دیروز بنا به مناسبتی با تعدادی از دوستان هنر مند وهنر دوست مجالستی داشتیم واز آنجا که هر کدام از دوستان در حوزه ای تخصص ودر ضمن تعصب خاصی داشتند مباحث مطروحه و مناظره در خصوص مسائل و مبرماتی که به نوعی گریبانگیر همه ما می باشد از جذابیت و ویژگی های مخصوصی برخوردار بود که بی مناسبت ندیدم تا با مطرح ساختن اجمالی آنها بلکه دوستانی را که دغدغه های در این زمین ها دارند برای ابراز نظر مجاب نمایم.
دوستان متفقا اعتقادشان به این بود که صحنه های هنر وفعالیت در عرصه ادب و فرهنگ مخصوصا در شهری چون ابهررفته رفته از میدان داری آنانی که حرفی برای گفتن دارند خالی می شود و یا هنر مند ونویسنده ای بوجود نمی آید که در آینده بتواند محوریتی را برای علاقه مندان در این حوزه ها به خود اختصاص دهد واین را ناشی از کم تحرکی و یا بی برنامه بودن مدیریت عرصه های فرهنگی مخصوصا فرهنگ و ارشاد می دانستند و اعتقاد داشتند که خلاء برنامه ریزی و حتی نداشتن تعصب به بهترین وموفقترین بودن در نزد مدیران فعلی ارکان فرهنگی به خصوص ارشاد باعث بروز این شرایط شده است.
اما من بر خلاف نظر آنان همه شرایط را معلول فقدان انگیزه و یا ناتوانی در برنامه ریزی مدیران فرهنگی منجمله ارشاد نمی دانستم بلکه اعتقادم به این بود که اساسا جامعه ما در همه زمینه ها با نوعی بی انگیزگی و یا انفعال درگیر شده است و این تنها به حوزه هنر خلاصه نمی شود و در آسیب شناسی موضوع با اطمینان اعلام می کردم که می باید سراغ ساختار جامعه و نوع توجه و الطفاتی که به مباحث ساختاری می کندرفت مثلا اگر مادری را از میان مادران امروزی سراغ بگیریم که کودک خود را در آغوش می گیرد تا برای خواباندن او روحش رابا نجوا و یا نغمه ای نوازش دهدآیا او همسان مادران نسل های گذشته حس و حال خواندن و زمزمه کردن را در خود می بیند تا با انتقال همان حس زیبا و مادرانه که منبعث از حضور او در تمام مراحل راه اندازی خانواده وکمک به اعضاء آن برای بجا آوردن وظایف می باشد کودکی را بپرواندکه با داشتن روحیه ای منعطف بتواند در آینده برای کودکی که خواهد داشت پدر و یا مادری با حس و حال باشدو حسی همانند حس خود را باز زایی کند ویا زمانی که پدری می خواهد نمونه هایی ازکار مدیریتی در خانه را برای کودکی که باید برای فردای خود وجامعه آماده شود همانند سازی نماید حوصله این کار و یا حتی مهارت آن را داردکه چنین مهارت هایی را با حوصله ودقت تمام ومصادف با مفهوم دقیق آن به کودک خود منتقل نماید؟
با کمی دقت در اعمال و مهارت های خودمان که به نوعی هر کدام از ما پدر و مادر خانواده محسوب می گردیم متوجه این واقعیت می شویم که مسلم است که در هر دو مورد جواب ما نه خواهد بود زیرا که نه مادر امروزی همسان مادران گذشته است که بداند کودک برای انسان شدن و انسانی زندگی کردن در کنار لباس ،اطاق خواب اختصاصی و بر خورداری از روش های کودک داری بنیامین اسپاک به لطافت روح و ملایمت طبع نرگسی و لیلایی و ...نیازدارد ونه پدر امروزین ما متوجه است که فرزندش تمام امور زیستی و ارتباطی خود را با محیط پیرامون نمی تواندبا بهره برداری محض از نظرات نظریه پردازان به نامی چون هانتینگتون ،مارکس و....ابتیاع نماید و در کنار همه آنها به پدر و مادری نیاز مند است که خودشان به عنوان معلم و عضوی از محیط پیرامون آنها برای زندگی کردن اعتقاداتی و مرام فکری روشنی داشته باشند.
