمایم که نگارنده قبل از انشای این مطلب در صدد برآمد که از طریق دیدار چهره به چهره مطالب وسئوالات اساسی خود را خدمت فرماندار محترم معروض دارد که برای این کار با هماهنگی روابط عمومی فرمانداری که فکر می کنم تنها راه و قانونیترین امکان برقراری ارتباط با فرماندار می باشد اقداماتی صورت گرفت و قرار ملاقاتی گذارده شد وحتی در سر موعد مقرر هم نگارنده در دفتر روابط عمومی فرماندار حاضر شد و لی بنا بدلایل نامعلومی ملاقات کنسل گردید و وعده ملاقات در نزدیکترین زمان داده شد که تا به امروز که حدود یک ماه از آن تاریخ می گذرد وعده دوستان محقق نگردیده است.!!!
پس به اجبارراه گفتگوی مکاتباتی به عنوان تنها راه برای انتقال مسائل باقی مانده که امیدوارم بتوانم ازاین طریق کنه نیت و قصدخود از در خواست ملاقات را تفسیر نمایم
1- فلسفه اعمال تغییر در فرمانداری ابهر چه بوده و فرماندار جدید در جهت تحقق آن چه اقداماتی به انجام رسانده است؟
تا آنجا که سن و سواد من قد می دهد همیشه تغییر و جابجایی مدیران با منطق اعمال شیوه های مدیریتی نوین و یا انتقال مدیر موفق به مراتب و مدارج بالاتر برای ارائه خدمات بهتر صورت می گیرد که اگر بر مبنای این دو محور موضوع را مورد بررسی قرار دهیم مردم ابهر می توانندخود را با این واقعیت روبرو ببینند که
الف_فرماندار جدید مدیر موفقی در محل ماموریت خود بوده اند و از این رو ایشان را به ابهر انتقال داده اند زیرا که ابهر از تمام جوانب از قیدار برتر می باشد.
ب- ابهر به تغییر در اعمال شیوه های مدیریتی نیاز مند بوده است.
مطمئنا با عنایت به منطق تغییرات می توان به این نتیجه رسید که یا مدیریت سابق درفرمانداری نتوانسته بوده خود را با اهداف وبرنامه های دولت و استانداری هماهنگ نماید و یا اینکه فرماندار جدید که مدت قابل توجهی را در فرمانداری قیدار به تولیت امور مشغول بوده و کارنامه روشنی از خود بر جای گذاشته بود ترفیع درجه یافته و به فرمانداری ابهر منتقل شده بودند تا امور ابهر نیز تحت تولیت ایشان تدبیر جدیدی بیابد و گرنه در هیچ جایی از دنیا سابقه ندارد که مدیری را با منطق باری به هرجهت تعویض کنند
حال اگر این دو مولفه ساختاری در راه اندازی فرایند تغییر را در ابهر ساری و جاری بدانیم آیا نمی شود از فرماندار جدید پرسید که فلسفه انتخاب شما برای فرمانداری ابهر چه بوده و چه اقداماتی در مدت اخیر از سوی شما بکار گرفته شده تا این فلسفه حالت تحقق به خود بگیرد مثلا همانگونه که ما می دانیم در طی ایام مدیریت فرماندار گذشته همیشه بین فرمانداری و شهرداری و شورا یک کشمکش فرسایشی وجود داشته که حتما فرماندار قبلی در عدم دست یابی به موفقیت در هدایت این کشمکش به سوی منافع شهر کارنامه قابل قبولی بدست نیاورده بوده و براین اساس تغییر الزامی گردیده که با این حساب باید از فرماندار محترم پرسید که آیا تغییری در مشی شورا و شهرداری بوجود آمده که دیگر کشمکشی بین شورا و شهرداری با فرمانداری وجودندارد و یا اینکه فرمانداری در برابر شورا و شهرداری وادار به سکوت شده است.
دوم اینکه در طی مدت تولیت فرماندار گذشته بر امور نظارتی و هدایتی فرمانداری در خصوص مدیران اجرای برخی از این مدیران منجمله فرهنگ و ارشاد ،تربیت بدنی،کار و امور اجتماعی ،تبلیغات اسلامی و... مورد انتقاد شهروندان و فعالان اجتماعی قرار داشته اند وهمین انتقادات و عدم توفیق فرماندار در تمشیت امور مربوط به مدیریت های مزبور می توانست یکی از دلایل نارضایتی استانداری از فرماندار گذشته باشد اما چون مدیریت های مزبور تحولی نیافته اند و انتقادات همچنان باقی است پس سئوال از فرماندار محترم این می تواند باشد که خوب پس کی قرار است که به انتقادات ترتیب اثر داده شود؟.
2- پس ازاعمال جابجایی در مدیران باید گونه هایی از تغییر را در روش ها و یا افراد بکار گرفته شده مشاهده نماییم عدم شکل گیری این تغییرات پس از اعمال تغییرات مدیریتی جدید در ابهر ناشی از چه بوده است؟.
با عنایت به اینکه پس از آمدن فرماندار جدید هیچ تغییری در مدیران ستادی فرمانداری ایجاد نشده و همان افراد زمان فرماندار سابق هنوز سکان دار امور ستادی فرمانداری ابهر هستند این سئوال از فرماندار محترم مشروعیت می یابد که پس دلیل اصلی تغییر چه بوده و فرماندار محترم جدیدبرای پاسخ گویی به نیاز ها و کمبود هایی که منطق تغییر را حتمیت داده و الزامی نموده بود چه پاسخی و یا چه اقدامی کرده اند؟ ویا چه امید واری را به مردم می دهندکه با همان نیرو ها می توانند وظایف قانونی و تغییرات لازم را عملیاتی سازند؟
براستی من شهروندکه در طی سال گذشته حدود یک میلیون تومان مالیات مستقیم و ای بسی بیشتر از ده میلیون تومان پول بابت بیمه ومالیات های غیر مستقیم پرداخت نموده ام و با کار در مغازه و در عرصه خدمات ویا کار در باغ انگوری و تولید حدود سه تن کشمش با کمک مستقیم به تولید اقتصادی وظایف دقیق شهروندی را به انجام رسانده ام و قصدم از دیدار با فرماندار محترم سئوال در خصوص فلسفه تغییر در ابتدای ورود ایشان به ابهر بود تا به نسبت تاثیری که این فلسفه وتحقق آن می تواند در زندگی من داشته باشد آرزو وانتظارات خود را نسبت به دوران اعمال اقتدار ایشان تدوین نمایم اگر مورد استقبال قرار نگیرم و زمانی برای دیدار و پرسیدن سئوال و رفع ابهامم از فرماندار نیابم باید ازاز چه کسی دراین خصوص سئوال کنم و مهمتر از آن اینکه زمانی که برای من شهروند وقتی مقرر نمی شود تا مهمترین و بالاترین مدیر ارشد شهرم را ملاقات کنم تا دلگویه های خودم را با ایشان در میان بگذارم آیا راه دیگری برای انتقال آرزوها و انتظاراتم باقی می ماند؟جز آنکه بنویسم و انتظارات و خواسته هایم را منتشر سازم؟!!!
ما عادت نموده ایم که برای جلب محبت و یا همراه نمودن افرادی که می دانیم در شرایطی به حمایت آنها نیازخواهیم داشت ویا می دانیم که با فریب دادنشان می توانیم بهره مند از چرب و شیرین دنیا گردیم خودرا به شکلی در آوریم که با معیارها و اندازه های مورد قبول آنان مطابقت نماییم و یا به قول حافظ شیرین سخن حتی به نفی بدیهی ترین دست یافت های بشر در امور مربوط به خود که حکمت نام می گیرنددست بزنم تا یک آدم عامی و فاقد دانش ما را قبول و یا تایید نماید واز این روست که در موقعیت و ارزشمندی علم و عالمان خدشه وارد می گردد وبا به حاشیه رانده شدن آنها کسانی که تنها متکی بر امتیازات و رانت های منتج از قدرت می باشند جایگاه وموقعیتی را بدست می آورند که از محل آن می توانند مدعی این باشندکه می توانند بهتر از هر کسی حرف بزنند و یا در همه امور عالم به اظهار نظر بپردازند دیگران با تخصص و دانش بسیاربالاتراز آنها باید از گفته و تصمیم هایی آنان تبعیت و فرمانبرداری بنمایند ودقیقا از این محل است که ضربات مهلک وپایداری بر منافع و مصالح جامعه وارد می گردد.
برای ایجادارتباط حسی با موضوع لازم می نماید که مثال های را داشته باشم تا خوانندگان گرامی بدانندکه چگونه نفی حکمت نمودن از برای کسب و جلب محبت می تواند موقعیت دانش پژوهان ومتخصصان را ضایل نماید و موجبات جریان یافتن شیوه های غیر علمی و حتی نامتعارف گردد.
فرض کنید در جلسه ای حضور یافته ایدکه در آن مثلا نماینده مجلس و یا فرماندار و یا یکی از صاحب منصبان شهردر آن حضور یافته اند و قرار است مثلا در موضوع کشاورزی مباحثی مطرح گردد خوب مسلم است که در چنین موقعیتی آن صاحب مسئولیت نسبت به آنچه که مربوط به عرصه فعالیت کشاورزان می باشد وآنها را با محدودیت ها و شدایدی روبرو می سازد عامی محسوب شده و از دانش تخصصی برخوردار نمی باشد حال اگر آن صاحب منصب بخواهد به صرف تولیت و حاکمیتی که دارد به نفی مختصات شرایطی که موجبات نارضایتی کشاورزان را فراهم آورده بپردازد و حرف خود را پیش ببرد ولی حاضران ازچنین اعتقادی برخوردار نباشند پیدایش این تفاوت در فهم موضوع باعث انشقاق و اختلاف خواهدشد و مانع از تفاهم و هماندیشی خواهدگردید ومشخص است که چنین تعارضی مضاری را متوجه جامعه خواهد نمود.
با این حال اگر فردی که می داند سمت گفتگو ها موافق با مصالح جمع حاضر وواقعیت های اجتماعی که برمبنای آنها شکل گرفته نمی باشد ولی باز به حمایت و تایید فرمایشات آن صاحب منصب اقدام و حتی منتقدان ومخالفان ایشان را با جو سازی مجبور به سکوت نماید آیا او با نفی حکمت موجود در نزد واقعیت هایی که موردانکار واقع شده است مجموعه حاضر در جلسه و در نهایت جامعه را در معرض خسران قرار نخواهد داد؟.
براستی چرا ما در زندگی اجتماعی همیشه قول و عمل خود را مصداق فردی می نمایانیم که روزی شاهی و یا خلیفه ای با او ودر رابطه با بادمجان صحبت به میان آورده بود و گفته بودکه بادمجان چقدر ماده غذایی خوبی است و او برای آنکه خود را جانثار شاه و خلیفه نشان دهد ساعتی را در رابطه با مزایا و خوبیهای بادمجان صحبت نموده بود و چون چند صباحی بعد شاه و یا خلیفه مضراتی از تناول بادمجان دیده بود وبا ناله در خصوص بدی های موجود در بادمجان صحبت نموده بود فرد مورد نظر بدون توجه به آنچه در مدیحه بلند بالای گذشته عنوان نموده بود سخنان بسیار مبسوطی در خصوص مضار بادمجان اظهار کرده بود و چون با اعتراض شدید حاکم روبرو شده بود که ای مردک این چه نوع حرف و بیان است که هردم چیزی را مطرح می سازی که با منطق قبلیت منافات دارد به سرعت وبا گرفتن قیافه حق به جانب عنوان نموده بود که من بنده شمایم نه بنده بادنجان
بیایید باور نماییم که اگر می توانستیم خودمان را از حول بندگی افراد نجات بخشیم و واقع بینانه بنده خرد و اندیشه گردیم تا اگر قرار شد در رابطه با بادنجان صحبتی به میان آوریم که مطابق با منافع خودو جامعه باشد هم مضارش را بگوییم وهم منافعش را شاید آن موقع امکان آن فراهم می آمد که استفاده کننده از بادمجان بداند که اگر در استفاده از آن رعایت اعتدال را ننماید دچار زیان خواهد شد تا با رعایت اعتدال خود را از شکم درد و ما را از بد و بیرای بعدی دور نگه دارد .
زیرا کسی که به خود زحمت نمی دهد تا از حکمت و معرفت آن هم برای چیزی که منفعت به او هم خواهد رسید دفاع کند و در برابر کسی که دانش و تجربه کاری در حوزه مورد بحث را ندارد حداقل دوسوی قضیه را با استفاده از مفاهیم و ادبیاتی روشن واز طریق بیان روشن توضیح دهددر عمل زمینه را برای بقای در جهل که باعث دور ماندن از منافع پایدار است فراهم می کند وبا این امر زمینه را برای ورود خسارت های فراوان به منطقه آماده می سازد.
باور نمی فرمایید به نوع عمل و بیان نقطه نظرات دوستانی که در یک جمع حاضر می شوند توجه نماییدتا بدانید که آنان(که بعضا من وما هم در بسیاری اوقات از آنها هستیم) چگونه با نفی حکمت آنهم تنها برای اینکه دوباره به جمع فراخوانده شوند و یا یار سفر وحضر محسوب گردند از چیز هایی دفاع می کنند و یا صفاتی را به بالانشینان در آن جلسه منتسب می نمایند که با هیچ چسبی نمی توان آنها را چسباند.
آیا این افراد نمی خواهند باور بنمایند که همه چیز را همگان دانندو همگان هنوزاز مادر زاده نشده اند و الصاق صفت همه چیز دانی به کسانی که خود با اعلان تخصص ودانششان محدوده فعالیت و تخصص خود را مشخص ساخته اند آبروی خود بردن است.
مثلا کسانی که بدور نماینده جمع می شوند و با ایمان به این نکته که ایشان تنها در حوزه دانش تخصصی خود دارای توان بالای علمی هستندودر زمینه های دیگر بایدبرای انجام درست و به موقع کار به مشورت وکمک فکری دیگران اتکاء نمایند این طرز تلقی را به زور به خورد مردم می دهند که دکتر (به تنهایی وبدون نیاز به همفکری با دیگران) بهتراز هر کسی می تواند برای منطقه طرح و برنامه و فکر علمی تولید نماید و یا با یقین به این موضوع که مثلا طرح و برنامه ارائه شده از سوی شهردار و شورا غلط و غیر قابل اتکاء می باشد به فریادبرمی آیند که از شورای فعلی و یا شهردار حاضر توانمند تر وجود نداشته و یا هر چه آنها فکر و عمل می کنند مصداق روشن رعایت و باز تولید منفعت و مصلحت جامعه می باشد و از این طریق باعث استمرار روندی می شوند که از انتهای خط خروجی آن نه امکاناتی تولید می شود ونه فرصتی برای شناسایی و بررسی کمبودها و نیازمندی ها حاصل می آید در عمل با نفی حکمت مورد نیاز موجبات ورود خسارت به جامعه را فراهم می سازند اما حیف که با عنایت به آگاهی از پی آمد های عمل خود با تعریف و تمجید بی مورد امکان ادامه خطا را فراهم می سازند وخود را شریک در کفران نعمت می نمایند.
در بحث پیشین موضوع را متمرکز در هنجارها نمودیم و با این عنوان که گستردگی و همه شمولی هنجار ها می تواند زمینه و بستر توسعه را فراهم آورد به این نکته رسیدیم که بخشیدن شانس تدبیر امور به افرادی که ظرفیت و قابلیت مدیریت منابع و فرصت ها را ندارند در کنار بی توجهی و یا غفلت از کمبودها آینده را با دور بودن از برنامه ریزی برای تامین نیاز مندی ها در مخاطره می اندازند واز این جاست که می توان با مفهوم کلی بزه و انحراف که دو خصیصه مشخص و قابل اندازه گیری شکستن هنجارها می باشندآشنا شد زیرا که هنجار ها عامل استحکام پیوند شهروندان با آینده از طریق امید وار بودن به روشنی آن می باشند. اما زمانی که هنجار ها مورد بی توجهی قرار می گیرند و یا حرمت و ارزشمندی آنها مورد هجمه قرار می گیرد این شهروندان هستند که به نوعی موضع و محل اتکاء واتصال خود به آینده را از دست می دهند و از این محل دچار هراس و نا امیدی می شوند واین خصوصیات منجر به آن می شوند که میان آنها و اهداف و سرنوشت جامعه شکاف ایجاد می شود شکافی که با دمیدن روحیه انفعال ویاس شهروندان را ازنشان دادن حساسیت مثبت به رخداد های هنجارشکن بری می سازد و حتی آنها را به عاملی برای تقویت جریان هنجار شکن تبدیل می سازد.
برای فهم حسی موضوع لازم است که قبل از ادامه بحث به موضوع بزه (جرم)بپردازیم و با ارائه تعریفی از آن دنبال این موضوع باشیم که جرم زمینه های پیدایش و پرورش خود را چگونه بدست می آورد و در مقامی بالاتر چگونه می توان به مقابله با جرم خیزی در جامعه اقدام نمود و هنجارها را از یورش رفتار های مجرمانه محفوظ داشت.
قبل از ارائه تعریفی آکادمیک از بزه و جرم باید به این نکته توجه داشت که بزهكاري يك پديده بسيار پيچيده اجتماعي است كه در محيط هاي مختلف به دلیل تفاوت های فرهنگی و حتی نوع واکنش هایی که از محل آشنایی و تجربه موارد مختلفی از جرم به نمایش گذارده می شود به شكل هاي متفاوتي ديده ميشود. واز آنجا که تعريف بزه و رفتار بزهكارانه در هر جامعه اي توسط قوانين حقوقي و هنجارهاي اجتماعي آن جامعه مشخص ميشود دامنه و گستره تفاوت های رفتاری که در جوامع مختلف بزه شناخته می شوند متفاوت خواهد بود مثلا در جامعه ای ممکن است که نوعی از رفتار بزه شناخته شود و قوانین حاکم بر آن جامعه آن را بزه بشناسد به شدت با آن برخورد نمایندو در جامعه ای دیگر همان رفتار ممکن است که با شدتی مشابه با جامعه اول حساسیت زا نباشد. براین اساس است که گفته می شود در بيشتر جوامع اگر چه که بزه به عنوان رفتاري قابل تنبيه از طرف قانون تعريف شده است اما صرفاً در تبيين آن مفهوم حقوقي مسئله كافي نيست وباید به موارد ومولفه های دیگری نیز توجه شود.
اما در یک مفهوم کلی می توان گفت که بزهكاري به معناي تعدادي متغير از اعمال ارتكابي عليه احكام قانوني كه ميتواند ماهيت هاي مختلفي داشته باشد وجه مشترك تمام جوامع انساني است که صرف نظر از موضوع اختلاف ماهيت اين اعمال ارائه تعریف و برخورد با آنها (تقریبا)هميشه توسط قانون تعريف و پيش بيني ميشود.
