تاريخ: دوشنبه شانزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت: ۱۰:۵۳ ق.ظ
درشماره گذشته مطلب عمده تلاش صرف پرداختن به چرایی ورود به موضوع حقوق زنان گردید ودراین شماره تلاش خواهم نمودکه به موضوع نگاه مادیون والهیون به زن اشاراتی بنمایم ودرابتدا بدلیل آنکه نگاه مادیون به زن نگاه ساده وبی تعارفی می باشد این شیوه برداشت وبرخوردبا زن را به مباحثه می گذاریم
مادیون زن را موجودی همسان موجودات دیگر دانسته وتلاش می کنندکه دراین نگاه قوانین ومحدودیت های مترتب بر جایگاه وفعالیت های آنان را موردبررسی وموشکافی قراردهند و اگرامکانش بودبا تلاش درمسیرتغییرنگاه جامعه حقوقی را برای زنان درنظربگیرند ویا تدوین نمایند که بشودبا رعایت آنها زن به عنوان موجودی زنده ودارای نیازهای اولیه وثانویه وتلاشگردرمسیرتحقق آنها جایگاه شایسته ای را برای خودتدارک ببیند هرچندکه درجریان عمل افرادو یا گروه های دارای قدرت با به انحراف بردن این طرز تلقی مانع ازآن می شوند که زنان همچون مردان بتوانندبه حقوق واقعی خوددست بیابند و تلاش می کنندکه همیشه آنها را طفیلی ووابسته به خودنگه دارند.
اما درنزد دارندگان دیدگاه ونگرش الهی که درتفکرخودپایان وحسابرسی موشکافانه ای را برای پرونده انسان مدنظردارند زن را انسانی می دانند که دارای تمام حقوق وویژگی های یک انسان تمام عیار است وازاین روی با آوردن کلماتی چون مومنین ومومنات،زوجین ،مسلمین ومسلمات و....زن را برابربا مردان مسئول وپاسخ گو دربرابر تمام مسئولیت های خودمی یابند هرچندکه دراینجا هم کسانی ویا گروه های با دستبرد و تحریف دراصول نگرشی و یا مکتوم گذاردن آنها تلاش می نمایندکه زن را ازموقعیت وجایگاه واقعی خوددوردارند واجازه ندهندکه اوبتواند به موقعیت همسنگ با مردان (نه همه آنها بلکه دارندگان قدرت وموقعیت های فرا دست) دست بیابد.
تا بدینجای کار ازکلیات گفتیم و کلیاتی را که بیشتر تفسیرگر ابهامات بودارائه نمودیم اما اگردوستان اجازه بدهند ازاین قسمت می خواهم که وارد مجرای اصلی بحث گردم تا ببینیم که چرا بایددرنگاه به موقعیت وجایگاه زن واقع بینانه عمل نمود و این بحث را پیش کشاند که نباید به زن با نگاهی منتزع نگریست بلکه بایدپیگیراین قضیه بود که با تدوین قوانینی محدودکننده فعالیت های زنان را محدودنمودو یا با خزیدن درپشت مفاهیمی این تصوررا ایجادنمودکه بایدبرای زن قوانین جداگانه ای تدوین کردو یا برای تحقق حقوق او جریان های ویژه ای را واردمعادلات اجتماعی نمود.
برای پاسخ به این ابهام لازم است که اندک اشاره ای به انسان وارتباط او با محیط پیرامون نمودتا مشخص شودکه چرا نمی توان زن را موجودیتی جدا بافته ازانسان تلقی کرد.
همانگونه که می دانیم زمین ماوای انسان وتلاش برای برطرف نمودن نیاز هدف اومی باشد وهرآنچه که نام مکتب،مذهب،دین،آیین و...یافته برای تفسیر وتاویل در نوع ارتباط انسان با طبیعت پیرامون و تحقق هدف پرداختن به نیازآمده است ویا به عبارتی اگزبخواهیم خیلی ساده به انسان و مفاهیم تشکیل دهنده فلسفه وجودی او(چه در نزدمکاتب الهی وچه درنزدمکاتب مادی وانسانی ) نگاهی بیاندازیم متوجه خواهیم شد که انسان ازدو جز بسیار ساده ارتباط با طبیعت برای تامین نیازمندی های خودتشکیل گردیده است اما اگراین مقدار پیچیده وسخت زندگی می نماید به خاطر آن است که
اولا برای نوع ارتباط معقولی که او بایدبا طبیعت داشته باشد تعریف روشنی ارائه نشده است
دوما نیاز های انسان با توجه به میزان احاطه ای که به طبیعت می یابدبه تابعی ازدانش وتوان اودرتسخیرطبیعت تبدیل شده وبا گسترش دانش نیازهای اوهم گسترده می گردد.
گفتیم که انسان تعریف روشنی ازارتباط با طبیعت ندارد ودرضمن نیازوتمنایش به نسبت تحقق تولیتش بر قواعد و قانون مندی های طبیعت گسترده می گردد واین دو عاملی می شودبراینکه انسان نسبت به طبیعت طغیان نماید وهرر روز بتوسط ابزار وروش هایی که ابداع می نمایدگوشه ای ازطبیعت را سوراخ وزخمی کند تا با ورود در ساختارآن شیره جانش را بمکد وخود دو روزی را به خوشی بگذارند وچون رفاه وآسودگی بیشتری ازاین کار بدست آورد ومزه لذت در زیر دندانش خوش نمود ولعش برای تسخیر بیشترطبیعت افزون می گردد ودرنتیجه ازمحل این توسعه درتوانایی دو خصوصیت بر انسان مستولی می گردد که عبارتند از
1- سرکشی
2- خودخواهی
که با سرکشی فراموش می نمایدکه تعادل حیات را برهم می زند و با خودخواهی فراموش می کندکه بعدازاو ویا به غیرازاوکسان دیگری هم خواهند آمدو یا هستندکه می خواهندزندگی کنند ودراین گیرودار مسلم است که ثروت وقدرت اصل می گردد وزندگی و فلسفه انسانی آن فراموش ومغفول می ماند.و محققا گستره این شرایط آنانی را که دستی درقدرت ندارند و یا براثر بسط عرصه ثروت خودنیز ثروتی برای دیگران محسوب می گردند زیریوق اسارت وظلم می روند ودراین میان فرقی نمی کندکه او زن باشدویا مرد،زیبا باشدویا زشت،سفید پوست باشدویا رنگین پوست (هرچندکه زن به صورت یک پارچه درد تبعیض ونابرابری را می فهمدوبه صورت تاریخی ازآن تجربه تلخی دارد)
پس تبعیض ونابرابری ومحرومیت شامل حال زنان ناشی از دو مولفه ساختاری درشخصیت انسان است که تحت عناوینی چون سرکشی و خودخواهی علامت گذاری می گردند وتا زمانی که برای سرکشی وخود خواهی درفرهنگ انسانی راه کاری درنظرگرفته نشودو یا اقدامی برای حذف آن ازساختارفرهنگ عمومی بشرفکری نگردد واقعیت محرومیت ومظلومیت با انسان همراه خواهد بود واو را آزارخواهد داد.
ادامه دارد