پدر و مادری که مذهب باد را پیروی می کنند و با شرایط آنگونه هماهنگ می شوند که گویی جزیی جدا ناشدنی از آنند چگونه می خواهند فرزندان هنر مندی را بار بیاورند که بتواند جوهر وذات زندگی با مفهوم و متعهدانه را در بازی خود که برای تاثیر در تحولات و تغییرات اجتماعی به اجرای آن مشغول می شود به نمایش بگذارد و از اینجاست که نه هنرمند ما می داند که اگربخواهد مرواریداشکی در گوشه چشم بیننده ای از مرارت های جامعه برویاند مکانیزم پیدایش این اشک چگونه می باشد تا با انگشت گذاردن در موضع و تمنیاتی که اشک را می پروراند همذات پنداری خالصانه ای را در تماشاگر خود با موضوعی که در آن هنر برای تاثیر بکار گرفته شده است بیافریند که باعث پیدایش اشک شود ونه شنونده ما می داند و چنان صاحب انگیز می شود که خود را به در و دیوار بزند تا بداند که چرا با دیدن این نحله از نگاه ونگرش که با هنر ارائه می شود باید به خود بیاید و محزون ومتاثر گردد
ویا هنرمندی که می خواهد یک صحنه رویایی از یک داستان خاص رومانتیک را چنان بیافریند که با تاثیر در روح وجسم بیننده دراو هوای عشق و عاشقی ایجاد کند تا به ازدواج و تشکیل خانواده ای ماندگار ومنضبط بیانجامد خود باید عاشق باشد و به پای عشقی آتشین مردانه ایستاده وسوخته باشد تا نوای حزینش گوش نواز دل های آماده دریافت وپرورش عشق گردد.
هنرمندی که هردم به بدنبال زیبا رویی است و داستان زندگی شخصی او مشحون از دلدادگی های شکست خورده فراوان است چگونه می تواند نقش مجنونی را بازآفرینی نماید که لیلایش در میان زنان متوسط از نظر زیبایی دارای مقام وموقعیتی قابل توجه نبود اما اوچنان شیفته و شیدایش بود که پس از مرگ دلداده اش با هزاران ترفند بکار گرفته شده از سوی اطرافیان برای فراموشی لیلا نتوانست روزگار بسر آورد.
واز این نوع است داستان نویسنده،مهندس،پزشک و حتی متخصصین علوم کار بردی ما که اگر در موقعیتی قرار می گیرند می باید با ابداعات و اختراعات خود جهانی را متحول سازند چون در آن موقعیت قرار می گیرند ناآشنایی آنها با تعهداتی که دارند وبال گردن جامعه می شود و چیزی را می نویسند،روش هایی را مطرح می سازند،نسخه ای را تجویز می کنند و یا حتی دست بکار هایی می زنند که اگر با یک منطق ریز بینانه و با حساسیت مو کشیدن از ماست به فعالیت های آنان نظر شود می توان آنان را خائن و مستوجب تنبیه دانست.
دوستان با این نوع از برداشت از جانب من سر همراهی و سازگاری نداشتند و معتقد بودند که با این نو از طرز تلقی مسئولان خود را در راهی که ثمره آن دور شدن هرچه بیشتراز وظایف قانونی خواهد بود مصر خواهند دانست و با محکوم نمودن والدین ومردم انتقادات را برنخواهندتافت و با منتقدان برخورد حذفی خواهند نمود زیرا کسی که خود معتقد است روش های تربیتی که او را به نویسنده،هنرمند و هر فرد دارای تخصص تبدیل نموده غلط است و روش های او در مسیر بکار انداختن توانایی و هنرش غلط و شایسته سرزنش است قابلیت و ظرفیت آن را خواهدداشت و این موقعیت را فراهم خواهد آوردکه مدیران هر گونه که دوست دارند با او رفتار نمایند.