در تعريف رفتار بزهكارانه باید گفت که به طور كلي قرن هاست اعمالي مانند قتل، دزدي، نزاع، تخريب، كلاهبرداري، تجاوز، غارت، وحشی گری و آتش افروزی به عنوان رفتار بزهكارانه پذيرفته شده است و تقريباً همه جوامع براي آن تعريف مشخصي دارند هرچند که تنها تفاوت مشهود(درنوع برخورد کشور ها) در ميزان و نوع تنبيهي است كه بر اساس قوانين حقوقي آن جامعه در برخورد وکنترل آنها تعيين ميشود ومورد استفاده قرار می گیرد. علاوه بر رفتار هاي ذكر شده، رفتار هاي ديگري هم هستند كه بر اساس ارزش ها و تغيير در ارزش ها يا بر حسب زمان و مكان بزه تعريف ميشوند و در جُرم شناسي، مورد توجه قرار ميگيرند. مثل قوانين مربوط به رانندگي در حالت مستي كه در بعضي از جوامع به طور كلي در طول زمان، دگرگونی یافته تا جایی که امروز به عنوان جُرم شناخته شده است و از نظر قانوني و حقوقي مشمول مقررات كيفري ميباشد.
با عنایت به تمام موارد مطروحه در فوق اگربخواهیم به تعریف علمی مشخصی از بزه دست پیدا کنیم مجبوریم که به گفته و یا تعریفی از دورکیهم رجوع نماییم .
این جامعه شناس فرانسوي بزه را چنين تعريف ميكند "هر عملي وقتي جرم محسوب ميشود كه احساسات قوي و مشخص وجدان جمعي (گروهي) را جريحه دار سازد".با این تعریف می توان جرم و بزه را در سه دسته متمایز زیر طبقه بندی نمود طبقه بندی که می توان گفت در بسیاری از مناطق دنیا مورد قبول مردم می باشد
1- قتل عمد : عملي كه بدون دليل قانوني سبب مرگ ديگري شود.
2- تجاوز: انجام اعمال جنسي و غير قانوني با زور در مورد زنان
3- غارتگري : برداشت و يا قصد برداشت به زور و يا تهديد آميز متعلقات ديگران (فساداداری و یا سوء برداشت از قدرت در زیر مجموعه این بخش دسته بندی می شود)
با توضیحات ارائه شده فوق اگر بخواهیم به ارائه رویکردی جامعه شناسانه از موضوع جرم و بزه اقدام نماییم می توانیم بگوییم که رويكرد جامعه شناختي بزه عمدتاً بر نظريات دوركهيم استوار است. اگر چه اين نظريات عمدتاً پيچيده هستند اما تأثير آن ها در جرم شناسي، غير قابل انكار است. بر اساس اين نظريه همانطور كه قبلاً نيز توضيح داده شد جرم پديده طبيعي است و از فرهنگ، تمدن و فضاهاي هر اجتماعي ناشي ميشود. هر چند که با ادامه سير تكاملي در تطور و حیات فرهنگ ها مفهوم بزه، نوع و كيفيت آن نيز دگرگون شده و تجدّد گرايي به عامل مهم وموثری در اين تغییرات تبدیل شده است به نحوی که هم نوع و پیچیدگی بزه وجرم با سازمان یافته شدن آنها گونه گونی خاصی پیدا نموده و هم اینکه نوع عکس العمل هایی که در قبال بزه وجرم در نزد ملت ها و اجتماعات مختلف نشان داده می شود متفاوت از گذشته شده است به همين علت اين رويكرد در تعريف بزه به هنجار هاي اجتماعي توجه ميكند و عملي را جرم ميداند كه بر خلاف هنجار هاي جامعه باشد و احساسات و وجدان گروهي يا جمعي را متأثر كند.
اگر بخواهیم با عنایت به مطالب موجز ارائه شده در فوق به موضوع بزه و جرم در شهر های کوچکی چون ابهر توجه نماییم واز این طریق برای برنامه ریزی و انجام اقدامات کنترلی روی بزه و جرم اقدام کنیم ضرورت ایجاب می کند که متوجه این واقعیت باشیم که بزه و جرم که در اصل با جریحه دار نمودن احساسات(بخش نا آگاه وهیجانی پیوندها و ارتباط های اجتماعی) و وجدان عمومی(بخش آگاه پیوند ها و ارتباط های عمومی از دلایل بروز اتفاقات)باعث بروز تلاطم درارتباط و هم کنشی اجتماعی می شود ریشه در مناسباتی دارد که آبشخور وارتزاق آنها در دو مولفه ساختاری مهم نهادینه می گردد که اولین آنها در میزان دست یابی افراد و طبقات اجتماعی از منابع موجود در جامعه می باشدبه نحوی که هر چه منابع به صورت عادلانه ای در میان افراد توزیع گردد و دسترسی بالسویه مانع از کمبود و فقر شود به جرات می توان گفت که در آن جامعه امکان بروز ووقوع بزه و جرم به حداقل می رسد و یا می توان گفت که فرایند منتهی به بزه و جرم قبل از تکمیل قطع ومورد کنترل ومدیریت واقع می شود ودوم اینکه به هر میزان فرصت های منتهی به بروز تغییرات مثبت در وضعیت فرد و گروه و لایه های اجتماعی با اتکاء به ممیزه های عقلانی در بین تمام دارندگان علم ومهارت توزیع گردد با برداشتن و برطرف نمودن سئوالات و ابهام ها میل به همکاری وتحمل شرایط افزون گردیده و بخش هالی تحت فشار محرومیت و فقر با اعتماد و اطمینان به این نکته که توزیع عادلانه صورت گرفته ویا در حال انجام از سوی سیستم اجتماعی ادامه می یابد و آینده را روشن و شفاف خواهد نمود کمتر میل به انجام بزه و انحراف پیدا می کنند.
پس می توان در ادامه بحث به این موضوع توجه داشت که در شهر دانش بنیان مسئولان ومردم کمتر دنبال اماو اگر می گردند وکمتربا امیدواهی بستن به این موضوع که انشالله آینده دراختیار ماست اجازه می دهند که کنترل و مدیریت امور در زیر پرده ای از ابهام قرار گیرد بلکه در چنین جامعه ای با عادلانه نمودن برداشت از منابع و عاقلانه نمودن فرصت های برخورداری از شانس هنجارها را در موقعیت مصونیت ازورود بزه و جرم نگه می دارند وبا پیشگیری از بروز اتفاقات نادر و غیر قابل پیش بینی جریحه دار شدن وجدان عمومی را به خاطر غفلت به حداقل می رسانند.
اما در جامعه ما همه این اقدامات در مسیری خلاف معمول طی طریق می کند به نحوی که بخش هایی از جامعه با برخورداری از رانت های کاملا عریان و یا غفلت های کاملا قابل فهم می توانند بخش های قبال توجهی از منابع را بالا بکشند و در برابرچشمان متعجب و از حدقه در آمده مردم هاپولی بکنند ویا افراد و گروه هایی می توانند بدون آنکه اندک تجربه،دانش و یا مهارت در اختیار گرفتن مواضع مربوط به تصمیم گیری را داشته باشند این مراکز و مراجع را به تسخیر خود در می آورند واز آنها در جهت بالا کشیدن اعوان و انصار خود بهره می برند مسلم است که روحیه و انگیزه هنجار شکنی در زیر پوشش چرا آنان می کنند عمومی می گردد و حتی درونی می شود.
ادامه دارد
| حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند ای گدایان خرابات خدا یار شماست چشم انعام مدارید ز انعامی چند پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش که مگو حال دل سوخته با خامی چند حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند |
در بخش پایانی مطلب گذشته عنوان کردیم که درجامعه سنتی ما نباید چشم انتظار تحول و یا تغییر جامع و اثر گذار در پیوند های درونی و ارتباط با شهر های پیرامونی بود زیرا که کمتر اتفاق می افتد که در این ساختار بسته و بی تحرک تدبیر و مدیریت علمی بر امکانات وفرصت ها محلی از اعراب بیابد وهمین نکته باعث شده تا دوستانی با گذاردن کامنت های مختلف به ابراز نظر و یا رد و تایید ادعای صورت گرفته بپردازند که برای تکمیل فرمایشات و بیانات دوستان در این بخش اقدام به ارائه مولفه هایی که موید سنتی و راکد بودن جامعه است اقدام می نماییم.
هنجار چیست وچه تاثیری در شکل گیری ارتباط و استمرار آن دارد؟
از نظر جامعه شناسی آن چیزی که برای جامعه درست وخوب شناخته می شود و مردم می توانند بر مبنای آن فعالیت و ارتباط خود با دیگران را سرو شکل بدهند هنجار و یا در زبان انگلسی نرم نامیده می شود از این روی می توان عنوان نمود که هرچه سطح و گستردگی هنجار ها بیشترباشد عناصر تشکیل دهنده آن جامعه با دستی باز تر در مسائل شرکت می نمایند و به نوعی ارتباط های دامنه دار و گسترده ای امور اجتماعی را در بر می گیرد و نتایج شایسته ای را متوجه آن می کند و بر عکس آن نیز این چنین است که اگر جامعه شرایط بسته ای را پیش روی عناصر تشکیل دهنده خود قرار دهد و شفافیت لازم برای ایجاد ارتباط در اختیار آنها نگذارد مسلم است که آنها نخواهند توانست تا بر مبنای معیار ها و ارزش های مورد اتفاق و اتکای جامعه به فعالیت و ایجاد ارتباط اقدام نمایند و از این روی مناسبات درونی که می تواند تعیین کننده حدود و نوع حضور و سهم پذیری افراد وعناصر جامعه باشند شکننده و بی ثبات گردند.
حال با توجه به آنچه که در پارگراف فوق آمد آیا ممکن است که من شهروند ساکن در یکی از شهر های ایران و یا استان زنجان بتوانم براحتی و بدون دغدغه به ساختار اجتماعی ایران و استان زنجان مراجعه کنم و با دست یابی به نرم ها و یا هنجار های مورد قبول این جوامع که در اصل بنیاد و شالوده فرهنگی همسانی دارند بگویم که چه چیزی در آنها خوب وارزشمند شمرده می شوند تا بر مبنای چنین داوری و قضاوتی بتوانم به ایجاد ارتباط با سایر شهروندان و یا تعیین محدوده برای فعالیت های خود اقدام نمایم و یا با عرض تاسف باید بگویم که از چنین امکانی بی بهره می باشم و بدلیل وجود تنگناهای متعدد در محدوده و حوزه ارتباط قادر نیستم که برای آینده خود و دیگرانی که به نوعی سرنوشت آنها مرتبط با فعالیت و اقدامات من است طرح و برنامه مناسبی داشته باشم؟
در پاسخ به این دو سئوال وابهام می توان گفت که خوشبختانه در فرهنگ عمومی ما هنجار های بسیار روشنی تدوین ونهادینه شده است که می توان با تمرکز بر روی آنها اصول ثابت و منظمی را برای ادامه زندگی با برنامه تدوین نمود ومورد استفاده قرار داد اما آنچه که باعث شده من وما نتوانیم در موقعیت های مختلف رفتار و برنامه خود را مطابق با هنجار های نهادینه شده در فرهنگ عمومی بنماییم این است که ما با نوعی بیماری مزمن هنجار گریزی درگیر و روبرو شده ایم که این امر انعطاف وتحرک را از ما در ربوده است مثلا در فرهنگ عمومی ما هنجاری وجود دارد دراین مورد که از کثرت ظن نسبت به دیگران خود را دور نگه دارید ویا تا زمانی که جرمی از سوی کسی به اثبات نرسیده با دیده مجرم به او نه تنهانگاه نکنید بلکه تا می توانید حداقل در دل خودتان او را از چنین اتهامی مبرا بدانید خوب اگر چنین پاره فرهنگ و یا هنجاری در جامعه ما نهادینه می گردید وهمه ما موظف می شدیم که تا زمان اثبات جرم وتایید آن از سوی مراجع ذیربط با دیده همکاری و تعاون و یا حتی رفع سوء ظن از همشهری به او و ارتباطی که باید با او داشته باشیم نگاه کنیم مسلم است که در این صورت می توانستیم بسیاری از اتلاف در فرصت ها ومنابع را تحت کنترل ومدیریت بگیرم و با تمام انرژی و امکانات برای همکاری و یا مشارکت درراه انداختن فعالیت های بزرگ و سود آور اقدام نماییم اما چرا و به چه دلیلی با وجود چنین هنجاری ما ندیده ونشناخته به دیگران انگ و اتهام می زنیم و بدون آنکه جرمی از سوی فردی و در مراجع صالحه به اثبات برسداو را تکفیر می نماییم موضوعی است که باید ریشه آن را در کند بودن تولیدنیاز ما در احتیاج به همکاری با دیگران شناسایی نمود ویا به عبارتی این بیان را داشت که ما اساسا در جامعه ای زندگی می کنیم که در آن نیاز به داشتن ارتباط با دیگران به تابعی از سیاست باری به هر جهت و یا مصداق مثل عامیانه جهنم این نشد آن تبدیل می شود و گرنه آنجا که در منطق اقتصادی عنوان می گردد که برآیند فعالیت های جمعی همیشه بسیاربیشتر از فعالیتی می باشد که افراد جامعه تک تک به انجام آن مبادرت می ورزند مسلم است که راندن افراد به ظن نمی تواند با منطق اقتصاد علمی هموا شود ویا زمانی که ضرورت و الزام تعاون همانگونه که در فرهنگ عمومی ما بخشی از تقوای محسوب می گردد یک هنجار تلقی می شد و همه مجبور می شدند که برای بالا بردن ضریب موقعیت و نقش خود این صفت محسنه و پسندیده اجتماعی را در خود نهادینه نمایند امکان نداشت که این مقدار واگرایی در اعمال و افکار ما به چشم بیاید به نحوی که در لوای آن بسادگی و با عنوان خودی و غیر خودی گروه گروه از مردم را از محوریت منافع ومصالح جامعه دور سازیم.
براستی آن جایی که نماینده مجلس ، شورا ، فرماندار ، شهردار ویا هر یک از مدیران اجرایی نمی خواهند و یا تلاش نمی کنند تا با مراجعه به هنجاری چون شاور الرجال شارکهم فی عقولهم از دانایی و یا مهارت دانش آموختگان شهر و شهرستان برای طراحی برنامه و ارائه پروژه های مهندسی شده استفاده نمایند ویا اساسا همه آنانی که می بایدامر را با مشارکت عمومی صاحبان خرد به انجام رسانند با مشورت بیگانه و یا به نوعی ازکمک خواستن از دیگران فراری می باشند چگونه می توان امیدوار به بهره برداری حداکثری از منابع انسانی جامعه بود؟
ودقیقا بر مبنای این ابهام است که امروز در جامعه ما دانش آموخته و دارنده تخصص تولید فکر به کناری گذارده می شود و مدیریت و طراحی و مهندسی حوزه های مختلف مخصوصا حوزه فرهنگی جامعه به کسانی سپرده می شود که یا تخصص تولید فکر ندارند و یا اینکه برای کاری که در اختیار گرفته اندمهارت های مدیریتی لازم را بدست نیاورده اند واز اینجاست که فرصت های می آیند ومی روند و ما تحول و تعالی لازم را در بحث هنجار ها ونهادینه شدن آنها در امور عمومی جامعه مشاهده نمی کنیم.
شهر دانش بنیان ساختار خود را بر هنجار هایی بنا می نهد که صلابت و سلامت آنها را تجربه نسل های گذشته به اثبات رسانده است و پس از آنکه شاکله خود را بر مبنای این هنجار ها بنیاد گذارد این اجازه را به فرصت طلبان نمی دهد که آنها را به بازی بگیرند و یا با سست نمودن قوام ودوام آنها تفسیری مطابق با امیال خود از آنان ارائه دهند براین مبنا آنچه که امروزه در شهر ما در جریان است و در آن هرکسی که به جایگاه قدرت ومدیریت رسید بیگانه از هنجار های موجود در فرهنگ عمومی و حتی باور های نگرشی جامعه می گردد کار خلاف عرف و شرع است زیرا که عرف و شرع هم خود هنجار هایی هستند که برای دوام و قوام یافتن جامعه آمده اند.
امروز اگر شهر ما در چنبره ای از مشکلات چون بیکاری ،اعتیاد،سرقت،سرکشی و طغیان نسل جوان گرفتار آمده است به خاطر بی توجهی به هنجار های مورد پذیرش در جوامع علم بنیان است که از جمله آنها پذیرفتن مسئولیت هایی می باشد که فرد توان انجام و یا حتی تخصص ومهارت به جا آوردن آنها را ندارد که بایدبرای برطرف نمودن این مشکل اقدامات جامعی بکار گرفته شود وگرنه تا زمانی که فرصت های استخدام و یا گزینش مسئولان به صورت در گوشی و سفارشی توزیع می گردد نمی توان برای پیدایش تغییر و حاکمیت هنجار ها امیدوارانه به آینده نگاه کرد.
دربخش پیشین مطلب عمده اتکاء وسنگینی بحث را بر روی فرد نهادیم و با به چالش کشاندن نوع انتظار و نگاهی که می توان از فرد داشت به نوعی دنبال این موضوع بودیم که عنوان بداریم فرد به عنوان عنصر و عضوی از جامعه شهری که شهروند نام می گیرد چندان هم که برخی از افراد فکر می کنند بی رابطه و یا دور از موضوع شکل گیری شهر دانش بنیان نیست به نحوی که می شود با تغییرات و گسترشی که در سیستم آموزشی و یا نقش پذیری های اجتماعی داد فرد را بیش از گذشته در امور مربوط به بنیان یابی اعمال وفعالیت دانش محور دخالت داد اما از اینجا به به بعد تلاشمان براین خواهد بود که با استفاده از دانش جامعه شناسی و آیتم های مورد بحث دراین علم دانش بنیانی شهر را با بررسی بخش های تشکیل دهنده آنها از جمله انجمن ها،نهادها،گروه های همجنس،هم نژاد و تاثیر فعال این بخش ها برهمدیگر مورد ارزیابی قرار دهیم و با نگاه به طبقه اجتماعی،قشر بندی،جنبش های اجتماعی ودر نهایت بی نظمی هایی مانند جرم ،انحراف و تحولات سریع و عمیق انقلابی تفسیر کاملی از شهر دانش بنیان در حوزه فعالیت های فرهنگی ارائه نماییم .
همانگونه که دوستان خواننده این سطور می دانند رفتار انسان در مقایسه با رفتاری که از بقیه حیوانات رخ می دهدکمتر تحت تأثیر و کنترل غرایز میباشد زیرا که بخش زیادی از رفتارهای او توسط ساختارهای اجتماعی یا آموزش داده می شود و یا در جریان عمل مورد کنترل قرار می گیرد و یا به عبارتی می توان گفت رفتاری که از انسان سر می زند به نوعی می توان گفت که مال خود او نیست بلکه فرایندهای آموزش دیده شده و یا اکتسابی می باشد که بر مبنای اهدافی خاص(کوتاه و یا بلندمدت) به او آموزش داده می شود ویا به زبانی دیگر می توان این گونه به تفسیر موضوع پرداخت که ضرورت وجود ارگانهای اجتماعی (از قبیل ارگانهای اقتصادی، مذهبی، آموزشی، سیاسی،...) جهت مشخص کردن رفتارها و تصمیمات انسانها از آنجا ناشی شده است که رفتارانسان ریشه در منفعت ها و مصلحت هایی دارد که ابعادآنها را انتظارات،آرزوها و در نهایت ظرفیت ها و دست و دل بازی طبیعت مشخص می دارد و یا به عبارتی این که انسان چه کاری باید بکند و یا سازمان ها و تشکیلات ایجاد شده در جامعه چگونه بایدبه آموزش وتربیت مردم اقدام نمایند چندان هم بدلخواه و با دستی باز صورت نمی گیرد بلکه محدودیت هایی در جامعه وجود دارد که برای متولیان آن معلوم می دارد که چه نوع انسان هایی و برای انجام چه نوعی از کار ها باید تربیت گردند و از این روست که می توان گفت انسان موجودی اجتماعی می باشد که به توسط اجتماع و با شناسایی استعدا های فردی او ونیاز مندی ها جامعه تربیت می گردد.
