ما عادت نموده ایم که برای جلب محبت و یا همراه نمودن افرادی که می دانیم در شرایطی به حمایت آنها نیازخواهیم داشت ویا می دانیم که با فریب دادنشان می توانیم بهره مند از چرب و شیرین دنیا گردیم خودرا به شکلی در آوریم که با معیارها و اندازه های مورد قبول آنان مطابقت نماییم و یا به قول حافظ شیرین سخن حتی به نفی بدیهی ترین دست یافت های بشر در امور مربوط به خود که حکمت نام می گیرنددست بزنم تا یک آدم عامی و فاقد دانش ما را قبول و یا تایید نماید واز این روست که در موقعیت و ارزشمندی علم و عالمان خدشه وارد می گردد وبا به حاشیه رانده شدن آنها کسانی که تنها متکی بر امتیازات و رانت های منتج از قدرت می باشند جایگاه وموقعیتی را بدست می آورند که از محل آن می توانند مدعی این باشندکه می توانند بهتر از هر کسی حرف بزنند و یا در همه امور عالم به اظهار نظر بپردازند دیگران با تخصص و دانش بسیاربالاتراز آنها باید از گفته و تصمیم هایی آنان تبعیت و فرمانبرداری بنمایند ودقیقا از این محل است که ضربات مهلک وپایداری بر منافع و مصالح جامعه وارد می گردد.
برای ایجادارتباط حسی با موضوع لازم می نماید که مثال های را داشته باشم تا خوانندگان گرامی بدانندکه چگونه نفی حکمت نمودن از برای کسب و جلب محبت می تواند موقعیت دانش پژوهان ومتخصصان را ضایل نماید و موجبات جریان یافتن شیوه های غیر علمی و حتی نامتعارف گردد.
فرض کنید در جلسه ای حضور یافته ایدکه در آن مثلا نماینده مجلس و یا فرماندار و یا یکی از صاحب منصبان شهردر آن حضور یافته اند و قرار است مثلا در موضوع کشاورزی مباحثی مطرح گردد خوب مسلم است که در چنین موقعیتی آن صاحب مسئولیت نسبت به آنچه که مربوط به عرصه فعالیت کشاورزان می باشد وآنها را با محدودیت ها و شدایدی روبرو می سازد عامی محسوب شده و از دانش تخصصی برخوردار نمی باشد حال اگر آن صاحب منصب بخواهد به صرف تولیت و حاکمیتی که دارد به نفی مختصات شرایطی که موجبات نارضایتی کشاورزان را فراهم آورده بپردازد و حرف خود را پیش ببرد ولی حاضران ازچنین اعتقادی برخوردار نباشند پیدایش این تفاوت در فهم موضوع باعث انشقاق و اختلاف خواهدشد و مانع از تفاهم و هماندیشی خواهدگردید ومشخص است که چنین تعارضی مضاری را متوجه جامعه خواهد نمود.
با این حال اگر فردی که می داند سمت گفتگو ها موافق با مصالح جمع حاضر وواقعیت های اجتماعی که برمبنای آنها شکل گرفته نمی باشد ولی باز به حمایت و تایید فرمایشات آن صاحب منصب اقدام و حتی منتقدان ومخالفان ایشان را با جو سازی مجبور به سکوت نماید آیا او با نفی حکمت موجود در نزد واقعیت هایی که موردانکار واقع شده است مجموعه حاضر در جلسه و در نهایت جامعه را در معرض خسران قرار نخواهد داد؟.
