تاريخ: دوشنبه دوم دی ۱۳۹۲ ساعت: ۱۰:۹ ق.ظ
از من بگوی شاه رعیت نواز را
منت منه که ملک خود آباد میکنی
و ابله که تیشه بر قدم خویش میزند
بدبخت گو ز دست که فریاد میکنی؟
.............................. .......................
بی گمان اراده وهمت جمع ومتمرکز برای آبادنمودن پس ازپیدایش حس تعلق خاطر بوجودمی آید وکسی را نمی توان پیدا نمودکه خشت برآب زندو یا آگاهانه خانه دشمن آبادنماید.
پس آنجا که همتی استوارشدکه خانه ای را که متعلق به خودآدمی وحافظ او از بلا ومصیبت است آبادنمایند وکاراز این نمط به نتیجه رسید دیگرنیازی به این نیست که منتی بردیگران گذارده شودکه من این امربه اهتمام تمام کردم و این شماییدکه ازآن نفع می برید زیرا که او را همین وظیفه بوده است واگرغیرازآن می کرد می باید مورد مواخذه قرارمی گرفت.
وازاهمین جاست که سعدی حکیم عنوان می دارندکه شاه و حاکم نباید که برسر رعیت خودمنت بگذارندکه من ملک را به آبادی سوق دادم زیرا که او آمده بودکه آبادنمایدو شاهی وحکومت هم به همین است که آبادکند زیرا که وظیفه خراب نمودن بر دوکس سزاواراست دشمن و مجنون که شاه مسلما ازاین دوگروه نمی تواند باشد و یا مردم برای خودشاهی ازاین دو گروه انتخاب نمی کنند هرچندکه درهمیشه ادوارمگربه استثناء شاهان ما ازاین قماش بوده اند اما چون ازرگ وپوست واستخوان ما بوده اندو دشمن نبوده اند تنها می مانداین احتمال که دیوانه وصفیه بوده اند زیرا که ابله تنها تیشه به ریشه خودمی زند و با برانداختن درختی که ثمرش مایه حیاتش می باشد خود ودیگران را نگون بخت می سازد.
همچنین بایدبه خاطرداشت که اگر سنگی به پایمان اصابت نمود ویا کاری به وفق مرادمان نگردیدوبه جای قاتوق نانمان به قاتل جانمان تبدیل شدبه جای سردادن آه وفغان ازاین وآن مناسب آن است که به خودباز گردیم وعلت را دردرون خودمان جستجو نماییم زیرا که بدبختی وشکست ریشه درخودمان دارد ومی توان با شناسایی دقیق علت آنها وبرطرف نمودنشان راه به فلاح و صلاح بازنمود. .