بایدبه این نکته نیزاذعان داشت که موضوع تربیت و پرورش انسان برای تبدیل شدن به موجودی مورد رضایت ونیاز جامعه کار ساده ای نیست و علوم مختلفی می باید در این مسیربه فعالیت وارد گردند که یکی از آنها رشته جامعهشناسی است که به بررسی نحوهی تأثیر ارگانهای اجتماعی بر رفتار انسانها، تاثیر متقابل ارگانهای اجتماعی مختلف بر یکدیگر، تشکیل، فرسودگی و نابودی آنها میپردازد. ودر این کار دنبال این نکته می باشد که به انسان و اجتماعی که او عضویتش را دارد بگوید که چگونه می توان جریان و سمت امور را به نوعی تحت مدیریت گرفت که ماحصل آن رفاه و امنیت برای انسان باشد و یا با کاستن از هزینه های مختلف امور را به سویی هدایت نمود که با کمترین امکانات و فرصت ها بیشترین دست آورد ها را بدست آورد.
پس از آنجایی که جامعهشناسی به رفتار ما به عنوان موجوداتی اجتماعی توجه دارد، زمینه پژوهش آن هم از واکاوی(تحلیل) تماسهای کوتاه میان افراد ناشناس در خیابان آغاز و تا بررسی روندهای اجتماعی جهانی، را دربر میگیرد.
با این تفسیراگرجامعهشناسی را علم شناخت جامعه و همچنین ارائه تصویری روشن از ساختارها، روابط درون نهادهای آن و واقعیتهای اجتماعی تصورنماییم آیا نمی توان این سئوال را از خود داشت که در شهری دانش بنیان به نام ابهر چه زمانی ما دست بکارسازمان یافته ای در موضوع شناسایی ساختار ها ،ارتباط درونی جامعه ابهر و یا نهادهای موجود در آن زده ایم تا ازاین طریق بدانیم که برای اعمال شیوه های نوین مدیریتی در جهت افزودن به فعالیت سازمان های اجتماعی چه فعالیتی باید داشته باشیم و یا در چه زمانی بین ما که خود را ابهری می دانیم همتی مستحکم شکل گرفته تا با به میدان خواندن نیروهای تحصیل کرده جامعه به آنها مسئولیت دهیم که بتوانند با استفاده از اهرم ها وامکانات موجود در شهر واقعیت های ملموس وموثر در شکل گیری رفتار های تک تک اعضاء جامعه را مورد بررسی قرار دهند و به ما بگویند که اگر اشکالی در چگونگی برقراری ارتباط فی مایین اعضاء شهر وجود دارداین اشکال از چیست و چگونه می توان با برطرف نمودن آن اشکالات به بهبود روابط و تسهیل در نتیجه گیری از پیوند های اجتماعی اقدام نمود.
براستی اگر نمایندگی مردم در مجلس را یک نهاد اجتماعی و فرمانداری را نهادی دیگرازاین جامعه بدانیم و بشناسیم و با استفاده از دانشی به نام جامعه شناسی دنبال این موضوع باشیم که نوع تعامل و ارتباط متقابل این دو نهاد را مورد ارزیابی علمی قرار دهیم تا از آن طریق بدانیم که چه نوعی ازارتباط و یا تعامل بین آنها لازم است تا شهر توسعه یابد آیا آیتم های موید مناسب و عالمانه بودن روابط موجود در میان دو نهاد نمایندگی مجلس و فرمانداری رامی توان ازمتن رفتار های این دو نهاداستخراج نمود و بر مبنای آنها اعلان نمود که این دو نهاد دقیقا در راستای منافع ومصالح جامعه با هم در ارتباط می باشند و یا اینکه متوجه خواهیم شد که این دو نهاد نتوانسته اند و یا نخواسته اند که با برقراری ارتباطی رو به جلو وگسترده ضمن بررسی وشناسایی کمبود ها ونیاز مندی های روزافزون جامعه راه های تامین آنها را شناسایی و به مردم معرفی نمایند.
مطمئنا برای دادن پاسخ به این دو ابهام اساسی که در نوع خود بسیار مهم می باشند و حتی می توانند امیدواری های فراوانی برای مردم ایجاد کنند می بایددست بدامن دانش آموختگان و متخصصا علم جامعه شناسی دراز نمود ومتاسفانه ما ازچنین همت واراده ای بی بهره می باشیم و یا در ساختار جامعه ما که می باید بدلیل مقتضیات زمانی دانش بنیان باشد و با سپردن کار به کاربلد های تربیت شده در مراکز علمی امور را در مجاری کاملا اکادمیک به جریان اندازد این اعتقاد نهادینه نشده است که تفسیرو توصیف از موقعیت و وضعیت عمومی جامعه می باید توسط دانش آموخته ها صورت گیرد و یا این متخصصان باید باشند که به من وما بگویند که چه کاری خوب و چه رفتاری متناسب با شرایط نیست ازاین روست که تصمیم های کلی جامعه ما در شب نشینی ها و یا در خانه های باغی اطراف شهر اتخاذ می گردد و در آنها این مناسبات کهنه ومندرس عشیره ای است که حرف اول و آخررا می زند ونمی گذارد که پای علم ودانش در متن معادلات ومبادلات باز شود ومنطق هزینه را به فایده نزدیک گرداند.
با این حساب مشخص است که جامعه سنتی ما نباید منتظر و یا چشم براه تحول و تغییر باشد زیرا که در هیچ مناسبتی از امور درونی آن و یا در هیچ یک ازفرایند های ارتباطی این شهر با شهرهای اطراف و یا مراکز تصمیم گیری کشوری مولفه تدبیر و مدیریت علمی واردنمی گردد و ارزیابی و مقایسه متداول در آنها تکیه خود را بر آیتم های دانش بنیان استوار نمی سازد.
بعضی از موارد و مطالب آن چنان بدیهی می باشند که حرف زدن در خصوص آنها به مثابه گل لگد نمودن است یعنی نه شنونده حوصله می کند که به حرف گوش بدهد ونه گوینده آن حال و هوا را پیدا می کند که از ادبیات و گویش های مختلفی برای انتقال نیت و قصد خود استفاده نماید و از این روست که می توان ناشنیده و ناخوانده ادعا نمود که تیتر مطلب و متنی که نگارنده در صدد است که آن را مطرح نماید و ارائه دهد از این نوع نوشته ها و یا گفته هاست که مطمئنا باعث کم حوصله شدن خوانندگان خواهد شد زیرا که در عرف و در نزد قوانین و قرار داد های اجتماعی به صراحت آمده که نماینده ومسئولان که در برابر قرآن و یا هرکتاب مقدس دیگری قسم یاد می کنند تا به وظایف مقرر و تعریف شده عمل نمایند در اصل عنوان می دارندکه بدهکارند و آماده اند تا آن کتاب مقدس را شاهد پندار و کردار خودبیاورند که بدهی خود را خواهند پرداخت اما از آنجا که در فرهنگ ما بدهکاری مصادف با دادن و گرفتن مقادیر متنابهی پول است از این روی زمانی که گفته می شودنماینده یا مسئولان در برابر مردم همیشه باید خود را وامدار و بدهکار بدانند و در جهت ادای دین خود باشند به سرعت این موضع را برای آنان طبیعی می نمایاند که نه من وما بدهکار و وامدار نیستیم و فقط موظفیم که طبق قانون تعهداتی را که بر عهده داریم بدرستی به انجام برسانیم واین مصادف با بدهکار بودن نیست (یا حداقل بدهکار در برابر تک تک افراد و نیت های شخصی آنها نیست).
در ظاهر آنچه که از سوی مسئولان ونماینده فعلی مطرح می شود درست است اما زمانی که وارد متن جریان ومحتوای فعالیت های مرم ومسئولان ونماینده می شویم مشاهده می نماییم که اساسا طرح چنین موضوعی هم از جانب مردم وهم از جانب نماینده دارای اشکال است و یا به عبارتی هم مردم بدرستی اعتقاد یافته اند که نماینده وامدار مردم و یا به نوعی بدهکار آنان است و هم نماینده و مسئولان تلقی درستی از موضوع دارند که موظف به بر جای آوردن وظایفند و در این محدوده مفهومی تحت عنوان بدهکاری ووامداری نمی تواند وارد شود و به مناسبات تاثیر بگذارد.
اما اگر بخواهیم ارزیابی کاملی از حوزه های رفتاری در متن تحولات اجتماعی داشته باشیم می توان با صراحت هرچه تمامتر عنوان نمود که آری نماینده ومسئولان در واقع بدهکار مردم می باشند زیرا که در درون ارتباط های فردی و گروهی نمی توان موردی از ارتباط را یافت که بتوان آن را از درون یک فرایند تعاملی و یا مبادلاتی بیرون گذارد زیرا حتی آنجا که فرد با به جا آوردن کار خیری تلاش می کند که دل دیگران را بدست آورد و یا باعث برطرف شدن مشکل ومانعی از پیش پای مرذم شوددراصل منتظر می ماند که علامت رضایت را در صورت مردم مشاهده کند وازاین روی است که در ادبیات ما مفهومی تحت عنوان نمک به حرامی وارد گردیده است و طبق آن فرد یا افراد موظف می شوند که در برابر خیر و نیکی که از سوی دیگران متوجه آنها می شود با علامت سری و یا بر زبان راندن قدر دانی و تشکری باعث استمرار کار خیر در فرد شوند واز این جاست که می توان گفت نماینده ومسئولان بدهکار مردم می باشند زیرا که مردم درجریان یک رابطه داد وستدی به نماینده ویا مسئولان رای می دهند که مطابق با خواست و انتظاری که دارند فعالیت نمایند تا بلکه بتوانند با برجای گذاردن آثار و محصولات موردنظر به برطرف شدن نیاز مردم کمک نمایند حال ممکن است که این نیاز در نزد فردی پیدا نمودن کاربرای فرزند بیکارش باشد و برای برطرف نمودن این نیاز خود را به کاندیدایی که از شانس بیشتری برای پیروزی برخوردار بوده برساندو یا اینکه نیاز او برپایی یک واحد خدمات رسانی به عموم مردم باشد و یا....
اما مسلم است که پاسخ به این نوع از نگاه به تعامل هم باید دقیقا درزمان خودش باشد و یا اینگونه نباشد که فردی در زمان انتخابات بیاید و به نماینده کمک های شایانی بنماید و یا حتی به اندازه ای بیش از توان خود قدم برای پیروزیش بردارد (و کاندیدا هم دقیقا بداند که این فرد با این تصور و یا انتظار به صف هواداران او پیوسته که برای فرزندش کار پیدا شود و یا نماینده برای او مجوز های خاصی از مراجع ذیربط بگیرد) و در آن زمان کاندیدا با زبان صریح عنوان ندارد که من برای کسانی که در کنار من هستند و یا مرا تبلیغ می کنند نمی توانم کار خاصی انجام دهم ویا درخودم تعهدی در جهت برطرف نمودن نیاز های شخصی آنان احساس نمی کنم ( اگر آن موقع این حرف را می زد ای بسی که بسیاری از آنان که آمده بودند تا از قبل به مجلس فرستادن ایشان به نان ونوایی برسند از دور و بر او دور می شدند و با سنگین نمودن کفه ترازو برای رقیب ایشان را به مجلس می فرستادند) وچون چنین نگفته اند و در فرهنگ اجتماعی ما به غلط و یا درست این گونه جا افتاده که نماینده ابتدا باید به درد دل اعوان وانصارش گوش دهد و آنها را برخوردار از نعمت وجود خود بنماید پس گوش ندادن و یا بی تعهددانستن خود در قبال آنان که ازبرای نیتی در جمع هواداران نماینده حاضرشده اند می تواند نوعی غش در معامله تلقی گردد زیرا که کاندیدا های حاضر درتمام حوزه های انتخاباتی دقیقا می دانند که اگر کسی آمده برای طمع و در خواستی آمده واگرقرار نیست بدان پاسخ مناسب داده شود بایددر زمان انتخابات گفته شود تا فرد شتر مخصوص حمل مطالبات پاسخ داده شده از سوی نماینده را در مقابل در کاندیدای دیگری بخواباند ویا حداقل از اینکه کلاهی به سرش رفته و با رای اودیگران به نان ونوایی رسیده اند دچار غذاب روحی نگردد.
به اجمال آنکه نماینده ومسئولان در هر حال ووضعیتی بدلیل آنکه در فرهنگ ما امور دقیقا تعریف نشده اند (ودر بسیاری از اوقات برخی از نمایندگان با انجام کارهاموقعیت و جایگاه نماینده را در حد یک موسسه چند منظوره پایین آورده اند) بدهکار مردم می باشندو می باید در جهت جلب رضایت آنها تمام مساعی خود را بکار گیرند و مبادا که در این راه با عنوان این نکته که چون فردی به من رای داده فکربکند که من بدهکار او می باشم و باید دنبال مسائل شخصی آنها باشم من بدهکار نیستم دل مردم را برنجانند
جناب نماینده!بله شما هم بدهکار هستید بدهکار ملتی که همواره پای کار بوده اند و از شما و دوستانتان حمایت کرده اند،نوکری ملت افتخاری است که اگر به آن تمایل نداشتید ای کاش در این صحنه ورود نمی کردید تا منطقه از حضور یک انسان" بدهکار"بهره مند گردد ،کسی که دین ملت را قدر بداند و همواره خود را مدیون این ملت شهید پرور بداند.
در مبحث گذشته زمانی که از تفاوت های موجود میان زندگانی و زنده مانی صحبت به میان آوردیم هدفمان این نبود که بگوییم تغییر فرهنگ منجربه فهم و تلاش برای تیدیل زنده مانی به زندگانی خود به خود و تصادفی حاصل می آید بلکه می خواستیم بگوییم که برای دست یابی به تغییرات نگرشی در حوزه زندگی ابتدا نیاز به این هست که فرد این باور را در خود پرورش دهد که او با جانواران دیگر تفاوت های فراوانی دارد و این تفاوت ها او را وا می دارد که ارزیابی و مقایسه خود با آنها را از طریق معیارها و ارزش های خاصی به انجام برساند که انسان برای تدوین و نهادینه نمودن آنها در ساختار فکری و رفتاری خود قرن ها تلاش داشته است و یا به عبارتی زمانی انسان می تواندبدانچه که استحقاقش را دارد برسد که او اساسابداند که از خود و جامعه چه می خواهد و برای بدست آوردن و یا تامین این هدف یا اهداف چه وظایف ومسئولیت هایی را بایدبر دوش بگیرد وگرنه فردی که نتواند ویا نخواهدکه بداند آرزو ومطالبه اش چیست و یا اگر در پی ساختن وپرداختن امکانات و فرصت هایی متفاوت با دیگر جانداران حتی انسان است چه بایدبکند مسلم است که او در تمام عمر خود را مصادف با تنگناها و محرومیت هایی خواهد دید که همه آنها محصول نداشتن تصویری روشن از آینده و برنامه ای برای ساختن آن است.
اما آنجا که فرد آرمانی توانست آرزو و انتظار آرمانی برای خود تدارک ببیند ویا با دست یابی به فهم دقیقی از استحقاق و استطاتتش توانست حدود رفتاری خود را در جامعه معیین ومشخص دارد این وظیفه براو مترتب می گردد که در هماهنگی با دیگران و برای تحقق اهدافی که هم از نظر گستردگی و هم از نظر عمق از انتظار و آرزوی او بزرگتر می باشند و حتی ممکن است که آرزو وانتظار او را هم در بر بگیرند ونام آرمان و یا ایده ال های اجتماعی بیابند از خود بگذرد تا به اجتماعی بپردازد که محل امنی برای او ودیگران خواهد بود ویا به عبارتی می توان گفت که در شهر دانش بنیان فراوان خواهند بود انسان هایی که خودرا بدهان شیر می اندازند تا او را سیر بنمایند بلکه در زمان استراحت شیر دیگران بتوانند خودرا از گزند و آسیب او در امان بدانند ویا خود را از حوزه خطر برهانند واین نه تنها یک افتخار و یا دین برای جامعه تلقی نمی گردد بلکه شهروند دانش نهاد می داند و یا به تجربه بدست می آورد که یکی از مهمترین وظایفش این است که بایدبرای همه بکوشد تا دیگران نیزبرای او به ازخود گذشتگی تن بدهند برای همه دل بسوزاند تا آنها نیز دوستش بدارند و برای با او بودن سر و دست بشکنند.
پس آنجا که فردی برای رهیدن همنوعان از بلا خود را به آتش گرفتاری و حرمان می اندازد ویا بلا را به جان می خرد تا دیگران بتوانند به سلامت از فراز های در پیش رو گذر کنند این کار را نه ازبرای آن انجام می دهد که برای او جشن افتخار برگزارنمایند ونه چنین سختی هایی را به جان می خرد تا باز ماندگان ازاو بتوانند امتیازی فراترازدیگران بدست آورند بلکه او همه این کار ها را می کند تا همنوعان او بتوانند در ادامه مسیر زندگی آنچه را که به رسالت بر دوش گرفته اند به درستی به انجام برسانند زیرا که او با توجه به تعلیماتی که در یافت داشته می داند که زندگی و تمدن انسانی در او ختم نخواهد شد و نسل های فراوانی پس از اوخواهند آمد و خواهند رفت تا هدف غایی خلقت محقق گردد ودر این راه آنکه فرصت می یابد تا خود را فدیه راه رهایی مردمش نماید مسلم است که به فوزی عظیم دست خواهد یافت.
درضمن باید به خاطر داشت که رسیدن به چنین موقعیتی(شهروند آرمانی،عمل ایثارگرانه) به وجود صفات و یا پروراندن ممیزه هایی در فرد نیاز مندخواهد بود که فهرست وار عبارت خواهند بود از
الف- قبول واقعیت تغییر
بی گمان کسی که فکر بکند زمانه در سکون است و یا ترس از آن داشته باشد که مبادا جزیره آرامش او متغییر گردد آدمی است که چشم واقع بینش کور گردیده است ودر جریان تحولات و تغییرات اجتماعی به تابعی نعل بالنعل از حوادث تبدیل خواهد شد وآنکه قبول کند که ابر و باد ومه وخورشید و فلک در کارندتا او نانی به کف آرد و به غفلت نخورد مسلم است که خود را برای تمام احتمالات و اتفاقات آماده نموده وبا آمادگی به مواجه با اتفاقات خواهد پرداخت و با گشاده دستی آنها را مدیریت خواهدنمود واز بروز حوادث تلخ و صدمات جبران ناپذیر جلوگیری خواهد کرد وچنین آدمی مشخص است که هنجار ها را خواهد شناخت و در استفاده از آنها کوتاهی نخواهد نمود.
ب- فرو گذاردن کاری که توان انجام آن را ندارد.
کسی که انتخاب نگرش و رفتار خاص خود را با بهره گیری از ارزش ها و معیار های تعریف شده به انجام رسانده است وبر مبنای ره یافت های عالمانه می داند که در برابرتمام اموری که بتوسط اوبه انجام می رسد مسئول است ومورد مواخذه قرار خواهد گرفت مسلم است که از پذیرش کاری که می داند قادر به انجام آن نیست خود داری می نماید زیرا می داند که معطل گذاشتن کار مردم و یا وارد نمودن خسارت به اموری که به نوعی برای مردم حیاتی محسوب می شود خیانت است
ج- تن دادن به انتقادات و مواخذه های منتقدان.