براستی چرا ما در زندگی اجتماعی همیشه قول و عمل خود را مصداق فردی می نمایانیم که روزی شاهی و یا خلیفه ای با او ودر رابطه با بادمجان صحبت به میان آورده بود و گفته بودکه بادمجان چقدر ماده غذایی خوبی است و او برای آنکه خود را جانثار شاه و خلیفه نشان دهد ساعتی را در رابطه با مزایا و خوبیهای بادمجان صحبت نموده بود و چون چند صباحی بعد شاه و یا خلیفه مضراتی از تناول بادمجان دیده بود وبا ناله در خصوص بدی های موجود در بادمجان صحبت نموده بود فرد مورد نظر بدون توجه به آنچه در مدیحه بلند بالای گذشته عنوان نموده بود سخنان بسیار مبسوطی در خصوص مضار بادمجان اظهار کرده بود و چون با اعتراض شدید حاکم روبرو شده بود که ای مردک این چه نوع حرف و بیان است که هردم چیزی را مطرح می سازی که با منطق قبلیت منافات دارد به سرعت وبا گرفتن قیافه حق به جانب عنوان نموده بود که من بنده شمایم نه بنده بادنجان
بیایید باور نماییم که اگر می توانستیم خودمان را از حول بندگی افراد نجات بخشیم و واقع بینانه بنده خرد و اندیشه گردیم تا اگر قرار شد در رابطه با بادنجان صحبتی به میان آوریم که مطابق با منافع خودو جامعه باشد هم مضارش را بگوییم وهم منافعش را شاید آن موقع امکان آن فراهم می آمد که استفاده کننده از بادمجان بداند که اگر در استفاده از آن رعایت اعتدال را ننماید دچار زیان خواهد شد تا با رعایت اعتدال خود را از شکم درد و ما را از بد و بیرای بعدی دور نگه دارد .
زیرا کسی که به خود زحمت نمی دهد تا از حکمت و معرفت آن هم برای چیزی که منفعت به او هم خواهد رسید دفاع کند و در برابر کسی که دانش و تجربه کاری در حوزه مورد بحث را ندارد حداقل دوسوی قضیه را با استفاده از مفاهیم و ادبیاتی روشن واز طریق بیان روشن توضیح دهددر عمل زمینه را برای بقای در جهل که باعث دور ماندن از منافع پایدار است فراهم می کند وبا این امر زمینه را برای ورود خسارت های فراوان به منطقه آماده می سازد.
باور نمی فرمایید به نوع عمل و بیان نقطه نظرات دوستانی که در یک جمع حاضر می شوند توجه نماییدتا بدانید که آنان(که بعضا من وما هم در بسیاری اوقات از آنها هستیم) چگونه با نفی حکمت آنهم تنها برای اینکه دوباره به جمع فراخوانده شوند و یا یار سفر وحضر محسوب گردند از چیز هایی دفاع می کنند و یا صفاتی را به بالانشینان در آن جلسه منتسب می نمایند که با هیچ چسبی نمی توان آنها را چسباند.
آیا این افراد نمی خواهند باور بنمایند که همه چیز را همگان دانندو همگان هنوزاز مادر زاده نشده اند و الصاق صفت همه چیز دانی به کسانی که خود با اعلان تخصص ودانششان محدوده فعالیت و تخصص خود را مشخص ساخته اند آبروی خود بردن است.
مثلا کسانی که بدور نماینده جمع می شوند و با ایمان به این نکته که ایشان تنها در حوزه دانش تخصصی خود دارای توان بالای علمی هستندودر زمینه های دیگر بایدبرای انجام درست و به موقع کار به مشورت وکمک فکری دیگران اتکاء نمایند این طرز تلقی را به زور به خورد مردم می دهند که دکتر (به تنهایی وبدون نیاز به همفکری با دیگران) بهتراز هر کسی می تواند برای منطقه طرح و برنامه و فکر علمی تولید نماید و یا با یقین به این موضوع که مثلا طرح و برنامه ارائه شده از سوی شهردار و شورا غلط و غیر قابل اتکاء می باشد به فریادبرمی آیند که از شورای فعلی و یا شهردار حاضر توانمند تر وجود نداشته و یا هر چه آنها فکر و عمل می کنند مصداق روشن رعایت و باز تولید منفعت و مصلحت جامعه می باشد و از این طریق باعث استمرار روندی می شوند که از انتهای خط خروجی آن نه امکاناتی تولید می شود ونه فرصتی برای شناسایی و بررسی کمبودها و نیازمندی ها حاصل می آید در عمل با نفی حکمت مورد نیاز موجبات ورود خسارت به جامعه را فراهم می سازند اما حیف که با عنایت به آگاهی از پی آمد های عمل خود با تعریف و تمجید بی مورد امکان ادامه خطا را فراهم می سازند وخود را شریک در کفران نعمت می نمایند.
