در بخش پیشین مطلب پس از اشاره به این نکته که توسعه در متن مجموعه بزرگی به نام پیشرفت قرار می گیرد و برنامه و طرح هایی را شامل می شود که مردم آن کشور و یا منطقه برای افزایش برخورداری از مواهب به مورد اجرا می گذارند که محصول توفیق دراین امر شرایطی را پیش می آورد که به آن پیشرفت می گویند از سوی دیگر عنوان نمودیم که اساس توسعه به مفهوم پیدایش تغییرات کمی وکیفی در موضوع تکنولوژی و علم مورداستفاده قرار می گیرد در حالی که پیشرفت ضمن در میان گرفتن توسعه تغییرات صورت گرفته درحوزه های فرهنگی را نیزشامل می شود که برای رسیدن به این موقعیت بایدجامعه و ارکان آن به ویژگی ها ومختصاتی آمیخته شودکه ضمن برشمردن نام آنها وعده بررسی اجمالی آنها را دراین بخش دادیم و برمبنای عمل به وعده در این بخش از مطلب به یک یک آن خصایص اشاره می نماییم.
1- فرهنگ ممزوج با جسارت و شجاعت برای برون شدگی
به جرات می توان ادعا نمود که انسان ذاتا موجودی ترسو و وابسته به حال است وازاینکه اقداماتی را به انجام برساندکه با برهم زدن نظم موجود و تحمیل بی نظمی و عدم ثبات احیانا به دست آوردهای حتی بزرگی دست بیابد چندان خوشش نمی آید اما درمیاناعضاء جامعه ای که از چنین موجودی تشکیل می شود هستند افرادی که با دست یابی به ضرورت برون شدگی برای ایجادتغییر در زندگی خود همه داشته های خود را برسر دست می گیرندو با ورود در قماری که مطمئنا نتیجه آن ازباخت ، باخت تا برد،برد در نوسان است برون شدگی را امکان پذیر می سازندچنین افرادی با قرار گرفتن در متن یک فرهنگ جسور و فراگرفتن آموزه های موجود در آن به شجاعتی دست می یابندکه آنها را برای برخوردبا هر پیش آمدی آماده می سازدو این امکان را به آنها می دهدکه بازی حتی باخت- باخت را با تمام قدرت تغییرمسیربدهند وبا برد - برد معاوضه بنمایند.
2- تربیت انسان های که درمتن فرایند تغییر نقش برعهده می گیرند و یا حتی فرایندتغییررا ایجادمی کنندوآن را رهبری مینمایند
درجوامعی که همت عمومی برای برون شدگی انسجام می یابد وبا بسیج تمام منابع ومدیریت زمان تحول وتغییر را آرزو می نمایند سیستم آموزشی با شناخت ضرورت ها و الزامات همگامی با زمان موظف می شود که منابع انسانی جامعه را به فرزندان زمان خودتبدیل نمایندتا آنها بتوانند با شناسایی کمبودها(موانع و احتیاجاتی که امروز عرصه را برمردم تنگ می نمایند) ونیاز مندی ها(موجودیت هایی که وجودشان برای نسل های آینده لازم وضروری خواهد بود)اقدامات لازم برای برطرف نمودن آنها را به انجام برسانندو با دست یابی به وضعیتی که در آن برای تعالی بخشی به نقش ها ووظایف زمینه و ظرفیت های لازم فراهم آمده است آینده ای را درافق دید قرار دهندکه آیتم های سازنده آن استواربر واقع بینی و تلاش همگانی برای رسیدن به موفقیت شده باشد وگرنه در جامعه ای که نیروی انسانی آن زمین گیر و ترسو باشدو به تبعیت و دنباله روی ازشرایط عادت کرده باشد مسلم است که امکان نداردکه بتوان برای دست یابی به وضعیتی مطلوب شهامت دل کندن از وضعیت موجود را در مردمان آن جامعه ایجادو یا مشاهده نمود ویا اساسا در میان مردمان آن جامعه علاقه ای برای تغییر وتحول وبرون شدگی مشاهده نمود.
3- کارنامه مزین به مطالعات صورت گرفته در خصوص منابع(اعم ازانسانی ومادی)
واقعیت دردناک موجود در کشور های توسعه نایافته و یا کمتر توسعه یافته که مانع از عمومی شدن حس نیاز به برون شدگی می شود این است که در چنین جوامعی اساسا کاری سازمان یافته در خصوص ظرفیت ها و منابع موجود و دردسترس صورت نمی گیرد تا آنها بدانندکه چه دارندتا برمبنای آن زمینه برای انجام اقدامات لازم صورت گیرد و یا برای پاسخ به فقری که احساس می گردد نیاز سنجی دقیقی به انجام برسد و از این رو مشاهده می شود که با توجه به وجود منابع فراوان باز آنها اقدام به واردنمودن منابع می کنندو یا با دست برروی دست دیگرزدن اعلان می دارند که چیزی که بتواندتغییری را در وضعیت آنها ایجادکنددردسترس ندارند در حالی که اگردر چنین جوامعی با تخصصیص اعتبارات لازم وبکار گرفتن نیرو های زبده بانک اطلاعاتی کاملی در خصوص ثبت و ضبط نیروی انسانی ومنابع مادی صورت گیرد و درزمان برنامه ریزی و طراحی مدل های مختلف اجرایی،فنی وحتی مدیریتی محور آماری وداده پردازی مورد نیاز اطلاعات جمع آوری شده فوق گردد مسلم است که راه برای بسیاری از دوباره کاری ها که متضمن از دست دادن زمان و تحمیل هزینه های فراوان است بسته خواهدشد و با واقع بینی صورت گرفته امکان دست یابی به نتایج مناسب ورسیدن به موقعیت برون شدگی بسیار بالا خواهدرفت.