درشهر دانش بنیان افکار عمومی و ابزار هایی که در جهت گیری افکار عمومی می توانندموثر واقع شوند محترم شمرده می شوند و کسی نمی تواند به خود این اجازه را بدهد که با فرافکنی و یا لجن پراکنی صاحبان اندیشه و دیده بانان منافع و مصالح جامعه را از حضور و مداخله در تسریع و سالم سازی چرخه آزاداطلاعات دور دارد واین چنین است که کار ها در همان زمان مقرر در برنامه و با همان هزینه هایی پیش بینی شده به انجام می رسد.
پس آنجا که گفته می شود در شهر دانش بنیان شهروند آرمان گرا همه چیز و همه کسی را مقدم بر خود می انگارد ویا به عمل ایثار گرانه دست می زند تا بتواند با عمومی نمودن امنیت باعث شناسایی و پرورش استعدادها شود و یا چنین شهروندی با پذیریش این واقعیت که ایستایی و سکون در منطق خلقت جایی ندارد و منطق تغییر شامل حال و هوای انسان هم می شود و اجازه نمی دهد تا امروز او مثل دیروزش باشد و با به این واقعیت تن می دهد که کار و مسئولیتی را بپذیرد که توان به جا آوردنش را دارد و یا احترام و لطف خود را شامل کسانی می کند که همچون آیینه دنبال پیدا و عیان نمودن نقاط ضعفش می گردند تا او را از غفلت و بی توجهی مصون دارند مشخص است که همه اینها عناصر و اجزای یک قانون کلی و همه شمول می باشند که اگر مورد توجه و دقت عموم مردم واقع شوند زمینه برای فراهم آمدن قانون یکی برای همه وهمه برای یکی آماده می شود و در چنین جامعه ای مسلم است که شادابی باعث افزایش انگیزه و باهم بودن باعث افزایش قدرت می شود و همه از آنچه واقع می گردد راضی وخشنود می شوند و تاسف بار آنکه در جامعه ای چون جامعه ما که هیچ یک از این اصول رعایت نمی گردد نه شادمانی حاصل می شود تا مایه افزایش انگیزه گردد و نه توافقی بوجود می آید تا قدرت برای ارتقاء امنیت صد چندان بشود.
چند روز پیش یکی از دوستان با کامنتی از من خواست که با مراجعه به وبلاگی مطلب منتشر شده در خصوص فرهنگ جاری عزاداری برای شهداء کربلا نظر خودم را در فرم ومحتوای آن مطلب ارائه دهم ومن هم بنا بر وظیفه به آن مطلب مراجعه وضمن شیوا و پر محتوا یافتن مطلب بر خود لازم دیدم که در تکمله ای برآن بیان بدارم که اگر امروز تفاوت هایی میان فلسفه تاریخی موضوع کربلا و ماهیت اعمال ما ایجاد شده است وهمین تفاوت ها مانع از اثر بخشی این آموزه بزرگ تاریخی در نظام اجتماعی بخصوص سیستم تعلیمی و تربیتی ما می شود از چیست؟
در واکاوی ابهام های موجود ابتدا لازم است به این نکته اشاره گردد که ارکان ساختاری داستان کربلا را چه امور و یا واقعیت هایی تشکیل می دهد تا با ارزیابی شرایط امروزین ما مشخص شود که چرا ما به جای پرداختن به متن اصلی داستان و پند آموزی از آن بیشتر تابعی از حواشی ساخته و پرداخته ذهن خودمان شده ایم و یا به جای حسینی شدن بیشتر کربلایی شده ایم.
همانگونه که در تاریخ اسلام آمده امام علی(ع) از سوی پیامبر برای جانشینی ایشان برگزیده گردیدند که متاسفانه این موضوع از سوی برخی جریانات برتافته نشد و شرایط به گونه ای شکل گرفت که آن حضرت پس از خلفایی به نام ابو بکر،عمر وعثمان ومتفاوتراز نحوه انتخاب آنها که توسط برخی ازبزرگان انتخاب می شدند با مراجعه و بیعت مستقیم مردم برای امر مدیریت سیاسی و عقیدتی جامعه برگزیده شدند و پس از شهادت ایشان مردم مجددا با مراجعه به خاندان این بزرگوار فرزند بزرگشان امام حسن(ع) را به خلافت برگزیدند که آن امام براثر نامردمی های بکار گرفته شده از سوی معاویه و در یک شرایط خاص صلحی را پذیرفت که به عنوان بزرگترین سند تاریخی سیاسی در صدراسلام شمرده می شد که در یکی از بند های آن معاویه متعهد گردیده بود که برای زمان پس از مرگ خود برای فردی از خانواده خود از مردم بیعت نگیرد وموضوع خلافت به خاندان علی باز گردد اما معاویه برخلاف تعهدات خود در قبال پیمان نامه برای فرزندش یزید اقدام به اخذ بیعت از مردم نمود که همین تخلف مشروعیت و حتیمیت قیام امام حسین(ع) را باعث گردید.
حتما برخی از دوستان خواهند گفت که با عنایت به قدرتی که معاویه انباشته بود و رخوتی که گریبان مردم را گرفته بود و امام (س)می دانستند که با شرایط موجود نمی شود به مبارزه دست زد خوب چه می شد که امام(ع) مثل دیگران سکوت می کردند و یا با برخورداری از قدرت و محبتی که مردم مدینه نثارشان می کردند در آن شهر می مانند وخود وخانواده را با خطر مواجه نمی ساختند.
منطق فوق در ظاهر درست به نظر می رسد و یا به نوعی می توان گفت که داستان امروزین زندگی ماست اما واقعیت امراین بود که در پیمان صلح منعقد شده بود که شکسته شدن پیمان این حق را به طرف مقابل می دهدکه دست به اسلحه ببرد و با شکاننده پیمان دست به قتال بزند و یا اگر به محتوای قرآن برگردیم در این کتاب عظیم آمده که با زیر پا گذارندگان پیمان قتال کنید آری من وما امروز برای از سر باز کردن مسئولیت وتعهد هزاران توجیه پیدا می کنیم ویا با خطر ناک دانستن شرایط سکوت می نماییم اما کسی که مکتبی می باشد ودوام وبقای مکتب برای او مهمتر از هر چیزی است مسلم است که شکستن پیمان و دستور قرآن در برخورد با فردی که تخطی نموده مواجه و رویارویی را طلب می کند که فرد دارای عقیده هیچگاه از آن رویگردانی نمی کند.
با این تفسیر اگر به زندگی امروزمان برگردیم و هیچ پیمان وعهدی را دربین خودمان استوار نیابیم ویا پیمانمان تا خشک شدن جوهر تدوین آن دوام نیابد آیا این بد عهدی و سست بودن را نمی توان ناشی از آن دانست که ما با قرآن و اخلاق بیگانه شده ایم ومسلم است که در چنین جامعه ای انسان زبون و ترسو اگربخواهد از حسین(ع) حرف بزند ویا خودرا شیعه ایشان بنمایاندحتمادنبال دلایل قیام ایشان در دوران قبل از ورود به کربلا نخواهد بود زیرا که در ادوار مزبور همه سختی های خود سازی و کسب آمادگی برای برپایی حادثه کربلا نهفته است واین چنین تمرین و فعالیتی برای افرادی با شرایط ما بسیار سخت است اما درآوردن چند ده هزار تومان از جیب و ریختن آن در صندوق هیئت و یا پختن چند ده کیلو برنج و پخش نمودن آن در بین مردم (هرچندکه این اندک هم برای افرادی چون من خیلی سخت است)این سختی ها را در بر ندارد تازه زمینه تبلیغاتی بسیار خوبی هم می تواند باشد.
گفتیم که شکستن پیمان مشروعیت اقدام به قیام را فراهم آورد وحتی تکلیف ووظیفه امام(ع) را مشخص ساخت خوب بعد ازاین امر امام باید با مردم صحبت می نمود و به آنها گذشته ووظیفه اخلاقیشان را یادآور می شد وهمین حرکت برای تبلیغ ووانمایی شرایط باعث شد تا قیام و علت آن در سراسر جامعه اسلامی معرفی گردد و مردم چند شهر به خصوص کوفه که امام وخاندان بزرگ ایشان را می شناختند و اعتقادشان به این بود که تنها در زیر سایه رهبری این خاندان است که می توان به فلاح رسید دعوت از ایشان برای کوچ به کوفه و تبدیل آن به مرکز قیام را عملیاتی نمود.
براستی ما که خود را شیعه حسین(ع) وخاندان ایشان می دانیم چرا فکرمی کنیم که تبلیغ اهداف قیام تاریخی ایشان تنها در این است که علم و کوتل بلندنماییم وچون از ما پرسیده شد که ایشان چه می گفتند تنها به این نکته اتکاء کنیم که ایشان مظلومانه شهیدشدند براستی در کجای تاریخ مشاهده شده است که فردی با تمام اعتقاد و ایمان به پا بخیزد تا باور خود را عمومی نماید و در این راه مردانه و با صلابت کشته شود وآنگاه افراد سست عنصر و خصلتی چون من که نای روی پا ایستادن و عمل به تکالیف و وظایف شرعی را ندارند براحتی بتوانند اورا مظلوم بنامند.
ایشان اگر مظلوم بودند و هستندبه خاطر آن است که نه درزمان حیاتشان و نه در سال های پس از حماسه بزرگشان امتی که خود را پیرو ایشان می دانستندبه کلامش و هدفش نپرداختند ویا به آنچه که می بایداز قیامش بدست می آوردند و دربسیاری اززمان ها دقیقا بدست آوردند عمل نکردند ووفادار نماندند مثلا مگر ما در انقلاب سال پنجاه و هفتمان با یاد و نام حسین (ع) پیمان نبستیم که با آرمان هایش پیمانی استوار و جاودانه ببندیم وبر سراین پیمان تا پای جان بمانیم پس چگونه شدکه هنوز سی و اندی سال از آن تاریخ نگذشته به روزی رسیدیم که هر کدام از ما به بهانه ای اززیر بارتعهد وپیمانی که بسته بودیم فراری شده ایم نگویید این گونه نیست و ما هنوز هستیم زیرا که اگر گفته ما درست بود این همه اختلاف،نابه هنجاری کنشی وواکنشی،اختلاس،چاپلوسی وتملق و... که در فرهنگ من شیعه رسوخ و نفوذ یافته ریشه نمی دواند وکارم را به آنجا نمی کشاند که تمامی برداشت من از حماسه بزرگ کربلا به سر و سینه زدن و گریه کردن به کسی باشد که کمال افتخار و اعتبار بود در حالی که وضعیت من ذلیل بیش از هرکسی مستحق گریه کردن می باشد.
گفتیم که پس از تبلیغ چرایی قیام دعوت نامه ها ارسال شد و امام که چه با کوفه و چه بدون آن خود را موظف به عمل و اقدام بر مبنای دستور دین و خدا می دانست حرکت را آغاز کرد و در هرجا به بیان و تبیین مواضع خود اقدام نمود که یکی از بزرگترین و غنی ترین سخنرانی ها در نشست روشنفکران مکه ودر کوه منا صورت گرفت ایشان در آن سخنرانی مطالبی را بیان می دارند که اگر من وما بخواهیم تنها به گوشه ها و فراز هایی از آن عمل کنیم باور بکنید که دنیا و آخرتمان چون روز روشن می شود و دیگر نیازی به این همه علم وکوتل برای اینکه بگوییم حسینی هستیم نیاز نخواهیم داشت من بنا بر وظیفه تمام سخنان آن امام همام را منتشر می سازم تا دوستان خواننده بدانند که امام بر حقمان در کربلا برای چه چیزی شهید شد و من وما امروز از آن امام بزرگ و اسوه بی بدیل تاریخی چه برداشتی داریم
بسم الله الرحمن الرحیم
*ای مردم، بزرگان عبرت بگیرید از موعظهای که خداوند به دوستان خود در قرآن میفرماید اگر شما خود را اولیای خدا میدانید، و اگر دیندارید و مخاطب قرآن هستید پس بیتفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید! آیا ندیدهاید که خداوند چند بار در قرآن به روحانیون مسیحی و یهودی به شدت حمله فرموده و آنها را توبیخ کرده است که چرا مردان خدا در جامعه و حکومت بیعدالتی و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند؟ و فریاد نکشیند؟ و نیز فرمود:«نفرین بر کسانی از بنی اسرائیل که کافر شدند. آنها که امر به معروف و نهی از منکر نکردند، و چه بد عمل کردند.»
* خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد میکردند و اینان میدیدند و سکوت میکردند و دم برنمیآوردند. خداوند چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بیعدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعهی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه و ماستمالی میکنید و رد میشوید؟ چرا سکوت کردهاید؟ علت آن این است که عدهای از شما میخواهید که سبیلتان را چرب کنند و عدهای از شما هم میترسید که سبیلتان را دود بدهند. عدهای طمع سفره دارید و سفرهی چرب میخواهید تا بخورید و میگویید که چرا خودمان را به زحمت بیندازیم و با نهی از منکر و انتقاد و اعتراض ریسک کنیم؟ فعلا که بساطمان رو به راه است و عدهای از شما نیز میترسید. اما مگر در قرآن نمیخوانید که فرمود از مردم نترسید از حاکمان و صاحبان قدرت و ثروت نیز نترسید از من بترسید! آیا شما این آیه را ندیدهاید؟ آیا سورهی توبه را نخواندهاید که میگوید زنان و مردان مومن نسبت به یکدیگر ولایت اجتماعی دارند و حق دارند در کار یکدیگر دخالت بکنند. به این اندازه که یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند. خداوند این حق و اجازه را داده است که شما نسبت به یکدیگر بیتفاوت نباشید بلکه حساس باشید. اگر همین یک اصل امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بیعدالتی و تبعیض اجرا بشود بقیهی فرائض، تکالیف الهی نیز اجرا می شود و همین یک حکم را شما عمل بکنید! نترسید! دنبال دنیا نباشید! سورچران نباشید! اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف هم نیستید. ولی من هستم. امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام و دین است منتها دعوت زبانی تنها نه صرفا اینکه ای مردم بیایید و مسلمان شوید! اسلام خوب است و به بعضی شبهاتتان پاسخ بدهیم و تمام. اما نهی از منکر با رد مظالم، جبران همهی بیعدالتیهایی که میشود و شده است. و نه صرفا گفتن اینکه عدالت خوب است و ظلم بد است. یعنی در برابر ظلم و ستمهایی که شده، ایستادن و آنها را عقب زدن و جبران بی عدالتیها، وظیفه عملی شماست. باید درگیر شوید و با ستمگران، چشم در چشم بایستید و بگویید: نه! باید انتقاد و اعتراض کنید و یقهشان را بگیرید. تقسیم عادلانه بیت المال و اموال عمومی و توزیع عادلانه ثروت حکم خداست. گرفتن مالیات از ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا ادامه همان تکلیف است. شما گروهی که به آدمهای خوب مشهورید و عالمان دین خوانده میشوید، به خاطر خداست که در نزد مردم هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می برند.
* به نام دین از شما حساب می برند و احترام میگذارند و شما را بر خودشان ترجیح می دهند. در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید. و هیچ خدمتی به این مردم نکردهاید. و مردم مجانی برای شما احترام قائلاند. و شفاعت شما را می پذیرند. شما به نام دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید. در خیابان ها مثل شاهان نام می برید. و با هیبت و کبکبه رفتار می کنید. به راستی چگونه به این احترام و اعتبار اجتماعی رسیدهاید. فقط به این علت که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید. اما شما در اغلب موارد از انجام وظیفه و احقاق حق الهی کوتاهی کردهاید و حق رهبران الهی را کوچک شمرده اید.
* حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کردهاید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمدهاید. این حقوق را نادیده گرفتهاید و سکوت کردهاید اما هر چیز که فکر میکردید حق خودتان است مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود کوتاه آمدید و گفتید ان شاءالله خدا در آخرت جبران میکند اما هر جا منافع خودتان بود ان را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید. شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویشها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید. با همهی این کوتاهیها از خدا بهشت را هم میخواهید؟ پس از همهی این عافیت طلبیها و دنیا پرستیها منتظرید که در بهشت همسایهی پیامبران او باشید! در حالی که من میترسم خداوند در همین روزها از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامات خداست. دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالتخواهان را اکرام و احترام نمیکنید و تکلیف شناسان را قدر نمیدهید. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. میبینید که پیمانهای خدا در این جامعه نقض میشود و آرام نشستهاید و فریاد نمیزنید اما همین که به یکی از میثاقهای پدرانتان بیحرمتی شود داد و بیداد به راه میاندازید. میثاق خدا و پیامبر خدا زیر پا گذاشته شده، شما آرامید، سکوت کرده و آن را توجیه میکنید. حال میثاق پیامبر در این جامعه تحقیر شده است؛ لالها، زمینگیران، کوران، فقرا وبیچارهها در سرزمینهای اسلامی بر روی زمین رها شدهاند و بیپناهند و کسی به اینها رحم نمیکند. شما به این وظیفهی دینی و الهیتان عمل نمیکنید و کسی مثل من هم که میخواهد عمل کند، کمکش نمیکنید. میثاق خدا این است که بیچارهها و زمینگیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به دادشان نرسد. این میثاق خداست و شما خیانت کردهاید. شما مدام به دنبال ماستمالی و مسامحه؛ یعنی سازش با حاکمیت هستید تا خودتان امنیت داشته باشید، ولی امنیت و حقوق مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برایتان مهم است. همهی اینها محرّمات الهی بود که میبایست ترک میکردید و نکردید.
* شما میبایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر میکردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نمایندهی اسلام میدانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از آنها گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. اگر حاضر بودید زیر بار شکنجه و توهین، مخالفت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست صالحان بود، اما شما در برابر بیعدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آنکه آنان به شبهات عمل میکنند و طبق شهوات خود حکومت میکنند و دین را از حکومت تفکیک کردند. فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کردند، شما به زندگی دنیایی چسبیدهاید و حاضر نیستید از آن جدا شوید.اما بدانید که هر کس در راه خدا کشته نشود، عاقبت میمیرد.آیا گمان میکنید اگر شهید نشوید تا ابد زنده میمانید؟ اما اگر شهید نشوید، مدتی بعد با ذلت میمیرید. شما از دنیا دست بر نمیدارید، اما دنیا از شما دست برمیدارد. پس ای علمای الهی، تا دیر نشده جانتان را در خطر بیاندازید و از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید. شما این ضعفا و مستضعفین و فقرا و محرومین را دست بسته تحویل دستگاه ظالم دادهاید. گروههایی از مردم بردهی اینان شدهاند و مثل بردههای مقهور و شکست خورده، زیر دست و پای آنان له میشوند. عدهای نان شبشان را نمیتوانند تهیه کنند. در هر شهری عدهای را گماشتهاند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. مردم نمیتوانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و از خود دفاع کنند. شما همهی این صحنهها را میدیدید و کاری نمیکردید. اینان عدهای ستمگر و صاحبان قدرتاند که علیه ضعفا و محرومین بسیار خشن عمل میکنند و به روش غیر اسلامی حکومت میکنند و متاسفانه بی چون و چرا هم اطاعت میشوند. در حالی که نه خدا را میشناسند و نه آخرت را قبول دارند. تعجب میکنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان صاف و پهن است، عدهای باج بگیر حکم میرانند، و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و انسانیت و مهربانی نبرده اند و شما هم باز ساکتید.
