جنگ یک هفته ای گروه های جهادی مستقر در غزه و رژیم غاصب اسراییل با عقد قرار داد آتش بس آنهم نه بین آنها بلکه در عمل بین مصر و امریکا به پایان خود رسید و بدون آنکه مشخص شود که این جنگ برای چه منظوری آغاز شده بودو با برنده نهایی آن کدام یک از طرفین جنگ بود به پایان مقطعی خود رسید واین سئوال را برای مجامع و محافلی که به نوعی دغدغه خاورمیانه را دارند باقی گذارد که شروع دوباره این جنگ کی و برسر چه مقاصدی خواهد بود.
اما اگر از کلیات بگذریم وبخواهیم به شکلی واقع بینانه به این دوره از جنگ های بین اعراب و اسراییل توجه نماییم وطرف های در گیر دراین مخاصمه کوتاه مدت ودست آورد های آنان را مورد بررسی قرراردهیم به راحتی متوجه خواهیم شد که بازنده اصلی و تاریخی این جنگ باز اعراب ومخصوصا گروه های جهادی مستقر در غزه بودند که دانسته ونادانسته خود را درگیرجنگی نمودند که برای بسیاری از کشور های موجود در منطقه حکم میز قماری را داشت که با وارد شدن در آن و گذاشتن دست مایه های خود در روی میز در صدد بر آمدند تا با بهره بردن از رنج ودرد مردم گرفتار فلسطین اهداف داخلی و جهانی خود را دنبال نمایند مثلا در همین جنگ رژیم مصر توانست با محوریت یافتن از طریق فعالیت های منطقه ای وجهانی این ذهنیت را در انقلابیونی که باعث کنار رفتن مبارک و سیستم مورد نظر او شده بودند ایجاد کند که دولت انقلابی به ریاست مرسی قادر است بحران های مربوط به ملت عرب را بدرستی رهبری نماید و یا به عبارتی ملت فلسطین هزینه های سنگینی را متحمل شد با این امید واری که بلکه حمایت عملی را ازسوی دولت های عرب که تجربه بهار عربی را پشت سر گذارده بودند و یا به نوعی می شد گفت گه به اصل خود مراجعه کرده بودند ببیند اما همه آنها عاملی شد تامرسی مشروعیت خود را در میدان عمل به اثبات برساند و یا این امید واری را در مردم مصرایجاد کندکه انقلابشان درست بوده در صورتی که در تمام ایام درگیری که غزه بشدت توسط رژیم ضد بشری اسراییل شخم زده می شد رژیم مصر حتی به صورت تلویحی نیز قادر به نشان دادن عکس العمل های نظامی که می شد آن را تهدید عملی اسراییل محسوب نمود نشد ویا حتی با جابجایی چند دسته نظامی در داخل مملکت نیز این امید واری را به رزمندگان غزه منتقل نساخت که پشتیبانانی واقعی دارند .
ترکیه هم همان شرایط مصر را داشت زیرا که اینان هم که در ظاهر خود را با رژیم اسراییل دارای مشکل می دانند تحرکی که نشان بدهد می خواهند کاری واقعی انجام دهند ازخودنشان ندادنداما تا آنجا که جا داشت با تحرکات سیاسی تلاش نمودند که جای خود را در جایگاه رهبری و یا داشتن موقعیت استراتژیک در تحولات خاورمیانه محکم نمایند.
امریکا هم که تا حدودی خود را پس از تحولات بهارعرب منزوی در منطقه می دانست و یا موقعیت خودرا در منطقه نامطمئن یافته بود با تحرکات شدید سیاسی به منطقه نزدیک نمود و در بین توده هایی از مردم که پس از تغییرات بهارعربی امیدوار به بهبود شرایط یافته بودند جای پای مجددی برای خودپیدا نمود زیرا که اینان دیدند که از چین وروسیه که در تنازعات قبلی مداخلاتی داشتند و در جهت کنترل وسعت و شدت درگیر ها اقداماتی به انجام می رساندند تاثیری مثبت به چشم نیامد و این تنها امریکا بود که تلاش داشت تا بلکه در ظاهربتواند اسراییل را تحت کنترل بگیرد ویا به عبارتی این جنگ به صورت قطعی نشان داد که چین و روسیه چندان مایل نیستند که با ورود در عرصه های پر تنش جهانی وضعیت عمومی خود را با چالش مواجه سازند.