4- سازمان وساختارهای منعطف درمقابل ره یافت های نوین علمی
به جرات می توان ادعا نمود که تحجر و واپس گرایی موجود در کشور های عقب مانده و پیشرفت و تعالی در تمام حوزه های موجود در کشورهای پیشرفته بنیادخودرا بر ساختار سازمان یافته و سازمان های فعال در چنین جوامعی مستقرمی سازد تا جایی که می توان گفت در کشور های عقب مانده این ساختار خشک و غیر منعطف اجتماعی و سازمان های منفعل و دوراز مقتضیات زمانی می باشندکه اجازه نمی دهندتا نیازمندی ها وکمبودهای موجود در جامعه شناسایی شوند و یا با ورود نیروهای زبده و حتی کمک های خارجی فقر و فاقه به مبارزه طلبیده شوند وبا برون شدن از وضعیت موجود ودست یابی به توفیقات لازم زمینه تغییر آنها فراهم آید .
پس برای اعمال تغییرات مورد نیازبرای همسو نمودن جوامع عقب مانده با فرایند تغییر وپیشرفت ابتدا لازم است که با تغییردر آیتم های موجود در فرهنگ عمومی چنین جوامعی ساختار تحمل پذیر ومنعطفی را برای آنها فراهم آورد تا در درون چنین انعطافی بتوان سازمان های متناسب با اهداف تغییر و تحول وضرورت نیازبه برون شدگی در آنها ایجادو با بکار واداشتن آنها زمینه پیشرفت ایجادشود.
کشور های عقب مانده از محل عدم انعطاف ساختاری هزینه های فراوانی در بخش دوباره کاری می پردازندکه با منعطف نمودن فرهنگ آنها درمقابل انتقاد و مواخذه می توان آن را به حداقل رساند.
5- رهبران عالم و محقق
اگر گروه های اجتماعی را نیازمندبه رهبران و سازمان های مختلف اداری و اجرایی را نیاز مندبه مدیران تصور کنیم وعنوان بداریم که هیچ گروهی بدون وجود رهبران نو اندیش و خلاق و هیچ سازمانی بدون دست رسی به مدیرانی با توانایی نفوذ در کارکنان به توفیق دربرطرف نمودن موانع وراه اندازی فرایندهای پاسخگو به مطالبات عالمانه گروه های هدف دست نمی یابند اغراق نگفته ایم زیرا که این رهبران با دانش و آگاهی های مدرن و مطابق با زمان می باشند که می توانندگروه های تحت فرماندهی خود را برای گذر از فراز های تاریخی آماده ومهیا بنمایند و درسازمان ها هم این مدیران توانا در سازماندهی ،برنامه ریزی،بازرسی وارزشیابی می باشند که می توانند نیرو های موجود درآن را برای بجا آوردن وظایف و تولیدمحصولاتی که دارای قابلیت های خاصی می باشند و با اقبال اجتماعی مواجه می گردند به حرکت وا دارند.
والحق که در جوامع عقب مانده بسیار دیده می شود که رهبران گروه های اجتماعی وحتی سیاسی بدلیل کیش شخصیتی که بدان مبتلا می شوند خود را نیاز مند به تحقیق ومطالعه نمی یابند و مدیران سازمانی هم چون ازطریق مراجع و خاستگاه های تصمیم گیری فوق قانونی حمایت می گردند نیازی به تحقیق در خصوص چگونگی بهبود روشهای اعمال مدیریت نمی یابندو ازاین نظر در بسیاری از اوقات از نیرو های تحت فرمان در گروه های اجتماعی وکارمندان مشغول در سازمان عقب می افتندوهمین موضوعی می شودتا با تمسک به آن فشار و محدودیت بیشتری را به گروه و یا سازمان های تحت مدیریت و رهبری خود وارد گردانند.
با عنایت به موارد مطروحه می توان این گونه به جمع بندی رسید که پیشرفت بدلیل فراگیری فراوان خود نیازمند پیدایش تحولات وتغییرات مدیریت شده در کلیه سطوح اجتماعی می باشد و تا چنین فرایندی شکل نگیرد و عناصر مختلف فرهنگی و اجتماعی را به موقعیتی نرسانندکه بتواندتحرک لازمه دست یابی به توسعه را بدست آورند تا از طریق آن پیشرفت امکان پذیر گردد نمی توان به مفید بودن هزینه های صورت گرفته و فعالیت هایی که بعضا با هووجنجال به انجام می رسد امید وار بود.