*خدایا تو میدانی که قیام ما لهله زدن برای سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست، بلکه تنها برای برپاکردن نشانههای دین تو قیام کردیم. این علامتهای راهنمایی و تابلوهای راه را انداختهاند و من میخواهم دوباره این تابلوها را برپاکنم. قیام برای این است که مردم گیج و گمراه شدهاند و باید آگاه شوند و باید خونمان را به صورت این خواب زدهها بپاشیم تا بیدار شوند.
وقتی قرار بر این می شود که از ساختار و یا رکن فرهنگی در شهر دانش بنیان صحبت به میان بیاید مطمئنا نمی توان بدون درنظر داشتن کل موضوع و یا انداختن نگاه عالمانه به ایتمی تحت عنوان مفهوم ومعنی مولفه های ساختاری بحث را به سوی سرانجامی مطلوب هدایت ومدیریت نمود مثلا شما زمانی که می خواهیددر رابطه با انسان و آرزو های او سخن به میان آورید که در اصل زیربنیان شکل یابی حیات اجتماعی و پیوند های همکاری او با دیگران است مشخص است که می باید به برداشتی که او از مفهومی تحت عنوان زندگی دارد توجه نمایید و از برداشت او معنا و مفهوم روشنی را استخراج نمایید وگرنه هر چقدر هم بخواهید واقع بینانه با موضوع برخورد داشته باشید تا ندانید که یک شهروند چگونه به خود و زندگی که دارد نگاه می کند نخواهید توانست اهداف و نوع تلاش اوبرای رسیدن به آن اهداف و آرمان ها را تحلیل و تفسیر بکنید.
با این فرض اگربه محیط اجتماعی خودمان وارد گردیم و بخواهیم یک تصویر دقیق و روشن از مفهوم زندگی در میان خودمان ارائه دهیم آیا به سادگی خواهیم توانست در این کار به توفیق اثر گذاری دست پیدا کنیم و یا اینکه اگر از من و شما پرسیده شود که برداشت شما از زندگی چیست شانه ای به بالا خواهیم انداخت و با پرسشی از سئوال کننده خواهیم پرسید که آیا واقعا مهم است که من برداشتی از زندگی داشته باشم و یا به درد چه کسی می خورد که بداند زندگی چیست زیرا که زندگی مفهوم نفسی را می یابد که می آید و می رود و باعث می شود که من وما بتوانیم برای تامین حداقل مایحتاج حیاتی که در نیاز های زیستی خلاصه می شود تثبیت شویم ویا به قولی بگوییم که خدا را شکر زنده ایم ونفس می کشیم.
براستی اگراین دیدگاه عمومیت داشته باشد (که متاسفانه دارد) آیا می توان امیدی به این داشت که شهروندانی با این منطق (که زندگی همان زنده بودن و تلاش برای زنده ماندن است) بتوانند برای دست یابی به مفهومی مترادف با شرایط و تغییرات ممزوج با آن طرح و برنامه داشته باشند؟مسلم است که پاسخ این سئوال نه می باشد و اگر باهمین ذهنیت هم تلاش شود که به جامعه سری زده شود این پاسخ را در گوشه گوشه شهر وروستا وحتی کل کشور می توانیم مورد مشاهده قرار دهیم مثلا آیا زمانی که به سیستم آموزشی کشور مراجعه می کنیم و در سر کلاس های آن استاد و دانشجو و یا معلم و دانش آموزی را مشاهده می نماییم که ساعتها ،ماهها و سال ها در کنار هم قرار می گیرند و در ظاهر هر دو برای هدفی مشخص و مشترک تلاش می کنند اما در عمل نه دانش آموز می فهمد که معلمش از چه می گوید و نه استاددر سر کلاس به این میزان از توفیق در ارتباط دست پیدا می کند که بداند دانشجویش برای چه در کلاس درس او حضور یافته است.
باور بفرمایید که این سیاه نمایی و یا داشتن نگاه منفی به شرایط اجتماعی و یا ابراز دیدگاه نامتعارف از فرهنگ عمومی جامعه از سوی نویسنده سطور فوق نمی باشد بلکه نگارنده تلاش دارد تا با ابراز چنین مطالبی تمام عناصرفرهنگی و فعالیت های آنان را معطوف این نکته بدارد که برای حضور و مشارکت در شکل یابی شهری دانش بنیان نخستین نیاز و ملزومه همانا داشتن دیدگاه مترادف با انتظار آرمانی از خود و جامعه است تا در ذیل سایه آن بشود انرژی و امکانات اجتماعی را برای استفاده از تمام پتانسیل های موجود ودر اختیار بسیج نمود و مسلم است که چنین شرایطی حاصل نمی شود مگر آنکه مردم بدانند و یا بخواهند که بدانند زندگانی با زنده مانی متفاوت است و برای دست یابی به زندگانی که وجه ممیزه انسان از سایر جانداران است باید تلاش سازمان یافته و با هدفی روشن صورت بگیرد تلاشی که در هر لحظه آن فرد با مراجعه به دانایی های به روز خود در می یابد و یا می فهمد که بایددر تمام ذهنیت ها و مهارت های خود شک بنماید و یا برای ارزیابی در درستی آنها اقدام به تطبیق دانسته های خود با شاخص ها و متغییر های شرایط دست بزند مثلا زمانی که گفته می شود مدیریت در حوزه شهرسازی با مشکلاتی مواجه است و یا فرهنگ عمومی و باروری آن نیازمند به اعمال سیاست ها و تدابیر مدیریتی متناسب با حوزه های فرهنگی می باشد این نه از برای آن است که شنونده احساس کند که باید در مدیران و جابجایی آنها اعمال قدرت صورت گیرد و یا اعمال قدرت با شدت انجام شود بلکه به این خاطر است که مسئولان ومردم بدانندکه شیوه های بکار گرفته شده و مدیریت در حال انجام متناسب با انتظارات وموقعیت شهر دانش بنیان نیست (ویا به نوعی با عادت نمودن به شیوه های سنتی آن حساسیت و جدی گرفتن موضوع از میان رفته است) زیرا که چالش های علمی در ذات خودبر ضد علم موجود عمل می نمایند و یا به نوعی تلاش می کنندکه اصول علمی موجود را با تغییراتی حتی بنیادی روبرو سازند تا از این طریق بشود با حداقل ها دست آورد های حداکثری استخراج نمود.
حال اگربخواهیم این مفهوم را با سازه های فرهنگی چون زندگانی مورد تجزیه وتحلیل قرار دهیم مشاهده خواهیم نمود که انسان اندیشمند هیچگاه آنچه را که می داند وحی منزل تلقی ننموده و خود را وا می دارد که برای ارائه تفسیری نو و مطابق با شرایط متغییر به باز خوانی و باز آموزی دانایی و آگاهی های خود اقدام نمایدتا بلکه با بدست آوردن تصویری نو از چیزی که هست برای پیدا نمودن راه کار هایی قابل اتکاتر متد برخورد خود با مسائل را تغییر دهد واین همان تلاش برای ادامه حیات با الگو و روش های نوین است که دراصل مفهوم زندگی می بابد در حالی که در زنده مانی فرد دنبال این نیست که بداند با چه مشکل جدیدی مواجه است و یا به چه دانش نوینی نیاز مند است تا ازطریق آن بداند که برای ارتقاء موقعیت و تعالی وضعیت خود چه بایدبکند بلکه او به داشته هایش راضی می باشد و تنها درد این را دارد که آنها را از دست ندهد.
دراینجا نگارنده از دوستان خواننده در خواست دارد که قبل از ادامه بحث به خود زحمت بدهند و با باز خوانی چند باره متن فوق این نکته را در تن وجان خود نهادینه نمایند که براستی ما که در امروز مان مانده ایم ودر برابر ناملایمات گریبانگیرمان مکر در مکر گذشته را لعن ونفرین می سازیم آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که چرا برای فردایمان که اگر مثل امروزمان باشدمایه عذاب خواهد بود به فکر طرح و برنامه ای نمی باشیم و یا با دل کندن از گذشته و پرداختن به حال این تغییر را در خودمان ایجاد نمی کنیم که بایدخود را برای فردا آماده نماییم؟
برای پاسخ به این سئوال تنها می توان به یک جواب بسنده نمود و آن اینکه ما با دانش دشمن و در ستیز مداوم هستیم زیرا که دانش ابزاری برای شکستن مرز بین امروز و فرداست واین هنر را از طریق باز خوانی گذشته ای که بوده است و بنیاد امروز در آن نهاده شده به انجام می رساند پس کسی که فکر می کند همه گذشته درست و یا همه آن غلط است کسی است که نمی خواهد مرز امروز و فردا را بشکند ویا طرحی برای زندگانی داشته باشد زیرا که اگر دردی وجود دارد و باعث آزار ما می شود در اصل ناشی از غفلت و تثبیت ما در زنده مانی دیروز بوده است که باید ریشه کن شود واگر توفیقی بوده و مایه رفاه شده زیرساختی است که محصول نگاه عالمانه ما به آنچه که بایدتغییر بنماید و تلاشی که برای تغییر بکار گرفته ایم بوده است و یا در اصل ما در آن نقطه نگاه و برداشت زندگانی داشته ایم وتلاش ما هم شان با آن بوده است که اگربخواهیم همین راه را ادامه دهیم باید آن نگاه را در منش و شخصیت مان نهادینه نماییم اما از آنجا که زندگی ما همیشه قرین با درد و حسرت بوده واین وضعیت تا فردا نیز ادامه خواهد یافت باید ببپذیریم که ما زنده ماندن را (بدلیل اینکه درزندگانی نیاز به تلاش و مبارزه است) به زندگانی ترجیح داده ایم واین موضوع تا ریشه کن نشودمسلم است که راه ما برای ایجادشهر دانش بنیان پر سنگلاخ وناهموار خواهد بود که باید شناسایی گردند وبرای هموار نمودن راه اقدام شود که دربحث بعدی با پرداختن به این سئوال که چگونه می توان راه همواری در زندگانی داشت ؟به ادامه بحث خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
شعری از هوشنگ ابتهاج
از هم گریختیم.
و آن نازنین پیاله دلخواه را ؛ دریغ
بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنه پیوند مهر بود؛
دردا که جان تشنه خود را گداختیم !
بس دردناک بود جدایی میان ما ؛
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم .
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت ؛
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت .
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود ؛
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت !
با آن همه نیاز که من داشتم به تو ؛
پرهیز عاشقانه من ناگزیر بود .
من بارها به سوی تو بازآمدم ؛ ولی
هر بار دیر بود !
اینک من و تو ایم دو تنهای بی نصیب ؛
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش .
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار ؛
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش !
وقتی از فرهنگ تحت عنوان مجموعه مواریث مادی ومعنوی منتقل شده از نسل گذشته به نسل حاضر نام بردیم و با این عنوان که می بایدبا بکار گرفتن ابزار های لازم تلاش شود تامبانی مادی و معنوی فرهنگ تعالی و تکامل بیابد در اصل مقصودمان این بود که بیان داریم فرهنگ می باید بتواندبرای پاسخ دادن به کمبودهای موجود در جریان زندگی نسل حاضر و نیاز مندی هایی که برای نسل های آینده کمبود شناخته شده و زندگی آنان را با موانع و کمبود های مواجه خواهد ساخت مولفه ها و آموزه های لازم را تدارک ببیند.
اماباید به خاطر داشت که دست یابی به این حد از سامان یافتگی برای ایجادو یا تعالی در فرهنگ چندان ساده و بدون دردسر نخواهد بود زیرا که باید برای گذر از موانع و برطرف نمودن مشکلات اقدامات دامنه دار ومناسبی بکار گرفته شود که یکی از راه های معمول برای دست یابی به این مهم ارزش نهادن به هوش مندی و خردمندی در نزد شهروندان می باشد ویا به عبارتی باید در نظر داشت که بدون احترام گذاردن و ارزش نهادن به طیفی از انسان ها که با احساس مسئولیت و درک رسالت خودتلاش می نمایند تا با شناسایی علت ها ظرفیت و قابلیت خود و جامعه را برای مدیریت پدیده ها و فرصت ها ویا تهدید هایی که پس از بروز پدیده های حادث می گردندبالاببرند نمی توان برای طراحی مدل های مناسب فرهنگی و برنامه ریزی برای نهادینه نمودن آنها در شخصیت و منش جامعه و افراد تشکیل دهنده آن اقدامات بایسته ای را بکار گرفت و یا به عبارتی تا برای ما مشخص نشود که چه میزان از عناصر تشکیل دهنده جامعه دارای ظرفیت های بالای هوشمندی و قابلیت های تامل برانگیز خردمندی می باشند نمی توان برای آینده و اقداماتی که در صدد انجام آنها برای تغییر هستیم طرح و برنامه لازم را ارائه داد زیرا که بر مبنای منطق مدیریتی امروزین توسعه فرایندی می باشد که با تار و پود سرمایه و انسان توسعه یافته راه اندازی می شود و موجبات تغییر را فراهم می کند.
پس اگر امروز من و شمایی که نام شهروند می یابیم وتلاش می کنیم تا با استفاده ازاندوخته های شخصی و یابا مصرف امکانات مادی و فرصت های در دسترس زندگی شهرمان را به ساختاری دانش بنیان مسلح ومجهز گردانیم در گام نخست لازم است که با چرخاندن سر در اطراف و اکناف شهر واستان وکشور در پی این باشیم که آیا به تعداد کافی انسان توسعه یافته که به ابزار های مدیریت منابع و فرصت ها مجهزباشندویا با معیار ها و ارزش های برآمده از دست یابی به سطح خردورزی بتوانند بین سره و ناسره قضاوت بکنند دسترسی داریم که بشود با واگذاردن کار بدانان این جریان اجتماعی را بوجود آورد که در درون آن با اتکاء به نخبه ها بتوانیم منطق هزینه را به فایده نزدیک سازیم و یا باز با فراموش نمودن جایگاه هوشمندی و خردمندی در نزد انسان اقبال خود را متوجه عموم شهروندان خواهیم ساخت تا با گم شدن در میان هیاهوی ناشی از برخاستن سر و صدا که از هر سری برمی خیزد فهم نتیجه فعالیت را به پایان کار موکول خواهیم نمود وچون نتیجه ای که ازتمام فعالیت ها بدست خواهد آمد و با خواست وانتظار ما هماهنگ نخواهد شد باز مسئولیت نابودی منابع و فرصت ها را متوجه عللی خواهیم نمود که محصول غفلت درانتخاب و توهمات عمومی خواهد بود؟.
برای پاسخ به این سئوال بسیار مهم که متاسفانه در هیچ دوره ای از شکل گیری مدنیت در جامعه ما مورد دقت وتحقیق واقع نشده است نیازبه این داریم که بدانیم اساسا منظور از هوشمندی وخردمندی چیست؟و در ثانی برای بهره بردن از این دو ممیزه بسیارارزشمند در جامعه چه زمینه ها و فرصت هایی بایدفراهم آید؟
در پاسخ به سئوال اول باید گفت که هوشمندی کیفیتی رفتاری مربوط به میزان درک فرد از موقعیت است که بامعیار بهره هوشی افراد قابل ارزیابی است که عمدتا درافراد ممتاز این بهره بالاتر از 160می باشد واما در رابطه با خردمندی می توان این بیان را داشت که این ممیزه مربوط به توان و قدرت قضاوتی می باشد که فرد با استفاده از معیار ها و ارزش های علمی دراختیار ودر رابطه با پدیده های صورت گرفته در جامعه از آن برخوردار می باشد ویا به عبارتی می توان این مدعا را داشت که افراددارای هوشمندی بالا حتما افراددارای سطح خردورزی گسترده ای نیستند زیرا که آنها تنها با در کنار هم قرار دادن مولفه های تشکیل دهنده زمینه ها بروز حوادث و اتفاقات(که آن را با شرکت در دوره های مختلف آموزشی بدست می آورند) می توانند پیش بینی درستی از آینده داشته باشند و به ما بگویند که برای رویارویی با حوادث و اتفاقاتی که می توانند مسیر حرکت ما را در آینده با مشکل مواجه بسازند و یا تسهیلاتی را برای افزایش راندمان دراختیارما بگذارند چه کار باید بکنیم.
با این توضیح مشخص می شود که برای داشتن شهری با ساختار دانش بنیان ما ابتدا به راه اندازی این فرایند احتیاج داریم که افرادبا در جه بالای هوشمندی را شناسایی بنماییم وبا گذر دادن آنها از مراحل مختلف آموزشی امکان دست یابی آنها به معیار ها و ارزش های معتبر را که می شود از طریق در کنارهم قرار دادن آنها به یک قضاوت سریع و با انحراف معیار بسیار پایین دست پیدا کنیم فراهم آوریم تا با سپردن مدیریت منابع و فرصت ها به چنین نیرو های توانمندی واز طریق نزدیک ساختن وجدان عمومی به زمان رخدادها بتوانیم ازبار منفی و صدمه رخداد های مخرب بکاهیم و بر ضریب نفوذ و افزایش اثربخشی رخداد های مثبت بیافزاییم و این مهم (دقیقا این موضوع تنگنا و مشکلی می باشد که برای ما قابل حل نیست) میسر نمی گردد مگر آنکه ما در نظم دادن به امور اجتماعی ودر بخش نهادینه نمودن فعالیت های فرهنگی به این سئوال پاسخ گوییم که آیا محور فعالیت های ما سمت و سوی نخبه محوری دارد و یا گرایش شهروند محورانه بر کار های ما حاکمیت دارد زیرا که تنها با مشخص نمودن این فاکتور جدی است که می توان انگیزه لازم را برای هوشمندان وخرد ورزان برای مشارکت درفعالیت هایی که به شناسایی منافع ومصالح جامعه منتهی می شود فراهم بیاوریم تا آنها بتوانندبا اطمینان برای آینده جامعه و تقویت بنیان های شهری متکی بر دانش تلاش داشته باشند و گرنه آنجا که فکر و اندیشه برآمده از فعالیت های پر زحمت و مرارت اندیشه وران وخردورزان به کناری گذاشته می شود و میدان فعالیت های فرهنگی به کسانی سپرده می گردد که همه گفتار و پندارشان در گذشته و حال تثبیت شده است وبرای ساعتی پس از آنکه حضور دارنددغدغه ای ندارند و یا اگر دغدغه ای هم داشته باشند نه توان فکری آن را دارند که فردا را بشناسند ونه مسلح به معیار و ارزشی هستند که بتوانند با شناسایی و بررسی پدیده هایی که فردا را می سازند علت های آن را برای ساختن فردای مطلوب و قابل اعتماد با تغییراتی مواجه سازندمسلم است که با دستان خودمان راه فنا ونابودی منابع و فرصت ها را هموار نموده ایم و تیشه به ریشه ای وارد ساخته ایم که شادابی و بارآوری درخت کهنسال فرهنگ جامعه را مهیا می ساخته است فرهنگی که تا به امروز لنگان لنگان توانسته با دفاع از منافع ومصالح جامعه تنها زنده ماندن ما را امکان پذیر سازد زنده ماندنی که به همه چیز شبیه است الا زندگانی حتما تعجب نمودید در گفتار بعدبه تفسیر هرچه بیشتراین موضوع خواهم پرداخت.