اما درخصوص حماس وسایر نیرو های جهادی باید گفت که اینان اگرچه خودرا در دام اسراییل یافتند و یا به نوعی در مقابل عملی انجام شده قرار گرفتند وچاره ای جز ورود نداشتنداما دراصل بازندگان نهایی این جنگ آنان بودند زیرا که این جریانات سیاسی با تغییراتی که در مواضع خود مخصوصا دردورشدن از ایران و سوریه داشتند وفکرمی کردند که بروزحادثه بهارعرب آنها را می تواند به عنوان نیروهای قهرمان محبوب ومحور مبارزات ضد اسراییلی در منطقه معرفی کند و با کمترین هجمه اسراییل سیل کمک های نظامی ومالی را متوجه آنها کند با این واقعیت روبرو ساخت که نه تنها بهار عرب نتوانسته تغییری در ماهیت رزیم های حاکم در کشور های عربی ایجادکند بلکه آنها را بیش از پیش محافظه کار ووابسته به غرب نموده تا جایی که درتمام مدت درگیری هیچ یک از این کشور ها نخواستند ویا نتوانستند به غیر از بازدیدو اشک تمساح چیز دیگری تقدیم رزمندگان ومردم زیر بمباران غزه بنمایند وبه احتمال زیاد این جتگ وخرابی های بر جا مانده از آن که دست نیاز حکومت غزه را به سوی حکومت های عربی دراز می نماید شرایطی را فراهم آورد تا آن اندک انگیزه مبارزه و جهاد برای آزادی فلسطین هم تحت الشعاع قراربگیرد وتا حدودی زمینه توافقات ذلت بار دیگری را فراهم آورد.
اما بزرگترین برنده اصلی جنگ حکومت غاصب اسراییل بودزیرا که این رزیم دراصل این جنگ را راه انداخت تا اگر احتمال در گیری با ایران جدی تر شد یک آزمایش جدی از خود و توانمندی های نظامی داخلی ودسته بندی های سیاسی منطقه ای بعمل آورده باشد و تا حدود زیادی نیز به اهداف خود دست یافت زیرا که اسراییل در یک نبرد واقعی (حتی اگر هزینه های آن را توده های محروم داخل اسراییل با جان ومال داده باشند)توانست اولا سیستم ضد موشکی خود را دریک موقعیت کامل دفاعی مورد ارزیابی قرار دهد واگر هم اشکلاتی را در پوشش دهی و یا عکس العملی در این سیستم مشاهده نمود آن را برطرف سازد و با تخریب تمام زیر ساخت های مردم غزه و خالی نمودن انبار مهمات گروه های جهادی امکان تحرک های بعدی را از آنان بگیرد و در مورد صف بندی های منطقه ای مطمئن شد که هیچیک از حکومت های موجود در منطقه به مقابله با او نخواهد پرداخت زیرا که احتمال آن وجود داشت که با درگیر شدن اسراییل با یکی از کشور های منطقه ای اعراب وملت های منطقه(مخصوصا جناح های درگیر در سوریه) اختلافات را به صورت مقطعی بکنار بگذارند و به صورت متحد با آن درگیر شوند که متاسفانه حتی مظلومیت تاریخی ملت فلسطین هم نتوانست چنین احتمالی را درافق دید قرار دهد.
واز اینجاست که محصول نهایی درگیری غزه ما را برآن می دارد که با یک جامع نگری به دسته بندی های سیاسی در منطقه و جهان نظری بیاندازیم و با عنایت به دشمنی گسترده ای که غرب با ما دارد و به نوعی بدنبال آن است که با خاموش نمودن صدای انقلاب ما منطقه را به طور در بست در اختیار بگیرد دنبال این نتیجه باشیم که آیا می توان در یک شرایط مشابه غزه امیدی به کشور های معامله گری چون چین و روسیه که در تمام مدت درگیری غزه یک موضع حتی نمایشی سیاسی نداشتند و یا کشور هایی چون مصر و ترکیه که در عمل به عنوان عصای دست امریکا شناخته شدند داشت ویا تنها باید چون مبارزان فلسطینی تمام امید را به سوی مردم مبارز و رزمنده ایران باز گرداند و با ایجاداتحاد وهماوایی در بین تمام نیروها و گروه های سیاسی جبهه ای به مصداق واقعی فولادی آب دیده برپا نمود.
