...................................................................

در بررسی های تاریخی که از هجوم دول بیگانه به ایران در مقاطع مختلف صورت گرفته ودر نهایت به خروج آنها منتهی شده است همه تاریخ نگاران متفق و متحد تنها به این واقعیت تکیه و تاکید داشته اند که مقاومت فرسایشی ومستمر ایرانیان از محل عشقی که به مملکتی تحت نام ایران داشته اند آنها را فراری داده است و متاسفانه کسی تا به امروز به این دو نکته مهم عنایت نداشته که
1- اساسا چرا دول بیگانه چشم طمع به ایران دوخته و با تکیه برکدام اصل امکان موفقیتی برای خود متصور شده و به ایران تاخته اند
2- بعد از پیروزی و توفیق در سلطه چه عاملی درمنظر نگاه آنها مغفول مانده که به محلی برای ضربه پذیر کردنشان تبدیل شده ودر نهایت آنها را فراری داده است
در پاسخ به سئوال اول تنها نکته مهم می تواند این موضوع باشد که اقتدارحاکمیت داخلی بنا به عللی در هم شکسته و مردم به نوعی به دشمنان آن پناه برده ویا نسبت به دشمنان بی تفاوت شده اند تا به هر شکلی که هست ازدستش راحت شوند که مهمترین عامل این فقره می تواند اغتشاشات اقتصادی و فشار مادی به مردم باشد
ویا به عبارتی هیچ جامعه ای را نمی توان شاهد مثال آورد که فروپاشی آن ریشه اعتقادی و ایمانی داشته باشد
ودر پاسخ به سئوال دوم هم می توان عنوان کرد که بی توجهی دول متخاصم و مسلط به دلایل پشت کردن مردمان به حکومت ملی که اقتصاد وفقر بوده و می توانستند از طریق آن دوام خود را ممکن سازند باعث شده که این تصور در مردمان ایجاد شود که خوب اگر قرار بود که ما بدبختی بکشیم و در فشار باشیم چرا باید این فشار از سوی عوامل خارجی باشد وهمین عاملی برای اتفاق و اتحاد مردم می شده است
مثالی را عرضه می دارم تا از طریق آن موضوع کمی روشنتر شود
قوم مغول زمانی که به ایران حمله کرد و توانست همه سرحدات آن را از شرق تا غرب بدون مقاومت های سخت مال خود کند از آن جهت بود که سالیان سال در این مملکت حکومت مرکزی قوی و متوجه گرفتاری ومشکل مردم حضور نداشت وشرایط به گونه ای شکل گرفته بود که مردم می گفتند همان بهتر که خارجی بیاید وبا جمع کردن دستگاه حکومت ملوک الطوایفی سر و سامانی بوضعیت مملکت بدهد و از همین روی بود که مغول توانست ایران را تحت تصرف خود بگیرد اما زمانی که خود همین مغول متفرق شد واختلاف میان وراث چنگیز باعث شد تا با تقسیم شدن مملکت باز سرنوشت مردم به اما واگر سپرده و فشار بی توجهی به معاش مردم کارد به استخوانان رساند مردم قیام هایی را راه انداختند که در نهایت منجر به متلاشی شدن امپراطوری قوم مغول حداقل در متصرفات خارجی خود در آن برهه شد
پس اگر امروز این واقعیت را کم کم قبول می کنیم که در طول سالیان گذشته نتوانسته ایم خط بسیار روشنی را ترسیم کنیم که میان گذشته و حال مرز قابل تصویر وتصوری را ایجاد کند باید به این اصل مسلم بر گردیم که مردم در تغییرات تاریخی بوجود آمده تحت عنوان انقلاب اسلامی خواستار بر طرف شدن تفاوت های طبقاتی و کاستن از محدودیت های اقتصادی و فقر بودند وبی توجهی شاه به این خواست سوی نگاه آنها را از حکومت برگرداند
واگر امروز هیجاناتی را در میان مردم ملاحظه می کنیم که می تواند برای کشور بسیار هزینه زا باشد ناشی از آن است که به خواست عمومی مردم در حوزه اقتصاد و بهبود تا حدی که بتواند آنها را رضایتی از اقدام انقلابی خود بدست آورند توجهی نشده است
و اگر در پی آن هستیم که با تولید محتوا در عرصه های مادی ومعنوی مردم را به آینده امیدوار کنیم تنها راهش در این است که این و اقعیت را قبول کنیم که در عرصه های مادی ومعنوی در طی سالیان گذشته نتوانسته ایم به شعارهای انقلاب که مبین تخفیف فاصله طبقاتی وکم کردن از فاصله فقر وغنا بود جامه عمل بپوشانیم و این می تواند بسیار تهدید آمیز باشد