ادامه دارد
بدنبال انتشار بخش اول مطلب که می دانستم واکنش هایی را در بر خواهد داشت جمعی از دوستان کامنت هایی را برای من ارسال نموده اندکه ضمن تشکر از محبتی که داشته اندبر خود لازم دیدم تا موضوع شهرستان شدن سلطانیه را از زوایایی دیگر هم مورد بررسی قرار دهم که بلکه با نگاه از این زوایا هم پاسخی به دوستان داده باشم وهم اینکه با انگشت گذاشتن روی منافع و مصالحی که همه ما روی آنها حساسیت و اتکاء داریم بلکه واقع بینی هرچه بیشتر بتواند مانع از پیدایش واگرایی های بیشتر در منطقه گردد از این روی من نظر دوستانی را که نظر قابل انتشار دادهاندونظرشان خصوصی و یا دارای تهدید و توهین نبوده عینا منعکس می دارم و مطابق با مواردی که مورد نظر دوستان بوده مطلب را ادامه می دهم
نویسنده:
جمعه 10 آذر1391 ساعت: 17:35
جناب اقاي اسدي ،انتظاري كه از شما ومطالبي كه به نگارش در ميداريد خيلي بيشتر از اين بوده وهست .چرا براي شما اين قدر شهرستان شدن سلطانيه سخت وگران شده و شما در جريان شهرستان شدن شهرهاي ديگر چرا اعلام تهديد نكرديد
دوست بزرگوارم جناب احمدی
شهرستان شدن سلطانیه در ذات خودش بر خلاف ادعای شما برای من گران و سخت نشده است زیرا که بنده اگر بدانم اتفاقی برای شهر،استان و کشورم به عاملی برای توسعه تبدیل می شود نه تنها از آن دلخور ونگران نمی شوم بلکه چون خودم را به عنوان یک نیروی فکری که خداوند استعداد فهمیدن و تحلیل دقیق را به او داده و بایداز آن در جهت نشان دادن راه از چاه استفاده نماید خوشحال هم می شوم و تلاش می کنم که با واکاویی در چرایی کسب توفیق از طریق آن به تعمیم دلایل (برای آنکه دیگران هم به چنین موفقیت هایی هم دست پیدا کنند) توفیق بیشترهمت می گمارم مثلا معتقدم نوع و شیوه های مدیریتی که در برخی از شهر های کشور اعمال می شود (مثلا آن چیزی که در اصفهان و یا تبریز بکار گرفته می شود)بسیار خوب است و باید به الگویی برای استان هایی چون زنجان تبدیل شود اما چون گوش شنوایی در این استان نیست و همه امور با مدیریت از نوع الله بختکی اداره می شود و افق فراروی آن عمدتا تا نک بینی می باشد مسلم است که باید نوشته های من مملو از انتقاد و یا تحلیل ها و تفسیر های تلخ باشد ودر خصوص سلطانیه هم اگر به مذاق شما و برخی از دوستان تلخ آمده این فقط از منظر نوع نگاهی است که من به موضوع دارم و شدیدا اعتقادم به این است که تبدیل شدن سلطانیه به شهرستان می تواند برای استان یک تهدید جدی در واگرایی و اتلاف در منابع و حرکتی در جهت خلاف مصالح آن باشد.
نویسنده:
جمعه 10 آذر1391 ساعت: 21:49
باسلام
اتفاقا طرح,شهرستان شدن سلطانیه به دنبال بررسی نیازهای منطقه انجام شده است چرا که تا زمانیکه این بخش به شهرستان تبدیل نشود بسیاری از امکانات رفاهی , اداری , ساختاری و اجتماعی در آنجا ایجادنخواهد شد و
این موضوع مربوط به مسئولین نیست بلکه قانون این پیش بینی را کرده که روستا چه
امکاناتی بایدداشته باشد بخش چه و شهرستان یا مرکز استان چه امکاناتی داشته باشد.و شما مطمئن باشید که از بودجه ی ابهر کم که نخواهد شد , اضافه هم خواهد شد.
دوست گرامیم آقا رضا
من دقیقا برخلاف نظر شما معتقدم که برای حرکت در جهت تحقق این هدف اصلافعالیت مطالعاتی و کارشناسی صورت نگرفته و یا اساسا می توانم بگویم که این کار دقیقا برمبنای یک جریان کاملا احساسی هدایت شده از سوی مرکز استان نشینان راه افتاده زیرا که سلطانیه به خاطر قرار گرفتن در بین دو شهرستان بزرگ زنجان و ابهر برای برخوردار شدن از ظرفیت های شهرستان استعداد وامکانات لازم را ندارد و برای توسعه آن می باید راه هایی غیر از تبدیل آن به شهرستان در نظر گرفته شود که یکی از راه های ممکن الصاق آن به مرکز استان و یا زنجان می باشد.
اما در خصوص حکم کلی شما که فرموده اید تا شهرستان نشود امکانات رفاهی ،اداری و ساختارهای اجتماعی در آن ایجاد نخواهد شد هرچه فکر کردم دلیلی قانع کننده که بتواند مرا مجاب به پاسخ نماید به ذهنم نرسید.
نویسنده:
جمعه 10 آذر1391 ساعت: 21:37
با سلام.
واقعا فکر می کنید دکتر برای کم کردن بودجه ی ابهر به دنبال شهرستان شدن سلطانیه است؟اگر چنین فکری دارید واقعا باید برای خودم تاسف بخورم که در مورد شما و اهل تجزیه و تحلیل بودنتان سخت در اشتباه بوده ام.
جناب آقای اسدی.
همانطور که در کامنت قبلی عرض کردم بسیاری از امکانات در ساختار شهرستان می توانند وجود داشته باشند ودر ساختار بخش امکان ندارد بتوان ایجاد کرد وشهرستان شدن سلطانیه باعث پیشرفت منطقه و نه عقب ماندن آن خواهد شد. و جناب دکتر خانمحمدی تا کنون حد اقل ۶۰ سفر به منطقه ی سلطانیه داشته است چطور شما فکر می کنید دکتر با ۲ سخنرانی به این نتیجه رسیده است.و در نهایت آیا شما نظر مردم این منطقه را در این مورد پرسیده اید؟ آیا آنها حق انتخاب ندارند . منطقه ای که روزگاری پایتخت این مملکت بوده به قدری مورد بی مهری قرار گرفته که امثال بنده وشما بدون مطالعه آنها را می خواهیم از حق و حقوقشان و منافعشان محروم کنیم. کمی انصاف که به خرج,دهیم و منافع شهرستان شدن را در کنار باقی ماندن به شکل کنونی قرار داده و باهم مقایسه کنیم , مشروط به اینکه مطالعه داشته باشیم, مطمئنا تفاسیر حضرتعالی با واقعیت فاصله ی زیادی خواهند داشت.
دوست گرامیم جناب رضا
عزیزم من کی گفتم که دکتر معتقد به کاستن از بودجه ابهر است هرچند که در این مورد حرف های فراوانی دارم که انشالله به زودی آنها را مطرح خواهم ساخت من گفتم که به خاطر دفاع از طرحی که در بودجه ملی با تحقق آن نه تنها چیزی به بودجه استانی اضافه نخواهد شد بلکه بدلیل گسترش سطحی ساختاراداری هزینه های سنگینی به بودجه استان تحمیل خواهد گردید از بودجه جاری تمام شهرستان ها کاسته خواهد شد واین مشکلی است که می بایدبدان توجه شود.
شما فرموده اید که دکتر در ایام اخیر 60سفر به منطقه سلطانیه داشته اند و ایشان در سخنرانی شورای اداری شهرستان ابهر عنوان داشته اند که تا به امروز(یعنی پس از سپری شدن حدود هفت ماه از دوران حضور ایشان در مسند نمایندگی مردم)نامه مکتوبی در خصوص پیگیری موضوع شهرستان شدن سلطانیه از سوی مسئولان به من داده نشده و یا من در جریان فعالیت های مسئولان نبوده با این حساب آیا شما می توانید بگویید که جناب دکتر در این بازدیدها به چه چیزی پرداخته اند زیرا که فکر نمی کنم موضوعی بالاتر ومهمتر از این برای سلطانیه ای وجود داشته باشد که بخواهد با نماینده در جریان بگذارد.در ضمن من کی گفته ام که باید سلطانیه را در همین حال و روز نگه داشت اگربه سابقه فعالیت های بنده در حوزه مطبوعات و عرصه های فرهنگی مراجعه نماید متوجه خواهید شد که حرف امروز مسئولان و شما دوستان را من در بیست سال قبل عنوان داشته ام زمانی که در مطبوعات استان مسئولان وقت را بدلیل بی توجهی به امکانات بالقوه استان مثل کنبد سلطانیه ونقش آن در صنعت توریسم مورد نقدقرار داده ام من هم می دانم که از این ابزار جدی جلب توریسم می توان اشتغال زایی و تولید در آمد زیادی داشت اما راهش این نیست که به بهای دستمالی قیصریه ای را به آتش بکشیم.
اما در خصوص حق مردم بایدبگویم که من هم از همان موضع حق مردم است که به فریاد برآمده و با تکیه بر حق خودم عنوان می دارم که این موضوع نه تنها برای مردم سلطانیه نان نخواهد شد بلکه برای من که شهروندی از ابهر هستم و به نوعی سهم من از بودجه واعتبارات استانی و ملی با این کار در خطر واقع خواهد شد نظر می دهم و اعتقادم هم به این نیست که مردم دیگر حق حرف زدن ندارم خوب آنها نظر خود را بدهند ومن هم نظر خودم را ومشخص است که دراین شرایط انتخاب برای عموم راحتر خواهد شد نکند که در محضر شما من حقی ندارم و یا چون من حرف می زنم اتحاد بوجود آمده برمبنای یک خواست وانتظار کاملا احساسی که می تواند مخاطرات فراوانی در پی داشته باشد بر هم بخورد.
نویسنده:
جمعه 10 آذر1391 ساعت: 21:45
با سلام.
سلطانیه دارای ظرفیتی بالقوه در زمینه ی توریسم است که تا شهرستان نشود این ظرفیت بالفعل نخواهد شد. مثلا در هیچ بخشی دولت نمی تواند بیمارستان تاسیس نماید و توریست ها این را به عنوان یک نقص و خطر محسوب می نمایند و سلطانیه را در زمره ی نقاط پر خطر محسوب می کنند دوم اینکه در طی سالیان طولانی از ترس اینکه سلطانیه ادعای شهرستان شدن را داشته باشد به این منطقه به اندازه کافی ظلم شده است که با ایجاد یک بودجه ی اختصاصی به عنوان یک,شهرستان می تواند این عقب ماندگی را جبران نماید.سوم اینکه سلطانیه پتانسیلی کمتر از آثار باستانی دیگر مثل بم یا اصفهان و غیر ندارد , فقط کوته نظری ها باعث عقب ماندگی آن شده است.چهارم اینکه اگر سلطانیه شهرستان نشود چه حسنی خواهد داشت؟
دوست من
اینهایی که شما می فرمایید با عرض معذرت دلایل بنی اسراییلی است یعنی چه که تا سلطانیه شهرستان نشود دولت نمی تواند این سرمایه گذاری ها را داشته باشد دولت در جایی سرمایه گذاری می کند که مسئولانش پیگیر امور مردم باشند،در جایی سرمایه گذاری می کند که منفعتی را در پی داشته باشد و در نهایت در جایی سرمایه گذاری می کند که استاندارد ها و الزامات جمعیتی آن را مشروعیت ببخشد مثلا آیا فکرمی کنید که اگر سلطانیه شهرستان بشود در آنجا بیمارستان هزار تخت خوابی درست خواهند کردو یا هتل پنج ستاره ایجا خواهند نمود و یا .... دوست گرامیم همه آن چیز هایی که شما فرمودیددر همین زمان حاضر هم وجود دارد زیرا که سلطانیه با زنجان سی کیلو متر فاصله دارد که با عنایت به وجود اتوبان راهی در حدود پانزده دقیقه است که حتی می شود با ایجا یک باند نشست و برخاست هلیکوپتر امداد ونجات آن را به سه یا چهار دقیقه یعنی اززمان انتقال موارداورژانسی در داخل سلطانیه هم کوتاهتر نمود ویا برای هتل با گذاردن امکانات حمل ونقل عمومی و شیک کار انتقال توریسم را راحتر ساخت
در کجای جهان شما دیده اید و یا شنیده اید که برای جمعیتی معادل شش یا هفت هزار نفر که آنها هم مترصد کوچ از یک منطقه می باشند میلیارد ها تومان هزینه برای ایجاد بیمارستان ویا هتل و یا دوایر مختلف اداری بنمایند راه گذر دادن سلطانیه از عدم توسعه یافتگی توجه عمیق به موضوع ضعف ساختاری استان مخصوصا در بحث مدیریت است وتا زمانی که این تغییر عمده در سطح استان ایجاد نشود و مدیریتی قادر به شناسایی کمبود ها ونیاز مندی ها ودارای نگاه متدولوژیک به برطرف نمودن آنها روی کار نیاید مطمئن باشید که نه تنها توسعه مطابق با اهداف کلان در سلطانیه بوجود نخواهد آمد بلکه در کل استان صورت نخواهد گرفت
اما ختم کلام اینکه دوستان ،من به عنوان یک انسان و یک شهروند مسلمان ایرانی نه تنها آرزو دارم که شهر،کشور و استانم توسعه یافته ترین مناطق دنیا باشند بلکه معتقدم اگر شهرستان شدن سلطانیه منجر به توسعه آن خواهد شد نه تنها این کار یکسال دیگربلکه همین فردا انجام بگیرد بهتر است و تنها حرف من در این است که با توجه به شرایط فعلی شهرستان ابهر و استان زنجان و نرم هایی که برای شهرستان شدن می بایدمورد توجه قرار گیرد شهرستان شدن سلطانیه مقرون به صرفه کلی نیست و این نظر من است در مقابل تمام نظر های مخالف
موضوع انفکاک سلطانیه ازشهرستان ابهر وتبدیل به ضرب دگنگ آن به شهرستان از موارد عدیده ای می باشد که برای من شهروند شهرستان ابهر غیر قابل فهم و درک است زیرا که من تا به امروز ندانسته ام که تبدیل خرمدره به شهرستان که هزینه های سنگین مادی و معنوی را متوجه کل کشور و استان نمود چه دست آوردی برای خرمدره داشته که با راه انداختن فرایندی مشابه وصرف هزینه های سنگین تر از موضوع خرمدره می خواهیم تجربه های صورت گرفته در خرمدره را در سلطانیه مجددا به تجربه بنشینیم.
برای ایجاد ارتباط حسی مناسب ودرک دقیق موضوع مجبورم مطلبی را که در روزنامه ندای ابهر و به شماره169/618به چاپ رسیده باز خوانی وواکاوی نمایم تا خوانندگان مطلب بتوانند با سهولت بیشتری بدانند که من چه می گویم ودردم از چیست؟
روزنامه ندای ابهردر مطلبی با تیتر شهرستان شدن سلطانیه حق مردم است به انعکاس نظرات برخی از مسئولان شهرستان فعلی ابهر و نماینده مردم شهرستان های ابهر وخرمدره در مجلس اقدام نموده که شنیدن حرف این مسئولان تا حدودی برای من قابل درک نمی باشد و آنهم نه از این بابت که اینان مسئولان شهرستان ابهر می باشند و بنا بر وظیفه و تعهدی که نسبت به سرنوشت این شهرستان دارند می باید از چیزی دفاع نمایند که مطابق با منافع و مصالح آن است بلکه از این بابت که اصل موضوع که شهرستان شدن سلطانیه می باشد اساسا در متن چنین بیاناتی نگنجیده و یا مورد توجه واقع نشده است مثلا آنجا که امامت محترم جمعه سلطانیه عنوان می دارند که شهرستان شدن سلطانیه حق مردم است مشخص نیست که این حق از چه جهت و با عنایت به بروز تغییرات کمی و کیفی در کدام آیتم های الزامی برای شهرستان شدن سلطانیه ایجاد شده است مثلا تعداد جمعیت محتاج به بهره مندی از خدمات دولتی و تراکم موسسات و سازمان ها در سلطانیه به حدی رسیده که ساختار فعلی کفاف برنامه ریزی و نظارت به آن را نمی دهد زیرا که تنها در این صورت است که نیاز به تغییرات عمیق در ساختار اداری لازم می آید حال آنکه تغییرکمی جمعیت این منطقه تنها به خاطر افزایش نهصد نفری (افزایش ناشی از زاد ولد)در طی شش سال مدیریت دولت های نهم ودهم نشانگر آن است که این منطقه نتوانسته تسهیلات و جذابیت های خاصی را برای جذب مردم مناطق دیگر و یا حتی مممانعت از برون کوچی جمعیت خود را ایجاد نماید.
اما به نظر من حق امروزین مردم سلطانیه در یک فرایند فراتر از تبدیل نمودن زوری آن به شهرستان در این است که فکری برای مدیریت آن منطقه وکل شهرستان ابهر بشود مدیریتی که بتواند برای موجودیت فعلی برنامه و در جهت گسترش امکانات برای جذب جمعیت مهاجر از دیگر مناطق استان طرح و پروژه ارائه دهد وگرنه اینکه ما بیاییم و تشکیلات گسترده ای تحت عنوان سازمان اداری مورد نیاز جمعیتی(مترادف با یک شهرستان واقعی و جمعیتی معادل صد ها هزار نفر) برای موجودیتی در حد روستا فراهم کنیم ونام آن را شهرستان بگذاریم و بعد برای این تشکیلات هزینه های سرسام آور در حد اسراف بنماییم(هزینه هایی که از سهم سرانه تمام مردم استان تامین خواهد شد) نه با منطق ایدئولوژیک جور در می آید ونه جهان بینی ما آن اجازه را می دهد که بر گرده مردم محروم ایران واستان زنجان هزینه های را تحمیل نماییم که تنها برای عده ای نان و آب خواهد شد.
در خصوص فرمایشات جناب بخشدار فقط به این نکته بسنده می نمایم که جناب بخشدار شما در طی شش سال گذشته اگر مدیر با برنامه ای بودید و دلتان برای مردم سلطانیه می سوخت می توانستید در حد یک استان دار کار بکنید زیرا که شش سال عملا چیزی در حدوددوهزار اندی روز و هزاران ساعت می باشد آیا فکر می کنید که اگر سلطانیه را به شهرستان وشما را فرماندار آنجا بنمایند شق القمر خواهید نمود ویا با عنایت به ظرفیت های موجود فقط شهرستان شدن سلطانیه هزینه هایی را به استان تحمیل خواهد نمود و پراکنده کاری هایی را ایجادخواهد نمود که نتیجه اش اتلاف در منابع و فرصت ها خواهد بود .
