وبلاگ فرهنگی ،اجتماعی ثمر ابهر

خانوادگی ،اجتماعی،ثمرابهر،وبلاگ

درباره من
«عضو مركز توسعه وبلاگ نويسي ديني خراسان جنوبي با كد عضويت 50051»
به نام خدا
کار را با نام خدایی آغاز می کنم که آرامش دهنده دل هاست خدایی که عشق را آفریدوبه انسان یاد داد که دوست بدارد وامیدوارم در راهی که آغاز نموده ام آنچه از دلم بر می آید بر دل های مشتاق به محبت مردم عزیزمان بنشیند زیرا که من هم به محبت تمام مردم نیاز مندم وبرای جلب آن از هیچ کوششی دریغ نمی ورزم
و امادر باره وبلاگ  ثمر ابهر
پیدایش فضای مجازی و کاهش رسانه های سنتی در شهرستان ابهر و بر خورد سلیقه ای اربابان آنها به اجباربرای ایجاد ارتباط با مردم خوب ابهر استفاده از فضای مجازی را انتخاب نمودم که آرزو دارم در بهره گیری از این امکان مناسب اولا به هوای نفسم اجازه جولان ندهم ثانیا تنها برای ارتقاء سطح فرهنگ منطقه فعالیت نمایم و در نهایت اینکه چیزی را بنویسم که مرضای خداوند متعال و صاحبان حق باشد در این راه چون خود را کم توان و نیازمند کمک می دانم از عموم دوستاران فعالیت های فرهنگی در خواست می کنم که مرا در بجا اوردن رسالتی که بر دوش خود احساس می نمایم یاری دهند.

پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی مستمندی در بسته باز کردن
                         "شیخ بهایی"
نويسنده :حسن اسدی
تاريخ: سه شنبه بیست و پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت: ۱۱:۴۹ ق.ظ
روزی لقمان در کنار چشمه ای نشسته بود . مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید : چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است.
دوباره سوال کرد : مگر نشنیدی ؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟
لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد.
زمانی که چند قدمی راه رفته بود ، لقمان به بانگ بلند گفت : ای مرد ، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید .
مرد گفت : چرا اول نگفتی؟
لقمان گفت : چون راه رفتن تو را ندیده بودم ، نمی دانستم تند می روی یا کند.
حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید.
..............
اگربه پیام اخلاقی موجود در این داستان توجه نماییم براحتی متوجه این واقعیت می شو.یم که اگردرتمام مراحل حیات فردی و اجتماعی با مشکل ومعضلی تحت عنوان عدم دست یابی به اهداف مواجه می شویم ویا حداقل هزینه های انجام کار وپیگیری هدفمان بسیاربالاتراز نرم های عادی می باشد علت آن دراین است که شیوه راه رفتنمان بد است تا جایی که برای طی مسافت تنها به زمانی اندک نیاز دارندما ماهها وقت تنها برای پاسخ دادن به اینکه آیا برویم یا نه زمان نیاز داریم ویا زمانی که راه را تشخیص وهدف را معین می کنیم آنچنان در مسیر مشغول به خودو یا مناظر و حوادث اتفاق افتاده در آن می شویم که اساسا یادمان می رود که برای چه دراین راه واردشده ایم 
براستی آیا پس ازسال ها مواجه شدن با تلخ کامی و صرف هزینه های فراوان ولی بینتیجه نیازبه این موضوع احساس نمی کنیم که با یقین به درستی راه روش راه رفتنمان را موردارزیابی قراردهیم و با تمهید روش های خاص و اعمال تغییرات ویژه بلکه بتوانیم کمی درخودمان و راه رفتنمان تغییرایجادکنیم تا بلکه اعمالمان مطابق با منطق هزینه به فایده بشود