من در پاسخ به این دوستان عنوان می نمودم که این برداشت کلی بوده و نمی تواند مصداقی شود زیرا که اگر امروز صدا و سیما،مطبوعات،اهالی جامعه فرهنگ و تخصص نمی توانند موجودیت موثری در تغییر رفتارفردی واجتماعی داشته باشند وکار بدانجا ختم می شود که فردی بدون آنکه تجربه یک بار نشستن در سالن انتظار مدیری و یا سرگردان ماندن در کوریدور های ادارت را داشته باشد و بداند که بیچاره ارباب رجوع درزمان انتظار چه خون دلی می خورد و یا برای گرفتن یک امضاء می باید چند خان سخت از هفت خان رستم را پشت سر بگذارد به مدیریت دومین خاستگاه تصمیم گیری ادارات در سطح شهر منتصب می شود و به هر نحوی که دلش می خواهد با مردم وحتی فرماندارشهرستان رفتار می نماید وحتی موجبات تباهی در حرث و نسل جامعه را فراهم می نماید این ناشی از آن است که نویسنده ما در مطبوعات،برنامه ساز ما در صدا و سیما و حتی متخصص و دانش آموخته ما در حوزه های مختلف اجتماعی نمی داندکه برای رسیدن به موقعیت مطلوب و شایسته باید چه انتظاری داشته باشد و یا برای فهم شرایط به کدام مرجع مراجعه کند و از برای همین است که در شهر مثلا شهرداری قادر می شود برای به کرسی نشاندن حرفش و برطرف نمودن فشار منتقدان نه یک روزنامه و یا هفته نامه را در اختیار بگیرد بلکه در یک زمان از تمام امکانات اطلاع رسانی اعم از وبسایت ،هفته نامه،ماهنامه داخلی،دو هفته نامه و ...استفاده می کند و پول خرج می کند تا بگوید منتقدان من دروغ می گویندو یا حتی با اعمال فشار دنبال جوسازی اجتماعی می باشند تا مثلا از شهرداری امتیازی بگیرندبراستی آن مدیر مسئول متعهد هفته نامه،دو هفته نامه اگر به اندازه یک مور مورحشک وخالی حساسیت نسبت به مبانی اعتقادی داشت راضی می شد که پول بگیرد و دروغ بنویسد و یا پول بگیرد و منتقدان را لجن مالی کند و یا اگر همان مسئول روابط عمومی ذره ای تعهد اخلاقی و دینی داشت ومعتقد بود که اموال شهرداری مال صغیر و کبیر ابهر است تا برای او امکانات و فرصت زندگی کردن مناسب ایجاد شود به خود حق می داد تا آن پول را به جوانی بدهد که اصلا دست راست وچپ خود را نمی شناسد و یا قادر نیست مسئولیت های اخلاقی اتهاماتی را به فردی چون شعبان ربی که عمری را در خدمت به عقایدش سپری ساخته وارد سازد و بنویسد و بگوید که شورا و شهرداری خوبند و یا همتا ندارند واین منتقدانند که هزاران درد بی درمان دارند.
پس اگر امروز حرف حق جا نمی افتد نه به خاطر آن است که جریان ناحق ومسئولان ظالمند بلکه آنانکه در بین مسئولان، سیستم اجتماعی ومنتقدان قرار می گیرند ناحق و ظالمند که اجازه نمی دهند تا کلامی منعقد شوند و اتحاد و اتفاقی بین مردم ومسئولان ومسئولان ومنتقدان ایجاد شود تا همه آنها به این درک متعالی دست بیابند که مسئولیت بزرگی در قبال اصول اعتقادی و اموال عمومی دارند و باید هوشیار باشند تا مبادا سلمه ای بر اساس تشخیص و دفاع غلط از آنها وارد شود.
ازسوی دیگر باید توجه داشت که اگر چنین اتفاقی(اتحاد مردم ومسئولان ومسئولان ومنتقدان) رخ بدهدنه آدم ناواردی به مسئولیت می رسد (چون افکار عمومی چنان نظارت می کنند که چنین افرادی به خود جرات نمی دهند تا برای مسئولیتی کاندیدا شوند) ونه هر ننه مرده ای می تواند قلم بدست بگیرد و بر مدیران کاربلد اشکال وارد کند و یا از مدیر نابلدی حمایت کند.
پس اشکال کلی کار ما در اجتماع و حمایت از تعالی فهم عموی از منافع ومصالح جامعه می باشد که ریشه آن در خانواده ها و نوع نگاه وحمایت والدین از روش های درست تعلیم وتربیت قرزندان است که باید اصلاح شود.