در رابطه با سخنان جناب نماینده حرف فراوان است اول آنکه بسیاری از جملات ادا شده توسط ایشان دارای مفهوم نیست که امید وارم اشکال کار در انتقال و خبر تدوین شده باشد اما اگر بخواهیم به برداشت شخصی از بیانات ایشان در تفسیر مطلب استناد نماییم می توان گفت که فرمایشات ایشان ممزوج با تناقضات فراوان است مثلا ایشان در جایی عنوان می دارند که تا به امروز من در جریان پیگیری موضوع شهرستان شدن سلطانیه نبوده ام و یا بیشتر امور شفاهی صورت گرفته و بعد بلافاصله عنوان می دارند که من اگر تنها هم بمانم سلطانیه را شهرستان می کنم خوب اگر ایشان در جریان کار نبوده اند و یا به صورت کتبی دلایل تبدیل سلطانیه به شهرستان به ایشان منتقل نشده ایشان از کجا و با این سرعت پی به حقانیت محض مردم سلطانیه برده اند تا جایی که می گویند من اگر تنها بمانم باز سلطانیه را شهرستان می کنم در ثانی ایشان عنوان می دارند که بسیاری از مصوبات استانی اجرایی نشده خوب مگر نظارت و سئوال و مواخذه جز وظایف نماینده نمی باشد چگونه است که مصوبات اجرایی نشده و لی ایشان به جای ارائه سئوال از وزرای مربوطه ویا استاندار و مدیران کل موضوع را با مردم در میان می گذارند(آیا این نوع از اطلاع رسانی مترادف با ابهام زایی و سیاه نمایی نیست) و یا اینکه ایشان با مخاطب قرار دادن بخشدار عنوان می دارند که همه امور را نباید با انتقال به شهرستان و یا استان پیگیری نمود و یا منتظر اقدامات آنها بود بلکه باید راسا اقدام کرد و یا به ظرفیت های منطقه توجه داشت ایشان گویا با سلسله مراتب اداری آشنایی ندارند و نمی دانند که ارائه نیاز مندی های منطقه تنها از طریق پیگیری امور در مرکز شهرستان و استان قابل تحقق است و نمی شود که در خواست های کلان و قانونی را که می باید ویا در قانون بودجه لحاظ شده است از طریق مراجعه به امکانات داخلی منطقه و روستایی چون سلطانیه برطرف نمود و بلکه باید برای گرفتن آنها از مرکز شهرستان و استان پافشاری و ابرام نمود .
من به عنوان شهروندی از شهرستان ابهر با خواندن مطلب و تفسیر آنچه که توسط مسئولان منطقه عنوان شده است به این واقعیت رسیدم که مشکل ما نه در اعطای عنوان و شهرستان نمودن سلطانیه است بلکه مشکل در نزد مسئولان و نماینده مردم در مجلس است که باید آنان را با وظایف و اموری که باید پیگیر آن باشند آشنا نمود و گرنه با شهرستان شدن سلطانیه و تحمیل هزینه های سنگینی چون دایر نمودن ادارات متعدد و جذب نیرو هایی که انتخاب و استخدام آنها وابسته به رانت ها و لابی های مختلفی خواهد بود و توجهی به ظرفیت ها و توانمندی های مورد نیاز در آنها صورت نخواهد گرفت آنچه البته به جایی نرسد پیشرفت و توسعه سلطانیه می باشد.
دوستانی که بعد از خواندن این مطلب باز مرا با هزاران لعن ونفرین مورد لطف قرار خواهند داد بهتر است که کلاه خود را قاضی نمایند و با واکاوای دقیق آنچه که در موضوع مالیات، مقرارت جدید شهر سازی،تعرفه های گوناگون شهرستانی و ...بعداز شهرستان شدن سلطانیه متوجهشان خواهد شد و هزینه های سنگینی که متوجه قانون بودجه در استان و کشور خواهد کرد به مسئله توجه نمایند و به این پرسش پاسخ دهند که آیا آنها توسعه را در مفهوم کلی وواقعی آن طلب می کنند و یا در پی آن هستند که با پشت سر گذاردن و یا دور زدن موضوع خود را به این راضی بنمایند که نام شهرستان گرفته اند و بقیه هیچ
اگر عزیزان واقعیت های درناک گویای عقب ماندگی در ساختار عمومی سلطانیه را با دقت مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند متوجه خواهند شد که ریشه همه آنها در فقدان افکار عمومی پرسشگر و نهاد های نظارتی قوی و عدم واگذاری مدیریت بر زمان ومنابع به افراد دارای خلاقیت و قدرت شناسایی و بررسی کمبود ها ونیاز مندی ها می باشد و گرنه اگر فردا سلطانیه با وضعیت موجود شهرستان شود مسلم است که به جز بالا رفتن رقم هزینه های مالی دولت در عرصه جذب نیرو و ایجاد سازمان های متعدد چیزی به بودجه های عمرانی و یا ...بدلیل ثابت ماندن جمعیت و ظرفیت پذیرش سرمایه گذاری افزون نخواهد گردید ودر آن حال تمام آن هزینه ها متوجه مردم سلطانیه و استان خواهد شد و این منافات کاملی دارد با حق مردم زیرا که حق روشن مردم در برخورداری از مدیریتی می باشد که بتواند با کاستن از سطح هزینه های تحمیلی به بودجه رفاه و توسعه را با بالا بردن امکان تولید در آمد افزون نماید که آنهم با وضعیت مدیریتی حاکم بر شهرستان ابهر و به طور کلی منطقه بعید می نماید زیرا نماینده ای که در طول استماع دوسخنرانی در می یابد که باید از شهرستان شدن یک منطقه با آن شدت حمایت نماید ممکن است که در هم نشینی با دوستان خرمدره ای و یا...متوجه این واقعیت شود که شهرستان شدن سلطانیه با آوردن فشار روی اعتبارات و بودجه استانی به احتمال زیاد باعث کاهش یافتن بودجه خرمدره نیز بشود زیرا که اگر چنین امکانی(شهرستان شدن سلطانیه) بوجود آید همه هزینه های آن را از بودجه و اعتبار ابهر نخواهند کاست بلکه آن هزینه ها را در بین تمام شهرستان های استان سر شکن خواهند نمود ویا آن را از محل بودجه کلی استان برداشت خواهند نمود که در این صورت مطمئنا خرمدره هم همانند ابهر،قیدار،ماهنشان،طارم ضرر خواهد نمود.
پس با توجه به تمام مولفه های ارائه شده با جرات تمام می توان عنوان نمود که شهرستان شدن سلطانیه یک تهدید جدی برای استان خواهد بود که فرصت های قابل توجهی را از کلیت استان خواهد ربود وکنترل این تهدید در آن است که همه مسئولان استان و شهرستان های موجود در آن با دقت در این مقوله وتبعات حاصل از آن از بروز آن جلوگیری نمایند زیرا که بی توجهی در کلیت این پدیده مصداق واقعی اتلاف در منابع و فرصت ها خواهد بود که زحمت برای مردم و ضمان را متوجه مسئولان می نماید.
تا بدینجای کار انرژی ووقت ما صرف وانمایی ارکان ساختاری یک شهر و عرصه های فعالیت در آنها شده است که امیداست با ادامه آن در خصوص فعالیت های فرهنگی بتوانیم کاررا برای دوستان خواننده بشکلی ارائه دهیم که بتوانند براحتی ما را در ادامه راه همراهی بنمایند براین اساس دراین بخش فعالیت در عرصه فرهنگ و تاثیر آن بر شکل گیری بنیادی بر دانش و آگاهی در شهر مورد تجزیه وتحلیل قرار می دهیم تا مشخص شود که در شهری که می خواهد خود را همتراز با سایر مناطق استان ،کشور و جهان قرار دهد فعالیت های فرهنگی بر مبنای چه هدف هایی طراحی و برنامه ریزی گردد و مدیریت برآنها چگونه باید به انجام رسد.
فرهنگ چیست و جایگاه آن در شکل گیری شهری مبتنی بر بنیاد دانش کجاست؟
اندیشه وران در تعریف فرهنگ آن را مجموعه مواریث مادی و معنوی منتقل شده از نسل های گذشته می دانند که نسل حاضر ضمن بهره مندی از مواهب آنها با یک فعالیت نظامند آنها را تکمیل نموده و به نسل های آینده منتقل می سازد.
مسلم است که اگر در این اشل بسیار گسترده و وسیع به فرهنگ توجه شود نقش فرهنگ در شکل گیری بنیاد دانش محور شهر و ارزشمندی فعالیت در عرصه های فرهنگی نمایانتر از همیشه می شود زیرا که شهروند جامعه محور نمی تواند در هیچ مقطعی از زمان و یا در هیچ موقعیتی از مکان خود را بری از تاثیر عناصر فرهنگی بیابد و یا بتواند خود را وامدار و وابسته بدانها نداند.
با این حساب زمانی که من شهروند دانش پژوه و نیازمند به دست یابی به راه کار های دانش بنیان خودرا در میان تار و پودی از عناصر و محصولات فرهنگی محصور می یابم و میدانم که بدون فهم دقیق اثر بحشی این عناصر نمی توانم وظایف خود را به انجام برسانم واز سوی دیگر جهان و شهروندان پیرامون خود را ملاحظه می نمایم که با اتکاء به محصولات روشن فرهنگی به سرعت خود را به مدارج بسیار عالی از توسعه می رسانند در خود این وظیفه و رسالت را می یابم که مانند آنان محوریتی بر فعالیت های فرهنگی بدهم و با عضویت و نقش پذیری در جریانات و مجامع فعال در عرصه فرهنگ به ارتقاء واعتلای جایگاه وموقعیت اجتماعی که عضویت آن را دارم بکوشم .
اما از آنجا که فعالیت ها در جهان امروز پیروی از منطق باری به هر جهت ویا تولید به اندازه مصرف شخصی در تمام عرصه های اجتماعی را بکنار گذارده اند وبا گردن نهادن به منطق رقابت با تمام دانش ومهارت تلاش خود را بکار می گیرندکه از موقعیت های(آنچه که هست ومورد رضایت نیست) حداقلی وضعیت های(آنچه که مناسب است باشد) حداکثری تولید شود من شهروند نیز باید اعتقادم را براین فرض بنیاد گذارم که اگر خواهان هماوردی با دیگران (مخصوصا آنانی که چهار نعل به سوی توسعه می تازند) و بهره مندی از تمام مواهب هستم باید همانند آنان و ای بسی بهتر و پیشتر از آنها در جهت کشف وشکوفایی استعدادها و ظرفیت های طبیعت پیرامون و آنچه که در نهاد من بودیعه نهاده شده است بکوشم تا بدانم که برای پیشی گرفتن از دیگران چه باید بکنم و یا چه وظیفه هایی را به انجام برسانم.
پس آنجا که دوستی عنوان می دارد نماینده کارش ووظیفه اش مبارزه و یا تلاش برای گرفتن سهم یک منطقه از مناطق دیگر نیست و یا نماینده نباید به فکر رقابت با نمایندگان دیگر در مجلس برای گرفتن سهم بیشتر باشد باید بداند که آری همه وظیفه نمایندگان مردم در مجلس رقابت و یا تلاش برای بهره مند ساختن هرچه بیشتر منطقه از مواهب اجتماعی نیست اما یکی از مهمترین وظایف آنان شناخت استعداد ها و ظرفیت های منطقه و تلاش برای متمرکز نمودن برنامه ریزان و سیاست گذاران برای شناسایی اختصاص اعتبارات لازم برای پرورش و به تولید رساندن این استعداد ها است که این کار با برنامه ریزی و فعالیت در عرصه های فرهنگی به انجام می رسد که متاسفانه در جامعه ما بسیاری از مسئولان و یا حتی در ساختار اجتماعی ما بسیاری از نهاد های رسمی و نیمه رسمی که می باید عطف توجه ویژه ای به مقولات و فعالیت در عرصه های فرهنگی بنمایند از پرداختن به این مهم غافل و یا حتی بی خبرند.
واقعیت مهمی که در این عرصه کمتر موردتوجه واقع می شود و می توان همین بی توجهی را باعث اصلی بروز غفلت و یا بی خبری نسبت به اهمیت فعالیت در عرصه های فرهنگی دانست این است که گروهی از مردم ومسئولان فعالیت فرهنگی را مصادف با فعالیت های آموزشی دانسته و براین مبنا تصور می کنند که هر آنچه در مراکز آموزشی به انجام می رسد همانا فعالیت فرهنگی می باشد و مجامع و محافل دیگری نباید وارد این فعالیت ها بشوند و دوم آنکه مسئولان ونهاد های اجتماعی ما به غلط فعالیت فرهنگی را نوعی فعالیت فانتزیک و تجملی محسوب می دارند و بر این مبنا فکر می کنند که فعالیت های فرهنگی می باید وجه محفلی داشته باشد به نحوی که یک تعدادی در یک جا جمع بشوند و شعری بخوانند و یا قطعات ادبی قرائت نمایند و دیگران به صرف اینکه می خواهند سرگرم شوند و یا لذتی معنوی از حضور در جلسه ای ببرند باید دراین جلسات حاضر گردند و با به به و چه چه از فرمایش به اصطلاح چهره های فرهنگی بهره ببرند.در حالی که روح و ذات فعالیت های فرهنگی بااین گونه از رفتار ها همنوایی وهمرایی ندارد زیرا که فرهنگ به عنوان رکنی رکین از ساختار دانش بنیان جامعه کار ووظیفه تغییر بر مبنایی شناسایی،عمل و دفاع از منافع ومصالح جامعه را برعهده دارد و این سه هیچ تناسبی با نشستند،گفتند ،خوردندوبرخاستند ندارد.
با این مقدمات مشخص می گردد که فعالیت های با برنامه در حوزه فرهنگ کاری جدی و سخت می باشد که اگر در برنامه ریزی و انجام آنها بنیان کار بر دانش نو و استفاده از آگاهی و تجربه گذشتگان استوار نباشد کار شناسایی و عمل بر محوریت منافع ومصالح شکل نخواهد گرفت و این امکان برای شهروندان فراهم نخواهد شد تا بدانند که برای دست یابی به عناصرفرهنگی و استفاده و تکمیل آنها چه کاری باید به انجام برسانند تا کالایی را به نسل های آینده بدهند که آنها بتوانند ضمن برخورداری از تاثیر مثبت و سازنده این کالا ها بردانش و حس مسئولانه نسل حاضر که چنین بنیانی را آفریده اند آفرین بگویند
مطلب را با کار فرهنگی در جهت شناسایی وتلاش برای ارتقاء منافع ومصالح جامعه پی خواهیم گرفت.
ادامه دارد
بدون تردید انسان تنها موجودی می باشد که برای اعتماد نمودن به بنی نوع خود از جهت سپردن امانت و یا اطمینان نمودن به همراهی و یاری دیگران شاخص هایی را در نظر می گیرد و برمبنای آنها طرح دوستی و یا ورود و مشارکت در فعالیت می ریزد زیرا که اگر چنین نکند و یا چنین منطقی را بکار نگیرد هر آنچه که بتواند به تن نازی و دلبری او را متوجه خویش نماید خواهد توانست او را با خود همراه و از راه باز دارد مثلا آنجا که سعدی بزرگوار در این بیت نغز می فرماید:
قیمت عشق نداندقدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را
در حالی که عشق و همراهی تنها می باید متوجه و ارزانی راهی شود که منطبق بر حقانیت خلقت و اهداف مستقر در قاموس آن باشدوچنین کاری مطمئنا سخت و همراه با جفا برای آزمودن و اطمینان نمودن خواهد بود زیرا که دلبستن وعشق ورزیدن در محضر زیبا رویی که به واقعیت وجودی خویش آشناست ومی داند که چه ارزشی دارد همیشه با آزمودن در درستی و ثایت قدمی همراه است و در حقیقت چنین عشقی در پی انتقال این موضوع است که عشق ورزیدن و دوست داشتن واقعی تنها از عهده کسانی می آیدکه با خود سازی آماده ومهیای پای فشردن در موضع خود باشند و گرنه کسی که نتوانسته باشد که به قول سعدی که فرمود:
همه را دیده به رویت نگران است ولیکن خود پرستان به حقیقت نشناسند هوا را
خود را فراموش نماید و یا میل و اشتیاق خود خواهانه و آثار زیانبار آن را بشناسد وبرای به حداقل رساندن تاثیرات آن اشتیاق خود را متوجه دیگران مخصوصا آنانی که در سرنوشت او موثر می باشند و می توانند کمک حالش باشند مسلم است که قادر نخواهد بود حقیقت را آنگونه که هست ومی باید قدر بیند و بر صدر نشیند باور نماید و برای برکرسی وموقعیت اداره کردن و براه داشتن فرد و جامعه نشستن آن تلاش کند و یا برای بدست آوردن محبوبی که حقیقت معنا ووجودش بسیار ارزشمندتر از نشان دادن اشتیاق از محل هوا وهوس است فعالیت های خود را هدفمند سازد ویا برای دست یابی به او و پروراندن عشقش در دلی که خالی از هوا و هوس باشد به خود زحمت کار و خود سازی بدهد.
پس ملاحظه می شود که آدمی بواقع وبه خاطر مزیت هایی که در خلقت او در نظر گرفته شده است می باید موجودی متفاوت از سایر جانداران باشد تا بتواند با متمرکز شدن در اوصاف بلند نظرانه ای که می باید از آن برخوردار باشد بنا به فرمایش سعدی بزرگ که می گوید:
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان خط همی بیند و عارف قلم صنع خدا را
بتواند علت پیدایش واقعیت ها را در یابد و بنا بر اهمیتی که دارند و تاثیری که معلول منتج از آنها بر زندگی انسان می گذارند وظایف ومسئولیت هایی را که بر مبنای فلسفه خلقت و منطق رسالتی که باید بر دوش بگیرد بشناسد و بدانها عمل نماید ویا در تکریم و بزرگ دانستن علل که باعث رفاه و سعادت او می گردند اقدامات لازم را به انجام برساندتا به جایگاهی برسد که اگر از او وبه قول سعدی بزرگ که فرمود:
گر مخیربکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را وهمه نعمت فردوس شما را
پرسیده شود که از میان نعمت های فراوانی که در آن دنیا در اختیار تو بود و توانستی از همه آنها بهره های فراوان ببری در این دنیا ودر زمانی که در بهشت ساکن هستی چه چیزی را برای خود درخواست می کنی او با بخشیدن تمام نعمت ها به برگزیدن و انتخاب دوست رضایت دهد و خود را بدان راضی و خشنود بدارد زیرا بداند که تنها در ظل سایه دوست و با استعانت گرفتن از یاری و مساعدت اوست که می تواند سایر نعمت ها را در اختیار بگیرد و به محدودیت و فقر رضایت دهد ویا تحمل آنها را در خود بار بیاورد واین بدست نمی آید مگر آنکه فرد توانسته باشد در ایامی که از عمرش سپری می شود آیین وفاداری را یاد گرفته باشد و بنا به فرموده سعدی بزرگوار که فرمود:
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
ودر گفته و عده چنان ثابت قدم و پایدار باشد که اگر قرار براین شد که دوست بخواهد به کلام وعده او اطمینان کند و برمبنای تعهدی که او نموده اقدام به فعالیت مشترکی با او بکند وعده و قول او مصداق عملش باشد و با عمل نمودن به آنچه که حرفش را زده است در دیگران این اطمینان را ایجاد کند که او هرچه که برزبان می آورد درست می باشد و می توانند حرف او را محکم و جدی بدانند و با سرمایه گذاری و مشارکت با او راهی را آغاز نمایند که در آن خیر دین و دنیا وجود داشته باشد زیرا آنکه به گفته و عملش امید و اطمینانی نباشد ویا در زبان چیزی را بگوید که در عمل بدان پایبندی نداشته باشد مصداق این فرموده سعدی می باشد که فرمود:
باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را
زیرا که او هیچگاه به درد بد عهدی گرفتار نیامده است تا با مراجعه به ضمیر خویش که برای خودش پاک و ذلال است بداند و در یابد که چه سخت و طاقت فرسا خواهد بود بد عهدی که ویا عمل ننمودن به قولی که دیگران بر روی آن حساب ویژه ای باز نموده اند و یا به نوعی زندگی خود به پای آن ریخته اند تا بلکه بتوانندبرای خواست و انتظاری که از او دارند راه و مفری پیدا کنند.
پس در عمل ما انسان ها می باید در گفته خود چنان صادق و در وعده وپیمان خود چنان استوار و ثابت قدم باشیم که دیگران اگر خواستند برای برنامه های خود دنبال شریک و همراهی باشند بر روی ما حساب ویژه ای باز نمایند و با اطمینان به اینکه می توانند با ما در خوشی و ناراحتی یار وهمراه گردند به دوستی ما اطمینان بنمایند و از این روی ما نیز تنها ومنزوی نگردیم زیرا که در رنجاندن دل و عدم همراهی با دیگران مطمئنا خیری موجود نخواهد بود وتمام خیر وسود در این است که چون سعدی بزرگ این گفته را بر زبان آوریم و در جهت تقویت این صفت در وجودمان تلاش کنیم که
آرزو می کندم شمع صفت پیش وجودت که سرا پای بسوزند من بی سر وپا را
زیرا که تنها گرمای جهان در این است که انسان برای در راه داشتن و یا ممانعت نمودن از اینکه دیگران دچار گمراهی نشوند چون شمع بسوزند و راهنمای دیگران در راه و گرما بخش زندگی آنها در مراحل مختلف زندگی باشند.فعالیت اجتماعی واثربخشی آن در شکل گیری ساختارشهری، دانش بنیان
گفتیم که اساس هر اجتماعی که از انسان ها تشکیل می شودبر فعالیت هدفمند استوار است و یا به عبارتی نمی توان اجتماعی از انسان ها را مشاهده نمود که در آن افراد برای انجام کاری جمع نشده باشند و یا اینکه محصول و نتیجه ای از کار خود راانتظار نداشته باشند حتی اگر آن کار با نیت تفریح و سرگرمی باشد زیرا که در این صورت هم افراد دور هم جمع می شوند تا با کنار زدن مرارت و تلخ کامی و یا بدر نمودن خستگی انرژی جدید و انگیزه تازه ای را برای انجام فعالیت های بعدی بدست آورند براین مبنا می توان گفت که هر فعالیت فردی و یا اجتماعی برای محقق ساختن هدفی و یا به مرحله عمل در آوردن نیتی صورت می گیرد وکار ارزیابی و بازرسی از اعمال افراد و یا گروه های اجتماعی زمانی می تواند مفید فایده و یا منطبق بر نتایج قابل اتکاء باشد که بتوان بتوسط آن اهداف و یا نیت افراد و گروه ها را مورد تجزیه وتحلیل قرار داد مثلا آنجا گه گفته می شود بخشی از ساختار شهر دانش بنیان بر شالوده و رکن فعالیت های اجتماعی مستقر می شود در اصل مقصود این است که گفته شود فعالیت هایی تحت عنوان فعالیت اجتماعی این اهداف را دنبال ویا بر مبنای این نیت جمعی شکل می گیرد و یا به مسیر خود ادامه می دهد مثلا اگر فرض نماییم که محوریت فعالیت های اجتماعی انسان بر مشارکت استوار می باشد و یا انسان برای انجام فعالیت های خود دنبال این موضوع می گردد که چگونه در شکل گیری سرنوشت فردی و اجتماعی خود در داخل قالبی که خود ابعاد آن رابرگزیده و یا عضویت در مجموعه آن را پذیرفته است دخالت داشته باشد این ذهنیت در ما ایجاد می شود که تمام اقدامات در حال انجام ویا برنامه ریزی شده می بایددر حوزه شناسایی ظرفیت های اجتماعی و انطباق آنها با توان و قابلیت های اعضاء جامعه صورت پذیرد تا با بهره گرفتن از تمام پتانسیل های موجود بشود فعالیت های اجتماعی را در مسیربهینه سازی فرایند مشارکت عمومی سمت و سو داد ویا به عبارتی ما اگر خواهان شکل گیری شهری دانش بنیان هستیم و یا اکرامید واری ما به این است که با دست یابی به متد های ویژه شکل گیری دانش بنیانی در شهر های خود را سرعت بخشیم باید این واقعیت را بپذیریم که باید به سوی ساکنان در آن شهر برویم تا با افزودن به دانش و انگیزه آنها در حوزه های مشارکتی تمام اراده و انرژی موجود در شهر را در قالب تلاش برای ساختن وآباد نمودن وارد کنیم واین پروژه ای زمانبر و سخت است که می باید با شکل گیری سئوالات ذیل در ذهن شهروندان و تلاش آنها برای یافتن پاسخ های مطابق با فهم ودرک علمی و تجربی خود آنها صورت پذیرد زیرا که به تجربه و تحقیق ثابت گردیده که با تئوری و نظریه های قالبی و یا وارداتی نمی شود شهروند متعهد و پر تلاش ایجاد نمود بلکه برای این کار باید سراغ خود آنها و جهان بینی که دارند ووظایفی که برای خود از داخل این جهان بینی استخراج نموده اند رفت و با تقویت مبانی مستحکم ومثبت آن جهان بینی و برطرف نمودن نقاط ضعف و یا مبهم آن شهروندان را برای قبول نقش در فعالیت های اجتماعی و یا تلاش برای پاسخ به سئوال های ذیل قانع نمود.
1- دلیل عضویتم در شهر چه بوده است؟
ضعف ساختاری فرهنگ عمومی ما در این است که هیچگاه تلاش نداشته و یا شهروندان را وادار نساخته که از خود بپرسند که دلیل عضویت شان در شهر چه بوده است مثلا منی که در منطقه شناط زندگی می کنم و تازه مدعی این هستم که روشنفکرم و بسیاری از حقوق ووظایف شهروندی را میدانم ومی فهمم هنوز ندانسته ام و یا نخواسته ام بدانم و یا حتی گذشتگان من به خود زحمت نداده اند تا به من بفهمانند که من تنها چون در این منطقه زاده شده ام شناطی نام نگرفته ام و یا چون پدر و مادرم در این منطقه بوده اند و زندگی مشترک داشته اند من شناطی نام نمی گیرم بلکه از همان روزی که زاده شده ام این مفهوم را قبول نموده ام که به من شناطی بگویند و این تعهدرا بر عهده گرفته ام که در جهت تقویت بنایان هایی که بر مبنای آنها شناطی نام می گیرم و تقویت آنها می تواند مایه افتخار و معرفی من به عنوان شهروند برخوردار گردد تلاش کنم ویا به عبارتی عضویت من در شهر تعهدات متقابلی را بر من وشهر ایجاد می کند که اگر به آنها وقوف نیابم مشخص است که نه شهر سامان عالمانه ای می یابد ونه من می توانم از امتیازات شهروندی برخوردار شوم.
2- وظایف و حقوق مرا چه کسی و بر چه مبنایی مشخص و الزامی می کند؟
من وما ندانسته ایم که قرار دادهای موجود بین من و شهر که در دو حوزه عرف و شرع تعین محدوده می شوندنباید به توسط کسی و یا سازمانی به من تحمیل گردد و یا اساسا چنین تحمیلی صورت نمی گیرد بلکه همه آنها لیستی از توافقاتی می باشد که در تدوین و تفسیر آنها خودمن و یا انسان هایی از نوع من مشارکت داشته اند مثلا آنجا که در دین اسلام مفهومی کاملا منطقی و عالمانه تحت عنوان هیچ جبر و الزامی در پذیرش دین وجود ندارد و یا حتی پیامبر گرامی اسلام(ص) در نوع ارتباط با آنانی که درعمل به عقاید خود پافشاری می نمایند به آزاد گذاشتن آنها امر شده است ویا در مفهومی دیگر موضوع مهاجرت مطرح گردیده همه اینها موید آن است که انسان تا زمان پذیرش یک عقیده و یا گردن نهادن به قرار دادهایی که منشور عضویت نامیده می شود آزاد است اما پس از آنکه پذیرفت که بر مبنای آنها حدود ارتباط خود با دیگران ومجموعه شهر را سامان دهد این الزام برای او جبری می شود که پای تعهداتش بیاستد و یااگر توان ایستادن وعمل کردن ندارد از آن شهر برود واز این روست که فرد عضویت یافته در شهر دیگر نبایددنبال پیدا نمودن مقصر برای محدودیت ها و کمبود ها بگردد تا از طریق آن بتواند به توجیه عدم مشارکت دست زند کسی که خود باعث و بانی تمام مسائل است باید با پذیرش مسئولیت در مسیر برطرف نمودن اشکالات حرکت نماید.
3-من از شهر چه می خواهم و در تحقق این خواست چه می توانم بکنم؟
اگربخواهیم دوباره به مفهوم انسان شهروند باز گردیم و به این نکته منعطف شویم که انسان تنها با ممیزه فعالیت ارزش گذاری می شود و هرکه فعالیت های سود آوری برای خود و دیگران داشته باشد از درجه و اعتبار بالاتری برخوردار می شود مشخص می شود که شهروند از شهر انتظارش این است که امکان وفرصت فعالیت برای او فراهم آورد و شهر در بوجود آوردن این امکان به شهروند بگوید که چگونه می تواند در بر پایی امکان و فرصت فعالیت به شهر کمک نماید زیرا که تنها در صورت پیدایش چنین ارتباطی است که شهر آرمانی ویا جایی که در آن انسان می فهمد زکجا آمده و آمدنش بهر چه بوده و به کجا می رود و این رفتن چه تبعاتی را برای او در پی خواهد داشت بوجود می آید براستی ما در چه دوره ای از تاریخ تمدن خودمان به صراحت و شفافیت تمام در یافته ایم که می باید شهر امکان و فرصت فعالیت را برای ما ایجاد کند و یا کی به من وما یاد داده اند که باید انتظاری از شهر داشته باشیم و برای تحقق این انتظار می باید وظایف و تعهداتی را گردن نهیم ؟من تا آنجا که سراغ دارم ویادم می آید به من گفته شده که آنچه در اختیار داری از سرت هم زیاداست و باید قانع بدان باشی!!!
در نهایت اینکه فعالیت اجتماعی تنها به این نیست که فرد دربدر بدنبال این باشد که ببیند در چه زمانی و یا در چه مکانی اجتماع به او نیاز مند می شود و او باید به کمک آن بشتابد بلکه فعالیت اجتماعی در فهم مشارکت و بکار گیری مهارت در ترسیم بهترین سرنوشت برای جامعه ساختاری می گردد و شهروندی می تواند در فعالیت اجتماعی عنوان نخبه و یا فرهیخته بیابد که بکوشد تا بداند که در هر شرایطی چه باید بکند و یا چه وظیفه ای را بر عهده بگیرد حتی اگر خود جامعه متوجه اهمیت وبغرنجی شرایط نباشد پس می توان گفت که در فعالیت اجتماعی شهروند همیشه در بین دو نقطه چه داریم و چه باید داشته باشیم در حرکت است زیرا که چه باید داشته باشیم اگر محقق گردد برای زمان پس از تحققش در اصل به چه داریم تبدیل می گردد.
جنگ یک هفته ای گروه های جهادی مستقر در غزه و رژیم غاصب اسراییل با عقد قرار داد آتش بس آنهم نه بین آنها بلکه در عمل بین مصر و امریکا به پایان خود رسید و بدون آنکه مشخص شود که این جنگ برای چه منظوری آغاز شده بودو با برنده نهایی آن کدام یک از طرفین جنگ بود به پایان مقطعی خود رسید واین سئوال را برای مجامع و محافلی که به نوعی دغدغه خاورمیانه را دارند باقی گذارد که شروع دوباره این جنگ کی و برسر چه مقاصدی خواهد بود.
اما اگر از کلیات بگذریم وبخواهیم به شکلی واقع بینانه به این دوره از جنگ های بین اعراب و اسراییل توجه نماییم وطرف های در گیر دراین مخاصمه کوتاه مدت ودست آورد های آنان را مورد بررسی قرراردهیم به راحتی متوجه خواهیم شد که بازنده اصلی و تاریخی این جنگ باز اعراب ومخصوصا گروه های جهادی مستقر در غزه بودند که دانسته ونادانسته خود را درگیرجنگی نمودند که برای بسیاری از کشور های موجود در منطقه حکم میز قماری را داشت که با وارد شدن در آن و گذاشتن دست مایه های خود در روی میز در صدد بر آمدند تا با بهره بردن از رنج ودرد مردم گرفتار فلسطین اهداف داخلی و جهانی خود را دنبال نمایند مثلا در همین جنگ رژیم مصر توانست با محوریت یافتن از طریق فعالیت های منطقه ای وجهانی این ذهنیت را در انقلابیونی که باعث کنار رفتن مبارک و سیستم مورد نظر او شده بودند ایجاد کند که دولت انقلابی به ریاست مرسی قادر است بحران های مربوط به ملت عرب را بدرستی رهبری نماید و یا به عبارتی ملت فلسطین هزینه های سنگینی را متحمل شد با این امید واری که بلکه حمایت عملی را ازسوی دولت های عرب که تجربه بهار عربی را پشت سر گذارده بودند و یا به نوعی می شد گفت گه به اصل خود مراجعه کرده بودند ببیند اما همه آنها عاملی شد تامرسی مشروعیت خود را در میدان عمل به اثبات برساند و یا این امید واری را در مردم مصرایجاد کندکه انقلابشان درست بوده در صورتی که در تمام ایام درگیری که غزه بشدت توسط رژیم ضد بشری اسراییل شخم زده می شد رژیم مصر حتی به صورت تلویحی نیز قادر به نشان دادن عکس العمل های نظامی که می شد آن را تهدید عملی اسراییل محسوب نمود نشد ویا حتی با جابجایی چند دسته نظامی در داخل مملکت نیز این امید واری را به رزمندگان غزه منتقل نساخت که پشتیبانانی واقعی دارند .
ترکیه هم همان شرایط مصر را داشت زیرا که اینان هم که در ظاهر خود را با رژیم اسراییل دارای مشکل می دانند تحرکی که نشان بدهد می خواهند کاری واقعی انجام دهند ازخودنشان ندادنداما تا آنجا که جا داشت با تحرکات سیاسی تلاش نمودند که جای خود را در جایگاه رهبری و یا داشتن موقعیت استراتژیک در تحولات خاورمیانه محکم نمایند.
امریکا هم که تا حدودی خود را پس از تحولات بهارعرب منزوی در منطقه می دانست و یا موقعیت خودرا در منطقه نامطمئن یافته بود با تحرکات شدید سیاسی به منطقه نزدیک نمود و در بین توده هایی از مردم که پس از تغییرات بهارعربی امیدوار به بهبود شرایط یافته بودند جای پای مجددی برای خودپیدا نمود زیرا که اینان دیدند که از چین وروسیه که در تنازعات قبلی مداخلاتی داشتند و در جهت کنترل وسعت و شدت درگیر ها اقداماتی به انجام می رساندند تاثیری مثبت به چشم نیامد و این تنها امریکا بود که تلاش داشت تا بلکه در ظاهربتواند اسراییل را تحت کنترل بگیرد ویا به عبارتی این جنگ به صورت قطعی نشان داد که چین و روسیه چندان مایل نیستند که با ورود در عرصه های پر تنش جهانی وضعیت عمومی خود را با چالش مواجه سازند.
اما درخصوص حماس وسایر نیرو های جهادی باید گفت که اینان اگرچه خودرا در دام اسراییل یافتند و یا به نوعی در مقابل عملی انجام شده قرار گرفتند وچاره ای جز ورود نداشتنداما دراصل بازندگان نهایی این جنگ آنان بودند زیرا که این جریانات سیاسی با تغییراتی که در مواضع خود مخصوصا دردورشدن از ایران و سوریه داشتند وفکرمی کردند که بروزحادثه بهارعرب آنها را می تواند به عنوان نیروهای قهرمان محبوب ومحور مبارزات ضد اسراییلی در منطقه معرفی کند و با کمترین هجمه اسراییل سیل کمک های نظامی ومالی را متوجه آنها کند با این واقعیت روبرو ساخت که نه تنها بهار عرب نتوانسته تغییری در ماهیت رزیم های حاکم در کشور های عربی ایجادکند بلکه آنها را بیش از پیش محافظه کار ووابسته به غرب نموده تا جایی که درتمام مدت درگیری هیچ یک از این کشور ها نخواستند ویا نتوانستند به غیر از بازدیدو اشک تمساح چیز دیگری تقدیم رزمندگان ومردم زیر بمباران غزه بنمایند وبه احتمال زیاد این جتگ وخرابی های بر جا مانده از آن که دست نیاز حکومت غزه را به سوی حکومت های عربی دراز می نماید شرایطی را فراهم آورد تا آن اندک انگیزه مبارزه و جهاد برای آزادی فلسطین هم تحت الشعاع قراربگیرد وتا حدودی زمینه توافقات ذلت بار دیگری را فراهم آورد.
اما بزرگترین برنده اصلی جنگ حکومت غاصب اسراییل بودزیرا که این رزیم دراصل این جنگ را راه انداخت تا اگر احتمال در گیری با ایران جدی تر شد یک آزمایش جدی از خود و توانمندی های نظامی داخلی ودسته بندی های سیاسی منطقه ای بعمل آورده باشد و تا حدود زیادی نیز به اهداف خود دست یافت زیرا که اسراییل در یک نبرد واقعی (حتی اگر هزینه های آن را توده های محروم داخل اسراییل با جان ومال داده باشند)توانست اولا سیستم ضد موشکی خود را دریک موقعیت کامل دفاعی مورد ارزیابی قرار دهد واگر هم اشکلاتی را در پوشش دهی و یا عکس العملی در این سیستم مشاهده نمود آن را برطرف سازد و با تخریب تمام زیر ساخت های مردم غزه و خالی نمودن انبار مهمات گروه های جهادی امکان تحرک های بعدی را از آنان بگیرد و در مورد صف بندی های منطقه ای مطمئن شد که هیچیک از حکومت های موجود در منطقه به مقابله با او نخواهد پرداخت زیرا که احتمال آن وجود داشت که با درگیر شدن اسراییل با یکی از کشور های منطقه ای اعراب وملت های منطقه(مخصوصا جناح های درگیر در سوریه) اختلافات را به صورت مقطعی بکنار بگذارند و به صورت متحد با آن درگیر شوند که متاسفانه حتی مظلومیت تاریخی ملت فلسطین هم نتوانست چنین احتمالی را درافق دید قرار دهد.
واز اینجاست که محصول نهایی درگیری غزه ما را برآن می دارد که با یک جامع نگری به دسته بندی های سیاسی در منطقه و جهان نظری بیاندازیم و با عنایت به دشمنی گسترده ای که غرب با ما دارد و به نوعی بدنبال آن است که با خاموش نمودن صدای انقلاب ما منطقه را به طور در بست در اختیار بگیرد دنبال این نتیجه باشیم که آیا می توان در یک شرایط مشابه غزه امیدی به کشور های معامله گری چون چین و روسیه که در تمام مدت درگیری غزه یک موضع حتی نمایشی سیاسی نداشتند و یا کشور هایی چون مصر و ترکیه که در عمل به عنوان عصای دست امریکا شناخته شدند داشت ویا تنها باید چون مبارزان فلسطینی تمام امید را به سوی مردم مبارز و رزمنده ایران باز گرداند و با ایجاداتحاد وهماوایی در بین تمام نیروها و گروه های سیاسی جبهه ای به مصداق واقعی فولادی آب دیده برپا نمود.


